پرسش و پاسخ/ بنيان هاي فكري اسلام و غرب در دفاع از حقوق زنان(1)
منبع: حوراء سال 1382 شماره 1
پرسش و پاسخ: به طرح و بررسی آن دسته از سؤالاتی می پردازد که در بحث زنان، میهمان سفره افکار عمومی شدهاند و ذهن و اندیشه جامعه ما بویژه زنان را به چالش طلبیدهاند. «حورا» از طرح سوال با پاسخگویی خوانندگان فرهیخته به سؤالات موجود به گرمی استقبال می کند.
پرسش: امروزه با نگرشها و رويكردهاي متعددي در دفاع از حقوق زنان روبه روييم. در اين ميان، برون دادهاي جهان غرب، هم چون فمينيسم و كنوانسيون رفع تبعيض، برجستگي بيش تري داشته و با اقبال گسترده تري نيز روبه رو شده است. پرسش من اين است كه نگرشهاي جديد غرب درباره زنان، بر چه بنيانهاي فكري استوار است. به بيان ديگر، بنيانهاي فكري كه رويكردهاي جديد غرب در دفاع از زنان بر آن استوار است، چيست؟ از سوي ديگر، اصول و مباني ديني در نگرش به شخصيت زن، را چگونه ارزيابي ميشود ؟
پاسخ: طرحها و نظريههاي بزرگ براي زندگي فردي و اجتماعي، همواره بر نوعي نگرش به انسان و جهان هستي مبتني است. به بيان ديگر، برنامههاي ما براي زندگي، از شناخت و تحليلهاي ما درباره خود و جهان پيرامون مان سرچشمه ميگيرد.
بنابراين، گاهي بررسي و بازشناسي اصول و مباني فكري، براي تعديل برنامهها و فروعات زندگي، امري ضروري و اساسي است. رويكردهاي اجتماعي و فرهنگي در دفاع از حقوق زنان نيز از اين قاعده مستثنا نيست. اين رويكردها در قالبهاي نوين و سنتي از برخي مفروضات بنيادين شكل ميگيرد بازشناسي دقيق و مستدل اين مفروضات، به ما كمك ميكند تا صف خود را در رويكردهاي متعدد اجتماعي و فرهنگي تشخيص دهيم و نيز از تصميمها و رفتارهاي كاملاً احساسي و تحت تأثير زمانه، در امان باشيم. از اين ديدگاه، پرسش اين شماره، اهميت بسياري دارد؛ زيرا تفكيك و تشخيص صفوف دين مداران از صاحبان رويكردهاي غير ديني، در دفاع از حقوق زنان را به دنبال دارد؛ اما در پاسخ به پرسش ياد شده، اساسي ترين مباني فكري غرب را، كه در شكل گيري جريانات فمينيستي و دفاع از حقوق زنان موثر بودهاند، ميتوان به شرح ذيل نام برد.
1. تجربه گرايي
ابطال تحقيرآميز گزارههاي كليسا توسط يافتههاي مسلم علوم تجربي، فصل جديدي را در تاريخ بشر رقم زد. پيروزي غرورآفرين دانشمندان طبيعي، موجب گرايش شديد افكار عمومي به علوم تجربي شد. شدت اين گرايش، به اندازهاي بود كه در گذري عاطفي و رواني ـ ونه منطقي ـ به اين نتيجه رسيدند كه واقعيات، تنها از راه تجربه اثبات ميشود. از ديگر سو، در قياس عاطفي ديگر، بطلان گزارههاي كليسا را به همه گزارههاي عقلاني و وحياني تسري دادند و اعتبار آنها را در واقع نمايي مردود شمردند. كاروان تمدن غرب، از قرن هفدهم ميلادي، با طلايه داري انديشمنداني هم چون هابز، جان لاك، هيوم و باركلي گام به گام به سوي حسگرايي و منطق آزمونپذيري نزديكتر شد و سرانجام در ساحل انديشههاي اثبات گرايي (پوزيتوسيم) پهلو گرفت. تجربه گرايي يا آمپرسيم اصرار ميورزيد كه عقل بدون ياري حواس، هيچ گونه شناختي ندارد و تنها راه معرفت، توسل به تجربههاي حسي است. از اين رو، هر آن چه در چارچوب معرفت حسي و دانش تجربي نگنجد، نه تنها قابل اعتنا نيست، بلكه بايد آن را در زمره موهومات و تخيلات بشري به شمار آورد.
2. سكولاريسم
با حاكميت روش تجربي، دوران حكمراني خدا و دين، بر جوامع غربي به پايان رسيد؛ زيرا خداوندي كه وجودش از طريق روشهاي تجربي به اثبات نرسيده و بودنش در هالهاي از ابهام و ترديد قرار گرفته بود، نمي توانست مرجع حكم و قانون گذاري باشد. بنابراين، انسان متجدد، به سكولاريسم رو آورد وهمه صحنهها وساختهاي اجتماعي را دين زدايي كرد. به بيان روشن تر، لحظات عمر آدمي، از چهار نوع ارتباط خالي نيست: ارتباط با خود، ارتباط با خدا، ارتباط با طبيعت و ارتباط با انسانهاي ديگر. تا پيش از دوران رنسانس، خدا و احكام و دستورهاي او در هر چهار عرصه زندگي، حكم ميراند و آموزههاي ديني، چگونگي ارتباط انسان با خود، خدا، طبيعت و انسانهاي ديگر را تعيين ميكرد؛ اما با آغاز عصر روشن گري و حاكميت بلامنازع علوم تجربي، خدا به دليل تجربه ناپذيري، امري موهوم و خيالي تلقي شد و طبيعي بود كه با اين وضع، از تأثير گذاري او در عرصههاي چهار گانه زندگي جلوگيري شود. بنابراين، انسانها و جوامع انساني متجدد و تجربهگرا در رويكردي مشترك، خدا و دين را ازعرصههاي چهار گانه زندگي (يا دست كم دو عرصه عمومي، يعني ارتباط انسان با طبيعت و انسانهاي ديگر) بيرون راندند. رويكرد نوين جوامع غربي را در دين زدايي يا انحصار آن به حوزههاي خصوصي (ارتباط انسان با خود وخدا) «سكولاريسم» مينامند.
3. نسبيت گرايي
در كنار سكولاريسم، يكي ديگر از مهم ترين ارمغانهاي تجربه گرايي، نسبيت ارزش يا جداسازي ارزشها از واقعيات بود. از آن جا كه تجربه گرايي، معرفت دقيق، همگاني و قابل اتكا را معرفتي ميدانست كه از جهان عيني و به روش تجربي گرفته شده باشد، مقولاتي فراحسي، هم چون ارزشهاي حقوقي و اخلاقي، اصولاً نمي توانست جنبه علمي وعيني به خود بگيرد؛ زيرا ارزشها در كالبد جهان تنيده نشدهاند تا بتوان با كاوش علمي، آنها را دريافت و امور اخلاقي نيز به گونهاي ملموس در جهان محسوس ديده نمي شوند تا بتوان با پژوهشهاي تجربي آنها را اثبات كرد.
بنابراين، خوب يا بد بودن، امري واقعي نيست، بلكه امري موهوم، خيالي و ناشي از داوري اخلاقي فردي است. هركس آن چه را دوست دارد، خوب مينامد و آن چه را با خواستههاي شخصي او سازگارنباشد، بد ميپندارد. بنابراين، ارزشها و امور اخلاقي، اموري كاملا نسبي و فردي هستند و هيچ ارزش و آرمان مشتركي بين انسانها وجود ندارد.
4ـ اومانيسم و لذت گرايي
با انكار و ناديده انگاري مبدأ هستي، انسان به تخت پادشاهي نشست وانسان محوري (اومانيسم) جايگزين خدا محوري شد. اومانيسم يعني همه چيز براي انسان و انسان براي هيچ چيز. رويكرد جديد، خدا را كنار گذاشت و با جايگزيني انسان، به او شأني خداگونه داد. از سوي ديگر، اگر كسي خدا را برنتابد و زندگي بازپسين را ناديده انگارد و عمر آدمي را در زندگي دنيا خلاصه كند، بسيار طبيعي و معقول است كه در صدد برآيد عمر كوتاه زندگي را شادمانه سپري كند و لذت و كام جويي خود را بر هر امري ترجيح دهد. به اين ترتيب، اومانسيم و لذت گرايي، دو بخش جدايي ناپذير انديشههاي سكولارسيتي محسوب ميشود. دقيقاً به همين دليل، بريدن از آسمان و حداكثر بهره مندي از انواع لذات دنيوي و غرايز حيواني، شعار محوري جريانات سكولار و انسانگرا قرار گرفت و به تدريج، همه شؤون زندگي علمي و عملي اروپاي غربي را فرا گرفت و به يكي از پايه هاي اساسي ادبيات و فرهنگ غرب معاصر تبديل شد. كرزيمود مديچي رويكرد نوين غرب را در قالب قطعهاي ادبي بدين مضمون سروده است: «تو به دنبال چيزهاي نامتناهي ميروي و من به دنبال چيزهاي متناهي ميروم. تو نردبانت را بر آسمان ميگذاري و من آن را بر زمين ميگذارم، كه زياد بالا نروم تا به پرتگاهي سقوط كنم»
5ـ فرد گرايي
فرد گرايي را ميتوان قله انديشه غرب، عصاره عصر روشن گري و يكي از پيامدهاي طبيعي اومانيسم و سكولاريسم معرفي كرد. از قرن هفدهم ميلادي، مفهوم ملكيت به حيطه حيات فردي و انساني پا گذارد و اين عقيده جان گرفت كه زندگي هر فرد، نه به خدا، جامعه و دولت، بلكه به خود او تعلق دارد و ميتواند با آن، هر طور كه مايل است، رفتار كند. در اين ديدگاه تمايلات انساني، جايگاهي تعيين كننده در معادلات فردي و اجتماعي دارند. اميال ذاتي، كه از درون فرد ميجوشد، واقعياتي نهادينه و تغييرناپذير در طبع بشرند كه عقل، اخلاق و سياست بايد خود را با آنها سازگار كنند. به عقيده دانشمندان بزرگ عصر جديد سياست، دولت و قانون، خدمت كار فرد و اميال فردي هستند و كار آنها اين است كه چگونگي ارضاي خواهش ها، سازش دادن آنها با يكديگر و يا خواهش براي همان چيز ازسوي ديگران را معين كند. حتي عقل در مفهوم جديد، صرفاً خادم انسان براي ارضاي اميال و آرزوهاي خويش است و به همين دليل، به آن عقل ابزاري ناميده ميشود.
6. ليبراليسم
بر پايه فردگرايي، به تدريج مجموعهاي از انديشههاي سياسي، حقوقي و اقتصادي شكل گرفت و پايههاي تمدن جديد غربي را پي افكند. شعارهايي چون برابري، آزادي فردي، حقوق بشر، حق مالكيت و تساهل، همگي بر گرفته از مباني سابق و نتايج برخاسته از فردگرايي است. از اين نگاه، چون در جهان، هيچ حقيقت اخلاقياي وجود ندارد، ارزشهاي انساني، جز بر پايه تمايلات افراد، قابل تعريف و توصيف پذير نيستند. پس چارهاي جز اين نيست كه افراد هركدام آزادانه و به طور برابر، به دنبال خواستهها و اميال خويش باشند و هيچ چيزي جز خواستههاي ديگران، نبايد آنها را محدود و ممنوع سازد. اين نظريه و انگاره، همان چيزي است كه اصطلاحاً به «ليبراليسم» معروف است. به اين ترتيب، ليبراليسم يگانه ارزش عام را آزادي انسان براي تأمين غرايز خويش ميداند.
ناگفته نگذاريم كه ليبراليسم همواره با اين پرسش اساسي روبه رو است كه اگر واقعاً هيچ ارزش عمومياي قابل شناسايي نيست، پس ارزش آزادي و حقوق فردي را از كجا ميتوان دريافت.
جنبش هاي فمينيستي غرب در دفاع از حقوق زنان، بر پايه چنين بنيانها و انگارههايي شكل گرفت. جاي پاي اين اصول و مباني نظري را در جابه جاي آموزههاي فمينيستي به خوبي ميتوان مشاهده كرد. نظريه پردازان فمينيست از يك سو با تكيه بر روش تجربي و آزمون و خطا، گزارههاي ديني و وحياني را به محاق بردند و از سوي ديگر، با وام گيري از آموزههاي اومانيستي و ليبراليستي، حقوق زنان را به فرصتهاي مادي و حداكثر لذت جويي از دنيا تفسير كرده و تنزل دادند. بنابراين، شادمانه زيستن، آزاديهاي جنسي و رهايي از مسؤوليتهاي خانه و خانواده، در سرلوحه شعارهاي جنبشهاي فمينستي قرار گرفت.
خانم آندره ميشل، از نظريه پردازان پر آوازه فمينيست، روابط آزاد جنسي غير رسمي، رهايي از مسؤوليتهاي خردكننده خانواده و حتي رشد فزاينده طلاق را ارمغانهاي جنبش فمينيستي براي رهايي زنان معرفي كرده و مينويسد: «در قلمرو زندگي خصوصي، فمينيستها با طرد اين انديشه كه در زندگي روزمره خود، بين زندگي خصوصي و زندگي عمومي، بين تعهدات ايدئولوژيك و اعمال روزانه سدي بنا نهند، امتناع ورزيدند. آمار همه كشورهاي غربي، بيانگر كاهش ازدواج، زاد و ولد و هم چنين افزايش طلاق، به ويژه از سوي زنان است. رواج ازدواج آزاد، خانواده تك والديني و جست و جوي زندگي عاشقانه بدون ازدواج، راههاي ديگري به جاي ازدواج سنتي هستند كه فمينيستها در نوشتهها و اعمال روزانه خود پيشنهاد كردهاند. نهضت زنان در ارتقاي مقام زن، برابري او با مرد در به دست آوردن حق سقط جنين و استفاده از وسايل جلوگيري از آبستني و آزادي عمل در برآوردن خواسته هاي زن، بيرون از كانون خانواده و دايره زناشويي، پيشرفت كرده و موقعيت او را تحكيم كرده است. شمار زناني كه اين وصلتهاي غير رسمي را ترجيح ميدهند، بيش از مردان همراه آنان است؛ زيرا اين شيوه جديد زندگي، در نظر آنان شادمانهتر و مساوات خواهانهتر است و با چهار چوب خشك خانواده متفاوت است» در شماره بعد به بنيانهاي نظري اسلام، در دفاع از حقوق زنان خواهيم پرداخت .
پی نوشت:
. Empricism
. Positivism
. ايريس مورداك در اين باره ميگويد: با رويكرد تجربي، ارزشها از عالم اعلي به دامان اراده انسان سقوط كرد. واقعيت متعالي وجود ندارد. تصور از خوب، غيرقابل تعريف و تهي است و انتخاب انسان ميتواند آن را پر كند. به نقل از كتاب: ظهور و سقوط ليبراليسم غرب، اثر آرپلاستر، ترجمه عباس مخبر، نشر مركز، تهران 1368.
. پيشتر از اين نيز، قرآن اين حقيقت را يادآور شده بود و انكار خدا و معاد را مستلزم دنياگرايي و لذت جويي دانسته بود. (مثلاً ر.ك: آيات 1و3، سوره ماعون؛ 4و5، سوره قيامت.)
. رندال، هرمن، سير تكامل عقل نوين، مترجم: ابوالقاسم پاينده، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران 1376.
. ظهور و سقوط ليبراليسم، ص 50و 51.
. پيام يونسكو، ش 33، ص 44؛ نيز ر.ك: جنبش اجتماعي زنان، ترجمه هما زنجاني زاده، نشر نكيا، مشهد 1377.
. زيبايي نژاد و سبحاني، محمد رضا و محمدتقي، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، دارالنور، قم، 1381.
پرسش و پاسخ/ بنيان هاي فكري اسلام و غرب در دفاع از حقوق زنان(2)
منبع: حوراء سال 1382 شماره 2
در شماره پیشین، بیان شد که روش خاص غرب در دفاع از حقوق زنان، معلول نگرش خاص به انسان و جهان است. به بیان دیگر، الگوی موجود دفاع از حقوق زنان، زاییده نوعی خاص از اصول و مبانی فکری پذیرفته شده در غرب است. مهم ترین این مبانی ـ که درشماره پیش ذکری ازآن به میان آمدـ عبارتند از: تجربه گرایی، سکولاریسم، نسبیت گرایی، اومانیسم، لذت گرایی، فرد گرایی و لیبرالیسم. اما ادیان الهی، به ویژه اسلام، که مبانی معرفتی دیگری دارند و به گونهای دیگر، انسان وجهان هستی را تفسیر میکنند، در دفاع از حقوق زنان، الگویی کاملاٌ متفاوت ارائه میکنند(از کوزه برون همان تراود که در اوست). به دیگر بیان، از آن جا که ادیان الهی، تفسیرهای مادی غرب از انسان و جهان هستی را برنمی تابند، الگوهای برخاسته از آن را نیز در دفاع از حقوق زنان مردود میشمارد. بر این اساس، آن دسته از مسلمانانی که با وجود پذیرش اصول و مبانی معرفت دینی، الگوهای فمینیستی را در دفاع از حقوق زنان پذیرفته و ترویج میکنند، به نوعی از خودبیگانگی و تضاد دچارند. به همین علت، بر این باوریم که برای آشنایی دقیق با نظام حقوق زن در اسلام، آگاهی از مبانی معرفتی دین درباره جایگاه و منزلت انسان در منظومه هستی، ضروری و اجتناب ناپذیر است. تنها در سایه چنین ادبیاتی است که گزارههای دستوری و حقوقی دین، در بحث زنان درک میشود و هدفمندی و معناداری یکایک قوانین موضوعه در نظام حقوقی اسلام، تفسیر و تبیین میگردد. ازاین رو، مقایسه رایج و موردی میان حقوق و قوانین موضوعه اسلام و غرب، کارساز نبوده، به ابهام و پیچیدگی مباحث میانجامد. اکنون به بخش دوم از پرسش خواننده محترم باز میگردیم و آن دسته از مبانی اندیشه اسلامی را که در بحث دفاع از حقوق زنان، نقش تأثیر گذاری دارند، بررسی میکنیم: 1. انسان و جانشینی خدا در زمین از دیدگاه معارف وحیانی، انسان(اعم از زن ومرد) جایگاهی بیبدیل در نظام هستی دارد. آفریدگار گیتی، انسان را برهمه موجودات جهان برتری داده است و آنها را مسخر او گردانیده است: و لقد کرّمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضّلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا. اسراء /70 تکریم خداوند از این نیز فراتر رفته و آدمی را به جانشینی خود در زمین برگزیده است. واذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه(بقره/30) پس انسان، در زمین، به نیابت از خداوند، پادشاهی میکند، حکم میراند و هم چون او مخدوم وسخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض واصبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه(لقمان /20) و مسجود واذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم(بقره /34) فرشتگان و دیگر مخلوقات است. ملائکه، دنیای او را تدبیر میکنند و نظام میبخشند فالمدبرات امرا(نازعات/5) وجماد و نبات و حیوان، برای خدمت او بسیج شده اند وسخر لکم الفلک لتجری فی البحر بامره و سخرلکم الانهارو سخر لکم الشمس والقمر دائبین وسخر لکم الیل والنهار و آتاکم من کل ما سألتموه وان تعدوا نعمه الله لاتحصوها(ابراهیم/32 ـ 34) .کدام پادشاه را سراغ دارید که گستره سلطنتش، فرشتگان و آسمانها را نیز در نوردیده باشد و این تعداد کارگزار، از موجودات مختلف، در خدمت تأمین نیازهای او باشند. بدیهی است این رویکرد، اسارت و ذلت انسان را تاب نمی آورد و با هر چیزی که آدمی را از شأن و جایگاه جانشینی و پادشاهی به زیر کشد و او را مسخر خود کند، مخالف است. فرق نمی کند که انسان، اسیر و تابع محض بعد حیوانی و هوای نفس خود باشد فلا یصدنک عنها من لا یؤمن بها واتبع هواه فتردی(طه / 16) یا به دست دیگر انسانها به بند کشیده شود وتلک نعمه تمنها علی ان عبدت بنی اسرائیل(شعرا/22) هر دو با سیادت بشر و جایگاه رفیع او در تعارض هستند. قرآن هدف اساسی رسالت انبیاء(ع) را همین میداند که غل و زنجیرهای هر گونه اسارت را از پای انسان بازکنند و او را به جایگاه و منزلت اصلی خود بازگردانند. ویضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علیهم(آل عمران /157) از همین جا میتوان تفاوت الگوی دینی در دفاع از حقوق زنان را با نمونههای غربی آن حدس زد. دفاعیههای غربی، برمبنای اصل لذت جویی و نفی آخرت، ارتباط آزاد جنسی را حق مسلّم زنان دانسته و برگسترش روابط آزاد زن و مرد ـ حتی درسطح مدارس ـ اصرار میورزد بند(ج) از ماده 10 کنوانسیون رفع کلیه اشکال تبعیض از زنان ؛ اما رویکردی که رسالت خود را پاسدرای از جایگاه بلند انسان و شرافت و کرامت او میداند، روابط آزاد جنسی را، که در نهایت، به تحقیر زنان و شیء انگاری و نگاه ابزاری به آنان میانجامد، برنمی تابد. 2. زنان، مردان و هویت انسانی مشترک در بدو امر شاید به نظر رسد که گزاره «زن انسان است»، امری بدیهی است؛ اما نگاهی گذرا به تاریخ تفکر و آرای اندیشمندان بزرگ و واقعیات دیگری را آشکار میسازد؛ مثلاٌ ارسطو معتقد بود که طبیعت آن جا که از آفریدن مرد ناتوان میشود، زن را میآفریند. در اسطورههای هند نیز آمده است: وقتی خداوند خواست زن را بیافریند، دریافت که مواد آفرینش در خلقت مرد تمام شده است. بنابراین، زن را از ضایعات پراکنده به هنگام آفرینش مرد آفرید. مهدی مهریزی، شخصیت و حقوق زن در اسلام، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1382 این نوع نگرش، به دوران باستان منحصر نمی شود و در اروپا تا همین اواخر نیز ادامه داشت. مونتسکیو، نویسنده پرآوازه فرانسوی و از بنیان گذاران انقلاب کبیر فرانسه، در کتاب روح القوانین، زنان را موجوداتی با روحهای کوچک و دارای ضعف عقلی معرفی میکند. فمینیسم، قم، کتاب طه، 1377 نکته جالب توجه آن که غربیان درمسأله فروترانگاری زنان، با فرافکنی، همواره انگشت اتهام را به سوی اسلام و معارف دینی نشانه رفتهاند. اما قرآن کریم درآنچه جوهره و هویت انسانی محسوب میشود و از آن با عنوان روح الهی یاد میکند، زن و مرد را مساوی میداند. شهید مطهری تأکید میکند که قرآن، با کمال صراحت، در آیات متعددی ر.ک: نساء /1، اعراف / 189، روم / 21، نحل / میفرماید که زنان را از جنس مردان و ازسرشتی نظیر سرشت مردان آفریدهایم. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، تهران، انتشارات صدرا، 1376 در آموزههای وحیانی، زن ومرد، در وجود خویش حقیقتی دارند که صف آنان را از صف دیگر موجودات جدا میکند. هویت آنان همین هستی جمادی و حیات حیوانی نیست، بلکه حقیقتی است که خداوند متعال بدان افتخار کرده و خود را به سبب آفرینش آن احسن الخالقین نامیده است. ثم انشأناه خلقا آخر فتبارک اله احسن الخالقین(مؤمنون، 14) این آفریده و حقیقت بینظیر، که از آن به «روح» تعبیر شده است، به گونهای شرافت و کرامت دارد که خداوند آن را مستقیما به خود نسبت داده است. فأذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین(حجر / 29) در همه آیاتی که سخن از آفرینش آدمی و دمیدن روح انسانی گفتهاند، از تمایز میان مرد و زن سخنی به میان نیامده است. ر.ک: حجر/28 ـ 29، ص/71 ـ 72(سجده/ 7 ـ 9) این مطلب، در آیاتی که به آفرینش «حوا» اشاره میکند، از صراحت بیش تری دارد ر.ک: نساء /1، اعراف / 189، زمر / 6، روم ، شوری /11 : «الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها». نساء/1 علامه طباطبائی در تفسیر این گونه آیات مینویسد: «فهی فی مقام الاتحاد و الافراد من حیث الحقیقه و انهم علی کروتهم رجالا و نساء، انما اشتقوا من اصل واحد و تشعبوا من منشأ واحد. محمدحسین طباطبایی، المیزان، عربی، جلد 4، قم، انتشارات اسلامی این رویکرد مبنایی، هم چون مبنای پیشین(جانشینی انسان در زمین) درشکل گیری الگوی دینی دفاع از حقوق زنان، نقش تعیین کنندهای ایفا میکند. براین اساس، همه حقوق فطری و موضوعی، برای آشنایی بیشتر با حقوق فطری و موضوعی، ر.ک: اسماعیل منصوری لاریجانی، سیرتحول حقوق بشر و بررسی تطبیقی آن باحقوق بشردر اسلام، تهران، تابان، 1374؛ ناصرکاتوزیان، مقدمه علم حقوق، تهران، شرکت انتشار، 1373 که به انسان ـ بماهو انسان ـ تعلق میگیرد، بیهیچ کاستی و فطوری، برای زنان نیز تشریع شده است. در دورانی که با نادیده انگاری هویت انسانی زنان، بدیهی ترین حقوق انسانی در جامعه بدوی از آنان سلب میشد، با ظهور اسلام، تفاوتها و تبعیضها علیه زنان از بین رفت نحل / 58، ذخرف / 17، آل عمران / 195 و آنان به حقوقی هم سان با حقوق انسانی مردان دست یافتند. 3. زن، هدف آفرینش گروهی از اندیشمندان غربی، با استناد به همه ادیان الهی ـ از جمله اسلام ـ نسبت دادهاند. مثلاٌ، تورات در سفر پیدایش(2: 2)آورده است: «و خداوند خوابی گران بر آدمی مستولی گردانید تا بخفت و یکی از دندههایش را گرفت و گوشت در جایش پر کرد و خداوند خدا آن دنده را که از آدم گرفته بود، زنی بنا کرد و وی را به نزد آدم آورد». بر خلاف برخی ملل و ادیان تحریف شده، که زن را انسانی درجه دوم وطفیلی مرد میدانند و او را آفریده شده از دنده چپ آدم معرفی میکنند، اسلام، زن وآفرینش او را اصیل میداند. به این معنا که زن برای رسیدن به کمال خاص خود، آفریده شده است و مقدمه آفرینش مرد و ابزاری برای کمال و کامجویی او نیست. شهید مطهری این مطلب را از آیه 187 سوره بقره برداشت کرده و مینویسد: «اسلام اصل علت غایی را در کمال صراحت بیان میکند. اسلام با صراحت کامل میگوید: زمین و آسمان، ابر و باد، گیاه و حیوان، همه برای انسان آفریده شده اند». اما هرگز نمی گوید: زن برای مرد آفریده شده است. اسلام میگوید: هر یک از زن و مرد، برای یکدیگر آفریده شده اند: هن لباس لکم و انتم لباس لهن. نظام حقوق زن در اسلام، ص 120 علامه طباطبایی همین مطلب را از آیه «خلق منها زوجها نساء /1 » استفاده کرده و مشروحاً به شبهات مطرح شده پاسخ میگوید. المیزان، عربی، ج 4، ص 136 و نیز ذیل آیه 21 سوره روم بر این مبنا از مبانی اندیشه اسلامی، نظام حقوقی اسلام در دفاع از اصالت و کرامت زنان شکل میگیرد و همه نمادها و نمودهای تحقیر و فروترانگاری زنان، به ویژه در حقوق و قوانین موضوعه رنگ میبازد. نیز دانسته میشود که مقصود دین از برخی تفاوتهای حقوقی، مسلما پست انگاری زنان و زنانگی نبوده است، بلکه حکمت و فلسفه آن را باید در تفاوتهای تکوینی و گوناگونی راههای کمال جست و جو کرد که در شماره آینده به آن خواهیم پرداخت .
بنیانهای فکری اسلام و غرب در دفاع از حقوق زنان(4)
منبع: حوراء سال 1382 شماره 3
یادآوری : برای پاسخ به این سؤال، در سه شماره پیشین، ابتداً به بررسی و تبیین آن دسته از اصول و مبانی اندیشه اسلامی پرداختیم که بر مبنای آن الگوی جدید زن غربی و دفاع از حقوق او شکل گرفته است. سپس مبانی اندیشه اسلامی در مباحث زنان مورد کنکاش قرار گرفت و به تفاوتهای ماهوی آن با نمونههای غربی اشاره شد.«جانشینی خدا در زمین، هویت انسانی مشترک زن و مرد، زن هدف آفرینش، ملازمه تکوین و تشریع، و تناسب محوری از جمله اصول اندیشه اسلامی هستند که در پردازش الگوی زن مسلمان نقش تعیین کننده و تأثیر گذاری دارند و درشمارههای پیشین مورد بررسی قرار گرفت. اکنون و در ادامه بحثهای قبل دیگر مبانی اندیشه دینی که دردفاع از حقوق زنان و ترسیم الگوی زن مسلمان نقش اساسی دارند، بررسی و تبیین میشوند. 6. تفاوتهای تکوینی زن ومرد زن و مرد در انسانیت همساناند و بر اساس یک هدف مشترک آفریده شدهاند. با وجود این، زن و مرد دو صنف مختلفاند که ویژگیهایی، آنها را از یکدیگر متمایز میسازند، همین تفاوتهاست که زمینهساز درک متقابل، تمایل دوسویه و هماهنگی و همکاری جدّی بین این دو جنس را فراهم میسازد. بنابراین، آنچه مقوم انسانیت است در هر صنف موجود است و آنچه مقوم جنسیت ـ یعنی زنانگی و مردانگی ـ است. منحصر به همان صنف میباشد. بر همین اساس، تکلیف الهی که شرط آن داشتن آگاهی، قدرت و اختیار است، به همهی انسانها تعلق میگیرد و اختصاص به جنس خاصی ندارد. آنچه در اصل تکلیف مدخلیت دارد، جنبهی مشترک زن و مرد است اما نوع تکلیف ممکن است به جنبههای متفاوت آن دو باز گردد که در این صورت احکام خاص جنسیتی شکل میگیرد. آنگاه که تفاوتهای طبیعی زن و مرد سخن میگوییم به ویژگیهایی نظر داریم که دست تکوین در نهاد زن یا مرد نهاده وغالب افراد از این دو جنس، چنین صفتی را دارا هستند. پس وجود افراد نادر و استثنائی که این ویژگیها را ندارند به طبیعی بودن ویژگیها لطمه نمیزند. به عنوان مثال، ویژگی زن قدرت باروری و حمایت از فرزند است و وجود زنان عقیم و فاقد شیر، دلیل بر زنانه نبودن این صفات نیست. حال سخن این است که محدودهی تفاوتهای زن و مرد چیست؟ آیا تفاوتها تنها در محدودهی ویژگیهای جسمی و فیزیولوژیک است یا آنکه پهنهی وسیعتری را شامل میشود؟ برخی از فمینیستها**این گروه از فمینیستها را اصطلاحاً فمینیستهای رادیکال میگویند.*#* و گروهی از جامعهشناسان بر این باورند که هیچ تفاوتی میان زن و مرد به جز تفاوتهای بیولوژیک وجود ندارد و تفاوتهای دیگر، از جمله اختلاف در ذهنیّتها و رفتارها، همگی ناشی از تأثیرات محیطی و فرهنگی است و هیچ ریشه تکوینی ندارد.**رک. : جورج ریتزر. نظریههای جامعهشناسی در دوران معاصر، ص 496 تا 517*#* در مقابل، بسیاری از روانشناسان بر تفاوتهای ساختاری میان زن و مرد تأکید کردهاند. برای مثال، جانگری نویسندهی کتاب مردان مریخی، زنان ونوسی، بر این اعتقاد است که اولین جرقههای اختلاف میان زن و مرد از آنجا بر میخیزد که هر یک طرف مقابل را موجودی چون خود دانسته و جویای تشابه در نقشها باشد، و در مقابل، آنچه رضایات طرفین را فراهم میآورد آن است که هر یک دیگری را با اختلافات و تفاوتهای موجود به رسمیّت بشناسد.**ر ک.: جانگری، مردان مریخی زنان ونوسی، فصل اول.*#* آنچه از ملاحظه مجموع آیات و روایات بدست میآید آن است که زن و مرد نه تنها در بعد جسمی بلکه در ابعاد گونهای از هم متمایزاند.**ر ک. : نساء: 34، زخرف: 18، کلینی، الکافی، ج 5، ص 337، ح 3 و 4 و 5 و 6و ص 338.، ح 1 و 2 و 3 و ص 339، ح 4 و 5 و 6 و ص 366، ح 1*#* از تفاوت در ساختمان بدنی و متوسط قد و وزن و حجم مغز گرفته تا تفاوت در خُلقیات، خلاقیتهای هنری، میزان تحملپذیری، آستانهی تحریکپذیری، نوع خردورزی، جنبههای زیبایی شناختی و دهها مورد دیگر همگی در دایره تفاوتها جای میگیرند. البته قبول چنین تفاوتهایی به این معنا نیست که تأثیر وضعیت اجتماعی و فرهنگی را در ایجاد یا پرورش ذهنیتها و رفتارها انکار کنیم، بلکه بر این باوریم که صرف نظر از تفاوتهایی که اصولاً خاستگاه اجتماعی دارد، تفاوتهای طبیعی در جسمیّت، ذهنیّت، احساسات و رفتارها نیز زن و مرد را از هم متمایز میسازد. در این خصوص توجه به چند نکته ضروری است: 1 ـ گاه از تفاوتها به «نقص» و «کمال» تعبیر میشود. چنین تعابیری معمولاً سبب سوء برداشت شده و نقص و عیب در کمال و تعالی اشتباه میگیرند و یکسره بر وجود تفاوتها انگشت تردید گذاشته ساحت خداوند را از آفرینش موجودی معیوب و ناقص مبرّا میدانند. جهان تکوین آکنده از تفاوت و اختلاف در تواناییهاست، اما هیچ کس چنین اختلافاتی را به خودیِ خود نشانه عیب و کمال نمیداند. برای مثال، قدرت بینایی انسان بسیار کمتر از کرکس و قدرت شنوایی و بویایی انسان ضعیفتر از سگ است، اما نقص استعدادی انسان در امور یاد شده به معنای کمبود در تعالی و کمال انسانی نیست. چه بسا برخورداری انسان از چنین قدرتهایی نه تنها به منفعت وی نباشد بلکه مخاطراتی به همراه داشته باشد. پس هر موجود به حسب کارکرد خاصی که دارد، مجهز به یک نوع ساختار طبیعی و جهاز تکوینی است و این ساختارها تنها در کارکردها معنا و مفهوم مییابد. البته ضامن هماهنگی میان اهداف، کارکردها و ساختارها همان اصل حکمت و هدفمندی است که پیشتر از آن یاد کردیم. بنابراین اگر واژههای نقص و کمال مفهوم ارزشی نداشته باشد و تنها به ویژگیهای طبیعی اشاره کند، چنین معنایی از نقص و کمال را در مقایسه زن یا مرد میتوان به کار برد. مثلاً میتوان گفت قدرت عاطفه و احساسات زن غالباً قویتر و احساسات مرد ناقصتر است، چنانکه قدرت تدبیر و خطرپذیری مرد به حسب غالب کاملتر است و توان زن در این مورد ناقصتر است. در قرآنکریم گاه از این گونه نقص و کمالها به «درجه» و «فضل» تعبیر شدهاست. نَح¬نُ قَسَم¬نَا بَی¬نَهُم¬ مَعِیشَتَهُم¬ فِی اَل¬حَیَاهِ اَادُّنیَا وَ رَفَع¬نَا بَع-ضَهُم¬ فَو¬قَ بَع¬ضِ دَرَجَاتٍ ( زخرف: 32) وَ لِلرِّجَالٍ عَلَی¬هِنَّ دَرَجَهً…..(بقره: 228) اَلرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَیَ اَلنِّسَاءِ بِمَا فِضَّلَ اَللّهُ بَع¬ضَهُم¬ عَلَیَ بَع¬ضٍ ( نساء: 34) از این گونه آیات استفاده میشود که منظور از این تعابیر، برتری مردان در پارهای ویژگیهای تکوینی است و ربطی به ارزش و جایگاه حقیقی افراد ندارد. بنابراین با ملاحظه اختلاف درجات تکوینی افراد، نباید دستگاه حکیمانه آفرینش را متهّم به عیب و کاستی کنیم و نه به عنوان دفاع از عدالت خداوند بر هر چه تفاوت است، چشم فرو بندیم. 2. گفته شد که خلقت حکیمانه و هدفمند است. به اعتقاد ما، در متن تکوین ابزار طبیعی لازم به منظور دستیابی به هدف غایی در دسترس زن و مرد، هر دو، قرار گرفته است. از سوی دیگر، تشریع ـ یعنی مجموعه ی معارف و مقررات الهی ـ چراغ راهنمایی است که راه به کارگیری استعدادهای طبیعی برای نیل به مقصود را پیش روی انسان مینهد. بنابراین، چون تکوین بستر تشریع است و تکوین و تشریع هر دو در راستای حرکت به سمت یک هدف به وجود آمدهاند. بناچار با یکدیگر متناسب و همجهتاند. در مقابل، نظریهی دیگری قرار دارد که یا اصولاً تفاوتهای تکوینی را به رسمیت نمیشناسد و یا با اعتقاد به وجود اختلافات تکوینی، تأثیر تکوین در تشریع را انکار میکند. در فرض اخیر، گفته میشود که هر چند خصوصیتهای طبیعی در زن و مرد متفاوت است ولی هیچ دلیلی وجود ندارد که اختلافات تکوینی لزوماً باید موجب اختلافات تشریعی شود. تفاوت دیدگاه اسلامی و دیدگاه رقیب در نظریهی تناسب و تشابه متجلی شده است. دیدگاه اسلامی بر اصل تناسب استوار است و اگر از واژهی «تساوی» بهره میجوید، آن را در معنای تناسب و تعادل به کار میبرد و دیدگاه غربی بر اصل تشابه کامل میان زن و مرد استوار است. واژهی تساوی و برابری در این دیدگاه، به معنای تشابه و همگونگی است. سند «معاهدهی محو کلیهی اشکال تبعیض علیه زنان » که در سال 1979 م در مجمع عمومی سازمان ملل به تصویب رسید. مهمترین سند بینالمللی در مورد زنان به شمار میآید که بر اساس تشابه حقوق زن و مرد تدوین شده است. مادهی اول از این معاهده، کلیهی تفاوتها، استثنائات و تمایزات در قوانین، آموزشها و برخورداریها را مصداق تبعیض میداند و مادهی دوم از دولتهای عضو میخواهد که در از بین بردن هرگونه تفاوت و تبعیض میان زن و مرد اقدام کنند. مواد بعدی این معاهده بطور مشخص و جزیی موارد تبعیض را بر شمرده و بر از میان بردن این موارد پای میفشارد. دیدگاه تشابه بر اصولی استوار است که از بن مایههای فرهنگ جدید غرب برخاسته است. فرهنگ غرب بر اصل انسان بودن زن و مرد پای میفشارد بدون آنکه حقیقت انسان و هدفمندی آفرینش او را مدّ نظر قرار دهد. بنابراین در بحث از تکوین و ویژگیهای طبیعی زن و مرد نه تنها سخنی از حکیمانه بودن این تفاوتها و تناسب میان تکوین و تشریع در میان نیست بلکه برخی از نوشتهها به صراحت از طبیعت وحشی و ظالم سخن میرانند. از اینرو، جهان غرب بر انسانیت زن و مرد تأکید میورزد بدون آنکه تفاوتهای طبیعی آنان را مورد ملاحظه قرار دهد. از سوی دیگر، فرهنگ غرب بر مبنای فردگرایی، آزادی و حقوق فردی را اصل قرار داده و حیات بشری را مقیّد به اخلاق انسانی ومصالح اجتماعی نمیداند، از اینرو به دفاع از حقوق و آزادیها صرفنظر از جنسیّت فرا میخواند و با هر نقش جنسیتی که به ظاهر محدودیتی برای زن ایجاد کند، به مخالفت بر میخیزد. گویا آنچه پیروان فرهنگ غرب را از التزام به تناسب میان تکوین و تشریع ( بر فرض اعتراف به تفاوتهای تکوینی) و التزام به تفاوتهای حقوقی بر حذر میدارد، این شبهه است که اگر تناسب میان تکوین و تشریع را به عنوان یک اصل بپذیریم، لازم است هر تفاوت تکوینی را منشأ یک اختلاف تشریعی میان زن و مرد بدانیم چه کسی میتواند قبول کند که ویژگیهای طبیعی مثل وزن بدن، طول قامت، قدرت بدنی و مواردی از این قبیل، منشأ احکام حقوقی متفاوت باشد؟ اگر چنین باشد، لازم است به دلیل تفاوتهای تکوینی، برای هر یک از افراد بشر، قانونی تفاوت داشته باشیم. وانگهی، توجیه استعمارگران برای به برده گرفتن سیاهان، همین مسأله تناسب میان طبیعت و قانون بود. آنان استدلال میکردند که چون سیاهان نسبت به نژاد سفید از قوای بدنی قویتر و قوای ذهنی ضیفتری برخوردارند، لازم است خدمتکار سفیدان باشند و کارهای جسمی را بر عهده گیرند. در پاسخ به این شبهه باید گفت که تفاوتهای تکوینی دو دستهاند. برخی ویژگیهای تکوینی، مانند استعدادهای علمی، در نهاد هر فرد قرار داده شده است تا بطور طبیعی زمینهی فعالیتهای گوناگون و در جامعه را فراهم کند بدون آنکه نیازمند به قانون و مقررات خاص باشد.و قرآن کریم به این دسته از تفاوتها تصریح کرده است: وََرَفََََع¬ن¬ا بَع¬ضَهُم¬ فََو¬قَ بَع¬ضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَع¬ضُهُم بَع¬ضاً سُخ¬رِیّاً ( زخرف: 32) این دسته از تفاوتها به گونهای است که به طور طبیعی همان تفاوتهای مطلوب را در جامعه ایجاد میکند و اگر احیاناً از مسیر طبیعی منحرف شود به حیات مادّی و معنوی انسانها چندان آسیبی وارد نمیسازد. برای مثال، تفاوت مشاغل واکثر مسؤولیتهای اجتماعی از این دستهاند. ولی پارهای از تفاوتها چنان است که اگر با هدایتگری تشریع همراه نگردد، مسیر طبیعی خود را به راحتی نخواهد گشود، از قضا، این گونه تفاوتها گاه تأثیر عمیقی در حیات فرد و اجتماع بر جای میگذارد. در چنین مواردی، جامعه نیازمند تشریع و قانونگذاری است، زیرا خداوند حکیم با احاطه بر تناسبات تکوین و تشریع، خود موارد ضروری تأثیر تکوین در تشریع را بیان میکند. بنابراین، از آنجا که تنها خداوند به مصالح حقیقی انسان آگاه است و قانونگذار حقیقی اوست، به موردی که اختلافات تکوینی مستلزم جعل قوانین خاصی است. تصریح کرده است. حال آنکه فرهنگ غرب چون خداوند را از جریان زندگی بشر خارج کرده ( سکولاریسم) و تنها انسان را قانونگذار واقعی میداند ( اومانیسم)، در پاسخ به این شبهه وامانده و بناچار تفاوتهای حقوقی زن و مرد را انکار میکند. 7 ـ گوناگونی راههای کمال پیش تر از این گفته شد که آفرینش زن و مرد با هدف یکسان ـ یعنی نیل به سعادت جاودانه و عبودیت عارفانه ـ بوده است. بنابراین هر دو در این هدف اساسی مشترکند و آفرینش هیچ کدام فرع بر دیگری نیست. این نکته نیز مسلم است که وصول به کمال، نیازمند امکانات و شرایط متناسب است. پژوهش دقیق در منابع اسلامی نشان میدهد که خداوند متعال هم از جنبه تکوینی و هم از جنبه تشریعی، شرایطی پدید آورده است که زن و مرد هر کدام متناسب با ظرفیت خویش راه سعادت دنیوی و اخروی را دنبال کنند. سوال اساسی اینجاست که آیا وحدت در اهداف لزوماً به معنای وحدت در مسیر رسیدن به آن اهداف نیز هست؟ چه بسا در یک مجموعه برای همه اعضا هدف مشترکی در نظر گرفته شود، اما در درون مجموعه، فعالیتها متناسب با استعدادها به گونهای تقسیم شود که هر فرد با انجام کارهای خاصی به آن هدف نزدیک شود. به عنوان مثال، وزارت آموزش عالی یک هدف والا و ارزشمند را که ارتقاء سطح علمی دانشجویان متناسب با نیازهای جامعه است، بر عهده دارد و در عین حال به گونهای سیاستگذاری و سهمیه بندی میکند که هر دانشجو با انتخاب رشته خاص و متناسب با توان خویش در راستای آن هدف گام بردارد. تنوع رشتههای تحصیلی در دانشگاهها و اختلاف کتب و اساتید هرگز به معنای اختلاف در هدف غایی نیست. صحیفه تکوین نیز از این قاعده مستنثا نیست، بلکه زیباترین هماهنگی در قالب تقسیم مسئولیتهای طبیعی به چشم میخورد. مشترک بودن زن و مرد درهدف غایی خلقت باعث نمیشود که وظایف آن دو نیز کاملاً مشابه یکدیگر باشد. پیامبران الهی تمامی بندگان خدا را به قیام برای اهداف الهی از طریق ایمان و عمل صالح؛ فرا خواندهاند. زن و مرد هر دو موظفاند که اعمال صالح انجام دهند و به کمال غایی خویش نزدیک شوند، ولی چه بسا عملی که زن را به کمال میرساند و او را در مسیر سعادت قرار میدهد، دقیقاً همان عملی نباشد که مرد را به کمال میرساند. چنانکه پیامبر اکرم(ص) جهاد مردان را بذل مال و جان در راه خدا و جهاد زنان را شوهرداری نیکو دانستهاند.**الحر العاملی، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، ج5، ص9، ح1، مجلسی، بحارالانوار، ج10ص99، ج18ص107، ج77ص66، ج100ص7، ج103ص247و252 و ص255.*#* وظایف متفاوتی که درشرع اسلام برای زن و مرد قرار داده شده و فعالیتهای آنها را از هم متمایز میسازد، همگی در این راستا قابل تبیین است. چنانکه گذشت، تفاوت دروظایف و نقشها به دلیل تفاوت در ویژگیهای تکوینی و لزوم هماهنگی در امور اجتماعی است و این اختلافها را نباید ملاک ارزش گذاری بر شخصیت زن و مرد پنداشت. در نظام ارزش گذاری اسلام هیچیک از موقعیتهای ظاهری موجب برتری و فرادستی انسان نمیگردد و ارزش افراد در جامعه و در جهان آخرت به معیارهای والای انسانی است. این معیارها و ارزشها در بینش اسلامی از چنان اهمیتی برخوردار است که همه مسئولیتها باید در آن چارچوب و در راستای گسترش آنها باشد. نظام اجتماعی و نهاد خانواده لزوماً بر پایه تقسیم کار و توزیع مسئولیت شکل میگیرد. نکته مهم اینجاست که این برخورداریها یا مسئولیتها هیچ کدام به خودی خود اهمیت ندارد و همگی بستری است تا زن و مرد هر کدام درموضع خویش با آگاهی و اختیار در مسیر کمال تلاش کنند. جالب اینجاست که این راهها با همه تنوع و تعدد به گونهای طراحی شده است که سرانجام به خیر عمومی جامعه و کمال آحاد مردم میانجامد. در میان اندیشمندان قدیم این عقیده رواج داشت که زن آفریده شده است تا به مرد خدمت کند. همین نگرش نهضتهای فمینیستی را بر آن داشت که عقیده به فرودستی زنان و جنس دوم بودن آنان را مورد تعرض و تردید قرار دهند. چنانکه دانسته شد، اندیشه دینی نیز فروتری زن نسبت به مرد را بر نمیتابد و زن را همچون مرد، موجودی برگزیده و شایسته کمالات میداند. حال این پرسش مطرح است که چرا در برخی از آیات**هوالذی خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها لیسکن الیها…( اعراف/189)*#* غرض از خلقت حوا را آرامش آدم میداند؟ آیا این آیه بدان معنا نیست که زن برای خدمت به مرد آفریده شده است؟ پاسخ این سوال از آنچه پیشتر گفتیم معلوم میشود که نباید میان هدف غایی از خلقت و راههایی که ما را به هدف میرساند، خلط کرد. درصورتی که فرض شود هر یک از زن و مرد وظایف مشخصی بر عهده دارند که بر عهده جنس مخالف نیست، این اختلاف به معنای اختلاف مسیر هر یک از دو جنس در رسیدن به هدف مشترک است. مرد با انجام یک سلسله از وظایف به عبودیت خداوند میرسد و زن با انجام مجموعهای از فعالیتها که در برخی موارد با فعالیتهای مردانه مختلف است، به کمال میرسد. پس حتی اگر ثابت شود که آرامش بخشی شأن ویژه زن در محیط خانواده است، باز هم آنچه گفتیم منافاتی نخواهد داشت؛ زیرا اینگونه نقشها هدف غایی از خلقت نیست بلکه تنها فعالیتی اختصاصی برای رسیدن به هدف مشترک به حساب میآید. 8. زن و مرد، متفاوت امّا مکمّل راز تفاوت بین زن و مرد در استعدادها و قوای مختلف چیست و آیا این گوناگونی زمینه ساز ناهنجاری در روابط آن دو نیست؟ تحقیق در تفاوتهای تکوینی زن و مرد ما را به رمز و راز این تفاوتها آشنا میسازد. تمایز میان ویژگیهای زن و مرد را میتوان از الطاف شگفت انگیز جهان هستی و راز دلبستگی و پیوستگی این دو جنس به یکدیگر دانست. از آنجا که انسان موجودی طبیعتاً اجتماعی است و نمیتواند امور خود را به تنهایی انجام دهد، نیازمند برقراری ارتباط با دیگران است. برخی از احتیاجات، انسانها را به ایجاد پیوند عاطفی و عملی با جنس مخالف ترغیب میکند و خداوند در صحیفه تکوین زمینههای این پیوند را برقرار کرده است. اگر جامعه را به مثابه یک پیکره زنده و دارای اجزاء مختلف بدانیم، زن و مرد دو عضو رئیسی این پیکرند که هر کدام با ایفای نقش خاص خود، در عین انجام وظایف مشترک، زمینه سلامت و پویایی جامعه را فراهم میسازند.شرط آنکه هر عضو نقش خود را به خوبی ایفا کند، همکاری و هماهنگی با تمامی اجزای دیگر است. در این تصویر، تفاوت نقشها و فعالیتها نه تنها نشانه کم اهمیتی اعضا نیست، بلکه همین تفاوتهای حکیمانه ضامن هماهنگی و پویایی مجموعه و مانع بروز اختلال در این پیگر واحد است. در تفکر اسلامی، ارتقای هر یک از اعضای خانواده یا جامعه تا حدود زیادی در گرو ارتقای اعضای دیگر است. از این رو، افراد یک جامعه از جمله مرد و زن، کمال خود را در کمال سایر افراد میدانند. بنابراین، راه حل اسلام برای ایجاد جامعهای پویا و انسانهایی متکامل، تاکید بر لزوم هماهنگی و مودت متقابل بویژه در روابط زن و مرد است. از آنجا که خداوند