امام جعفر صادق علیه السلام در پاسخ به سوالی درباره اینکه ایا اهل قبور متوجه حضور ما در کنار قبورشان می شوند فرموده اند: اری به خدا قسم می دانند و شاد می شوند.مشرق- از محمد بن مسلم روايت شده كه گفت:خدمت حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم: آیا مردگان را زيارت كنيم؟ فرمود: آرى، […]
اولین داستانی که در قرآن کریم آمده است، داستان آفرینش آدم و انتخاب او به عنوان خلیفه خدا در عالم هستی است. این داستان که در قرآن کریم، در ابتدای سوره بقره گفته شده(1) و در آیههای دیگر، به مناسبتهای گوناگون تکرار شده است، در بردارنده نکتههای بسیار ژرف و دقیق است و به عنوان دروازه پر اهمیتی برای وارد شدن به معارف الهی و به ویژه انسان شناسی شمرده میشود. در این داستان خدا اراده خود را درباره آفرینش موجودی به نام آدم و قرار دادن او به عنوان جانشین خود به فرشتگان خبر می دهد. فرشتگان به خدا اعتراض می کنند و آدم را موجودی مفسد و خونریز میشمارند اما خدا اراده بیچون و چرای خود را در آفرینش آدم به آنها خبر میدهد و خود را آگاه به حقایق و اسراری می داند که فرشتگان از آن بیخبرند. پس از آفرینش آدم، خدا سؤالی را مطرح میکند که فرشتگان از پاسخ به آن اظهار عجز و درماندگی می کنند، اما انسان به آن پاسخ میدهد؛ در اینجا خدا به همه فرشتگان دستور می دهد بر آدم سجده کنند و همه آنها این امر الهی را اطاعت می کنند. در اینجا شخصیت جدیدی به نام إبلیس وارد داستان می شود که از سجده بر آدم خودداری میکند و به عنوان موجودی سرکش، مستکبر و کافر معرفی می شود. سپس خدا به آدم و همسرش دستور می دهد که در محلی بنام الجنۀ در کمال آسایش و آرامش زندگی کنند و فقط به درخت خاصی نزدیک نشوند که نزدیک شدن به آن درخت باعث می شود از افراد ستمگر شمرده شوند. در اینجا شیطان با وسوسهها و وعدههای دروغین خود، آدم و همسرش را فریب میدهد و آنها را به خوردن میوههای درخت ممنوع تشویق میکند. آدم و همسرش پس از خوردن از درخت ممنوع از کار خود پشیمان میشوند و با کلمههایی که خدا به آدم یاد می دهد توبه میکنند و پس از پذیرش توبه، از مقام خود پایین میآیند و به آنها امر می شود که از هادیانی که خدا برای هدایت آنها می فرستد پیروی کنند تا بتوانند از گمراهی و شقاوت در امان باشند.
از اینجا به بعد در بیشتر آیهها از آن موجود خبیث که دشمن آشکار انسان شمرده میشود، با عنوان شیطان یاد می شود. سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا شیطان و ابلیس دو موجود متفاوتند یا یک موجودند. اگر دو موجود متفاوتند خصوصیات هر کدام چیست؟ و هر یک چه نقشی در انحراف انسان دارند. و اگر این دو، یک موجودند به چه دلیل دو نام بر یک موجود اطلاق شده و وجه تسمیه هر کدام چیست؟ برای پاسخ به این سؤالها، بایسته است دو واژه إبلیس و شیطان در منابع کهن لغوی و در تفاسیر معتبر مورد بررسی قرار گیرد و پس از آن با بررسی آیههای گوناگونی که این دو واژه در آنها به کار رفته و همچنین با ژرفنگری در روایت معصومین(علیهم السلام) تفاوت مفهومی و مصداقی شیطان و إبلیس آشکار شود.
بر پایه آیههای گوناگون قرآن کریم، انسان دشمن دیرینهای به نام شیطان دارد که از ابتدای آفرینش انسان سوگند یاد کرده، که تا اندازه توان خویش، او را از راه راست به بیراهه برده، به وادی هلاکت و گمراهی سوق دهد. در بیشتر آیات قرآن برای این موجود خبیث و خطرناک کلمه شیطان به کار برده شده، اما در آیههایی نیز، از کلمه إبلیس استفاده شده است. برخی از نویسندگان تلاش کردهاند إبلیس و شیطان را دو موجود متفاوت معرفی کنند. در این نوشتار، با بررسی ریشه لغوی این دو کلمه در منابع اصیل وکهن و بررسی تفاسیر معتبر شیعه و سنی و روایتهای موجود و همچنین کتاب مقدس، سعی بر آن است که اثبات شود، شیطان و إبلیس اشاره به یک حقیقت دارند و این دو کلمه به دو اعتبار بر یک موجود اطلاق شده است.
کلید واژه ها
شیطان، إبلیس، آدم، حوا، وحدت وجودی، دشمنان انسان.
1. مقدمه:
اولین داستانی که در قرآن کریم آمده است، داستان آفرینش آدم و انتخاب او به عنوان خلیفه خدا در عالم هستی است. این داستان که در قرآن کریم، در ابتدای سوره بقره گفته شده(1) و در آیههای دیگر، به مناسبتهای گوناگون تکرار شده است، در بردارنده نکتههای بسیار ژرف و دقیق است و به عنوان دروازه پر اهمیتی برای وارد شدن به معارف الهی و به ویژه انسان شناسی شمرده میشود. در این داستان خدا اراده خود را درباره آفرینش موجودی به نام آدم و قرار دادن او به عنوان جانشین خود به فرشتگان خبر می دهد. فرشتگان به خدا اعتراض می کنند و آدم را موجودی مفسد و خونریز میشمارند اما خدا اراده بیچون و چرای خود را در آفرینش آدم به آنها خبر میدهد و خود را آگاه به حقایق و اسراری می داند که فرشتگان از آن بیخبرند. پس از آفرینش آدم، خدا سؤالی را مطرح میکند که فرشتگان از پاسخ به آن اظهار عجز و درماندگی می کنند، اما انسان به آن پاسخ میدهد؛ در اینجا خدا به همه فرشتگان دستور می دهد بر آدم سجده کنند و همه آنها این امر الهی را اطاعت می کنند. در اینجا شخصیت جدیدی به نام إبلیس وارد داستان می شود که از سجده بر آدم خودداری میکند و به عنوان موجودی سرکش، مستکبر و کافر معرفی می شود. سپس خدا به آدم و همسرش دستور می دهد که در محلی بنام الجنۀ در کمال آسایش و آرامش زندگی کنند و فقط به درخت خاصی نزدیک نشوند که نزدیک شدن به آن درخت باعث می شود از افراد ستمگر شمرده شوند. در اینجا شیطان با وسوسهها و وعدههای دروغین خود، آدم و همسرش را فریب میدهد و آنها را به خوردن میوههای درخت ممنوع تشویق میکند.
1. بالاترین نیکیها
قال رسول الله صلی الله علیه و آله :
فوق کل ذی بر بر حتی یقتل فی سبیل الله فاذا قتل فی سبیل الله فلیس فوقه بر.
رسول خدا(ص) می فرماید :
بالاتر از هر کار خیری، خیر و نیکی دیگری است تا آنکه فردی در راه خدا کشته شود، و بالاتر از کشته شدن در راه خدا خیر و نیکی نیست.
وسائل الشیعه، ج11، ص10، حدیث 21
2. برترین مرگها
قال رسول الله صلی الله علیه و آله :
اشرف الموت قتل الشهاده
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
شهادت برترین مرگهاست.
بحارالانوار، ج67، ص8، حدیث4
3. مرگ برتر
قال امیر المومنین علیه السلام :
ان الموت طالب حثیت لایفوته المقیم و لا یعجزه الهارب ان اکرم الموت القتل.
حضرت علی علیه السلام فرمود :
مرگ، با شتاب و تعقیب کننده است((همه را دریابد)) نه ماندگان از دست برهند و نه فراریان او را بازدارند، گرامی ترین مرگ، کشته شدن است.
نهج البلاغه، خطبه123
مکتب تربیتی امام عسکری(ع) در دوران خفقان عباسیان شکل گرفت و به یمن وجود امام، برکات ارزندهای را برای جامعة اسلامی تا به امروز به جای گذارد و دانشمندان و کتابهای پرباری را امروز از آن گرامی به یادگار داریم. از جمله دانشمندان و فقهایی که از مکتب علمی و تربیتی ایشان بهره گرفتند و حتی آن حضرت، برخی از آنها را وکیل خویش معرفی فرمود، عبارتاند از:
احمد بن اسحاق اشعری قمى، حسن بن شکیب مروزى، احمد بن ادریس قمی معلم، حفص بن عمرو العمرى، حسن بن موسی خشاب، سعد بن عبدالله قمى، سید عبدالعظیم حسنى، علی بن جعفر خزایى، عبدالله بن جعفر حمیرى، عثمان بن سعید عمرى، محمد بن حسن صفّار، علی بن بلال و فضل بن شاذان نیشابورى.[1]
شیخ طوسى; نام یکصد و سه نفر از این دانشمندان را در باب اصحاب امام آورده است. با توجه به محدودیت شدید آن حضرت و مراقبت ویژة نظامیان حکومت، اهمیت این آمار روشن میشود و این، غیر از کسانی است که در شهرهای مختلف اسلامی با پیک و نامه و یا به صورت شفاهی از آن بزرگوار استفاده بردهاند.
همچنین افرادی هستند که نامشان در حافظة تاریخ ثبت نشده است. آرى، امام عسکری(ع) فقط 6 سال (254 260 ق) امامت امت را عهدهدار شد؛ ولی در این مدت کوتاه برای هدایت اندیشههای مسلمانان و سیرابکردن انسانهای تشنة معارف و معنویت، از هیچ کوششی فروگذار نکرد و با مناطق مختلف جهان اسلام ارتباط برقرار، و مردم مشتاق را راهنمایی نمود.
در عصر حضرت عسکری(ع) افراد متعددی از شهرها و مناطقی چون: بغداد، نیشابور، قم، رى، بلخ و سمرقند از رهنمودها و رهبریهای داهیانة آن برگزیدة الهی برخوردار بودند و انوار هدایت و تعلیمات امامت آن حضرت، در آن روزگاران در گوشهگوشة جهان اسلام پرتوافشان بود.[2]
شاگرد ممتاز مکتب اهل بیت:
ابومحمد فضل بن شاذان بن خلیل ازدى، فقیه صاحبنظر، مفسّر حاذق، دانشمند شهیر، مؤلف گرانقدر در علوم و فنون اسلامى، از سران متکلّمان شیعه، زبردست در عرصة مناظره با مخالفان اهل بیت: و از یاران نزدیک امام حسن عسکری(ع) است. او همچنین توفیق خدمت به امام رضا(ع)، امام جواد(ع) و امام هادی7 را در کارنامة خویش دارد. تولد وی را در سال 180 ق تخمین زدهاند.
پدرش از راویان احادیث ائمه: و اصحاب یونس بن عبدالرحمان بود و روایات ارزشمندی از اهل بیت: نقل کرده است. فضل نیز تحت تربیت چنین پدرى، نشو و نما کرد و به کمالات عالیه نائل شد. وی علم قرائت را در نوجوانی از اسماعیل بن عباد در بغداد فرا گرفت و علم حدیث را نیز از فقیه عارف و عابد، حسن بن علی بن فضال آموخت. همچنین علم کلام و سایر علوم را با اشتیاق فراوان نزد اساتید عصر تحصیل کرد.[3]