گاهى در برخى از سخنان یا نوشتارها دیده مى شود که به استناد بعضى از آیات یا روایات مى گویند خدا به هیچ وجه قابل شناختن نیست و ما فقط مجاز هستیم که خدا را با اوصافى که در قرآن کریم ذکر شده و اسمائى که با آنها نامیده شده است ; در دعاها و در مکالماتمان ; فرا بخوانیم ; یعنى اینکه ما مفاهیم این کلمات را درست درک نمى کنیم و فقط مجاز هستیم بگوییم خداخالق است ، رازق است ، عالم است ، حکیم است ، مخصوصاً آنچه مربوط به صفات ذات مى شود، مثل علم و قدرت و حیات .
معرفت ما از همین مفاهیم مادی شروع می شود . بزرگی ای که ما می فهمیم، چیزی است که حجمش زیاد است . سپس متوجه می شویم موجوداتی نیز هستند که حجم ندارند و جسمانی نیستند، توسعه ای در مفهوم بزرگی می دهیم و می گوییم: نوعی بزرگی دیگر نیز داریم که معنوی است . ما چاره ای نداریم، زیرا ذهن ما ابتدا از مفهوم بزرگی جز حجم چیزی درک نمی کند . در نهج البلاغه آمده است که مورچه خیال می کند که خدای او دو شاخک دارد، چون این شاخک برای مورچه خیلی نقش دارد، خیال می کند که اگر موجودی شاخک نداشته باشد، ناقص است . ابتدا باید از همین مسیر مادیات شروع کنیم و کم کم این درک های حسی را تجربه کنیم تا مقداری به درک های ماورایی نزدیک شویم .
آنچه تا به حال از عظمت گفتيم، مربوط به حجم آفرينش بود؛ اما عظمت خداوند فقط از اين جهت نيست؛ بلكه گاهي عظمت از جهات غير حسي است؛ همچنانكه اگر کسي معلومات زياد و فهم قوي داشته باشد. معلومات خدا چگونه است؟ همه ما معتقديم آنچه در عالم اتفاق میافتد و آنچه تا به حال اتفاق افتاده است، آنچه در عالم موجود است و آنچه موجود خواهد شد همه را خدا میداند؛ وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاّ هُوَ9. براي درک اين جنبه از عظمت علم الهي استادي را در نظر بگيريد که در كلاس درس براي 100 نفر تدريس ميکند. اگر يکي از شاگردان سؤالي را بپرسد، استاد ميتواند خوب گوش كرده و جواب او را بدهد؛ اما اگر دو نفر با هم سؤال کنند، توجه به سؤال و پاسخ دادن به هر دو مشکل میشود. حال اگر سه نفر و يا بيشتر با هم سؤال کنند، آيا ممکن است استاد سؤال همه را با هم بفهمد؟
اوصافي که ما درباره خداي متعال به کار میبريم مفاهيمي است که ابتدائاً از مخلوقات و محسوسات گرفتهايم. در مرتبه بعد عقل ثابت میکند که اين مفاهيم مصاديق غير حسي نيز دارد و با توسعه در آنها اين مفاهيم براي آنها نيز استفاده ميشود. بزرگي و کوچکي دو مفهومي هستند که ابتدا ما آنها را براي اجسام و حجمها به کار میبريم. وقتي دو جسم را با هم مقايسه میکنيم، میگوييم يکي بزرگ و ديگري کوچک است؛ يعني حجم يکي بيشتر و حجم ديگري کمتر است.
برای این که هرچه فکر کنیم به بزرگی خدا نمی رسیم. پس هرچه می توانیم باید تلاش کنیم قلبمان را حاضر کنیم و بزرگی او را بیابیم تا کوچکی خودمان را در مقابل او حس کنیم وحقیقتاً اورا عبادت کنیم. ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هر چيز گزيده اى دارد […]
نماز شروع و با آن ختم می شود تکبیر است.نماز بدون تکبیر باطل است.(در اذان نماز باید شش مرتبه تکبیر گفت و در اقامه نماز باید چهار مرتبه تکبیر گفت و اساسا ًنماز با تکبیر الاحرام شروع میشود )و مستحب است نماز گذارقبل از تکبیرﺓالاحرام شش مرتبه تکبیر بگوید و نماز هم که تمام می شود باز سه مرتبه تکبیر بگوید٬ پس می توانیم ذکر محوری در نماز تکبیر است.برای روشن شدن این که تکبیر چیست و الله اکبر یعنی چه٬چیزهایی را فهرست وار جهت مراجعه به منابع و مطالعه مطرح می کنیم.
نماز یک سلسله حرکات و اقوال است. معجونی است که اگر ما از آن استفاده کنیم می توانیم بهترین مراتب قرب را پیدا کنیم٬زیرا قرب در اثر نماز حاصل می شود.باید مقداری به محتوای نماز بیاندیشیم٬شاید این ها کمک کند تا از نماز بهتر استفاده کنیم و کارهای دیگرمان هم درست بشود.
دسته بندی خواندنی های نماز:
هدف از آفرینش انسان این است که او با تلاش اختیاری خود به مقامی برسد که اسمش قرب به خدا است و این اعمال اختیاری اسمش عبادت است.((و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون)) (الذاریات 56) البته عبادت ها دو دسته اند: بعضی ذاتاً به عنوان عبادت انجام می گیرد٬ مثل نماز٬ روزه […]
یکی از مساًل حاد زنا شویی تعدد زوجات و ازدواج است . درانتخاب اینکه شوهریکی باشد و زن چندین (پلی گامی ) یازن یکی باشد وشوهر متعدد(پلی آندری) وحاد بودن مسًله بعلت اختلاف عقاید در باره آنهاست مخصوصادرباره تعدد زوجات ، یک طرف مسلمانانند ومتکی به مذهب که یک مرد اجازه گرفتن چهارزن عقدی وچند متعه دار دو طرف دیگر نصار او برخی از قبایل دیگرکه با بیش از یک زن(البته قانونی)گرفتن ناساز گارند.تعدد ازواج نیز یک طرف مسلما نانند که حتی از نام ان تنفردارندوآنراحرام میدانند وازطرف دیگر بعضی مسلکها وقبیله هایندکه آنراتجویز مینما یند واز اینکه یک زن چندشوهر داشته باشدبنظر صلاح مینگر ند وانراروامیدارد.
· هدف
هدف از تلاوت اين حديث و بحث درباره آن اين است که مقداري با فضاي فرهنگي اهل بيت ـصلوات الله عليهم اجمعينـ آشنا شويم. به نظر میرسد که اين فضاي فرهنگي که ما در آن زندگي میکنيم با فضاي فرهنگي و فکري ائمه و اهل بيت(ع) خيلي متفاوت است. اگر ما نمیتوانيم آن شرايط و اوصاف را عيناً در جامعه و خودمان ايجاد کنيم، اقلا نسبت به انتظار اهل بيت(ع) از شيعيان مطلع شويم و تشابهي با آن در خود ايجاد کنيم.
آنچه گذشت
چند جمله از اين حديث را تلاوت کرديم و به اينجا رسيديم: «فَلَوْ لَا الآْجَالُ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ وَ الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ؛» يعني شيعيان خالص آن قدر شوق لقاي الهي و درک ثواب خداي متعال و همچنين نگراني از عذاب الهي دارند که اگر اجلي که خدا برايشان تعيين فرموده، نبود روحشان در بدن قرار نمیگرفت.
در جلسه قبل سؤالاتي را در اين زمينه مطرح کرده و جواب داديم كه در اين جلسه براي يادآوري به آنها اشارهاي میکنيم.
ابتدا در مورد معناي لقاي الهي سؤالي مطرح شد. در اين باره پيش از اين مفصلاً بحث كردهايم كه در کتابچهاي به نام «لقاي الهي» منتشر شده است. اجمالاً اينكه در روايات فراواني، به خصوص در مناجاتهاي خمس عشره از قول امام زينالعابدين(ع) بيان شده که لقاء الهي مقامي است که رسيدن به آن آرزوي ائمه اطهار(ع) بوده است و از مجموع اين روايات و ظاهر بعضي از آيات قرآن چنين بر میآيد که جاي تحقق چنين مقامي در اين عالم نيست و اين عالم ظرفيت آن را ندارد.
زماني كه حضرت موسي(ع) از خداوند خواست خودش را به او نشان دهد، خطاب شد: لَن تَرَانِي وَلَـكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي2؛ يعني به اين کوه نگاه کن اگر اين کوه باقي ماند، تو هم میتواني مرا رؤيت کني و به محض اينكه جلوه الهي بر کوه ظاهر شد، کوه متلاشي گرديد.
نظر معروف اين است که اين عالم ظرفيت رؤيت کامل و لقاي حقيقي الهي را ندارد. لذا در مناجاتها از خداي متعال درخواست شده که در روز قيامت به لقاي او نائل شويم. البته گاهي در اين عالم حالي براي بعضي از اولياي خدا حاصل میشود که با عالم ديگر اتصالي پيدا میکنند، يا به عبارت ديگر به عالم ديگري منتقل میشوند. در حديث معروفي راوي میگويد: نيمه شبي اميرالمؤمنين(ع) را ديدم که در نخلستانها مشغول مناجات بودند و آن قدر گريه کردند تا غش کرده و به زمين افتادند. هنگامي كه نزديكتر رفتم، ديدم كه آن حضرت از دنيا رفته است. بلافاصله خدمت حضرت زهرا(س) آمدم و عرض کردم كه علي(ع) را درياب كه در نخلستان از دنيا رفته است. حضرت صديقه طاهره(س) فرمودند: اين حالي است که هر شب برايش حاصل میشود. شايد اين حالي بوده که واقعاً در آن حال روح از بدن آن حضرت جدا میشده است.
در مورد بعضي از اولياي خدا نيز گفته شده که موت اختياري دارند. يعني زماني كه اشتياقشان به مقامات عالي زياد میشود ـبه زبان بنده اشتياقشان به بهشت زياد میشودـ حالي برايشان ايجاد میشود که گويا روح تعلقش را از بدن قطع كرده و ديگران تصور میکنند كه از دنيا رفتهاند. مرحوم حاج آقا مصطفي خميني، فرزند امام ـرضوان الله عليهماـ نقل مي کرد که پدرم معتقدند که مرحوم آيتالله بهجت ـرحمهاللهـ موت اختياري دارند. شايد معناي حقيقي چنين حالتي اين باشد که در همين عالم حالت موت براي چنين كساني پيدا میشود و در واقع روحشان به عالم ديگري انتقال پيدا میکند و چه بسا در آن عالم هم لقايي برايشان حاصل شود.
اميرالمومنين عليه السلام در بیان اوصاف شيعيان به ويژگيهايی اشاره ميفرمايند : «… يَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ يُعْطِي مَنْ حَرَمَهُ وَ يَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ… » : … اگر کسي بر او ستم کند او را عفو کند و اگر کسي او را از بخشش خود محروم کند، او در مقابل از آنچه دارد نسبت به او دريغ نکند و اگر کسي از نزديکان، رابطه اش را با او قطع کند، او رابطه را وصل کند… .