امینالله در قرآن
در قرآن کریم لفظ “امین” بر جبرائیل
مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ «آنجا فرمانگزاری امین است.
( تکویر/۲۱)
و نیز پیامبران بزرگ خدا، مانند حضرت نوح،هود،صالح و لوط “إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ”
پانویس
(شعراء/۱۰۷و۱۲۵و ۱۴۳و۱۶۲)
اطلاق شده است. در روایات نیز دو مفهوم «أَمِينَ اللَّهِ» و نیز «أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ» راجع به امامان به کار رفته است که میتواند در تبیین چیستی مقام امامت کارگشا باشد. دو مفهوم یاد شده، در متون روایی نخستین شیعی، حضوری پررنگ دارند.
امین و امان در لغت از ریشه “الأمن” گرفته شده است که این ریشه، خود به معنای سکون خاطر، آرامش قلب، رفع خطر و نقیض خوف و وحشت است. فعل “أمِن” اگر بدون استفاده از حروف جرّ متعدی شود، به معنای “ایمنی دادن” است که در این صورت، واژه امان از آن مشتق میشود و اگر با حروفی همچون “مِن” و “علی” متعدی شود، به معنای خاطر جمع شدن از جانب کسی یا راجع به چیزی است. بنابراین، هنگامی که راجع به کسی گفته میشود، “امنته علیه”، به این معناست که آن شخص، فردی مورد اطمینان است. از اینرو، که صفت مشبهه به معنای اسم مفعول از فعل “أمن” است، در لغت به معنای کسی است که مورد اطمینان است.
پانویس
(خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۳۸۸؛ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۱، ص۱۳۳-۱۳۴؛ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۵، ص۲۰۷۱-۲۰۷۲؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۳، ص۲۱؛ حسین بن احمد راغب اصفهانی، المفردات، ج۱، ص۹۰)
دو مفهوم «أَمِين اللَّهِ» و «أَمَان لِأَهْلِ الْأَرْضِ»، اگرچه به نوعی با یکدیگر همسویند، به دلیل آنکه هر کدام بار معنایی متفاوتی دارند، شایسته است که در دو محور جداگانه بررسی شوند.
مصادیق امین الله
با توجه به آنچه در بحث لغوی گذشت، امین الله را میتوان به معنای کسی دانست که خداوند به او اطمینان دارد. به لحاظ تاریخی میتوان گفت که مفهوم یاد شده را پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در دوران رسالتشان به کار بردهاند. در متون روایی اهل سنت، پیامبر مفهوم امین را، بدون اضافه شدن آن به الله، بر خودشان اطلاق کردهاند؛ برای نمونه، نقل شده است که روزی امیر المؤمنین (علیه السلام) مالی را از یمن خدمت حضرت رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فرستاد. آن حضرت مال یاد شده را میان چهار نفر تقسیم کرد. این عمل به مذاق برخی خوش نیامد و به تشکیک در فعل پیامبرشان پرداختند. آن حضرت با لحنی ملامتبار فرمودند: “آیا به من اطمینان ندارید، در حالی که من امین کسانیام که در آسمان هستند؟ هر روز صبح و شام، از آسمان برای من خبر میآید.
أَ لَا تَأْمَنُونِّي وَ أَنَا أَمِينُ مَنْ فِي السَّمَاءِ يَأْتِينِي خَبَرُ السَّمَاءِ صَبَاحاً وَ مَسَاءً.
پانویس
( احمد بن حنبل، مسند حنبل، ج۳، ص۴؛ علی المتقی بن حسام الدین الهندی، کنز العمال، ج۱۱، ص۳۱۰ و ۴۲۲)
با وجود این، جای شگفتی است که در متون روایی اهل سنت، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) لفظ امین را، در حالی که به الله اضافه شده باشد، کمتر بر خودشان اطلاق کرده، اما برای برخی از اصحاب خویش به کار بردهاند؛ چنانکه در روز مؤاخاة، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به عبدالرحمان بن عوف فرمودند: “نزدیک شو، ای امین خدا! تو امین خدا هستی و در آسمان، امین نامیده شدهای”
ثم دعا عبدالرحمن بن عوف فقال: أُدْنُ يا أمينَ اللهِ أنْتَ أمينَ اللهِ وَلَتُسَمَّی في السَّماءِ الْأمينَ.
پانویس
(علی المتقی بن حسام الدین الهندی، کنز العمال، ج۹، ص۱۶۹)
همچنین به ابن عباس نسبت داده شده است که گفت روزی جبرائیل نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد و فرمود: “یا محمد! به معاویه سلام برسان… همانا او امین خدا بر کتاب و وحی اوست و امین خوبی است.
أَتَى جِبْرِيلُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ أَقْرِئْ مُعَاوِيَةَ السَّلَامَ وَاسْتَوْصِ بِهِ خَيْرًا، فَإِنَّهُ أَمِينُ اللَّهِ عَلَى كِتَابِهِ وَوَحْيِهِ وَنِعْمَ الْأَمِينُ.
پانویس
(اسماعیل بن عمرو بن کثیر، البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۲۰)
اگرچه با توجه به سرگذشت عبد الرحمن و معاویه، صدور این روایات شدیداً انکار میشود، وجود چنین روایاتی به نوعی مؤید شیوع این مفهوم در آن عصر است؛ شاهد آن نیز برخی اشعاری است که شعرای عرب در ضمن آنها از این مفهوم استفاده کرده و عظمت شأن پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) را یادآور شدهاند؛ برای نمونه، دایی عثمان به هنگام توصیف اسلام آوردن عثمان، ابیاتی را سرود و در ضمن آنها خطاب به رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) گفت:
فِدَاؤُكَ يَا ابْنَ الْهَاشِمِيِّينَ مُهْجَتِي… وَأَنْتَ أَمِينُ اللَّهِ أُرْسِلْتَ لِلْخَلْقِ.
پانویس
(علی المتقی بن حسام الدین الهندی، کنز العمال، ج۱۳، ص۷۹؛ احمد بن علی بن حجر عسقلانی، الاصابة، ج۸، ص۱۷۸؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر، البدایة و النهایة، ج۷، ص۱۹۹)
باری، این مفهوم در متون شیعی و با اسناد صحیح، به طور متواتر، به ائمه اثنی عشر اطلاق گردیده است؛ از باب نمونه، ابن عباس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل میکند که خطاب به امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمودند: ای علی! تو… تو وارث علم من و نگهدارنده مواریث پیامبران و امین خدا روی زمینش هستی”
يَا عَلِيُّ أَنْتَ… وَارِثُ عِلْمِي وَ أَنْتَ مُسْتَوْدَعُ مَوَارِيثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ أَنْتَ أَمِينُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ.
پانویس
(شیخ صدوق، الامالی، ص۳۰۶)
همچنین اصبغ بن نباته از امیر المؤمنین (علیه السلام) نقل میکند که فرمودند: “من خلیفه رسول خدا… حجت بزرگ… و امین خدا بر اهل دنیایم.
پانویس
(شیخ صدوق، الامالی، ص۳۸-۳۹)
امام سجاد (علیه السلام) نیز فرمودند: “همانا حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) امین خدا در خلق او بود؛ پس هنگامی که از دنیا رفت، ما اهل البیت جانشینان اوییم، پس ما نیز امینان خدا در زمینیم”
فَإِنَّ مُحَمَّداً كَانَ أَمِينَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ فَلَمَّا قُبِضَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه وآله وسلم) كُنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ وَرَثَتَهُ فَنَحْنُ أُمَنَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ.
(محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۱۸)
این روایت با سند دیگری به امام باقر و امام رضا (علیهما السلام) نیز نسبت داده شده است.
پانویس
( بصائر الدرجات، ص۱۱۹؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۳)
امام هادی (علیه السلام) نیز در فرازهای آغازین زیارت جامعه کبیره میفرمایند:
السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ… وَ أُمَنَاءَ الرَّحْمَنِ.
پانویس
(شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۲۷۲-۲۷۳؛ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۰)
به نظر میرسد، مفهوم «مَوْضِعَ سِرِّهِ» را نیز میتوان همسو با مفهوم امین الله دانست؛ چرا که اگر کسی محل و موضع راز و سرّ کسی قرار گیرد، بدین معناست که معتمد و امین اوست. از اینرو، وقتی ابوخالد القماط، از اصحاب موثق
پانویس
(راجع به ابو خالد القماط، ر. ک: سید ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج۲۱، ص۱۴۱)
امام صادق (علیه السلام)، از ایشان درباره منزلت و جایگاه امامت سؤال کرد، آن حضرت با تعبیر «أُمَنَاؤُهُ عَلَى سِرِّهِ» این مقام را تبیین کردند.
پانویس
(محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۶۲)
در این باره، در روایت صحیح از امام سجاد (علیه السلام) نقل شده است که به ابو حمزه ثمالی فرمودند: “ما صراط مستقیمیم و ما محل سرّ خداوندیم”وَ نَحْنُ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ… وَ نَحْنُ مَوْضِعُ سِرِّهِ”.
پانویس
(شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۳۵)
امام هادی (علیه السلام) نیز با تعابیری همچون «ارْتَضَاكُمْ لِغَيْبِهِ وَ اخْتَارَكُمْ لِسِرِّهِ»، به این مقام اشاره کردهاند.
پانویس
(شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۱
فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۹۷)
گستره امانتداری امین الله:
تاکنون ثابت شد که مفهوم امین الله بر امامان پاک (علیه السلام) اطلاق شده است. آنچه در این مجال ضروری مینماید، تبیین متعلق مفهوم امین الله است. به دیگر بیان، باید دانست امام در چه موضع و کدام مسئله، معتمد خداوند است و چه امانت یا امانتهایی به او سپرده شده است.
توضیح آنکه در کاربردهای عرفی، وقتی کسی را امین خود مینامیم، بدین معناست که به وی مسئولیتی دادهایم و او در انجام این مسئولیت به خوبی عمل کرده است یا آنکه چیزی را به او سپردهایم و او در نگهداری از آن خیانت نکرده است.
پانویس
با توجه به آنچه گذشت، به نظر میرسد، مقصود از مفهوم امین الله نیز آن است که خداوند متعال مسئولیتی را به امام (علیه السلام) داد و او در حفظ این مسئولیت امین و معتمد است؛ اما آنکه این مسئولیت چیست، در برخی روایات نکاتی نسبت به آن وجود دارد.
روایات موجود در این باب، از این جهت با یکدیگر متفاوتاند که میتوانند احتمالاتی چند را پیش رو نهند.
امین بر وحی خدا:
در برخی روایات از تعبیر امین الله علی وحیه، استفاده شده است؛ برای نمونه، پیامبر اکرم (ص) در وصف امامان پاک (علیه السلام) فرمودند:”… ائمه خلفای خداوند روی زمین و حجتهای او بر مردم و امینان او بر وحیاند.
پانویس
(شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۹-۲۶۰)
این مفهوم در زیارتنامه امام حسین (علیه السلام)، که با سندی صحیح نقل شده است، بر خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه8 وآله وسلم) نیز اطلاق شده است:
السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَمِينِ اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ.
پانویس
(محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۵۷)
همچنین در برخی دیگر از زیارتنامهها نیز این مفهوم بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) اطلاق شده است.
پانویس
(ر. ک: ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص۴۲؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المزار، ص۷۷)
امیر المؤمنین و امام باقر (علیه السلام) در وصف امامان معصوم (علیهم السلام)، از تعبیر «أُمَنَاءَ عَلَى وَحْيِهِ» استفاده کردهاند.
پانویس
(ابن شاذان قمی، مئة منقبة، ص۵۹؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۹؛ محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۱۴۹)
و امام صادق (علیه السلام) نیز فرمودهاند: “خداوند تبارک و تعالی ما را برای خود برگزید؛ پس ما را برگزیدگان از میان بندگانش و امینان بر وحیاش قرار داد.
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى انْتَجَبَنَا لِنَفْسِهِ فَجَعَلَنَا صَفْوَتَهُ مِنْ خَلْقِهِ وَ أُمَنَاءَهُ عَلَى وَحْيِهِ.
پانویس
(محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۶۲)
ایشان در روایتی دیگر نیز خطاب به ابن ابی یعفور فرمودند: نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ فِي عِبَادِهِ… وَ أُمَنَاؤُهُ عَلَى وَحْيِهِ.
پانویس
(شیخ صدوق، التوحید، ص۱۵۲)
فراوانی این سخن روایات به حدی است که موجب اطمینان نسبت به صدور این مفهوم از پیشوایان دین میشود.
بر اساس این روایات، ائمه (علیهم السلام) امینان خدا بر وحی الهیاند و از این جهت، خداوند به آنها اعتماد میکند. البته مقصود از وحی خداوند، میتواند دو امر باشد.
وحی.
قرآن.
احتمال نخست آن است که مقصود از وحی در روایات گذشته همان قرآن باشد که در این صورت، ائمه (علیهم السلام) علم حقیقی و خدادادی به ظاهر و باطن آن دارند. اگر چنین معنایی از وحی الهی مقصود باشد، در حقیقت، مقام امین اللهی میتواند اشاره به چهار امر داشته باشد؛ به دیگر سخن امین الله دارای چهار ویژگی است.
برخورداری از علم ویژه به حقیقت قرآن کریم: اگر امام امین خدا بر وحی (قرآن) باشد، طبیعی است که علم به حقیقت قرآن در اختیار دارد. به نظر میرسد، این حقیقت در روایاتی بازتاب یافته است که ائمه (علیهم السلام) را راسخنان در عمل معرفی میکنند و این روایات از این جهت، همسو و هم افقاند؛ چنانکه در ضمن روایتی صحیح از امام باقر یا امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که در این باره، با اشاره به آیه وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ.
در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش.
پانویس
(آل عمران/۷)
فرمودند: “رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) برترینِ راسخان در علم است. خداوند (عزّ و جل) تمام علوم مربوط به تنزیل و تأویل قرآن را به وی آموخته است… و جانشینان پس از وی نیز تمام آن را میدانند. ”
رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) أَفْضَلُ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ قَدْ عَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِيعَ مَا أَنْزَلَ عَلَيْهِ مِنَ التَّنْزِيلِ… وَ أَوْصِيَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ يَعْلَمُونَهُ كُلَّهُ.
پانویس
(محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۳)
همچنین ابوبصیر در روایت صحیح دیگری از امام صادق (علیه السلام) نقل میکند، که فرمودند: “ما راسخان در علمیم و ما تأویل قرآن را میدانیم”
پانویس
(محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۳؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۲۳-۲۲۴)
هدف از نزول قرآن کریم، هدایت انسانهاست. اگر خداوند علوم موجود در قرآن را به کسی میدهد، بیتردید مسئولیتی را بر عهده وی میگذارد و آن مسئولیت همان ابلاغ و تفسیر وحی و هدایت مردم است.
از اینرو، در روایات مستفیض، که البته برخی از آنها صحیح هم هستند، از امامان پاک (علیهم السلام) با عنوان “تراجمة لوحیه”، به معنای مفسران وحی الهی، یاد شده است. در این باره، ابو حمزه ثمالی در ضمن روایتی صحیح، از امام سجاد (علیه السلام) نقل میکند که فرمودند: “بین خدا و حجتش حجابی نیست…. ما ابواب خداییم… و ما مفسران وحی اوییم” لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ حُجَّتِهِ حِجَابٌ… نَحْنُ أَبْوَابُ اللَّهِ… وَ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ وَحْيِهِ.
پانویس
(شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۳۵)
سدیر پس از آنکه به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد که برخی از مردم ایشان را خدا میدانند، با انکار شدید آن حضرت مواجه شد؛ آنگاه پرسید: شما کیستید؟ امام (علیه السلام) فرمود: “ما خزان علم خداییم؛ ما مفسران امر خداییم” قَالَ قُلْتُ فَمَا أَنْتُمْ قَالَ نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ أَمْرِ اللَّهِ نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ.
پانویس
(محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۲ و ۲۶۹)
امام صادق (علیه السلام) این تعبیر را برای ابو خالد قماط نیز بیان کرده
پانویس
(محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۶۳)
و امام هادی (علیه السلام) نیز یکی از مقامات ائمه، را با عبارت «تَرَاجِمَةً لِوَحْيِهِ» توصیف کردهاند.
پانویس
(شیخ صدوق، من لا یحضر الفقیه، ج۲، ص۶۱۱)
عصمت:
گفته شد که امام امین الله بر قرآن کریم است و شأن مرجعیت دینی در تفسیر قرآن را بر عهده دارد. روشن است که اگر او امین الله است، نباید نسبت به این علوم خیانت کند؛ در غیر این صورت، نمیتوان او را امین الله دانست. به دیگر بیان، ممکن است کسی دانشی را در اختیار داشته باشد، اما در صورت لزوم آن را در اختیار دیگران قرار ندهد یا آنکه از آن استفاده صحیحی نکند. مفهوم امین الله بیانگر آن است که ائمه (علیهم السلام) کسانیاند که حافظان سرّ الهیاند؛ آنگونه که خداوند میخواهد از این علوم استفاده میکنند و از این جهت، معتمد خداوند متعالاند؛ به دیگر سخن، از این جهت، آنها معصوم از گناه و اشتباهاند و به وظایف خود عمل میکنند.
این حقیقت، همان امری است که در برخی زیارتنامههای مأثور، از ائمه (علیهم السلام) صادر شده است؛ برای نمونه، امام صادق (علیه السلام) به شیعیان خود سفارش کردهاند که به هنگام زیارت مزار شریف حضرت امام حسین (علیه السلام)، این عبارات را بخوانند: «صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ أَشْهَدُ أَنَّكَ عَبْدُ اللَّهِ وَ أَمِينُهُ بَلَّغْتَ نَاصِحاً وَ أَدَّيْتَ أَمِيناً.
پانویس
(ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص۲۰۳؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۷۲)
“درود خدا بر تو باد! شهادت میدهم که تو بنده و امین خدایی. (دین را) مشفقانه تبلیغ کردی و ادا نمودی، در حالی که امین بودی”. نظیر این عبارت، از امام کاظم (علیه السلام) نیز در زیارت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وارد شده است. روایتی صحیح السند از ایشان نقل شده است که فرمودند:
السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ… السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ.
پانویس
(محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۵۲؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۶)
بیانات پیش گفته از انجام دادن وظایفی حکایت دارد که بر عهده ائمه (علیهم السلام) نهاده شده بود. امام هادی (علیه السلام) رابطه میان مفهوم امین الله و مقام عصمت را به گونهای روشنتر تبیین کردهاند. ایشان در زیارت جامعه کبیره، ائمه (علیه السلام) را اینگونه معرفی میکنند: «حَفَظَةً لِسِرِّهِ وَ خَزَنَةً لِعِلْمِهِ… تَرَاجِمَةً لِوَحْيِهِ… عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ أَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ طَهَّرَكُمْ تَطْهِيراً»
پانویس
(محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۶)
سلام بر شما ای حافظان سرّ خدا و خازنان علم خدا… مفسران وحی او… خداوند شما را از لغزشها معصوم ساخت و از فتنهها ایمن داشت و از آلودگی پاکیزه ساخت و پلیدی را از شما اهل بیت برد و شما را تطهیر کرد. به نظر میرسد، تعابیر یاد شده در مقام بیان این امر است که ائمه (علیهم السلام) از این جهت که حافظان سرّ الهی و مفسران وحی خداوندند، که این مفاهیم با مفهوم امین الله همسویند، لازم است معصوم باشند؛ از اینرو، خداوند متعال آنها را از آلودگی و پلیدی پاکیزه ساخته است.
منصوب بودن به نصب الهی:
با تحلیلی عقلی میتوان گفت: خداوند باید امین الله را به این مقام منصوب کند. مردم نمیتوانند کسی را بشناسند و برگزینند که شأن مرجعیت دینی در تفسیر قرآن را دارد و از اینرو، باید معصوم باشد تا در امانتی که خداوند بدو سپرده است، خیانتی نکند.
در این باره امام صادق (علیه السلام) فرمودهاند:
“خداوند تبارک و تعالی ما را برای خود برگزید؛ پس ما را برگزیدگان از میان بندگانش و امینان بر وحیاش قرار داد” إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى انْتَجَبَنَا لِنَفْسِهِ فَجَعَلَنَا صَفْوَتَهُ مِنْ خَلْقِهِ وَ أُمَنَاءَهُ عَلَى وَحْيِهِ.
پانویس
(محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۶۲)
بنابراین امین الله کسی است که اولاً، علم الهی و خطاناپذیر نسبت به قرآن کریم به او داده شده است؛ ثانیاً، مسئول تفسیر کتاب خدا و تبیین آن است؛ ثالثاً، معصوم است و خیانت در علوم مزبور نخواهد کرد و آنها را به مردم ابلاغ خواهد کرد. از این تحلیل فهمیده میشود که امین الله باید مرجع دینی و در نتیجه، هدایت کننده مردم باشد؛ افزون بر آن، روشن است که همگان قابلیت دریافت چنین علومی را ندارند؛ از اینرو، این افراد، اولاً، برترین انسانهایند و تنها در این صورت است که قبح ترجیح مفضول بن افضل دامنگیر ساحت کبریایی خداوند متعال نمیشود؛ ثانیاً، اینان معصوماند و در نتیجه برگزیده و منصوب از جانب خداوندند.
وحی؛ علوم الهی:
احتمال دوم آن است که مقصود از وحی در عبارت «أَمِين اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ» مطلق علوم الهیای باشد که خداوند آنها را به امین الله میدهد؛ چرا که دلیلی بر انحصار قلمرو مفهوم «أَمِين اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ» در وحی قرآنی وجود ندارد، بلکه اصطلاح وحی اعم از علوم موجود در قرآن و غیر آن است؛ به دیگر بیان، علوم غیر قرآنیای نیز وجود دارند که خداوند آنها را به امینان خود عطا فرموده است. روایتی از امام باقر (علیه السلام) به نوعی مؤید این برداشت است.
سند این روایت چنین است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام). تمام راویان این روایت، افرادی ثقه و معتمدند و تنها راجع به ابو الجارود (زیاد بن منذر)، اختلافاتی وجود دارد که پس از خروج زید به او پیوست. برخی ارباب علم رجال او را از اصحاب امام باقر (علیه السلام) دانسته، اما او را تضعیف یا توثیق نکردهاند.
پانویس
(احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۷۰؛ محمد بن حسن طوسی، رجال الطوسی، ص۱۳۵).
برخی دیگر همچون ابن غضائری در این باره مینویسند: و زياد هو صاحب المقام حديثه في حديث اصحابنا اكثر منه في الزيدية، واصحابنا يكرهون ما رواه محمد بن سنان عنه، ويعتمدون ما رواه محمد بن بكر الارجني. به نقل از: حسن بن یوسف حلی،
پانویس
(خلاصة الاقوال، ص۳۴۸)
از این کلام روشن میشود که اصحاب امامیه روایت محمد بن بکر ارجتی از زیاد بن منذر را قبول میکردند که نشان از وثاقت زیاد بن منذر نزد ایشان دارد. برخی از محققان نیز به صراحت وی را ثقه میخوانند.
پانویس
(سید ابوالقاسم موسوی خویی، معجم رجال الحدیث، ج۷، ص۳۲۵).
با وجود این، در برخی روایات، تضعیفاتی نسبت به وی وجود دارد که به همین دلیل ارباب علم رجال به او اعتماد نکردهاند؛ ضمن آنکه روایات یاد شده نیز ضعیف السندند.
پانویس
(ر. ک: سید ابوالقاسم موسوی خویی، معجم رجال الحدیث، ج۷، ص۳۲۵)
در روایتی دیگراز ایشان نقل شده است که فرمودند: “به خدا سوگند، علی (علیه السلام) امین خدا بر خلق او و غیب و دین او بود که آن را برای خود پسندیده بود” كَانَ وَ اللَّهِ عَلِيٌّ (علیه السلام) أَمِينَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ غَيْبِهِ وَ دِينِهِ الَّذِي ارْتَضَاهُ لِنَفْسِهِ.
پانویس
(محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۹۰-۲۹۱)
در این روایت میان غیب خدا، که همان علم ذاتی
(علم ذاتی در مقابل علمی است که خداوند آن را به کسی میدهد. به دیگر بیان، خداوند متعال میتواند علم به امور پنهان را به دیگران نیز بدهد، اما علم ایشان علمی غیر ذاتی به شمار میآید.)
او به امور پنهان است، و دین، که مجموعهای از معارف اعتقادی، اخلاقی و عملی برای سعادت بشر است، تفکیک شده است. از اینرو، ائمه (علیهم السلام) هم امین بر علم به دین خدایند و هم امانتدار نسبت به علوم ذاتی خداوندند که به ایشان تفضل شده است.
افزون بر آن، ممکن است روایات پیش گفته که ائمه را حافظان سرّ الهی معرفی میکرد، به نوعی همسوی با این روایات باشد. همچنین به طریقی صحیح، از امام سجاد (علیه السلام) یا امام رضا (علیه السلام) نقل شده است که فرمودند: “ما امینان خدا در زمینش هستیم. نزد ما علم به بلایا و منایا و انساب عرب و تولد افراد بر دین اسلام است و ما وقتی که کسی را میبینیم، حقیقت ایمان و نفاق را در او میدانیم” فَنَحْنُ أُمَنَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ عِنْدَنَا عِلْمُ الْبَلَايَا وَ الْمَنَايَا وَ أَنْسَابُ الْعَرَبِ وَ مَوْلِدُ الْإِسْلَامِ وَ إِنَّا لَنَعْرِفُ الرَّجُلَ إِذَا رَأَيْنَاهُ بِحَقِيقَةِ الْإِيمَانِ وَ حَقِيقَةِ النِّفَاقِ.
پانویس
(محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۳-۲۲۴؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۱۸.)
این روایت با سند دیگری به امام باقر (علیه السلام) نیز نسبت داده شده است.
پانویس
(بصائر الدرجات، ص۱۱۹)
همچنین در روایتی صحیح از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمودند: “بر امام لازم است، هنگامی که به مرد زانی یا شرابخوار نگاه کند، حد را بر او جاری سازد و نیازی به بیّنه نیست؛ چراکه امام امین خدا میان آفریدگان است” الْوَاجِبُ عَلَى الْإِمَامِ إِذَا نَظَرَ إِلَى رَجُلٍ يَزْنِي أَوْ يَشْرَبُ الْخَمْرَ أَنْ يُقِيمَ عَلَيْهِ الْحَدَّ وَ لَا يَحْتَاجُ إِلَى بَيِّنَةٍ مَعَ نَظَرِهِ لِأَنَّهُ أَمِينُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ».
پانویس
(محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۴۴؛ الاستبصار، ج۴، ص۲۱۶)
این روایات مؤید آن است که علم امام (علیه السلام) به احکام دینی منحصر نیست، بلکه فراتر از آن است و امام امین خدا نسبت به علوم غیر قرآنی و حتی، بر اساس روایت اخیر، امین خدا نسبت به موضوعات است.
از سوی دیگر، چنانکه پیشتر بیان شد، مفهوم امین الله بیانگر آن است که خداوند متعال مسئولیتی را به امام داده است و در ادای این مسئولیت به امام اعتماد دارد. از آنچه تاکنون بیان شد، روشن میشود که مسئولیت یاد شده، میتواند ابلاغ احکام دینی یا سایر علوم باشد.
با توجه به آنچه گفته شد، میتوان ادعا کرد که افزون بر ویژگیهایی که برای «أَمِين اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ»، بنابر احتمال اول برشمردیم، مؤلفه “برخورداری از علوم غیر دینی – فارغ از تعیین گستره آن – را نیز میتوانیم برای «أَمِين اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ» بنابر احتمال دوم، در نظر بگیریم.
پانویس
(فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۹۷-۳۰۸)
امین در ولایت امر الهی بر مردم:
تاکنون ثابت شده که ترکیب امین الله در برخی روایات، به صورت «أَمِين اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ» مقید شده است. در برخی دیگر از روایات که متعدد و مستفیضاند، این تعبیر بدون بیان هیچ متعلقی به کار رفته است؛ چنانکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به امام علی (علیه السلام) فرمودند: “ای علی!… تو امین خدا در زمینی”.
پانویس
(شیخ صدوق، الامالی، ص۳۰۶)
این مضمون در برخی دیگر از روایات نیز تکرار شده است.
(شیخ صدوق، الامالی، ص۳۸-۳۹؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۸۵-۸۶)
همچنین برخی اصحاب نیز به همین سان این تعبیر را درباره امامان خود به کار بردهاند که از جمله آنها قنبر، غلام امیر المؤمنین (علیه السلام)، است. وی در وصف امام و پیشوای خود میگوید:
“من غلام کسیام که با دو شمشیر جنگیده است… و وصی پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) میان عالمیان و امین او بر آفریدههاست” أَنَا مَوْلَى مَنْ ضُرِبَ بِسَيْفَيْنِ… وَ وَصِيُّ نَبِيِّهِ فِي الْعَالَمِينَ وَ أَمِينُهُ عَلَى الْمَخْلُوقِينَ».
پانویس
(محمد بن عمر کشی، رجال کشی، ص۷۲-۷۳)
عبد الله بن مغیره نیز در روایتی معتبر، خطاب به امام رضا (علیه السلام) گفت:
“شهادت میدهم که شما حجت و امین خدا بر آفریدههای اویی”.
پانویس
(محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۵۵)
گفته شد که ترکیب امین الله بیانگر آن است که خداوند مسئولیت و امانتی را به شخص امین داده است و از ظاهر عبارت «أَمِين اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ» به دست آمد که مقصود از آن مسئولیت، همان مرجعیت دینی یا مرجعیت علمی است.
اما به نظر میرسد ترکیب امین الله که در روایات دسته اخیر، بدون متعلق بیان شده است، میتواند پیامآور حقایق دیگری در این باره باشد. در روایات متعددی که در سطور پیشین نقل شدند، از مفهوم «أَمِين اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ» استفاده شده است. به نظر میرسد، با توجه به حرف «عَلَى»، میتوان مدعی شد که این عبارت بیانگر نوعی تسلط و استیلای متصدی منصب امین اللهی بر مردم است که فراتر از ابلاغ احکام دینی و غیر دینی است؛ چرا که منصب مرجعیت دینی یا مرجعیت عملی از تسلط صاحب آن منصب بر مردم حکایت نمیکند و تنها بیانگر محوریت و مرجعیت آنها برای مردم است، و سرپرستی سیاسی و اجتماعی را ثابت نمیکند. اگر تسلط و استیلای امین الله از این روایات استفاده شود، آنگاه میتوان این مفهوم را همسو با منصب ولایت امر دانست؛ به دیگر بیان، شأن مرجعیت سیاسی نیز از دیگر شئون امین الله است؛ از اینرو، میتوان در تبیین و تحلیل این مفهوم چنین گفت:
خداوند متعال منصب حکومت و ولایت بر مردم را که اولاً و بالذات متعلق به ذات ربوبی خود اوست، به افراد معتمد سپرده است.
در این باره، ابوالجارود زیاد بن منذر در ضمن روایتی معتبراز امام باقر (علیه السلام) نقل میکند که پس از بیان اینکه آیه ولایت و اکمال دین راجع به ولایت امیر المؤمنین (علیه السلام) وارد شده است، به داستان روز غدیر اشاره کردند و در پایان فرمودند: «كَانَ وَ اللَّهِ عَلِيٌّ (علیه السلام) أَمِينَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ غَيْبِهِ وَ دِينِهِ الَّذِي ارْتَضَاهُ لِنَفْسِهِ ثُمَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) حَضَرَهُ الَّذِي حَضَرَ فَدَعَا عَلِيّاً فَقَالَ يَا عَلِيُّ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَئْتَمِنَكَ عَلَى مَا ائْتَمَنَنِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ مِنْ غَيْبِهِ وَ عِلْمِهِ وَ مِنْ خَلْقِهِ وَ مِنْ دِينِهِ الَّذِي ارْتَضَاهُ لِنَفْسِهِ»
ثُمَّ نَزَلَتِ الْوَلَايَةُ وَ إِنَّمَا أَتَاهُ ذَلِكَ فِي يَوْمِ الْجُمُعَةِ بِعَرَفَةَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ كَانَ كَمَالُ الدِّينِ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام)… ثُمَّ قَالَ يَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِينَ هَذَا وَلِيُّكُمْ مِنْ بَعْدِي فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ مِنْكُمُ الْغَائِبَ؛ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) كَانَ وَ اللَّهِ عَلِيٌّ (علیه السلام) أَمِينَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ مِنْ دِينِهِ الَّذِي ارْتَضَاهُ لِنَفْسِهِ.
پانویس
(محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۸-۲۱۹)
به خدا سوگند، علی (علیه السلام) امین خدا بود بر آفریدههای او و غیب و دینی که خدا برای خود میپسندید. سپس زمان وفات رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فرا رسید؛ پس علی را خواست، پس فرمود:
ای علی! من میخواهم آنچه را خدا از غیب و علم خود و از خلقش و دینِ پسند خودش به من سپرده، به تو بسپارم.
در این روایت امام علی (علیه السلام)، امین خدا بر سه چیز معرفی شده است: آفریدههای خدا، غیب و دین خدا به نظر میرسد که این سه مفهوم چیزی غیر از یکدیگر باشند. پیشتر راجع به مفهوم امین بودن امام بر غیب و دین خدا سخن به میان آوردیم؛ اما با توجه به آنکه در این مفهوم از حرف «عَلَى»، که نشان از استیلا و تسلط دارد، استفاده شده، میتوان گفت که مقصود از آن، همان مسئله حکومت و مرجعیت سیاسی و اجتماعی است.
ذیل روایت نیز مؤید چنین برداشتی است؛ به گونهای که میتوان گفت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) تمامی مناصبی را که خداوند بدو سپرده بود و او را امین خود دانسته بود، به امام علی (علیه السلام) میسپارد و روشن است که مرجعیت و زعامت سیاسی نیز یکی از آنهاست.
افزون بر آن، بر اساس باورهای اصیل شیعی، ماجرایی که در روز غدیر اتفاق میافتد، بیانگر نصب امیر المؤمنین (علیه السلام) به منصب حکومت است؛ از اینرو، ایشان امین خدا در حفظ این مسئولیت الهی است. بنابراین امین الله امانتدار حکومتی است که خداوند متعال بدو سپرده است.
یادکرد این نکته ضروری است که تعبیر «أَمِينَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ» بر دیگر امامان نیز اطلاق شده است؛ چنانکه امام صادق (علیه السلام) نیز فرمودند:
“ما امینان خدا بر خلق اوییم”.
پانویس
(محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۸۵-۸۶
نکته جالب توجه آنکه آیه:
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا
خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید.
پانویس
[سوره نساء، آیه ۵۸]،
نیز که از سپردن امانت به انسانهای شایسته به آن امانات خبر میدهد، اگرچه مصداق امانت در آن عام است و شامل هر امانتی میشود، امامان معصوم (علیهم السلام) همواره به آن توجه داشتهاند و خود را مصداق آن آیه معرفی کردهاند که به نظر میرسد، همسوی با تعبیر امین الله است. در این باره، برید عجلی در روایتی صحیح از امام باقر (علیه السلام) نقل میکند که ایشان پس از تلاوت آیه یاد شده، فرمودند:
“مقصود از آن ما هستیم که امام اول آنچه در اختیار دارد از کتاب و سلاح و علم به امام بعدی میسپارد”.
پانویس
(محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۸۸، محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۷۶)
معلی بن خنیس نیز در روایتی صحیح، از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که ایشان در تبیین این آیه فرمودند:
”خداوند به امام اول فرمان میدهد که هر آنچه در اختیار دارد، به امام بعدی واگذار کند”.
پانویس
( محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۷۷؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۳؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۲۲۳)
همچنین احمد بن عمر نیز در روایتی صحیح، از امام رضا (علیه السلام) نقل میکند که راجع به این آیه فرمودند: “آنها آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) هستند که امام، امانت را به پس از خود میدهد”.
پانویس
( محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۷۶)
محمد بن فضیل نیز نظیر این سخن را در روایتی صحیح، از امام رضا (علیه السلام) نقل کرده است.
پانویس
(محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۴۷۷؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۷۶- ۲۷۷
فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۹۷-۳۱۲)