آیا اهل قبور را زیارت کنیم؟

جمعه - 7 دسامبر 2012

امام جعفر صادق علیه السلام در پاسخ به سوالی درباره اینکه ایا اهل قبور متوجه حضور ما در کنار قبورشان می شوند فرموده اند: اری به خدا قسم می دانند و شاد می شوند.مشرق- از محمد بن مسلم روايت شده كه گفت:خدمت حضرت صادق عليه السّلام عرض‏ كردم: آیا مردگان را زيارت كنيم؟ فرمود: آرى، […]

فضائل اهل بیت:

جمعه - 7 دسامبر 2012

علی(ع) را مسخره می كنید…!!!!
امام صادق علیه السلام فرمودند :
وقتى پدرم امام محمد باقر علیه السلام را به شام بردند ، ایشان در شام می شنید مردم از روى مسخره می گویند این پسر ابو تراب است. پس پدرم پشت به دیوار قبله دادند و پس از حمد و ستایش خداوند و درود بر پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند : دست بردارید اى بدبختها و منافقین و آتش‏گیره‏هاى جهنم ، از ماه تابان و دریاى خروشان و ستاره و شهاب كوبنده بر سر دشمنان و ستاره درخشان و راهنماى مؤمنان و راه مستقیم ( یعنی على بن ابى طالب) ، قبل از آنكه به عذاب خدا گرفتار شوید و صورتهاى شما به عقب برگردد و مورد لعنت خدا قرار گیرید چنانچه لعنت شدند آن گروه از قوم موسى كه پیمان روز شنبه را درهم شكستند و به تحقیق كه امر خدا واقع خواهد شد .(گروهی از قوم موسی كه پیمان بسته بودند همه ایام هفته را به جز روز شنبه ماهیگیری كنند ولی پیمان خود را شكستند و خداوند همه آنان را عذاب كرد و به میمون و خوك تبدیل نمود)…..
بعد از سخنان دیگرى فرمودند : آیا كسیكه شبیه پیامبر و از ریشه پیامبر است را مسخره می كنید؟ یا كسیكه پیشوا و بزرگ دین است را مسخره می كنید؟ بعد از راه على چه راهى را می ‏پیمائید و با چه وسیله اندوه خود را بر طرف مى‏ نمائید.
به خدا قسم گوى سبقت را در تمام فضائل ربود و نهایت شخصیت را به دست آورد و در میدان مبارزه كسى به پایه او نرسید چنان تیز رو بود كه چشم از دیدن گرد و غبارش عاجز شد و گردنكشان در مقابلش كوچك، به بالاترین قله ها بالا رفت. آشكار شد دروغ كسى كه خواست با او همآورد شود و از پیدا كردن رد پاى او عاجز گردید. كجا باو می رسند با این فاصله زیاد كه دارند دست بردارید از خاندان پیامبر سرزنش نكنید اگر می توانید مقام و شخصیت آنها را در دین بدست آورید آنها خانواده‏اى هستند كه بنیانگذار دینند و در پیمان خود استوار و پا برجایند.
كجا می توان چون على را پیدا كرد و چگونه می توان جای خالی برادر رسول خدا را پر نمود زمانی كه دیگران دو به دو با هم جفت شده بودند و او برادر پیامبر و جان شیرین او بود در زمانی كه دیگران با هم نسبت داشتند و او یگانه مرد پایدار و همتای رسول خدا در موقع ضعف و سستى دیگران بود و او ذی القرنین گنج بهشت است زمانی كه آن را گشودند(1) و نمازگزار به دو قبله بود آن زمان كه مردم راه انحراف گرفته بودند، و مؤمن واقعى بود زمانى كه دیگران كافر بودند آن كس كه مامور تبلیغ سوره برائت شد. او كسى بود كه به جاى پیامبر خوابید شبى كه تصمیم كشتن آن جناب را داشتند و دیگران یاراى روبرو شدن با چنین صحنه‏اى را نداشتند. او كسى‏ بود كه پیغمبر اسرار علوم را تا آخرین كلامش هنگام درگذشتش در سینه او به ودیعت سپرد.

در تعالیم قرآن عرفان چگونه امده است؟

جمعه - 7 دسامبر 2012

پیش از آن‌که مسائل و موضوعات عرفان و تصوف را با آیات قرآن تطبیق دهیم و دیدگاه قرآن را درباره‌ی اصول و مسائل تصوف مطرح کنیم، نخست این موضوع را مطرح می‌کنیم که اصولا عرفان از ادیان آسمانی و توحیدی نیست. برای این ادعا، دلایل زیر را داریم:
1- عرفان روش است نه آیین:
عرفان و تصوف به خودی خود یک آیین نیست بلکه روش است؛ روشی برای کسب معرفت. با مطرح شدن این روش، انسان عملا دو روش را می‌تواند برای رسیدن به معرفت و کشف حقیقت در پیش گیرد. یکی، روش شناخته شده، عادی و عرفی حس و عقل و دیگری، روش سیر و سلوک، مجاهده و ریاضت.
این دو روش از دیرباز در تاریخ تفکر بشر مطرح بوده و از روش‌های شناخته شده و پر طرفدارند. انسان می‌تواند با به کار گرفتن یکی از این دو روش و یا هر دوی آن‌ها، به نتایجی از نظر جهان‌بینی برسد. در عین حال، عده‌ای از متفکران، معتقدند تنها حس و عقل در فهم جهان مؤثرند و برای کشف و شهود، آثار و نتایج واقعی و سودمند قائل نیستند؛ چونان‌که طرفداران سیر و سلوک نیز عقل و اندیشه را تنها در فهم ظاهر جهان و در حوزه‌ی زمان و مکان کارآمد می‌دانند اما در فهم حقایق جهان، تنها سیر و سلوک را کارآمد می‌شناسند. از همان آغاز، این دو مکتب برای انسان مطرح بوده و این دو روش، عملا به صورت چهار روش مطرح شده است: روش مشائی، روش اشراقی، روش کلامی و روش عرفانی. زیرا انسان برای رسیدن به معرفت و درک حقیقت یا از عقل بهره می‌گیرد و یا از سیر و سلوک.
– گروهی که از عقل بهره‌مند هستند، خود به دو گروه تقسیم می‌شوند:
آنان که به مکتب یا مذهب خاصی تعصب یا التزام ندارند که پیرو روش مشاء هستند. و گروهی که به روش و مکتب خاصی التزام دارند که همان روش اهل کلام است.
– همچنین، کسانی که از مجاهده و سیر و سلوک بهره می‌گیرند، نیز دو گروه دیگر را تشکیل می‌دهند: اگر به مکتب و مذهب خاصی ملتزم نباشند، این همان روش اشراقی است. و اگر به مکتب و مذهب خاصی تعهد دارند، آن را روش عرفا و صوفیه می‌نامند. بنابراین‌که مجاهده و سلوک یک روش است، نمی‌توان آن را به عنوان یک دین یا مذهب، نتیجه‌ی وحی آسمان دانست اما می‌توان آن را روشی برای درک حقایق جهان محسوب کرد؛ حقایقی همچون حقیقت هستی، واجب‌الوجود، نبوت، ولایت و موجودات جهان. در این‌که سیر و سلوک روش است نه مکتب، همین کافی است که بدانیم سالک پیش از سیر و سلوک چیزی ندارد تا آن را مکتب خود بشمارد بلکه، باید با سیر و سلوک به چیزی برسد. غزالی که می‌توان او را مرز بازگشت از عقل به تصوف شمرد، می‌گوید برای رفع حجاب تقلید، لازم است که تعصب مذهبی را کنار بگذارند و به معنی شهادتین ایمان داشته باشند تا حقیقت امر در مسائل اعتقادی، در اثر ریاضت و نه مجادله احساس گردد.(2) بنابراین غزالی سلوک را روش تشخیص حقانیت مذهب می‌داند.

قرآن با باورها و رفتارهای خرافی چگونه مقابله کرده است؟

جمعه - 7 دسامبر 2012

مقایسه ویژگیهای اجتماعی جامعه عربستان قبل از ظهور اسلام که از آن با عنوان دوره جاهلیت نام برده می‌شود با جامعه بعد از آن نشان از تحولی شگرف در ابعاد گوناگون اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دارد بی تردید این تحول نتیجه وجود قرآن به مثابه قانون و حضور اسوه ماندگار آن یعنی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بوده است فهم چگونگی این تحول تجربه گران سنگی است که همواره می‌تواند مسیر حرکتهای فرهنگی اجتماعی مصلحان را روشن کند. یکی از ویژگیهای شاخص جامعه جاهلی باورها و رفتارهای خرافی است. اعتقاد به تأثیر اشیاء بی جان از جمله بت‌ها بر سرنوشت انسان، باور داشتن ارتباطی توهمی‌بین پدیده‌ها همچون ارتباط آینده انسان با نحوه پرواز پرندگان و اعتقاد به سلطه جن بر اندیشه و اراده انسان از باورهای غیر عقلانی بود که به مثابه غل و زنجیر انسان دوران جاهلیت را از هر نوع حرکت پیشرو فکری باز می‌داشت. اینکه قرآن با چه شیوه‌ای توانست از باورمندان خرافه گرا آزاد اندیشانی واقع‌گرا بسازد پرسشی اساسی است نگارنده سعی کرده است به این پرسش پاسخ دهد از این روی مقاله را در سه بخش چیستی خرافه، سبب شناسی خرافه و شیوه خرافه ستیزی قرآن تنظیم کرده و نشان داده است قرآن با تبیین صحیح پدیده‌ها در طبیعت و نسبت بین آن‌ها و با بیان درست جایگاه انسان در هستی و نسبت انسان با خداوند و دیگر مخلوقات عامل ادراکی خرافه را مورد توجه قرار داده و با ترسیم راه های برون‌رفت از نا امنی و اضطراب عامل روانی خرافه را نشانه رفته است بدین ترتیب قرآن مبانی معرفتی و نظری خرافه را به چالش کشیده و با تکیه بر روش مشاهده ای و ارایه الگوهای عینی با خرافه مبارزه کرده است.
1- چیستی خرافه:
کاوش در واژه خرافه، و جستار در کاربرد و کاویدن مشتقات آن می‌تواند قرینه ای برای فهم بهتر و نشانه ای برای رسیدن به تعریف آن باشد. خرافه (1) واژه ای عربی از ریشه «خَرَفَ» به معنای قطع کردن و چیدن میوه است؛ «خَرفت الثمار ای قطعتها». به همین مناسبت عرب‌ها فصل چیدن میوه یعنی پاییز را «خریف» نامیده‌اند. اگر خَرَفَ درباب «خَرِفَ» به کار رود به معنای فاسد شدن عقل بر اثر پیری است «خَرِفَ الرجلُ، خرفاً ای فَسَدَ عقلُهُ لِکبره» (2)‌ وقتی یک بیمار به هذیان‌گویی دچار می‌شود و یاوه می‌بافد او را خَرِف، ابله و خَرفان گویند. (3)
برخی گفته‌اند مردی عرب از قبیله جُهینه یا بنی عُذْرَة توسط جنیان ربوده شد چون به میان مردم خود آمد. سخنانی اعجاب برانگیز می‌گفت مردم سخنانش را دروغ دانسته تکذیبش کردند و مرد را «خُرافة»‌ نامیدند پس خرافه نام مردی یاوه گو از مردان عرب است. (4)

ایا شیطان و إبلیس وحدت وجودی دارند؟

جمعه - 7 دسامبر 2012

اولین داستانی که در قرآن کریم آمده است‌، داستان آفرینش آدم و انتخاب او به ‌عنوان خلیفه خدا در عالم هستی است. این داستان که در قرآن کریم، در ابتدای سوره بقره گفته شده(1) و در آیه‌های دیگر، به مناسبت‌های گوناگون تکرار شده است، در بردارنده نکته‌های بسیار ژرف و دقیق است و به عنوان دروازه پر اهمیتی برای وارد شدن به معارف الهی و به ‌ویژه انسان شناسی شمرده می‌شود. در این داستان خدا اراده خود را درباره آفرینش موجودی به نام آدم و قرار دادن او به ‌عنوان جانشین خود به فرشتگان خبر می دهد. فرشتگان به خدا اعتراض می کنند و آدم را موجودی مفسد و خون‌ریز می‌شمارند اما خدا اراده بی‌چون و چرای خود را در آفرینش آدم به آن‌ها خبر می‌دهد و خود را آگاه به حقایق و اسراری می داند که فرشتگان از آن بی‌خبرند. پس از آفرینش آدم، خدا سؤالی را مطرح می‌کند که فرشتگان از پاسخ به آن اظهار عجز و درماندگی می کنند، اما انسان به آن پاسخ می‌دهد؛ در اینجا خدا به همه فرشتگان دستور می دهد بر آدم سجده کنند و همه آن‌ها این امر الهی را اطاعت می کنند. در اینجا شخصیت جدیدی به نام إبلیس وارد داستان می شود که از سجده بر آدم خودداری می‌کند و به عنوان موجودی سرکش، مستکبر و کافر معرفی می شود. سپس خدا به آدم و همسرش دستور می دهد که در محلی بنام الجنۀ در کمال آسایش و آرامش زندگی کنند و فقط به درخت خاصی نزدیک نشوند که نزدیک شدن به آن درخت باعث می شود از افراد ستمگر شمرده شوند. در اینجا شیطان با وسوسه‌ها و وعده‌های دروغین خود، آدم و همسرش را فریب می‌دهد و آن‌ها را به خوردن میوه‌های درخت ممنوع تشویق می‌کند. آدم و همسرش پس از خوردن از درخت ممنوع از کار خود پشیمان می‌شوند و با کلمه‌هایی که خدا به آدم یاد می دهد توبه می‌کنند و پس از پذیرش توبه، از مقام خود پایین می‌آیند و به آن‌ها امر می شود که از هادیانی که خدا برای هدایت آن‌ها می فرستد پیروی کنند تا بتوانند از گمراهی و شقاوت در امان باشند.
از این‌جا به بعد در بیشتر آیه‌ها از آن موجود خبیث که دشمن آشکار انسان شمرده می‌شود، با عنوان شیطان یاد می شود. سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا شیطان و ابلیس دو موجود متفاوتند یا یک موجودند. اگر دو موجود متفاوتند خصوصیات هر کدام چیست؟ و هر یک چه نقشی در انحراف انسان دارند. و اگر این دو، یک موجودند به چه دلیل دو نام بر یک موجود اطلاق شده و وجه تسمیه هر کدام چیست؟ برای پاسخ به این سؤال‌ها، بایسته است دو واژه إبلیس ‌و شیطان در منابع کهن لغوی و در تفاسیر معتبر مورد بررسی قرار گیرد و پس از آن با بررسی آیه‌های گوناگونی که این دو واژه در آن‌ها به کار رفته و همچنین با ژرف‌نگری در روایت معصومین(علیهم السلام) تفاوت مفهومی و مصداقی شیطان و إبلیس آشکار شود.

چرا ابن خلدون روایت ناقصی از قیام عاشورا بیان کرد است؟

جمعه - 7 دسامبر 2012

آنچه پیش روی شماست نگرشی نقد گونه بر بخش‌های از یکی از کتاب‌های ابن خلدون است که پیرامون قیام حسینی می‌باشد.
ابن‌ خلدون‌ از سانحه عاشورا بسیار مختصر و نیمه‌ تمام‌ رها شده‌ و تحولات‌ شهر کوفه‌ در دوره‌ ابن‌ زیاد و اصل‌ واقعه‌ کربلا به‌ طور مطلق‌ مورد اشاره‌ قرار نگرفته‌ است‌. اینکه‌ چرا راوی‌، روایت‌ را نیمه‌ تمام‌ رها کرده‌ است‌، مشخص‌ نیست‌. ابن‌ خلدون‌ در جای‌ دیگری‌ هم‌ به‌ تحولات‌ دورة‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) و سانحه‌ عاشورا ـ اما این‌ بار ـ به‌ صورت‌ مبسوط‌ پرداخته‌ است‌ و آن‌ فصل‌ سی‌ام‌ مقدمه‌ (1/402-418) با عنوان‌»در ولایت‌ عهد» می‌باشد. مؤلف‌ در این‌ فصل‌ به‌ مقوله‌ جانشینی‌ پرداخته‌ و علت‌ انتخاب‌ یزید را از طرف‌ معاویه‌ در قالب‌ نظریه ویژه خود ـ عصبیت‌ ـ مورد تجزیه‌ و تحلیل‌ قرار داده‌ و در ادامه‌ به‌ تحولات‌ دوره‌ یزید و رخداد کربلا اشاراتی‌ نموده‌ که‌ حدوداً شانزده‌ صفحه‌ به‌ این‌ موضوع‌ اختصاص‌ یافته‌ است‌. راوی‌ نه‌ در مقدمه و نه‌ در العبر به‌ منابع‌ خود هیچ‌ اشاره‌ای‌ نکرده‌، اما از محتوای‌ گزارش‌، چنین‌ برمی‌آید که‌ از منابع‌ تاریخی‌ اهل‌ سنّت‌ همانند تاریخ‌ طبری‌ استفاده‌ نموده‌ است‌. چرا که‌ تناسب‌ معنوی‌ بین‌ روایت‌ ابن‌ خلدون‌ و دیگر روایات‌ اهل‌ سنّت‌ به‌ طور کامل‌ مشاهده‌ می‌شود. بنابراین‌ می‌توان‌ ادعا کرد که‌ گزارش‌ ابن‌ خلدون‌ از واقعه‌ طف‌ماریه‌ کاملاً یک‌ تحریر سنّی‌ است‌.
ابن‌ خلدون‌ در طول‌ حیات‌ اجتماعی‌ خود در عرصه‌های‌ مختلفی‌ وارد شده‌ است‌ تا آنجا که‌ در حال‌ حاضر از او با عناوین‌ سیاستمدار، متفکر، مورخ‌، جامعه‌شناس‌ و قاضی‌ القضات‌ یاد می‌شود. حیات‌ و زیست‌نامه‌ او پس‌ از دوران‌ تحصیل‌ به‌ سه‌ دوره‌ عمده‌ تقسیم‌ می‌کنند: دوره‌ نخست‌، دوران‌ فعالیت‌های‌ سیاسی‌ وی‌ در سرزمین‌های‌ مغرب‌ (731 ـ 753 ق)، دوره‌ دوم‌، روزگار انزوا، تفکر و تألیف‌ وی‌ در قلعه‌ ابن‌ سلامه‌ در نزد فرزندان‌ بنی‌عریف‌ (753 ـ 757 ق‌)، دوره‌ سوم‌، ایام‌ اشتغال‌ وی‌ به‌ تدریس‌ و امور قضایی‌ با مراجعه‌ و تجدیدنظر در تألیفات‌ خویش‌ (757 ـ 785 ق‌).
ابن‌ خلدون‌ مسلمان‌ سنّی‌ مذهب‌ مالکی‌ مشرب‌، اگرچه‌ در حوزه علوم‌، فلسفی‌ اندیش‌ بوده‌ است‌، در حوزه‌ مسائل‌ اعتقادی‌ بیشتر به‌ عنوان‌ نویسنده‌ای‌ مقید به‌ ظاهر دیانت‌ و بسیار قشری‌ مسلک‌ شناخته‌ شده‌ است‌. معتقدین‌ به‌ این‌ رفتار، مواضع‌ و قضاوت‌های‌ ابن‌ خلدون‌ را در دوره‌ای‌ که‌ در مصر به‌ عنوان‌ قاضی‌القضات‌ مالکیان‌، از خود بروز داده‌ است‌؛ مبنای‌ چنین‌ قضاوتی‌ اظهار می‌کنند. از قرار معلوم‌، وی‌ در جایگاه‌ قاضی‌ مالکی‌، اندیشه‌ هرگونه‌ تجدید نظر نه‌ در مبانی‌ که‌ حتی‌ کوچکترین‌ نوآوری‌ در تفسیر هر نکته‌ دینی‌ را امری‌ نادرست‌ می‌دانسته‌ است‌.
الف‌. راوی‌ در بخشی‌ از روایت‌ خود آورده‌ است: یزید در روزگار خلافت‌ خود به‌ فسق‌ دست‌ یازیده‌ است‌ ولی‌ مبادا هرگز گمان‌ بری‌ که‌ معاویه‌، از این‌ رفتار وی‌ آگاه‌ بوده‌ است‌؛ چه‌ او عادلتر و افضل‌ از آن‌ است‌ که‌ چنین‌ تصوری‌ درباره وی‌ روا داریم‌ بلکه‌ معاویه‌ در ایام‌ حیات‌ خود، یزید را از شنیدن‌ غنا (موسیقی‌) سرزنش‌ می‌نمود و وی‌ را از آن‌ نهی‌ می‌کرد.

ایا شیطان و إبلیس یکی هستند

جمعه - 7 دسامبر 2012

بر پایه آیه‌های گوناگون قرآن کریم، انسان دشمن دیرینه‌ای به ‌نام شیطان دارد که از ابتدای آفرینش انسان سوگند یاد کرده، که تا اندازه توان خویش، او را از راه راست به بیراهه برده، به وادی هلاکت و گمراهی سوق دهد. در بیشتر آیات قرآن برای این موجود خبیث و خطرناک کلمه شیطان به کار برده شده، اما در آیه‌هایی نیز، از کلمه إبلیس استفاده شده است. برخی از نویسندگان تلاش کرده‌اند إبلیس و شیطان را دو موجود متفاوت معرفی کنند. در این نوشتار، با بررسی ریشه لغوی این دو کلمه در منابع اصیل وکهن و بررسی تفاسیر معتبر شیعه و سنی و روایت‌های موجود و همچنین کتاب مقدس، سعی بر آن است که اثبات شود، شیطان و إبلیس اشاره به یک حقیقت دارند و این دو کلمه به دو اعتبار بر یک موجود اطلاق شده است.
کلید واژه ها
شیطان، إبلیس، آدم، حوا، وحدت وجودی، دشمنان انسان.
1. مقدمه:
اولین داستانی که در قرآن کریم آمده است‌، داستان آفرینش آدم و انتخاب او به ‌عنوان خلیفه خدا در عالم هستی است. این داستان که در قرآن کریم، در ابتدای سوره بقره گفته شده(1) و در آیه‌های دیگر، به مناسبت‌های گوناگون تکرار شده است، در بردارنده نکته‌های بسیار ژرف و دقیق است و به عنوان دروازه پر اهمیتی برای وارد شدن به معارف الهی و به ‌ویژه انسان شناسی شمرده می‌شود. در این داستان خدا اراده خود را درباره آفرینش موجودی به نام آدم و قرار دادن او به ‌عنوان جانشین خود به فرشتگان خبر می دهد. فرشتگان به خدا اعتراض می کنند و آدم را موجودی مفسد و خون‌ریز می‌شمارند اما خدا اراده بی‌چون و چرای خود را در آفرینش آدم به آن‌ها خبر می‌دهد و خود را آگاه به حقایق و اسراری می داند که فرشتگان از آن بی‌خبرند. پس از آفرینش آدم، خدا سؤالی را مطرح می‌کند که فرشتگان از پاسخ به آن اظهار عجز و درماندگی می کنند، اما انسان به آن پاسخ می‌دهد؛ در اینجا خدا به همه فرشتگان دستور می دهد بر آدم سجده کنند و همه آن‌ها این امر الهی را اطاعت می کنند. در اینجا شخصیت جدیدی به نام إبلیس وارد داستان می شود که از سجده بر آدم خودداری می‌کند و به عنوان موجودی سرکش، مستکبر و کافر معرفی می شود. سپس خدا به آدم و همسرش دستور می دهد که در محلی بنام الجنۀ در کمال آسایش و آرامش زندگی کنند و فقط به درخت خاصی نزدیک نشوند که نزدیک شدن به آن درخت باعث می شود از افراد ستمگر شمرده شوند. در اینجا شیطان با وسوسه‌ها و وعده‌های دروغین خود، آدم و همسرش را فریب می‌دهد و آن‌ها را به خوردن میوه‌های درخت ممنوع تشویق می‌کند.

چهل حدیث شهید و شهادت

جمعه - 7 دسامبر 2012

1. بالاترین نیکیها
قال رسول الله صلی الله علیه و آله :
فوق کل ذی بر بر حتی یقتل فی سبیل الله فاذا قتل فی سبیل الله فلیس فوقه بر.
رسول خدا(ص) می فرماید :
بالاتر از هر کار خیری، خیر و نیکی دیگری است تا آنکه فردی در راه خدا کشته شود، و بالاتر از کشته شدن در راه خدا خیر و نیکی نیست.
وسائل الشیعه، ج11، ص10، حدیث 21

2. برترین مرگها
قال رسول الله صلی الله علیه و آله :
اشرف الموت قتل الشهاده
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
شهادت برترین مرگهاست.
بحارالانوار، ج67، ص8، حدیث4

3. مرگ برتر
قال امیر المومنین علیه السلام :
ان الموت طالب حثیت لایفوته المقیم و لا یعجزه الهارب ان اکرم الموت القتل.
حضرت علی علیه السلام فرمود :
مرگ، با شتاب و تعقیب کننده است((همه را دریابد)) نه ماندگان از دست برهند و نه فراریان او را بازدارند، گرامی ترین مرگ، کشته شدن است.
نهج البلاغه، خطبه123

یاران خاص امام عسکری(علیه السلام)1- فضل ابن شاذان نیشابوری

سه شنبه - 4 دسامبر 2012

مکتب تربیتی امام عسکری(ع) در دوران خفقان عباسیان شکل گرفت و به یمن وجود امام، برکات ارزنده‌ای را برای جامعة اسلامی تا به امروز به جای گذارد و دانشمندان و کتابهای پرباری را امروز از آن گرامی به یادگار داریم. از جمله دانشمندان و فقهایی که از مکتب علمی و تربیتی ایشان بهره گرفتند و حتی آن حضرت، برخی از آنها را وکیل خویش معرفی فرمود، عبارت‌اند از:
احمد بن اسحاق اشعری قمى، حسن بن شکیب مروزى، احمد بن ادریس قمی معلم، حفص بن عمرو العمرى، حسن بن موسی خشاب، سعد بن عبدالله قمى، سید عبدالعظیم حسنى، علی بن جعفر خزایى، عبدالله بن جعفر حمیرى، عثمان بن سعید عمرى، محمد بن حسن صفّار، علی بن بلال و فضل بن شاذان نیشابورى.[1]
شیخ طوسى; نام یکصد و سه نفر از این دانشمندان را در باب اصحاب امام آورده است. با توجه به محدودیت شدید آن حضرت و مراقبت ویژة نظامیان حکومت، اهمیت این آمار روشن می‌شود و این، غیر از کسانی است که در شهرهای مختلف اسلامی با پیک و نامه و یا به صورت شفاهی از آن بزرگوار استفاده برده‌اند.
همچنین افرادی هستند که نامشان در حافظة تاریخ ثبت نشده است. آرى، امام عسکری(ع) فقط 6 سال (254 260 ق) امامت امت را عهده‌دار شد؛ ولی در این مدت کوتاه برای هدایت اندیشه‌های مسلمانان و سیراب‌کردن انسانهای تشنة معارف و معنویت، از هیچ کوششی فروگذار نکرد و با مناطق مختلف جهان اسلام ارتباط برقرار، و مردم مشتاق را راهنمایی نمود.
در عصر حضرت عسکری(ع) افراد متعددی از شهرها و مناطقی چون: بغداد، نیشابور، قم، رى، بلخ و سمرقند از رهنمودها و رهبریهای داهیانة آن برگزیدة الهی برخوردار بودند و انوار هدایت و تعلیمات امامت آن حضرت، در آن روزگاران در گوشه‌گوشة جهان اسلام پرتوافشان بود.[2]
شاگرد ممتاز مکتب اهل بیت:
ابومحمد فضل بن شاذان بن خلیل ازدى، فقیه صاحب‌نظر، مفسّر حاذق، دانشمند شهیر، مؤلف گرانقدر در علوم و فنون اسلامى، از سران متکلّمان شیعه، زبردست در عرصة مناظره با مخالفان اهل بیت: و از یاران نزدیک امام حسن عسکری(ع) است. او همچنین توفیق خدمت به امام رضا(ع)، امام جواد(ع) و امام هادی7 را در کارنامة خویش دارد. تولد وی را در سال 180 ق تخمین زده‌اند.
پدرش از راویان احادیث ائمه: و اصحاب یونس بن عبدالرحمان بود و روایات ارزشمندی از اهل بیت: نقل کرده است. فضل نیز تحت تربیت چنین پدرى، نشو و نما کرد و به کمالات عالیه نائل شد. وی علم قرائت را در نوجوانی از اسماعیل بن عباد در بغداد فرا گرفت و علم حدیث را نیز از فقیه عارف و عابد، حسن بن علی بن فضال آموخت. همچنین علم کلام و سایر علوم را با اشتیاق فراوان نزد اساتید عصر تحصیل کرد.[3]

اخرین سالهای زندگی امام هادی علیه السلام

سه شنبه - 4 دسامبر 2012

عباسیان و چالشهای فرا روی
دوران امامت امام هادی علیه السلام بیش از 33 سال به طول انجامید که حدود سیزده سال آن را در مدینه سپری کرد. دراین مدت گروه های بسیاری از شهرهای شیعه نشین ایران، عراق و مصر برای بهره گیری از محضر امام به سوی مدینه آمدند.(1) امام در این شهر چنان موقعیت و محبوبیتی بین مردم یافت که دولتمردان عباسی، به شدت از این وضع احساس خطر می کردند. برای نمونه، بُرَیحه عباسی(2) در نامه ای
______________________________
1. ائمتنا، علی محمد علی دخیّل، بیروت، دار مکتبة الامام الرضا علیه السلام ، چاپ ششم، 1402 ه . ق، ج 2، ص 257.
2. نام این شخص در الارشاد، ج 2، ص 435 عبداللّه بن محمد ضبط شده است که امور نظامی و اقامه نماز را در حرمین شریفین عهده دار بوده است.
به متوکل نوشت: «اگر تسلط بر حرمین شریفین را می خواهی، علی بن محمد علیهماالسلام را از این شهر بیرون کن؛ زیرا او مردم را به سوی خود فرا خوانده و عده بسیاری نیز دعوتش را پذیرفته اند… .»(1)
عباسیان که هراس بسیاری از رهبری شیعه و خطر حرکت شیعیان برضد خود داشتند، به این نتیجه رسیدند که با دور کردن امام به عنوان قطب و محور تشیع از مدینه که کانون تجمع شیعیان شده بود، به این هدف دست یابند. بدین ترتیب، تبعید و مراقبت نظامی را که تجربه پیشین و موفق عباسیان به شمار می رفت، دوباره در دستور کار قرار دادند.
تبعید امام هادی علیه السلام
امام از مضمون نامه بُرَیحه عباسی آگاهی یافته و در نامه ای به متوکل، وی را از دشمنیها و کینه توزی و دروغ پردازی نویسنده آگاه ساخته بود. متوکل سیاستی مزوّرانه و دو پهلو را پیش گرفت. او نخست نویسنده نامه را که از امام سعایت کرده بود، از کار برکنار کرد تا خود را دوستدار امام جلوه دهد. سپس به کاتب دستور داد تا نامه ای به امام بنویسد که در ظاهر، علاقه متوکل را نسبت به امام بیان می کرد، ولی در واقع، دستور جلب امام از مدینه به سامرا بود. همچنان که یزداد، پزشک مسیحی دربار با آگاهی از احضار امام، انگیزه متوکل را دریافته و گفته بود: «بنابر آنچه شنیده ام، هدف خلیفه از احضار محمد بن علی علیهماالسلام به سامرا این بوده که مبادا مردم به ویژه چهره های سرشناس به وی گرایش پیدا کنند و در نتیجه، حکومت از دست آنها خارج شود… .»(2)

شیوه مدیریتی امام هادی علیه السلام

سه شنبه - 4 دسامبر 2012

امام هادی علیه السلام در نیمه ذیحجه سال 212 هجری در اطراف مدینه در محلی به نام «صریا» (1) به دنیا آمد. پدرش پیشوای نهم، امام جواد علیه السلام و مادرش بانوی گرامی «سمانه مغربیه » است که زنی با فضیلت، شب زنده دار و با تقوا بود. آن حضرت در سال 220 ه . ق در 8 سالگی، پس از شهادت پدر گرامی اش به امامت رسید. امام علی النقی علیه السلام در طول 33 سال امامت خویش، با چند تن از خلفای عباسی هم عصر بود; که به ترتیب عبارتند از:
1 – معتصم، برادر مامون (217 – 227)
2 – واثق، پسر معتصم (227 – 232)
3 – متوکل، برادر واثق (232 – 248)
4 – منتصر، پسر متوکل (6 ماه)
5 – مستعین، پسر عموی منتصر (248 – 252)
6 – معتز، پسر دیگر متوکل (252 – 255)
امام هادی علیه السلام در زمان خلیفه آخر و به دست عوامل وی مسموم گردیده و به شهادت رسید و ایشان را در شهر سامرا و در خانه خود به خاک سپردند.
به مناسبت میلاد آن حضرت به شیوه های رهبری ایشان در عصر تاریک 6 تن از خلفای جائر عباسی نگاهی می اندازیم و محورهای مهم اقدامات آن امام همام را در مدت امامت و رهبری امت مورد بررسی قرار داده و با استفاده از منابع تاریخی و شواهد موجود، تصمیمات مدبرانه و مواضع حکیمانه ایشان را در تنویر افکار شیعیان و در برابر گروه های منحرف داخلی بازشناسی می کنیم.
روش های مبارزاتی امام هادی علیه السلام
1 – نفوذ در میان دولتمردان
روش های حکیمانه و کمالات علمی، معنوی انسانی امام هادی علیه السلام سبب شد که آن بزرگوار در میان کارگزاران حکومت و دولتمردان عصر خویش محبوبیت خاصی پیدا کند.
مثلا هنگامی که هرثمه، آن حضرت را وارد بغداد کرد، اسحاق بن ابراهیم طاهری که والی بغداد بود به او گفت: تو متوکل را می شناسی (که چه قدر فرد خبیث و بدسرشتی است) اگر او را بر قتل این آقا تحریک کنی، امام را خواهد کشت و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله در روز قیامت خصم تو خواهد بود و او گفت: «سوگند به خدا، جز نیکی از او ندیده ام.» (2)

زندگی امام علی النقی علیه السلام

سه شنبه - 4 دسامبر 2012

امام دهم کنیه اش اباالحسن و مشهورترین القابش هادی و نقی را با لقب های نجیب، مرتضی، عالم، فقیه، امین، مؤتمن، طیّب، متوکّل و عسکری نیز می خواندند. ابوالحسن ثالث و فقیه عسکری نیز از لقب های مشهور وی بود.(1)
فرازهای درس آموز
در این نوشتار سعی بر آن است که با طرح فرازهایی از سیره ی عملی امام هادی علیه السلام با نحوه ی رفتار آن حضرت در مسائل مختلف آشنا شویم و با تبیین بعضی از فعالیّت های آن حضرت در دوران خفقان و استبداد عباسی که راه را برای فعالیّت آشکار امام علیه السلام مخصوصا در مسائل اجتماعی بسته بودند، زیباترین نمونه ی پایداری و دفاع از دین را معرفی نماییم.
اینک فرازهایی نورانی از زندگی آن حضرت را هرچند به اختصار مرور می کنیم.
مبارزه با ستمگران
امام علی النّقی علیه السلام در طول امامت سی و سه ساله اش با شش خلیفه ی عباسی هم عصر بود.
1 ـ معتصم هشتمین خلیفه ی عباسی (220 ـ 227 ه . ق.) حدود هفت سال.
2 ـ واثق پسر معتصم (227 ـ 232 ه . ق.) حدود پنج سال.
3 ـ متوکّل برادر واثق (232 ـ 247 ه . ق.) حدود پانزده سال.
4 ـ منتصر پسر متوکل، (شش ماه).
5 ـ مستعین پسر عموی منتصر (247 ـ 252 ه . ق.) حدود پنج سال.
6 ـ معتز پسر دیگر متوکّل (252 ـ 254 ه . ق.) حدود دو سال.(2)
معتمد مسموم شد و به شهادت رسید.(3)
آن ها نهی فرمود.
دو نمونه
1 ـ متوکّل عبّاسی، پی درپی کاخ می ساخت، تا جائی که تعداد آن ها به بیست کاخ رسید، و هر کدام از آن ها نام مخصوصی داشت.
یکی از مهمترین کاخ های متوکّل به نام «عمارة الجعفری» بود که دو میلیون دینار خرج آن شد.(4)
مِنْ فَراعِنَةِ الاَْتْراک؛(5)
می شود.»