شاخص های تربیت دینی(1-5)/ مجله پیام زن

مجله پیام زن مهرماه سال 1392 شماره 259

شاخص های تربیت دینی (1)

قسمت اول: شناخت و بصیرت

تربیت صحیح و متناسب با آموزه های اخلاقی و دینی یکی از دغدغه های همیشگی خانواده های ایرانی است. خانواده ها و مربیان گاه به دلیل عدم شناخت از معیارها و آموزه های دینی، به جای پرداختن به شیوه های صحیح تربیتی، دست به اقداماتی می زنند که نتیجه ی آن نه تنها تربیت فرزندان دین دار نخواهد بود، بلکه بعضی از اوقات منجر به فاصله گرفتن آن ها از معیارهای دینی شده و فرجام کار کاملاً مغایر با اقدامات والدین و مربیان خواهد بود.

در این سلسله مقالات سعی خواهد شد با استفاده از آموزه ها و تعالیم دینی به بررسی برخی از اصلی ترین شاخص های تربیت دینی فرزندان پرداخته شود.

یکی از اساسی ترین شاخص های قابل توجه در امر تربیت دینی، شاخص شناخت و بصیرت است. در پرتو این معیار، تلقی آدمی از امور دگرگون می شود. این دگرگونی از جمله لوازم قطعی تغییر رفتار و اعمال آنان است؛ زیرا نوع تلقی، یکی از مبانی مؤثر در نوع رفتارها و اعمال است.

بصیرت و بینش اگرچه با علم و آگاهی از یک جنس هستند، دارای معنایی خاص تر از علم و آگاهی است. بصیرت عبارت از علم و آگاهی عمیق و گسترده است؛ اما آگاهی و علم، ممکن است سطحی و کم دامنه و گاه گمراه کننده باشد. در واقع، بصیرت، روشنایی و بینایی دل است و علم، بینایی و روشنایی ذهن. بر این اساس، خداوند متعال گاهی برای منحرفان، صفت علم و آگاهی به کار می برد؛ اما همواره بینش و بصیرت را از آنان منتفی دانسته است. در قرآن کریم نیز این شاخص مورد تصریح و عنایت قرار گرفته است: «به راستی بینش هایی از سوی ربّ شما برای تان آمده است؛ پس هر کس در پرتو آن بینا شود به سود خود چنین کرده و هر که کوری ورزد به زیان خود عمل کرده است» (انعام، آیه ی 104).

اعطای بینش از سوی مربی، بدان پایه از اهمیت است که اگر آدمی علم و آگاهی نداشته باشد، نمی تواند تکالیف الهی را بشناسد و در نتیجه نمی تواند به آن ها تن در دهد. کسی که دارای درکی عمیق و شناختی کامل از نظام هستی نباشد و مبدأ هستی را نشناسد و نداند که همواره در محضر اوست و هیچ گاه از دید او غایب نیست، بلکه معتقد باشد که هستی در منظر حضرت حق، یک سره برملاست و «هیچ برگی از شاخه ی درختی نمی افتد مگر آن که علم آن نزد خداوند است و هیچ دانه ای در تاریکی های زمین وجود ندارد و هیچ خشک و تری یافت نمی شود مگر آن که علم آن در کتاب مبین نزد خداوند وجود دارد» (انعام، آیه ی 59) و بداند که نظام هستی نظام محیط و محاطی است و «خداوند بر همه چیز هم از حیث قدرت و هم از حیث علم احاطه دارد» (بروج، آیه ی20). بی شک چنین انسانی در طول مسیر زندگی خویش در انجام هر عملی خود را در مرعی و منظر خداوند دانسته و چون او را ناظر می داند از انجام کارهای ناشایست اجتناب می کند و یا اگر آن را انجام داد، استغفار کرده و توبه می کند.

این گونه انسانی در زندگی اجتماعی نیز هرگز برای به دست آوردن منفعتی شخصی، منافع دیگران را پایمال نمی کند و همه ی امور زندگی فردی و اجتماعی خود را در پیش دید خالق آسمان ها و زمین می داند و ازاین رو، با اعتقاد به شهود و احاطه ی خداوند بر همه ی امور از جزیی تا کلی، سعی می کند زندگی اش را بر مبنای رضایت حضرت او تنظیم کند. از این روست که پیامبر اسلام h در این خصوص می فرمایند: «کور آن کسی نیست که چشمش کور باشد، بلکه کور آن است که بصیرت و بینشش کور است» (شیروانی، 1385 ).

نکته ی قابل توجه و تأمل در این بخش، عنایت داشتن به وجود تفاوت در ادراک مفاهیم معرفتی در سنین و دوره های مختلف سنی است. طبیعتاً آن چه از یک کودک دبستانی در دوره ی اول دبستان انتظار می رود، به هیچ وجه همانند آن چیزی نیست که از دانش آموز دوم دبستان مورد انتظار است. همین طور قدرت فهم و معرفت یک دانش آموز مقطع راهنمایی با دانش آموز مقطع دبیرستان همانند نیست.

به نظر می رسد حتی این تفاوت ها علاوه بر این که در مقاطع مختلف سنّی و تحصیلی، قابل توجه اند، به نسبت جنس دانش آموزان هم مؤثر هستند، چنان که شرع مقدس اسلام هم با نظر داشت همین تفاوت، سنین تکلیف در دختران را با پسران یک سان ندانسته است؛ چرا که بی شک عنایت شارع مقدس فقط معطوف به آمادگی جسمی دختران در سنین پایین تر نسبت به پسران، برای قبول بار تکلیف نبوده، بلکه دختران در نه سالگی به اندازه ی پسران در پانزده سالگی آمادگی دریافت بُعد معرفتی عبادات را دارا هستند. نویسنده ی کتاب «آموزش مفاهیم دینی همگام با روان شناسی رشد» با عنایت به همین واقعیت است که می نویسد: «پی بردن به معنی و مفهوم دین و مسأله ی نیاز انسان ها به دین را نمی توان از جمله آموزش های دینی مورد نیاز در دوره ی اول دبستان دانست. کودکان در این محدوده ی سنی نیاز و علاقه ای به طرح چنین مباحثی ندارند و بحث از آن ها را باید به سال های پایانی دبستان موکول کرد. البته چون لفظ دین، خواه ناخواه در کلاس به کار برده می شود، در حدّ بیان یک معنای ساده از آن می توان بسنده کرد تا کودکان کلمات و واژه ها را بدون آن که معانی آن ها را بدانند، استفاده نکنند. مانند این که، دین همان کارهایی است که خدا به ما گفته است انجام بدهیم یا انجام ندهیم. مثل این که خدا را بپرستید، راستگو باشید، به پدر و مادر و معلم خود احترام بگذارید، نماز بخوانید و دیگر مصادیق ساده ای که به عنوان دستورهای دینی برای کودکان بیان می شود» (باهنر، 1388، 174).

بدیهی است که با تکیه بر فطرت خداجوی کودکان و زنده کردن معرفت نهفته در دورن آنان می توان به بالا بردن بینش و بصیرت آنان کمک کرد چه قدر در اشتباه هستند مربیانی که به بهانه ی بالا بردن معرفت دینی کودکان، آنان را وادار به اعمالی می کنند که از حوزه ی فهم و معرفت آن ها به دور است. به عنوان مثال خواندن دعای کمیل که از معارف عمیق عرفانی برخودار است برای دانش آموزان حتی دبیرستانی بدون پشتوانه ی معرفتی پیشین، یا بردن آنان به غسّال خانه برای دیدن سرنوشت پایانی آدمیان (چنان که نمونه هایی از آن از سوی برخی مدارس به وقوع پیوسته)، همگی نشان از عدم درک مناسب از مفهوم ایجاد معرفت و بصیرت در دانش آموزان دارد.

پس یکی از شاخص هایی که در امر تربیت دینی باید از سوی مربیان بدان عنایت ویژه شود، ابتدا ارتقای سطح معرفت و بینش دینی خود و سپس اقدام به تربیت دینی دانش آموزان با نظر داشت این شاخص بنیادین است؛ چرا که انتخاب گری و سپس التزام عملی دانش آموزان جز در پرتو معرفت بخشی به آنان مقدور یا پابرجا و ماندگار نخواهد بود. این بینش باید هم در خصوص نظام هستی و نقش خالق هستی در ایجاد، نظارت و اداره ی این نظام، هم در مورد دنیا و خصوصیات آن که گذرگاهی است برای وصول به قرارگاه ابدی و جهان جاویدان، و هم در خصوص حقیقت انسان و توان مندی توأم با فقر و نیاز ابدی او به خالق هستی (فاطر، آیه ی 15) وجود داشته باشد و فقط و تنها در پرتو این معرفت همراه با بصیرت است که کودکان و نوجوانان می تواند در مسیر خدایی شدن گام بگذارند.

منابع:

– قرآن کریم.

– شیروانی، علی (1385)، نهج الفصاحه، تهران، انتشارات دارالفکر.

– باهنر، ناصر (1388)، آموزش مفاهیم دینی همگام با روان شناسی رشد، چاپ پانزدهم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی.

مجله پیام زن آبان ماه سال 1392 شماره 260

شاخص های تربیت دینی (2)

قسمت دوم: تفکر و تعقل

شاخص تفکر و تعقل در آدمی را می توان یکی از بنیادی ترین و زیربنایی ترین شاخص های تربیت و تکامل او دانست. «عقل عبارت است از نیروی تشخیص، سنجش فهم، انقیاد، فعالیت و درک مسئولیتی که به نیکی و خوش رفتاری می گراید. با این تفسیر، عقل بر یک جوهر مستقل مورد اعتماد تطبیق می کند و بر نیروی تابنده و معنوی در وجود انسان، فرشته و جن صدق می کند» (آموزگار، 1386).

عقل در نگاه اسلام در پرتو راهنمایی و هدایت آموزه های دینی، معنا می یابد و می تواند از دیگر قوای آدمی مانند خشم، شهوت و احساسات رها شده در جایگاهی فراتر، مهار و کنترل آنان را در اختیار بگیرد. «در اسلام مبحث عقل را در سه سطح می توان بررسی کرد:

الف- عقلانیت بنیادین: شناخت فلسفه ی زندگی و جایگاه حساس و استثنایی انسان در آن و شأن و جلالت عقل در تنظیم رابطه ی انسان با جهان و خدای متعال.

ب- عقلانیت ارزش ها: که عبارت از شأن عقل در تنظیم روابط انسان و معماری اخلاقیات است.

ج- عقلانیت ابزاری: که عبارت است از مهندسی اندازه گیری، نظم، پیش بینی و نقش عقل در محاسبات معشیتی برای رسیدن به اقتصادی شکوفا و تمدنی آباد و مرفه.

عقلانیت مدرن غرب تنها به سطح سوم محدود می شود؛ اما عقلانیت اسلامی از هر سه سطح برخوردار است و در یک موالات و ترتیب منطقی، نخست یک پرسش اصلی و کلان درباره ی انسان و زندگی می پرسد، هنگامی که سنگ بنای عقلانیت را گذاشت و مختصات، اهداف و مبانی آن را آشکار کرد، ارزش های اخلاقی را تنظیم کرده، سرانجام به روش ها و ابزار تأمین اهداف مادی و معنوی می پردازد» (رحیم پور ازغدی، 1387).

وجود بیش از سیصد آیه در قرآن کریم، پیرامون تعقل و تفکر، نشان دهنده ی جایگاه ویژه ی تعقل و تفکر در فرهنگ اسلامی است. تا جایی که در متون دینی از عقل به عنوان حجّت باطنی نام برده شده است (کلینی، ج1، ص 16) و حتی هم نوایی آن را با شرع به عنوان یکی از ملاکات و دلایل صحت احکام دانسته و به عنوان یک قاعده گفته اند که: «کلّ ما حکم به العقل، حَکَمَ به الشَّرع.»

البته تعقل و تفکر ضمن آن که امری فطری است از قابلیت آموزش و پرورش نیز برخوردار بوده، و با بالا بردن آگاهی و علم و تجربه قابل ارتقا است. امام صادق (ع) می فرمایند: «علم آموزی بهترین کمک برای رشد عقل است» (آمدی،1366).

چنان که امیرالمؤمنین علی(ع) می فرمایند: «العقلٌ عزیزه، تزیدُ بالعلم و التجارب» (همان، ص67) و در جای دیگر می فرمایند: «هر کس در آنچه می داند، بسیار بیندیشید، ضمن اتقان و استحکام بخشی به آگاهی های خود، از آنچه خبر ندارد، آگاه می شود « (مجلسی،1403، ج 68، ص316).

بنابراین از دیدگاه قرآن و روایات، در تعلیم و تربیت، هدایت و رشد انسان در گرو پرورش و رشد قوه ی عاقله و زمینه سازی برای شکوفایی قوای عقلی و از جمله قدرت استدلال و تفکر است.

در پایان این قسمت ذکر چند نکته ضروری به نظر می رسد:

– چنان که در بررسی شاخص بصیرت و بینش هم گفته شد توجه به تفاوت های فردی و سنّی در بالا بردن قدرت تعقل و تفکر، نکته ای است اساسی.

بی شک مربی اگر به تفاوت ها و توان مندی های فردی دانش آموزان توجه نکند و از همه ی آنان انتظاری یک سان داشته باشد، نمی تواند توفیق چندانی حاصل کند؛ «چرا که به لحاظ روان شناسی، به واسطه ی اختلاف استعدادها تحمیل یک برنامه ی ثابت برای همه ی دانش آموزان، اشتباه است؛ اما از آن جا که ممکن است این جداسازی و تفکیک، امکان نداشته باشد، باید در تهیه ی برنامه ی آموزشی و نیز تألیف کتب درسی، حدّ متوسط دانش آموزان را از نظر استعداد مدّ نظر قرار داد». (باهنر،1388، 42)

– نکته ی قابل توجه دیگری که در این خصوص باید بدان توجه کرد این است که وظیفه ی حساس مربی آن است که گوهر خردورزی و تعقل را در صدف جان کودکان و نوجوانان پرورش دهد، نه آن که با ارایه ی حجمی فراوان از معلومات، از آنان بخواهد تا به حفظ و بیان طوطی وار آن ها مبادرت کنند. به کار انداختن دستگاه تفکر در دانش آموزان چیزی است و مبدّل ساختن آنان به دستگاه ضبط صوت چیزی دیگر. حفظ کردن به تنهایی دلیل بر فهم درست و صحیح مطالب نیست، بلکه مهم ادراک آن و فراگیری طرز استفاده از آن است.

مرحوم شهید مطهری در این باره می گوید: «شما می ببینید که افرادی-حال یا به علت نقص استعداد و یا به علت نقص تعلیم و تربیت- نسبت به آن معلوماتی که آموخته اند درست حکم ضبط صوت را دارند. کتابی را درس گرفته، خیلی هم کار کرده، خیلی هم دقت کرده، درس به درس آن را حفظ کرده و نوشته و یاد گرفته، بعد مثلاً مدرس شده و می خواهد همان درس را بدهد. آن چه که در این کتاب دور حاشیه ها و شرح آن بوده همه را مطالعه کرده و از استاد فرا گرفته است. هر چه شما راجع به این متن و این شرح و این حاشیه بپرسید خوب جواب می دهد. یک ذره که پای تان را از آن طرف بگذارید، او دیگر لنگ است. معلوماتش فقط همین مسموعات است… و لهذا شما می بینید که یک عالم مغزش جاهل است» (مطهری،1377، 20).

بنابراین مسئله ی تفکر و تعقل، به خصوص آن گاه که در حوزه ی پذیرش دین و تعالیم دینی مطرح می شود، از اهمیتی فوق العاده برخوردار می گردد؛ چراکه اساس پذیرش دین، تفکر و تعقل است؛ و اگر این مهم توسط مربی لحاظ نگردد، چه بسا ریشه ها و بنیادهای اصلی دین مداری، دچار آسیب و تزلزل خواهد گردید.

منابع:

– آموزگار، محمدحسن (1386)، تبیین روش های تربیت اجتماعی در نهج البلاغه، فصل نامه ی تربیت، ش 21 و 22.

– آمدی؛ عبدالواحد (1366) غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.

– باهنر، ناصر، (1388) آموزش مفاهیم دینی همگام با روان شناسی رشد، چاپ یازدهم، تهران، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی.

– رحیم پور ازغدی، حسن (1387)، عقلانیت، طرح فردا.

– کلینی، محمدبن یعقوب بن اسحاق (1367) اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه.

– مجلسی، محمدباقر (1403) بحارالانوار، ج 68.

– مطهری، مرتضی، (1377) تعلیم و تربیت در اسلام، چاپ سی و دوم، تهران، انتشارات صدرا.

مجله پیام زن آذر ماه سال 1392 شماره 261

شاخص های تربیت دینی (3)

قسمت سوم: کرامت انسانی

یکی دیگر از پایه ای ترین شاخص های تربیت دینی، شاخص کرامت انسانی است. کرامت که در لغت از آن به بزرگی و بزرگواری تعبیر گردیده، آن است که آدمی از منظر ذاتی و از حیث کیفیت خلقت، دارای شأنی بزرگ و منزلتی رفیع است و هم از این روست که از او به عنوان اشرف مخلوقات و بهین آفریده ی حضرت حق و گل سر سبد هستی یاد شده است.

خداوند متعال در این باره می فرماید: «لقد کرّمنا بنی آدم و حَمَلناهم فی البَّرِ و البحر و رَزَقناهُم من الطیّبات و فَضَّلنا هُم علی کثیرٍ مِمَّن خَلَقنا تفضیلا» (اسراء، آیه ی7). همین تاج کرامت است که سر انسان را در میان سرهای همه ی مخلوق های دیگر، سرافرازتر و فضیلت او را بر دیگران افزون تر می سازد.

اساساً در منطق قرآن، انسان، بزرگ، ویژه و قابل احترام است. او در نهاد خود مفتخر به بهره مندی از روح خداوندی است؛ «نَفَختُ فیه من روحی» (حجر، آیه ی29 ) و به واسطه ی آن که شاهکار عظیم خلقت است، در مقام مقایسه با سایر مخلوقات، موجب تفاخر خالق هستی گردیده؛ «فتبارک الله احسن الخالقین» (مؤمنون، آیه ی14 ).

مسجود ملائکه ی مقرب الهی گشته است؛ «فَسَجَدَ الملائکه کلهم اجمعون» (حجر، آیه ی30 ). و پس آن گاه به مقام جانشینی خداوند بر روی زمین نایل آمده؛ «و اذ قال ربّک للمائکهِ اِنّی جاعل فی الارض خلیفه» (بقره، آیه ی30 ). در حقیقت، تکریم حقیقی خداوند در حق انسان به این است که وی را برای خود آفرید. به تعبیری، فخر انسان در بندگی خداوند نهفته است، هم چنان که عزّت او به ربوبیّت الهی وابسته است. همین فخر و عزت که مایه ی مباهات آدمی است در بیان تکریم و کرامت او بس است.

در نگاه اسلام، برخلاف برخی مکاتب مادی، انسان موجود بد نهادی که در سرشت او آدم کشی نهفته باشد، نیست، و نه آن گونه که مسیحیت تحریف شده می پندارد، شیطان زاده ای نیست که به هنگام تولد، با غسل تعمید از گناه نخستین پاک شود. اسلام آغاز انسان را از خداوند دانسته و فرجام او را هم وصول به حضرتش می داند؛ «اِنا لِلّه و اِنا الیه راجعون» (بقره، آیه ی156)؛ و برخلاف پندار افلاطون و ارسطو، فیلسوفان برجسته ی غرب، سرانجام محتوم انسان را بردگی نمی داند.

در فلسفه ی تعلیم و تربیت اسلامی، انسان به حکم فطرت خود، خداپرست بوده؛ «فطره الله التی فَطَر الناس علیها» (روم، آیه ی30 ) و نه تنها آن گونه که طبیعت گرایان غربی پنداشته اند، مقهور طبیعت نیست که طبیعت مسخّر او بوده است؛ «و سَخَّرَ لکم ما فی السموات و ما فی الارض جمیعاً منهُ اِنّ فی ذلک لَایاتٍ لقومٍ یتفّکرون» (جاثیه، آیه ی13 ).

از منظر این مکاتب، «در واقع، این طبیعت است که اقتضا کرده است انسان، این گونه بخواهد یا آن گونه بپسندد و نه انسانیت انسان. اگر هم، عنوان انسانیت انسان به کار گرفته می شود، منظور انسانیتی است که خاستگاه و مهد و پرورش بالاصاله ی طبیعت است. با این بیان، گوهر وجود انسانی در حصر تنگنای جبر طبیعی و قهر و غلبه ی طبیعت گرایی، در مانده و ناتوان است و هیچ اراده، تدبیر و مدیریتی از جانب انسان بر او اعمال نمی شود » (رهنمایی، ص157).

پس، با نظر به شاخص کرامت ذاتی انسان که به تمامی آدمیان اختصاص دارد، باید در نخستین گام از کار تربیتی دینی، به کرامت انسانی توجه ویژه ای معطوف داشت؛ چراکه در سایه ی این نوع تلقی از آدمی، قطعاً نوع رفتار مربی با کودکان و نوجوانان متفاوت خواهد بود. «در واقع تکریم منزلت، موجب ایجاد امنیت در فرد می گردد و در روابط انسانی، روحیه ی اعتماد متقابل ایجاد می کند و در سایه ی چنین اعتمادی، مناسبات انسانی توسعه می یابد و امکان اقدام به امر تربیت مهیّا می گردد. تکریم منزلت، موجب مصونیت فرد در برابر لغزش های اخلاقی می گردد و زمینه های اعتماد به نفس را در افراد فراهم می سازد. به تحقیق، چنین فضایی بستر مناسبی فراهم خواهد آورد تا مربی بتواند به امر تربیت دینی اهتمام ورزد» (کشاورز).

منابع:

– قرآن کریم

– کشاورز، سوسن، فصل نامه ی تربیت اسلامی، شماره ی شش، سال سوم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.

– رهنمایی، سیداحمد (1388)، درآمدی بر فلسفه ی تعلیم و تربیت، قم، انتشارات مؤسسه ی آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره).

مجله پیام زن دیماه سال 1392 شماره 262

شاخص های تربیت دینی (4)

قسمت چهارم: عزت نفس

از دیگر شاخص های تربیت اسلامی، اصل عزت نفس است. عزت که در لغت از آن به «صلابت و حالت شکست ناپذیری که باعث مغلوب نگردیدن کسی می شود»(اصفهانی، 1376 ) یاد کرده اند، ناشی از اصل کرامت است. در واقع در سایه ی کرامت انسانی است که فرهنگ اسلامی، آدمی را شایسته ی عزت دانسته و او را که به حکم کرامت ذاتی، مکرّم است، عزیز می شمارد و برای عزت مند بودن او هم راهکارهایی را ارائه می کند و حتی خداوند در ذیل آیه ای از قرآن کریم، خود را متولّی و صاحب عزّت می داند؛ «سبحان ربُّکَ ربُّ العِزَه عمّا یَصفُون» (صافّات، آیه ی180).

«پس چون عزت، حاصل کرامت است، می توان گفت که عزت از جنس کرامت است؛ اما از آن جا که عزت، با برتر آمدن ملازمت دارد، باید گفت که عزّت، کرامت مضاعف است. از این رو، هرجا عزت باشد، به ناچار کرامت نیز هست؛ اما هرجا کرامت باشد، لزوماً عزت موجود نیست. بنی آدم همه مکرّم هستند؛ اما همه عزت مند نیستند. از میان آنان، تنها کسانی که برتر می آیند از عزّت بهره ورند؛ یعنی آن ها که در پرتو عقل به تقوا و ایمان راه می یابند» (باقری، 1387، ج 1، ص193). از این جهت است که خداوند متعال می فرمایند: «ولِلّهِ العِّزه و لرسوله و للمؤمنین» (منافقون، آیه ی8).

برای تأمین عزت در متربیان، باید احساس عزت را در نهاد آنان شکوفا ساخت؛ چراکه آدمیان همواره سعی می کنند تا براساس شناخت از خودشان عمل کنند و این شناخت را از نوع نگرش دیگران به خود در می یابند؛ لذا چنان چه نوع نگاه مربی به دانش آموزان بر مبنای احترام، عزت و کرامت باشد، شخصیت او شخصیتی عزیز، مثبت و کریم، بار خواهد آمد؛ و اگر چنان چه بر اثر عدم شناخت و معرفت مربی، برخوردی حاکی از تحقیر و بی احترامی با آنان داشته باشد، ناخواسته بذر حقارت و ذلّت را در سرزمین وجود او کاشته و زمینه را برای ایجاد بسترهای ناسالم شخصیتی و رفتارهای نابه هنجار فردی و اجتماعی و از همه مهم تر، زمینه را برای معصیت و نافرمانی او در مقابل دستورهای الهی، فراهم خواهد ساخت. چنان که امیر مؤمنان حضرت علی(ع) در این خصوص فرموده اند: «کسی که از احترام نفس برخودار باشد، شخصیت خود را با گناه، بی ارزش و پست نمی کند» (نوری، ج 11، ص 329). در جای دیگری می فرمایند: «من کرمت علیه نفسه هانَت علیه شَهَواته؛ هرکه خود را بزرگوار ببیند، شهوت هایش در دیده ی او خوار می شود »(همان).

چنان که روان شناسان نیز سرچشمه و منشأ اصلی فعالیت های انسان را در عنصر عزت نفس و حقارت نفس می دانند و ریشه ی کامیابی های افراد را در احساس عزت، و ریشه ی ناکامی ها و شکست های آنان را در احساس حقارت جست وجو می کنند. «میرس» در کتاب روان شناسی اجتماعی می گوید: «طبق تحقیقی که بروکز و هولتن در سال 1978 در مورد افرادی که دارای عزت نفس زیاد و عزت نفس پایینی بوده اند، انجام داده اند، این نتیجه به دست آمد: افرادی که دارای عزت نفس بالایی اند، نه تنها کم تر از افرادی که عزت نفس کمی دارند، دچار افسردگی می شوند، بلکه کم تر از آن ها گرفتار ناراحتی های عصبی و بی خوابی شده، کم تر از آنان به طرف اعتیاد و الکلسیم کشیده می شوند» (منطقی، 1379، 15 ).

از سوی دیگر، چنان چه در رفتار مربی آثار عزیز شمردن نونهالان و برخورد ناشی از عزت مندی موج بزند، به صورت ناخودآگاه، این ارزش در وجود دانش آموز نیز شکل گرفته و او آن گونه تربیت می شود که دیگران را نیز عزیز بشمارد و حقوق آنان را رعایت کرده و به آن ها احترام بگذارد و این کار ثمره ی تأثیر رفتار مربی بر شخصیت او خواهد بود.

علاوه بر این، همان گونه که رفتار عزت مند، تأثیر مثبت شگرفی بر تعالی شخصیت دانش آموزان می گذارد، به همان نسبت، بی احترامی، بی اعتمادی و رفتار غیر عزت مند نیز آثار منفی مخربی را بر شخصیت و رفتار آنان در آینده خواهد گذشت.

خام خیالی است اگر کسی بپندارد از انسانی که در دوران کودکی عزت نفسش لگدکوب شده، انتظار رفتاری نیک و کریمانه را در بزرگ سالی داشت، و این فرمایش حضرت علی(ع) چه زیباست: «مَن هانَت علیه نَفسَهُ فَلا ترج خَیرَهُ؛ از کسی که نفسش بر وی خوار شده امید نیکی نداشته باش» (آمدی، 1366، ج 2، ص 712). امام هادی(ع) نیز ریشه ی همه ی شرارت ها را در تحقیر شدن نفس دانسته، می فرمایند: «و مَن هَانَت علیه نَفسَهُ فلا تَأمَن شَرَّهُ؛ کسی که نفسش بر وی خوار شده، از شر او در امان نباش» (ابن شعبه حرّانی، 362).

چه خوب است که در این بخش به سیره ی پیامبر اسلام(ص) و ائمه ی معصومین(ع) که در کتاب تربیت فرزند آمده اشاره شود، تا الگویی برای رفتار احترام آمیز و عزت مندانه ی آن بزرگواران با کودکان و نوجوانان باشد.

بلند شدن پیش پای فرزندان و استقبال از آنان هنگام ورود به مجلس

پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) همواره هنگام ورود افراد به مجلس، به احترام آنان، از جای خود برخاسته و می ایستادند. این احترام، فقط مختص بزرگ سالان نبوده، حتی در خصوص کودکان و نوجوانان نیز این رفتار احترام آمیز را قائل می شدند. «پیامبر(ص) نشسته بود. حسن و حسین(ع) به طرف آن حضرت آمدند. پیامبر(ص) آن ها را دید، به احترام آن ها ایستاد. چون به کندی حرکت می کردند، پیامبر(ص) به استقبال آن ها رفت و آن ها را بر دوش خود سوار کرد و فرمود: چه مرکب خوبی دارید و چه سواران خوبی هستید» (مجلسی، 1404، ج43، ص285).

سلام کردن به کودکان

امام رضا(ع) از قول پدران بزرگوار خویش و آنان از قول پیامبر اسلام(ع) نقل فرمودند: «پنج چیز را تا هنگام مرگ ترک نخواهم کرد… و سلام کردن بر کودکان، تا این کار پس از من سنتی برای دیگران باشد» (طباطبایی، 1375، 43).

پذیرش دعوت کودکان و دعوت از آنان برای میهمانی

«روزی امام حسن(ع) از کنار کودکان که سرگرم بازی بودند می گذشت. کودکان در حالی که تکه نانی در دست داشتند و می خوردند به امام حسن(ع) تعارف کردند و او را به خوردن نان دعوت کردند. امام(ع) دعوت آن ها را پذیرفت و با آن ها غذا خورد و سپس کودکان را به منزل خویش برد، به آن ها غذا و پوشاک داد و فرمود: «دعوت آن ها از دعوت من ارزش مند تر بود؛ زیرا آن ها هر آن چه داشتند به من دادند؛ ولی من بیش از آن چه به آن ها دادم، دارم»(ابن ابی الحدید، 1404، ج11، ص 198).

جای دادن آن ها در صفوت جماعت

«جابربن عبدالله می گوید، از امام باقر(ع) درباره ی کودکانی که در نماز جماعت حاضر می شوند، پرسیدم. امام(ع) فرمود: آن ها را به صف آخر نفرستید، بلکه بین آن ها [به وسیله ی بزرگان] فاصله ایجاد کنید» (حرعاملی، ج 3، ص14).

عیادت از کودکان بیمار

انس بن مالک می گوید: «نوجوانی یهودی که به پیامبر(ص) خدمت می کرد، مریض شد. پیامبر(ص) در حالی که نوجوان در احتضار بود، به عیادت او رفت، بر بالین او نشست و فرمود: اسلام بیاور. نوجوان به پدرش که بر بالین او بود، نگاه کرد. پدر گفت: ابالقاسم(ص) را اطاعت کن. او نیز اسلام آورد و جان سپرد. پیامبر(ص) در حالی که از منزل او خارج می شد، فرمود: خدا را شکر که او را به وسیله ی من از آتش نجات داد» (ابن حنبل، 1499، ج3، ص227).

با احترام صدا کردن آنان

معصومان(ع)، همواره کودکان و فرزندان خویش را محترمانه صدا کرده آنان را به نیکی مورد خطاب قرار می دادند. «در سیره ی معصومان(ع) موارد بسیاری مشاهده می شود که هنگام صحبت با فرزندان خویش از لفظ «یا بُنَی»، فرزند عزیزم، استفاده می کردند؛ همان گونه که لقمان، فرزندش را با آن، مورد خطاب قرار می داد که موارد متعددی از آن در قرآن نیز آمده است» (حسین زاده، 1388، 108).

به عنوان نمونه، علی(ع) در وصیت خود به امام حسین(ع) در چندین مورد پی درپی، ایشان را با لفظ «فرزند عزیزم» مورد خطاب قرار داده و فرموده اند: «فرزند عزیزم! تو را به تقوای الهی در حال دارایی و بی چیزی سفارش می کنم… فرزند عزیزم! آگاه باش که هرکس به وارسی عیوب خود بپردازد، عیوب دیگران را نخواهد دید…، فرزند عزیزم! کسی که به عیوب دیگران بیندیشد ولی از وجود آن عیب ها در خود راضی باشد، احمق واقعی هموست… فرزند عزیزم! عزت مؤمن در بی نیازی او از مردم است» (ابن شعبه حرانی، 83).

شرکت در بازی کودکان

شرکت کردن در بازی کودکان، حاکی از احترام گذاشتن و عزیز شمردن آنان است؛ لذا در سیره ی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) موارد متعددی از بازی کردن ایشان با کودکان اعم از فرزندان خود و دیگر کودکان به چشم می خورد. «جابر بن عبدالله انصاری در این خصوص می گوید: نزد پیامبر(ص) رفتم در حالی که حسن و حسین(ع) را بر پشت خود سوار کرده بود، چهار دست وپا راه می رفت و می گفت: شتر شما چه شتر خوبی است و شما چه سواران خوبی هستید»(مجلسی، 1404، ج 43، ص 285).

شرکت دادن کودکان در جلسه ی دعا برای آمین گفتن

«امام باقر(ع) هنگام دعا، کودکان را جمع می کرد و آن ها آمین می گفتند؛ یعنی در واقع آن ها را در درگاه خدا مقرّب می دانست و از این طریق به آن ها القا می کرد که شما در نزد خدا از احترام ویژه ای برخوردارید و اگر آمین بگویید، دعا مستجاب می شود»(حسین زاده، 1388، 110). امام صادق(ع) در این باره می فرمایند: «پدرم، هرگاه غمگین می شد، زنان و کودکان را جمع می کرد و دعا می کرد و آن ها آمین می گفتند»(کلینی، 1367، ج 2، 483).

منابع:

– قرآن کریم.

– آمدی، عبدالواحد (1366) غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.

– ابن ابی الحدید، ابوحامد (1404)، شرح نهج البلاغه، قم، کتاب خانه ی آیت الله نجفی مرعشی.

– ابن حنبل، احمد (1499) مسند احمد، بیروت، در صادر.

– ابن شعبه حرّانی، ابومحمد الحسن بن علی بن الحسین، تحف العقول عن آل رسول(ص)، چاپ دوم، قم، مؤسسه نشرالاسلامی.

– اصفهانی، راغب (1376)، مفردات، تهران، انتشارات مرتضوی.

 – باقری، خسرو (1387)، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، چاپ هجدهم، انتشارات اسلامی.

– حرعاملی، محمدبن الحسن، وسایل الشیعه، چاپ ششم، تهران، انتشارات اسلامیه.

– حسین زاده، سیدعلی (1388) تربیت فرزند، چاپ چهارم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.

– کلینی، محمدبن یعقوب بن اسحاق (1367)، اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه

– طباطبایی، محمدحسین (1375)، سنن النّبی(ص)، تهران، اسلامیه.

– مجلسی، محمدباقر (1404)، بحارالانوار، بیروت، الوفا.

– منطقی، مرتضی (1379)، روان شناسی تربیت، تهران، جهاد دانشگاهی.

– نوری، حسین، مستدرک الوسائل، قم، اسماعیلیان.

مجله پیام زن بهمن ماه سال 1392 شماره 263

شاخص های تربیت دینی (5)

قسمت پنجم: محبت و مهرورزی

بی شک، تحقق امر تربیت، بدون وجود گوهر حیات بخش محبت و وجود رابطه ای عاطفی میان مربی و دانش آموزان ممکن و میسر نخواهد بود. اکسیر تحول آفرین محبت، مس وجود نونهالان را طلا کرده و تأثیری عمیق و ژرف بر رفتار و روی کرد آنان خواهد گذاشت. در پرتو محبت است که قلب های سخت و سنگ، نرم می شوند و افکار خشن و چموش رام می گردند. مگر نه این است که پیامبر گرامی اسلام(ص) به عنوان بزرگ ترین معلم و مربی بشریت با استفاده از همین ابزار توانستند مردمانی مشرک، سرسخت و بی رحم را به انسان هایی موحّد، خداترس و مهربان تبدیل کنند.

خداوند متعال راز توفیق پیامبر(ص) را چنین بیان می فرماید: «پس به واسطه ی رحمت الهی با آنان، نرم خو و مهربان شدی؛ و اگر درشت ‎خوی و سخت دل بودی، بی شک از گرد تو پراکنده می شدند» (آل عمران، آیه ی159).

این آیه به صراحت، مهربانی و نرم خویی، در مقابل خشونت و سخت گیری را به عنوان عامل مهم تربیت بیان می کند؛ چراکه مقتضای طبیعت انسان به گونه ای است که در مقابل مهربانی و محبّت، سرتعظیم فرود می آورد و از باب «الانسان عبیدالاحسان»، خویش را در برابر هر آن که به او محبت کند فروتن و تسلیم می پندارد و برعکس در برابر سخت گیری و درشت خویی سر خم نکرده، گردن تسلیم و تمکین فرود نمی آورد.

یکی از اصحاب پیامبر(ص) به نام «ابوامامه» می گوید: «نوجوانی نزد رسول خدا(ص) آمد و عرض کرد: به من اجازه ی زنا بده! وقتی اصحاب پیامبر(ص) این را شنیدند بر سر جوان فریاد کشیدند: ساکت باش! این چه سخنی است؟ پیامبر(ص) فرمود: آیا این عمل را درباره ی مادرت دوست داری؟ عرض کرد: نه.

حضرت فرمود: دیگران هم چنین دوست ندارند. سپس پیامبر(ص)، دست خود را به شانه ی جوان گذاشت و فرمود: خدایا! گناه این جوان را ببخشا و قلبش را پاکیزه گردان و شرمگاهش را در امان نگه دار!

راوی می گوید: از آن پس ندیدم جوان به چنین کارهایی روی بیاورد»(ابن حنبل، 1499، ج 5، ص26). «همان گونه که مشاهده می شود برخورد پیامبر(ص) با خطاهای عمدی این گونه است؛ اما جای بسی تأسف است که بسیاری از اوقات ما از خطاهای سهوی کودکان و فرزندان خویش و از اموری که در توان آن ها نیست، سخت برآشفته می شویم و با آن ها به تندی برخورد می کنیم، حال آن که پیامبر(ص) حتی در برابر تخلّف عمدی با نرمی و ملاطفت برخورد می کردند»(حسین زاده، 1388، ج1، ص145).

بنابراین می توان چنین نتیجه گرفت که اگر محبّت و مهرورزی در هر کاری پسندیده و نیکوست، در امر تربیت ضروری و واجب است؛ به خصوص در تربیت دانش آموزان که با توجه به شرایط سنّی ایشان و اهمیت یافتن تربیت شان، از درجه ی اهمیتی فراتر، برخوردار می شود؛ به گونه ای که می توان ادعا کرد بدون آن، تربیت به درستی شکل نخواهد گرفت.

منابع:

– قرآن کریم.

– ابن حنبل، احمد (1499)، مسند، بیروت، در صادر.

– حسین زاده، سیدعلی (1388)، تربیت فرزند، چاپ چهارم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.

جستجو