پاداش پرستاری ،اداب وپرستاری در زمان پیامبر صلی الله علیه واله وسلم


پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم):
هر کس یک شبانه روز بیماری را پرستاری کند، او را همراه با ابراهیم خلیل، بر می انگیزد و به سان برقی پر درخشش، از صراط می گذرد.( ثواب الأعمال: ص ۳۴۱ ح ۱٫)
 امام علی (علیه السلام):
پیامبر خدا فرمود: هر کس در بر آوردن نیاز بیماری بکوشد، خواه آن را برآورد و خواه بر نیاورد، از زیر بار گناه خویش بیرون می رود، به سان آن روز که از مادر، زاده شده است.
در این هنگام، مردی از انصار گفت: ای پیامبر خدا، پدر و مادرم به فدایت! اگر بیمار از خانواده شخص باشد، آیا در صورتی که در بر آوردن نیاز خانواده خویش بکوشد، این کار، پاداش بیشتری ندارد؟
فرمود: چرا.( کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۴ ص ۱۶ ح ۴۹۶۸٫)
 پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم):
هر کس غذایی را که بیمار هوس کرده است، به او برساند، خداوند، از میوه های بهشتی به او خواهد خوراند.( المعجم الکبیر: ج ۶ ص ۲۴۱ ح ۶۱۰۷٫)
 الکافی:
– به نقل از مرازم بن حکیم -: با محمد بن مصادف همسفر شدم. چون به مدینه وارد شدیم، بیمار شدم. او (در این مدت) به مسجد می رفت و مرا تنها می گذاشت. از این کار به مصادف، گلایه کردم. او هم امام صادق (علیه السلام) را از این جریان، آگاه کرد.
امام (علیه السلام) برایش چنین پاسخ فرستاد: نشستن تو نزد او، از نماز خواندنت در مسجد (پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)) برتر است.( الکافی: ج ۴ ص ۵۴۵ ح ۲۷٫)
امام صادق (علیه السلام):
– در تفسیر واژه احسان در این سخن خداوند در سوره یوسف که فرمود: نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ ۖ إِنَّا نَرَاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ (یوسف، آیه ۳۶٫)؛ ما را از تأویل آن، آگاه کن که تو را از نیکوکاران می بینم-: یوسف، از بیماران، پرستاری می کرد.( تفسیر القمی: ج ۱ ص ۳۴۴٫)

آداب پرستاری

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم):
بیمارانتان را به خوردنی و نوشیدنی وادار مکنید؛ چرا که خداوند، به آنان می خوراند و می نوشاند.( سنن ابن ماجه: ج ۲ ص ۱۱۴۰ ح ۳۴۴۴٫)
سنن ابن ماجه:
– به نقل از ابن عباس -: پیامبر خدا، مردی را عیادت کرد و از او پرسید: چه میل داری؟
گفت: نان گندم، دوست دارم.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هر کس نان گندمی دارد، برای برادر خویش بفرستد.
سپس فرمود: اگر بیماری از بیمارانتان، چیزی را هوس کرد، آن را به وی بخورانید.( سنن ابن ماجه: ج ۱ ص ۴۶۳ ح ۱۴۳۹ و ج ۲ ص ۱۱۳۸ ح ۳۴۴۰٫)
امام صادق (علیه السلام):
طایفه ای از دزدان را که دلیل بر ضدشان اقامه شده بود و اقرار کرده بودند، نزد امیر مؤمنان آوردند. پس دستان آنان را برید و سپس فرمود: ای قنبر! آنان را نزد خود ببر، زخم هایشان را درمان ساز و به نیکی از آنان، پرستاری کن.( تهذیب الأحکام: ج ۱۰ ص ۱۲۷ ح ۵۰۹٫)
الفقه المنسوب للامام الرضا (علیه السلام):
روایت می کنم که تن درستی و بیماری در بدن با همدیگر، پیکار می کنند. پس اگر تن درستی بر بیماری چیرگی یابد، بیمار از بستر بر می خیزد؛ اما اگر بیماری بر تن درستی چیره شود، بیمار، اشتهای به غذا پیدا می کند. اگر او اشتها پیدا کرد، به او بخورانید، شاید که شفایش در همان باشد.( الفقه المنسوب للامام الرضا (علیه السلام): ص ۳۴۷٫)
توضیح
حدیث نخست در این باب، اشاره به این است که نداشتن اشتها نشانه ای از مفید نبودن و یا زیان داشتن غذا و آب برای بیمار است، چنان که مقصود از این بخش حدیث هم که فرموده خداوند، خود به آنان می خوراند و می نوشاند، نبود نیاز طبیعی بیمار به غذا و آب در هنگام بی اشتهایی است.
اما بر عکس، اشتها به غذا، نشانه ای از نیاز بدن به آن و فایده آن برای بیمار است و از همین رو، حدیث دوم و چهارم، به دادن آب و غذا به بیمار، سفارش کرده است. البته، طبیعی است که این نکته با آن منافات ندارد که برخی از غذاها یا نوشیدنی ها برای برخی از بیماران، زیان داشته باشد. بنابراین، رایزنی با پزشک درباره کیفیت و چگونگی غذای بیمار ضروری است.

زنان پرستار در نبردهای پیامبر

السنن الکبری:
– به نقل از ربیع(مقصود، ربیع، دختر معوذ بن عفراء است.) -: ما همراه با پیامبر خدا به پیکار می رفتیم و به مردم، آب می رساندیم، آنان را خدمت می کردیم و مجروحان و کشتگان را به مدینه باز می گرداندیم.( السنن الکبری، نسایی: ج ۵ ص ۲۷۸ ح ۸۸۸۱٫)
صحیح البخاری:
– به نقل از سهل بن سعد ساعدی -: هنگامی که کلاه خود بر سر پیامبر خدا شکست، چهره وی به خون نشست و دندان رباعی(چهار دندان واقع میان دندان های پیشین (ثنایا) و دندان های نیش را در دو فک بالا و پایین، رباعی می نامند.) ایشان نیز شکست و زمانی که علی (علیه السلام) با سپر، آب می آورد و فاطمه (علیها السلام)، بدان جا آمد و از چهره ایشان، خون را می شست، چون فاطمه (علیها السلام) مشاهده کرد که خون بر چهره بیشتر می شود، حصیری را بر داشت و سوزاند و این سوزانده را به زخم پیامبر خدا چسباند و پس از آن، خون، فرو نشست.( صحیح البخاری: ج ۵ ص ۲۱۶۲ ح ۵۳۹۰٫)
السیره النبویه:
– به نقل از ابن اسحاق -: پیامبر خدا، سعد بن معاذ را در خیمه زنی از خاندان اسلم، قرار داده بود که او را رفیده می نامیدند، و این خیمه را در مسجد، بر افراشته بود و در آن، مجروحان را درمان می کرد و به رایگان، به کسانی از مسلمانان که گرفتاری ای داشتند، خدمت می کرد. پیامبر خدا، هنگامی که در نبرد خندق، تیری به سعد اصابت کرد، به کسان وی چنین فرمان داده بود: او را به خیمه رفیده ببرید تا وی را از نزدیک، عیادت کنم.( السیره النبویه، ابن هشام: ج ۳ ص ۲۵۰٫)
المعجم الصغیر:
– به نقل از انس -: ام سلمه گفت: ای پیامبر خدا! آیا می توانم به همراهت روانه پیکار شوم؟
ام سلمه گفت: مجروحان را درمان می کنم، چشم را علاج می سازم و آب می رسانم.
فرمود: در این صورت، آری.( المعجم الصغیر: ج ۱ ص ۱۱۷٫)
صحیح مسلم:
– به نقل از انس -: پیامبر خدا، ام سلیم و زنانی از انصار را با خود به پیکار می برد و آنان، آب می رساندند و مجروحان را درمان می کردند.( صحیح مسلم: ج ۳ ص ۱۴۴۳ ح ۱۳۵٫)
الطبقات الکبری:
ام سلیم، اسلام آورد و با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، بیعت کرد و در نبرد حنین هم، در حالی که به عبدالله بن ابی طلحه آبستن بود، حضور یافت. او پیش تر در نبرد احد به تشنگان، آب می رساند و مجروحان را درمان می کرد.( الطبقات الکبری: ج ۸ ص ۴۲۵٫)
الطبقات الکبری:
– به نقل از ام سنان اسلمی -: هنگامی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، آهنگ خیبر داشت، به حضور وی رسیدم و گفتم: ای پیامبر خدا! آیا در این آهنگی که داری، می توانم با تو روانه شوم تا در آن جا مشک پاره شده ای را بدوزم، بیمار و مجروح را – اگر خدای نکرده، مجروحانی باشند – درمان کنم و پاسبان زاد و توشه باشم؟
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: به برکت خداوند، روانه شو؛ چه، دوستانی از تو از خاندانت و از دیگر کسان، (پیش تر) با من سخن گفته اند و من به آنان احازه داده ام. اینک، اگر که خواستی، با خاندان خویش روانه می شوی و اگر هم خواستی، با ما.
گفتم: با شما.
فرمود: پس با ام سلمه، همسرم، همراه باش.
پس من با او (ام سلمه) بودم!( الطبقات الکبری: ج ۸ ص ۲۹۲٫)
سنن الترمذی:
– به نقل از یزید بن هرمز -: نجده حروری(منظور از حروری، خارجی یا منسوب به خوارج است. در متون قدیم، از خوارج با واژه حروریه نیز یاد شده است. نجده نیز همان کسی است که یکی از گروههای عمده خوارج را به او نسبت داده اند.) به ابن عباس نوشت و از او پرسید: آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، زنان را به نبردها می برد؟ و آیا برای آنان، سهمی مقرر می داشت؟
ابن عباس، در پاسخ او چنین نوشت: به من نامه نوشته ای و از من پرسیده ای که آیا پیامبر خدا، زنان را به پیکار می برد؟ (آری!). او زنان را به پیکار می برد و آنان، بیماران را درمان می کردند و از غنیمت نیز بهره ای داده می شدند.( سنن الترمذی: ج ۴ ص ۱۲۵ ح ۱۵۵۶٫)
صحیح مسلم:
– به نقل از ام عطیه انصاری -: همراه پیامبر خدا، در هفت جنگ، حضور یافتم. من در خیمه گاه آنان می ماندم و برایشان غذا آماده می کردم، مجروحان را درمان می ساختم و بیماران را پرستاری می کردم.( صحیح مسلم: ج ۳ ص ۱۴۴۷ ح ۱۴۲٫)
مسند ابن حنبل:
– به نقل از امیه دختر ابوالصلت، از یکی از زنان خاندان بنی غفار -: همراه با شماری از زنان بنی غفار، به حضور پیامبر خدا رسیدیم. به ایشان گفتیم: ای پیامبر خدا! ما می خواهیم در این پیکاری که آهنگش را کرده ای – و در آن زمان، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آهنگ خیبر داشت – با تو روانه شویم و آن جا مجروحان را درمان کنیم و به مسلمانان، با آنچه در توانمان هست، یاری رسانیم.
فرمود: در سایه برکت خداوند!.
پس ما با ایشان، روانه شدیم…
چون پیامبر خدا، خیبر را گشود، از غنایم، قدری نیز به ما بخشید. او این گردنبند را که اکنون در گردن دارم، (از میان غنایم) برداشت و به من داد و به دست خویش، بر گردنم آویخت. به خداوند سوگند، هرگز این گردنبند از من جدا نخواهد شد.( مسند ابن حنبل: ج ۱۰ ص ۳۲۴ ح ۱۷۲۰۶٫)
السنن الکبری:
– به نقل از حشرج بن زیاد، از مادر بزرگ وی (مادر پدرش) -: در نبرد خیبر، در حالی که یکی از شش زن حضور یافته در آن نبرد بودم، شرکت کردم. به پیامبر خدا خبر رسید که تنی چند از زنان با او همراه شده اند. او در پی ما فرستاد و ما نیز نزد وی رسیدیم. بر چهره پیامبر خدا خشم را دیدم .
او به ما فرمود: به چه سبب و به دستور چه کسی روانه شده اید؟.
گفتیم: ای پیامبر خدا! همراهت روانه شده ایم تا تیری به دست تیراندازان دهیم و سویقی به شما بخورانیم و مجروحان را درمان کنیم و مو ببافیم و بدین وسیله، به جهاد در راه خدا، یاری برسانیم.
فرمود: برخیزید و بروید.
هنگامی که خداوند، فتح خیبر را نصیب پیامبرش کرد، وی به ما سهمی همانند سهم مردان، اختصاص داد.
راوی (حشرج) می گوید: به او گفتم: مادربزرگ! سهمی که به شما داد، چه بود؟
گفت: میوه.( السنن الکبری، نسایی: ج ۵ ص ۲۷۷ ح ۸۸۷۹٫)
الطبقات الکبری:
– به نقل از محمد بن عمر -: ام ایمن در احد حضور یافت. او آب می رساند و مجروحان را درمان می کرد. وی در نبرد خیبر نیز همراه با پیامبر خدا، حضور یافت.( الطبقات الکبری: ج ۸ ص ۲۲۵٫)
الطبقات الکبری:
ام عماره، اسلام آورد و در شب عقبه(مقصود از شب عقبه همان شبی است که پیامبر ( ص ) در آن با انصار بر اسلام آوردن آنان و یاری رساندن ایشان به اسلام بیعت کرد(مجمع البحرین: ج ۲ ص ۱۲۴۲).
عمره القضیه که عمره القضاء نیز نامیده می شود، عمره ای است که پیامبر خدا در سال هفتم هجرت و به جای عمره ای که در سال ششم (در جریان غزوه ای که به صلح حدیبیه انجامید)، قصد انجام دادن آن را داشت، به جای آورد(تاریخ الطبری: ج ۳ ص ۲۳).) حضور یافت و با پیامبر خدا، بیعت کرد. او در نبردهای احد، حدیبیه، خیبر، عمره القضا(۳۶۰)، حنین و یمامه نیز حضور داشت، دستش قطع شد و از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) احادیثی نیز شنید.( الطبقات الکبری: ج ۸ ص ۴۱۲٫)
الطبقات الکبری:
– به نقل از محمد بن یحیی بن حبان -: ام عماره در احد، دوازده زخم برداشت و دستش در نبرد یمامه، قطع شد. او افزون بر دستش، در نبرد یمامه، یازده زخم دیگر برداشت و در حالی به مدینه بازگشت که هنوز این زخم ها بر او بود.( الطبقات الکبری: ج ۸ ص ۴۱۶٫)
الطبقات الکبری:
– در شرح نبرد احد، از عبدالله بن زید -: در آن روز، دست چپم زخمی شد. مردی همانند تنه نخل، ضربتی بر من وارد آورد و بی آن که کارم را یکسره کند، مرا فرو گذاشت. خون می ریخت و توقفی نداشت. در این هنگام، پیامبر خدا فرمود: زخم خویش را ببند. پس مادرم که باندهایی برای زخم ها آماده ساخته و به کمر خویش بسته بود، به سراغم آمد و در حالی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایستاده بود و او را می نگریست، زخم مرا بست. سپس گفت: پسرم! برخیز و با این مردمان، پیکار کن.
پیامبر خدا که این را دید، فرمود: ای مادر عماره! چه کسی را این طاقت است که تو داری؟.( الطبقات الکبری: ج ۸ ص ۴۱۴٫)
الطبقات الکبری:
– به نقل از محمد بن عمر -: ام عماره، دختر کعب، همراه با شوهرش غزیه بن عمرو و نیز دو پسرش در نبرد احد حضور یافت. او اول روز، مشکی با خود برداشت و با سپاه اسلام، همراه شد، بدان هدف که به مجروحان، آب برساند. وی در آن نبرد کرد و جانانه جنگید. وی دوازده زخم، از ضربه نیزه تا ضربه شمشیر، برداشت.
ام سعید، دختر سعد بن ربیع، می گفت: (روزی) بر او وارد شدم و گفتم: از ماجرای خود در نبرد احد برایم بگو.
گفت: در آغاز روز، روانه احد شدم، در حالی که مشک آبی به همراه داشتم و می نگریستم که مردم، چه می کنند. در این میان به پیامبر خدا رسیدم، در حالی که در میان یارانش بود و هنوز، چیرگی و سرافرازی از آن مسلمانان بود. هنگامی که مسلمانان شکست خوردند، به سمت پیامبر خدا رفتم و دست به کار پیکار شدم و با شمشیر زدن یا با تیر افکندن، از پیامبر خدا، دفاع می کردم تا زمانی که آن زخم ها به من رسید.( الطبقات الکبری: ج ۸ ص ۴۱٫)

جستجو