مهمترین شاخصۀ مدیریت امام زمان علیه السلام چیست؟
چه ایده ای در زمان غیبت امام عصر می تواند بهترین طرح مدیریت جهان باشد؟
جایگاه مهدویت در وحدت بخشی به دنیای اسلام کجاست؟
وظیفۀ مدیران وآحاد ملّت در قبال جبهۀ جهانی مستضعفین چیست؟
اینها سؤالاتی است که در مقالۀ حاضر با بررسی سخنان وعملکرد مقام معظّم رهبری به دنبال پاسخ هایی راهگشا برای آنان خواهیم گشت.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«اى سيد ما! اى مولاى ما!
ما آنچه بايد بکنيم، انجام ميدهيم؛ آنچه هم بايد گفت، گفتيم و خواهيم گفت. من جان ناقابلى دارم، جسم ناقصى دارم، اندک آبروئى هم دارم که اين را هم خود شما به ما داديد؛ همهى اينها را من کف دست گرفتم، در راه اين انقلاب و در راه اسلام فدا خواهم کرد؛ اينها هم نثار شما باشد.
سيد ما، مولاى ما!
دعا کن براى ما؛ صاحب ما توئى؛ صاحب اين کشور توئى؛ صاحب اين انقلاب توئى؛ پشتيبان ما شما هستيد؛ ما اين راه را ادامه خواهيم داد؛ با قدرت هم ادامه خواهيم داد؛ در اين راه ما را با دعاى خود، با حمايت خود، با توجه خود، پشتيبانى بفرما.»[1]
بشريت در تكاپوي دستيابي به قله اقتدار و درك بهاريترين فصل روزگار، صبر و قرار خويش را از كف داده است. روزگاري تحولات شگرف و پياپي خود را در قالب انقلابي صنعتي به جامعه بشري عرضه ميدارد و از پي آن سيل كارگران را به سمت كندوهاي توليد صنعتي و ماشيني گسيل ميكند. توليدات انبوه اين مجموعهها را دستمايه توليدات افزونتري ميسازد و بدين طريق كاركنان، مصرفكنندگان و شركاي افزونتري را نيز بدين بازي پرجنجال اما سودمند فرا ميخواند. در اثناي اين تكاپوها و جست و خيزها، بارديگر شاهدي بر نقصان علم و محدوديت بينش او از راه ميرسد و نمايان ميكند كه چگونه اين فرمانروايي توليدي ميتواند مهد ناآراميها و انواع اعتصابات و شورشها باشد.
بشر صنعتگر ميكوشد تا بيابد از كدام طريق ممكن ميتوان هم بهترين درونداد را به نظام ماشيني توليدي تزريق نمود و هم بيشترين برونداد را از فرآوري اين مجموعه استحصال كرد. طريقي كه همراه آن كمترين نارضايي براي مجموعه منابع فكري و انساني حاصل گردد و يا به عبارت ديگر بيشترين ارضاء نياز، در سطوح مختلف آن، براي كاركنان دانشگر و غيردانشگر فراهم آيد. بشر همواره بدين انديشه مشغول و درين بحر مستغرق است تا شايد ضريب خطاي خويش را به كمترين حد تنزل دهد و به تبع، سطح موفقيت خود را به اعلي مرتب ارتقاء بخشد.
اين تلاش در مسير انديشهورزي و نظريهپردازي، منجر به تدوين علومي ميگردد تا قافلة حيات را با تمام پيچيدگيها به منزل توفيق و سرزمين آسايش راهبري كنند و براي سؤالات نخبگان كاروان زندگي، پاسخي بهينه در مسير تصميمگيريهاي سرنوشتساز فراهم آورند. از پي اين نيازها و نازها، سؤالات فراواني پديد آمدند تا پاسخيابي براي آنها، باعث تشكيل مجامع فكري و محافل تحقيقي به دست زبدگان دانش و تيزبينان اهل بينش گردد.
حاصل آنكه، نخستي آكادميهاي مديريت و دپارتمانهاي تصميمگيري تأسيس شدند و آغازين قدمها را جهت شكافتن هسته مشكلات جوامع كاري و اداري جهان برداشتند. قدمهايي كه همچون ساير اقدام، ميراثي براي تلاشهاي عقل عملي و نظري جامعة جهاني بر جاي گذاشتند.
شايد بتوان تمامي تئوريها و جنب و جوشهاي ساكنان سرزمين مديريت را، از انقلاب صنعتي تا زمانة حاضر، در قالب چند شاخص ارزيابي عملكرد خلاصه كرد و به نام محصول رنجهاي علمي و فكري در اين عرصه، پيشكش اهل نظر نمود.
رايجترين شاخصها در ميان انواع و شايد انبوه شاخصهاي سنجش عملكرد، چند شاخصة عمده و زبدهاند كه نامشان بر تارك هر سازماني و سرلوحة كار هر مدير مدبري جلوهنمايي ميكند. اين شاخصها عبارتند از:
اثربخشي، كارآيي، نوآوري، انعطافپذيري و كيفيت زندگي كاري.
يكي از اساسي ترين سؤالاتي كه در سطح جهاني مطرح است و ذهن هر انساني را به خود مشغول نموده است، اين است كه آيندة بشر چگونه رقم خواهد خورد؟ و متولّي امورات انسان در تمام ابعاد زندگي روزمرة او چه كسي يا چه نوع حكومتي است؟ و از همه مهمتر حكومت و جامعة آيندة […]
از جمله مسائلی که ذهن انسان را درگیرخودکرده رستاخیز پس ازمرگ است که دردین اسلام از آن با نام ” معاد “یادمیکنیم. اماتابحال به این فکر کرده اید که سرگذشت حیوانات پس از مرگ چه خواهد شد؟آیا آنان نیزموردحسابرسی خواهند بود ؟
با بررسی آیات قرآنی وروایات ائمه معصومین (علیهم السلام) می توان گفت حیوانات همانند انسانهاپس ازمرگ محشورخواهندشد و در روز قیامت درحدآگاهیشان حسابرسی میشوند.
بعنوان نمونه خداوند درآیه 38سوره مبارکه انعام می فرماید : “وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُم ۚ مَّا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْءٍ ۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ ﴿٣٨﴾ : هیچ جنبنده ای در زمین و هیچ پرنده ای که با دو بال خود پروازمی کندنیست، مگراینکه امتهایی مثل شما هستند، ماهیچ چیزرادر این کتاب فروگذارنکردیم، پس همگی بسوی پروردگارشان محشور می گردند .” ویادرآیه5 سوره مبارکه تکویر بصراحت ازحشرحیوانات سخن بمیان می آید: ” و إذا الوحوشُ حُشِرَت ”
همانطورکه می بینیم حیوانات درمحشور شدن باانسانهامشترکند.امابایددیدملاک حشرانسان چیست تا بتوانیم به ملاک حشرحیوانات دست یابیم.
ملاک حشر انسان
اصلی ترین ملاک حشر انسان “داشتن شعور و فطرت ” است که به کمک دعوت انبیا راه مشروعی از اعتقادوعمل رابسوی انسان بازمی کند.حال بایددیدآیا حیوانات نیز همچون انسانها ذی شعورندیا فاقدشعور؟
شعورحیوانات رامیتوان بااستناد آیات زیراثبات کرد:
1. ” وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ ۖ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيْءٍ ۖ إِنَّ هَـٰذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ ﴿١٦/نمل﴾ ؛ سلیمان گفت : ای مردم زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده است” . این آیه اشاره داردبه اینکه پرندگان سخن و نطق دارند ومی دانیم که نطق و سخن بدون اندیشه و ادراک امکانپذیر نیست . 1
من به چیزی که تو از آن خبر نداری آگاه شده ام ………من آن زن وقومش رایافتم که خدا راازیادبرده اند وخورشید راپرستش کرده وشیطان رفتارزشتشان رابرایشان زینت داده است وآنها راازخدا بازداشته است تا هرگزبه راه حق هدایت نشوند
2.” حَتَّىٰ إِذَا أَتَوْا عَلَىٰ وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿/نمل١٨﴾ ؛ مورچه ای گفت : ای مورچگان به لانه های خودبرویدتاسلیمان ولشکرش شمارا پایمال نکنند درحالیکه نمی فهمند” .2
بعبارت دیگرشناخت دشمن جزءغریزه مورچه است امااینکه شناخت مورچه نسبت به انسانی که نزدیک اوست و اینکه نامش سلیمان است وهمراهانش ارتش اویند بالاتر از غریزه و به نوعی اثبات شعور این موجود است .
اولین داستانی که در قرآن کریم آمده است، داستان آفرینش آدم و انتخاب او به عنوان خلیفه خدا در عالم هستی است. این داستان که در قرآن کریم، در ابتدای سوره بقره گفته شده(1) و در آیههای دیگر، به مناسبتهای گوناگون تکرار شده است، در بردارنده نکتههای بسیار ژرف و دقیق است و به عنوان دروازه پر اهمیتی برای وارد شدن به معارف الهی و به ویژه انسان شناسی شمرده میشود. در این داستان خدا اراده خود را درباره آفرینش موجودی به نام آدم و قرار دادن او به عنوان جانشین خود به فرشتگان خبر می دهد. فرشتگان به خدا اعتراض می کنند و آدم را موجودی مفسد و خونریز میشمارند اما خدا اراده بیچون و چرای خود را در آفرینش آدم به آنها خبر میدهد و خود را آگاه به حقایق و اسراری می داند که فرشتگان از آن بیخبرند. پس از آفرینش آدم، خدا سؤالی را مطرح میکند که فرشتگان از پاسخ به آن اظهار عجز و درماندگی می کنند، اما انسان به آن پاسخ میدهد؛ در اینجا خدا به همه فرشتگان دستور می دهد بر آدم سجده کنند و همه آنها این امر الهی را اطاعت می کنند. در اینجا شخصیت جدیدی به نام إبلیس وارد داستان می شود که از سجده بر آدم خودداری میکند و به عنوان موجودی سرکش، مستکبر و کافر معرفی می شود. سپس خدا به آدم و همسرش دستور می دهد که در محلی بنام الجنۀ در کمال آسایش و آرامش زندگی کنند و فقط به درخت خاصی نزدیک نشوند که نزدیک شدن به آن درخت باعث می شود از افراد ستمگر شمرده شوند. در اینجا شیطان با وسوسهها و وعدههای دروغین خود، آدم و همسرش را فریب میدهد و آنها را به خوردن میوههای درخت ممنوع تشویق میکند. آدم و همسرش پس از خوردن از درخت ممنوع از کار خود پشیمان میشوند و با کلمههایی که خدا به آدم یاد می دهد توبه میکنند و پس از پذیرش توبه، از مقام خود پایین میآیند و به آنها امر می شود که از هادیانی که خدا برای هدایت آنها می فرستد پیروی کنند تا بتوانند از گمراهی و شقاوت در امان باشند.
از اینجا به بعد در بیشتر آیهها از آن موجود خبیث که دشمن آشکار انسان شمرده میشود، با عنوان شیطان یاد می شود. سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا شیطان و ابلیس دو موجود متفاوتند یا یک موجودند. اگر دو موجود متفاوتند خصوصیات هر کدام چیست؟ و هر یک چه نقشی در انحراف انسان دارند. و اگر این دو، یک موجودند به چه دلیل دو نام بر یک موجود اطلاق شده و وجه تسمیه هر کدام چیست؟ برای پاسخ به این سؤالها، بایسته است دو واژه إبلیس و شیطان در منابع کهن لغوی و در تفاسیر معتبر مورد بررسی قرار گیرد و پس از آن با بررسی آیههای گوناگونی که این دو واژه در آنها به کار رفته و همچنین با ژرفنگری در روایت معصومین(علیهم السلام) تفاوت مفهومی و مصداقی شیطان و إبلیس آشکار شود.
بر پایه آیههای گوناگون قرآن کریم، انسان دشمن دیرینهای به نام شیطان دارد که از ابتدای آفرینش انسان سوگند یاد کرده، که تا اندازه توان خویش، او را از راه راست به بیراهه برده، به وادی هلاکت و گمراهی سوق دهد. در بیشتر آیات قرآن برای این موجود خبیث و خطرناک کلمه شیطان به کار برده شده، اما در آیههایی نیز، از کلمه إبلیس استفاده شده است. برخی از نویسندگان تلاش کردهاند إبلیس و شیطان را دو موجود متفاوت معرفی کنند. در این نوشتار، با بررسی ریشه لغوی این دو کلمه در منابع اصیل وکهن و بررسی تفاسیر معتبر شیعه و سنی و روایتهای موجود و همچنین کتاب مقدس، سعی بر آن است که اثبات شود، شیطان و إبلیس اشاره به یک حقیقت دارند و این دو کلمه به دو اعتبار بر یک موجود اطلاق شده است.
کلید واژه ها
شیطان، إبلیس، آدم، حوا، وحدت وجودی، دشمنان انسان.
1. مقدمه:
اولین داستانی که در قرآن کریم آمده است، داستان آفرینش آدم و انتخاب او به عنوان خلیفه خدا در عالم هستی است. این داستان که در قرآن کریم، در ابتدای سوره بقره گفته شده(1) و در آیههای دیگر، به مناسبتهای گوناگون تکرار شده است، در بردارنده نکتههای بسیار ژرف و دقیق است و به عنوان دروازه پر اهمیتی برای وارد شدن به معارف الهی و به ویژه انسان شناسی شمرده میشود. در این داستان خدا اراده خود را درباره آفرینش موجودی به نام آدم و قرار دادن او به عنوان جانشین خود به فرشتگان خبر می دهد. فرشتگان به خدا اعتراض می کنند و آدم را موجودی مفسد و خونریز میشمارند اما خدا اراده بیچون و چرای خود را در آفرینش آدم به آنها خبر میدهد و خود را آگاه به حقایق و اسراری می داند که فرشتگان از آن بیخبرند. پس از آفرینش آدم، خدا سؤالی را مطرح میکند که فرشتگان از پاسخ به آن اظهار عجز و درماندگی می کنند، اما انسان به آن پاسخ میدهد؛ در اینجا خدا به همه فرشتگان دستور می دهد بر آدم سجده کنند و همه آنها این امر الهی را اطاعت می کنند. در اینجا شخصیت جدیدی به نام إبلیس وارد داستان می شود که از سجده بر آدم خودداری میکند و به عنوان موجودی سرکش، مستکبر و کافر معرفی می شود. سپس خدا به آدم و همسرش دستور می دهد که در محلی بنام الجنۀ در کمال آسایش و آرامش زندگی کنند و فقط به درخت خاصی نزدیک نشوند که نزدیک شدن به آن درخت باعث می شود از افراد ستمگر شمرده شوند. در اینجا شیطان با وسوسهها و وعدههای دروغین خود، آدم و همسرش را فریب میدهد و آنها را به خوردن میوههای درخت ممنوع تشویق میکند.
وحی در واقع نوعی برقراری رابطه میان ملا اعلی و ماده سفلی است و از همین رو این پرسش مطرح شده است كه چگونه این رابطه برقرار می شود، در حالی كه سنخیت (همتایی و تناسب) بین رابط و مربوط شرط است؟ به علاوه صعود و نزول و مقابله مستلزم تحیز (جهت داشتن) است، حال آن كه جهان ورای ماده دارای تجرد محض (عاری از صفات جسمانی) است.
برخی روشن فكران غرب زده كه به اصطلاح گرایش دینی پیدا كرده اند، با نگاهی نو به پدیده وحی می گویند: آن چه پیامبران با نام وحی عرضه كرده اند، انعكاس افكار درونی آنان است پیامبران مردانی خیراندیش و اصلاح طلب بوده اند كه خیراندیشی درونشان به صورت وحی و گاه به صورت ملك تجسم یافته و گمان برده اند كه از جای گاهی دیگر بر آنان الهام شده است و بدین سبب برخی نادرستی ها كه در گفته ها و نوشته های آنان یافت می شود، بدیهی و طبیعی است ، زیرا ساختار فكری و اندیشه چنین مردانی مولود محیط و جو حاكم بر افكار و عقایدمردم آن زمان است از همین رو در گفتارشان برخی باورهای زمان خویش راآورده اند كه سپس نادرستی آن ثابت شده است وگرنه، خداوند اعلی و اشرف از آن است كه نادرستی هایی در سخنش یافت شود[1].
ارائه این گونه تفسیر از جای گاه پیامبران الهی در واقع انكار نبوت است، و گویای این است كه ارائه كنندگان این تفاسیر یا پیامبران را افرادی ساده لوح فرض كرده اندكه واقعیت را از تخیلات تشخیص نداده اند، یا آنان را حیله گر و دروغ گوپنداشته انددر حالی كه درستی و صداقت، بزرگی و جلالت شان انبیا بر همگان روشن است این روشن فكران دچار دو اشتباه شده اند:
انسان كامل و امام معصوم همانند سيد الشهداء (ع) بيت الغزل سلسلة انسانيت است كه كيفيت تزكية عقلِ بشر و نحوة تزكية روح انسان و روش تضحية نفس آدمي را بهتر از ديگران آگاه است. لذا مقدار حق جامعة بشري و اندازه تكليف او را تفكيك كرده، همه اصول و احكام آن را از رهگذر عقل و نقل مستحضر و در ابلاغ و اجراي آن امين است بنابراين، تأسي به آن حضرت ماية جذب كمال و پايه رفع نقص است از اين جا اهميت تولي انسانِ كامل معصوم و تبري از مخالفان و محاربان وي معلوم خواهد شد.
آن چه مي تواند اصحاب معرفت را قانع كند، نيل به انديشة صائب و انگيزه صالح است. بهترين راه براي چنين مقصدِ سالمي و براي چنان مقصود عالي كه عاكف و بادي را شيدا و عزيز و حضيض را والِه ، و پرده نشين و شاهد بازاري را تَيهانْ و بالأخره حكيم حصولي و عارف حضوري را حيران كرده، حرکت در مسير اسوة مجاهدانِ صحنة نبرد اصغر و اُوسط و اكبر ، و اقتدا به قدوة مبارزان ميدان طرد طاغيان عَيّاث و متمرّدانِ عَيّاش، و اهتدا به هُداي امام هاديانِ علم و عملْ ، حضرت حسين بن علي بن أبيطالب (ع) است. زيرا اين انسان كامل فرشته وَشْ هم اعماق فطرت بشري را شناخته و شكوفا كرده است، هم آفاق سپهر فرشتگي را پيموده و تنزّل داده است.