بارالها! پى در پى بودن بخششت مرا از شكرگزارى غافل كرده، و بارش مدامفضل تو مرا از شمردن ستايشت غافل كرده، و پشت سر هم بودن بركاتت مرا از يادآورى ستودنيهايت باز داشته، و دستگيريهايى متوالى تو مرا از پخش و نشر نيكوئيهايت ناتوان كرده است.
وجود مبارك سيّد الساجدين عليه السلام در اين فراز از نيايش از خداوند متعال درخواست مىنمايد كه: بارالها! نعمات فراوانى به ما ارزانى داشتهاى كه ريشه در تفضّلات تو و مهربانىات به بندگان دارد؛ بارالها! آنها را كامل و تمام كن و آنها را به خاطر گناهان از ما سلب نفرما. يعنى خداوندا! بر ما كرم نما كهاز اين نعمات تا آخرين لحظات حيات بهرهمند شويم.
از مهمترين خواستههاى انسان مؤمن، حسن عاقبت است كه بايد هميشه آن را مدّ نظر داشته باشد و بر اينكه روزى ممكن است آنها را از دست بدهد بيمناك باشد. چه بسا افرادى، عمرى را در ايمان، طهارت وبندگى خدا سپرى كردند امّا در آخر عمر به خاطر يك حادثه و لغزش از درگاه الهى رانده شدند و يك عمر بندگى خود را حبط كردند. بنابر اين انسان بايد هميشه و در همه حال از خداوند بخواهد كه از او در برابر لغزشها محافظت كند.
مهمترين مسأله در عاقبت به خير شدن بنده توجّه و هوشيارى اونسبت به ذات أقدس احديّت و عنايتهاى او است؛ يعنى اگر بنده درلحظههاى حساس و سرنوشت ساز زندگىاش، يك آن خود را از توجّه خاصّ حضرت حق بى نياز بداند، خود را در سراشيبى انحطاط، گمراهى و ضلالت رها كرده است.
و از آنان امامانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مىكردند چون شكيبايى نمودند و به آيات ما يقين داشتند.
علماى اهل سنّت معتقدند اصحاب پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله وسلم همگى عادلند و به اعمال و اقوال ايشان مىتوان تمسّك كرد تا جايى كه تقريباً همهٔ فرق اهل سنّت، بسيارى از احكام شرعى خويش را به افعال و اقوال صحابه مستند مىكنند. براى اهل سنّت در ظاهر هيچ تفاوتى بين سلمان فارسى، يار صديق پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم، و ابو هريره دروغ پرداز حاضر در جبههٔ مخالف پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم، وجود ندارد و هر يك از آنها كه مدّعى شود سخنى كه به زبان آورده، كلام رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم است، نه تنها از او مىپذيرند كه در احكام شرعى به آن استناد هم مىكنند؛ البته همانگونه كه بيان شد اينان فقط در ظاهر عدالت صحابه را پذيرفتهاند و الّا در بسيارى از موارد از جمله مسألهٔ امامت و خلافت، لا اقل موضوع اين بود كه چون دو گروه از صحابه، كه همگى عادلند، با هم تعارض مىكنند كار به تساقُط و ترك نظر هر دو طرف منجر شود و بايد سراغ أدلّهٔ ديگر روند كه تاريخ چنين مسألهاى را گزارش نكرده است و همين مسأله ثابت مىكند كه اهل سنّت همه جا عدالت صحابه را قبول نكرده اند.
خدايا! آنچه از فضلت برايم آغاز كردى به انجام رسان و آنچه از كرمت به من عطا نمودى، سلب مكن، و آنچه به بردبارى خود بر من مستور نمودى پردهدرى مكن، اعمال زشت مرا كه به آنها آگاهى يافتهاى بر من ببخشا.
خواسته هاى امام عليه السلام:
در فرازهاى پايانى مناجات راغبين امام سجاد عليه السلام، از خداوند متعالمطالبى را درخواست مى نمايند.
1 – «الهى ما بدأت به من فضلك فتمّمه» پروردگارا! آنچه را كه از فضل و كرامت خود، بى آنكه من آن را درخواست و تقاضا نمايم عطا نمودى،كامل و تمام كن.
2 – «وما وهبت لي من كرمك فلا تسلبه» بارالها! آنچه را كه از موضع كرامت به من عطا نمودى، سلب مفرما.
3 – «وما سترته عليّ بحلمك فلا تهتكه» خداوندا! آنچه را كه با حلم و بردبارى از زشتىها و گناهان من پوشاندى، باز هم مخفى دار و مرا رسوا منما.
4 – «وما علمته من قبيح فعلي فاغفره» بارالها! هر چه از گناهان و افعال ناشايستى كه به آنها آگاهى دارى بر من ببخش.
خداوندا! از تو به حقّ عظمت و جلالتِ و جهت و به حق نورانيّت قدسيّتت،درخواست مىكنم و نزد عواطف رحمانيّتت و لطائف احسانت، كه پا برجادارى گمانم را به آنچه از تو آرزو دارم در اكرام و انعام فراوانت و در نزديك كردنم و نوازش نمودم از طرفت و بهرهورى در نظر به آستانت، و هم اكنون خود را در معرض نسيم عنايت و لطفت در آوردهام، و تقاضاى باران جود و رحمتت را مىنمايم. از خشمت به رضايت و به درگاهت گريزانم اميدوار بهترين چيزى هستم كه در نزد توست، اعتماد به بخششهايت دارم،
«أسألك بسبحات وجهك وبأنوار قدسك وابتهل إليك بعواطف رحمتك ولطائف برّك أن تحقّق ظنّي بما اُؤمّله من جزيل إكرامك»(2).
خداوندا! از تو به حقّ عظمت و جلالتِ و جهت و به حق نورانيّت قدسيّتت، درخواست مىكنم و نزد عواطف رحمانيّتت و نيكىهاى لطفت، زارى مىكنم كه گمان مرا در اميدوارى به اكرامت تحقّق بخشى.
در اين فراز از مناجات امام سجاد عليه السلام خداوند را به امورى سوگند مى دهند:
1 – (سبحات وجهك) خداوندا! تو را به زيبايها و مظاهر جلالت سوگند مى دهم.
2 – (أنوار قدسك) خداوندا! تو را به نورانيّتى كه برخاسته از قدّوسيّت وپاكيزگىات است، سوگند مى دهم.
3 – (عواطف رحمتك) بارالها! تو را به رحمتى كه منشأ آن عاطفه ومهربانى است سوگند مى دهم.
رحمت از مظاهر جمال الهى است و عواطف رحمت به معناى رحمتى مضاعف وافزون است.
4 – (لطائف برّك) خداوندا! قسم به نيكىهايى كه از لطفت سر چشمه مى گيرد.
شرايط وكيل:
انسان كسى كه واجد شرايط و ويژگىهاى ذيل باشد را وكيل خود قرار مىدهد.
1 – وكيل بايد در انجام مأموريّت، قادر و توانمند و از بصيرت كافى برخورد باشد تا بتواند از عهدهٔ انجام كارى كه به او سپردهاند بخوبى برآيد.
2 – وكيل بايد امين و درستكار باشد و فقط منفعت موكّل خود را در نظر بگيرد و سود و زيان خود را در انجام وكالت دخالت ندهد.
هنگامى كه فردى داراى اين ويژگيها باشد، مىتوانيم او را وكيل خود قرار دهيم و اين فرد قابليّت توكيل را خواهد داشت. وقتى ما به خداوند حسن ظن پيدا مىكنيم كه او را وكيل خود قرار دهيم، و همهٔ امور را به او تفويض نماييم. زيرا مىدانيم كه خداوند متعال قادر، بصير و امين است و منفعت بندگانش را در نظر دارد و اگر كسى به او اعتماد و اطمينان نمايد، خداوند او را نااميد نمىكند و به اعتماد و اطمينان او پاسخ مثبت مىدهد.
پروردگارا! اگر چه در مسير حركت به سوى تو كم توشهام؛ امّا حسن ظن به توكّل بر تو، اين كم توشگى را جبران مىكند. اگر چه جرايم و گناهانم موجب هراس و ترس از عقوبت است، امّا اميدى كه به تو دارم، به من اطمينان مىدهد كه از نقمت تو در امانم. اگر چه گناهانم مرا در معرض عقاب قرار داده است، اما ثواب تو متيقّن است و اميد و اعتماد به پاداشت دارم. اگر چه غفلت مرا به خواب برده است و استعداد و آمادگى ديدار تو را ندارم ولى شناخت تو به من نويد بخشش و نعمتهايت را مىدهد. اگر چه فراوانى گناه و طغيان ميان ما وحشت ايجاد كرده است ولى اميد به آمرزش و خشنودى تو وحشت مرا به انس مبدّل مى سازد.
الف: دنيا دوستى
از موانع بسيار مهمّ بصيرت و روشن بينى، دنيا پرستى و غرق شدن در آن است.
امير المؤمنين عليه السلام مى فرمايند: «لحبّ الدنيا صمّت الأسماع عن سماع الحكمة وعميت القلوب عن نور البصيرة»(2). به دوستى دنيا گوشها از شنيدن دانش و حكمت كر شوند و ديدهها از ديدار نور بينش كور گردند.
به همين دليل امام صادق عليه السلام مى فرمايند: «حبّ الدنيا يعمي ويصمّ»(3). دوستى دنيا انسان را كور و كر مى كند. هنگامى كه بهره مندى از نعمات دنيوى هدف نهايى گردد، آدمى براى دستيابى به آن دست به هر كار ناشايستى مىزند و به پند و نصيحت اطرافيانش گوش فرا نمىدهد. امير المؤمنين عليه السلام براى فرزند گراميش امام مجتبى عليه السلام سرانجام دنيادوستان را اينگونه بيان مى فرمايند: «وإيّاك أن تغتّر بما ترى من إخلاد أهل الدنيا إليها وتكالبهم عليها…سلكت بهم الدنيا طريق العمى وأخذت بأبصارهم عن منار الهدى(4)فتاهوا في حيرتها وغرقوا في نعمتها، واتخذوها ربّا، فلعبت بهمولعبوا بها، ونسواما وراءَها»(5). فرزندم! مبادا كه فريفته شوى، هنگامى كه مىنگرى دنيا داران به دنيا دلبستهاند و بر سر آن با يكديگر مىستيزند… دنيا آنان را در راه تاريك و كور به حركت در آورد و چشمانشان را از چراغ هدايت بپوشاند. سپس در حيرتكده گم گشتند و در نعمت آن غرق شدند، دنيا را براى خود خدا اتخاذ كردند،سپس دنيا آنان را به بازى گرفت و آنان هم آن را به بازى گرفتند و زندگى پس از دنيا را، فراموش كردند.
بصيرت شرط كمال
امام سجاد عليه السلام در پايان اين دعا از خداوند تبارك و تعالى كيميايى طلب مىكند كه اهل معرفت ارزش واقعى آن را مىدانند. ايشان از خداوند يقين مىخواهند، يقينى كه داراى دو كار كرد اساسى است. ابتدا اين گوهر ناياب را هر كه در درون خود داشته باشد به كمك آن تحمّل تمام دردها و مصائب براى انسان سهل خواهد بود. همچنين امام يقينى را مىطلبند كه باكمك آن پردههاى كورى و جهل از دل و ديده رخت بر مىبندد. بنابر اين اگر بصيرت و روشن بينى بخواهيم بايد مرتبهاى از مراتب يقين را درك نمائيم.
در توصيف تعبد يكى از آقايان مراجع مىگويند كه ايشان تمام كرامتش آن بود كه قيامت را باور كرده بود. اين مطلب به ظاهر ساده مىآيد امّا اگر انسان به قيامت يقين داشته باشد ديگر نسيان و غفلت معنا ندارد و يقين به قيامت جزء ملكات او مىگردد و هرگز عملى مرتكب نمىگردد كه با اعتقاد و يقين او در تعارض باشد.
هنگام حمله اعراب به ايران در خصوص كثرت جمعيّت و شرايط ايرانيان گفتگوى جالبى بين اميرالمؤمنين على عليه السلام و خليفهٔ دوم صورت گرفتهاست. خليفهٔ دوم كه از كثرت جمعيّت عجم نگران بود پاسخ مناسبى را از اميرالمؤمنين عليه السلام دريافت مىكند. امام عليه السلام مى فرمايند:
توحيد و شناخت توحيدى داراى مراتبى است. همچنين تحصيل معرفت و تلاش جهت خداشناسى به انسان كمك مىكند تا روح خويش را تعالى ببخشد. در پايان نيز گفتيم كه حاصل طى اين مراتب رسيدن به درجهٔ بندگى خداوند است.
نيايش و آموزش
اين فراز قسمت پايانى دعا است كه اگر عزيزان توجّه كرده باشند امام سجاد عليه السلام با مضامين بسيار دقيق و در عين حال شيوا ذات بارى تعالى را توصيف مىنمايند. اين توصيفات جداى از جنبه دعا و نيايش، داراى بعد آموزش براى پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام نيز مىباشد. در واقع امام عليه السلام از ابتداى دعا تا كنون شيوه و روش دعا و طلب از خداوند را بيان مىفرمايند.نكته بعد در اين نيايش، آموزش و راهنمايى بندگان به سوى متاعى است كه بايد از خداوند طلب نمود.
آغاز دعا سراسر توصيفات خداوند است. امام عليه السلام مىفرمايند: اى خدايى كه بنده هر چه بخواهد به او عطا مىنمايى؛ اى خدايى كه بنده هر چه به تو نزديك شد تو با گامهاى بلندترى به سوى او مىآيى؛ اى خداى مهربان كه بر تمام گناهان بندگان سرپوش مىگذارى.
واژه «قرى» كه در اوّلين پرسش امام عليه السلام از خداوند ذكر گرديده است، به معناى مهمانى و ضيافت مىباشد. امام عليه السلام در پى بيان اين واقعيت است كه فيض و رحمت الهى آنقدر گسترده است كه هيچ اميدوارى، از درگاه او نااميد باز نمىگردد. امام عليه السلام در اين فراز اميدوار و گداى درگاه الهى را به مهمان تشبيه كرده است. در خصوص مهمان و جايگاه آن در اخلاق اسلامى روايات بيشمارى از ائمّهٔ اطهار عليهم السلام در قالب توصيه و تشويق به دست ما رسيده است. رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايند:
«أكرم الضيف ولو كان كافراً»(1). مهمان را تكريم نما، حتّى اگر كافر باشد. «من أنفق على الضيف درهماً، فكأنّما أنفق ألف الف دينار في سبيل اللَّه تعالى»(2). هر كس يك درهم براى پذيرايى از مهمان هزينه نمايد، گويى هزار هزار دينار در راه خدا انفاق نموده است.
اين گونه سفارشات و توصيهها براى تكريم مهمان در روايات بسيار زياد مىباشد. يعنى در مكتب الهى تكريم مهمان به عنوان يك ارزش مطرح مىباشد. حال، آيا ممكن است شارع در خصوص مهمان توصيه داشته باشد امّا خود، ملتزم به آن نباشد؟ بى شك بنا به خواست و دستور الهى، اولياء وائمّهٔ اطهار عليهم السلام، مهمان نوازى را به پيروان خود توصيه نمودهاند. بنابر اين نمىتوان پذيرفت كه اين صفت در خداوند به نحو تامّ و تمام وجود نداشته باشد. ممكن نيست كسى مهمان ذات اقدس ربوبى گردد و خداوند او را رها نمايد و از او پذيرايى نكند.