مفردات نور در ترجمه وشرح لغات قران كريم17

چهار شنبه - 29 دسامبر 2010

 

جلد ‌17 صفحه ‌15 سطر ‌12

اعراب :

فتصبح الارض : رفع فعل بخاطر آن است كه جواب استفهام نيست . بلكه منظور خبر است .

نظير قول شاعر : ا لم تس‌کل الربع القديم فينطق و هل يخبرنك اليوم بيداء سملق

 

آيا از خانه و كاشانه كهن سوال نكردي كه نطق كند ؟ و آيا امروز بيابان هموار ترا خبر خواهد داد ؟

مفردات نور در ترجمه وشرح لغات قران كريم16

چهار شنبه - 29 دسامبر 2010

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:”Table Normal”; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:””; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:”Calibri”,”sans-serif”; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:”Times New Roman”; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

تفسير عمومي آيات ‌1 تا ‌8 سوره طه

جلد ‌16 صفحه ‌5 سطر ‌13

لغت :

شقاء : ادامه چيزي كه تحمل آن بر نفس دشوار است . مقابل آن ” سعادت ” است

علي : جمع ” عليا ” .

ثري : خاك مرطوب

جهر : بلند كردن صدا . صفت فاعلي آن ” جاهر ” و صفت مفعولي آن ” مجهور “ است . صوت مجهور يعني صداي بلند . در مقابل آن ” صوت مهموس ” است .

مفردات نور در ترجمه وشرح لغات قران كريم15

چهار شنبه - 29 دسامبر 2010

 

جلد ‌15 صفحه ‌6 سطر ‌21

اعراب :

قيما : حال از كتاب . عامل آن ” انزل ” .

ان لهم اجرا : به تقدير ” بان لهم اجرا ” .

ماكثين : حال . يعني ” خالدين ” .

 

كبرت كلمة : درباره نصب ” كلمة ” اختلاف است : سراج گويد : مفسر ضمير مستتر است . مثل ” نعم رجلا زيد ” يعني ” كبرت الكلمة كلمة تخرج ” مخصوص بذم نيزمحذوف است . برخي گويند : تميز است . مثل ” تصببت عرقا ” و اصل آن ” كبرت كلمتهم الخارجة من افواههم ” است .

مفردات نور در ترجمه وشرح لغات قران كريم14

چهار شنبه - 29 دسامبر 2010

 

جلد ‌14 صفحه ‌5 سطر ‌2

لغت :

عبرة : پند .

فرث : بقاياي غذا كه پس از هضم و فعل و انفعالات ديگر ، از معده دفع ميشود .

سائغا‌ : گوارا .

سكر : داراي چهار معني است : ‌1 – شرابي كه مست كند‌2 – خوردني . مثل ” جعلت عيب الاكرمين سكرا ” يعني : ذم بزرگان را خوراك خويش ساخته اي ‌3 – سكون . مثل ” و ليست بطلق و لا ساكره ” يعني : نه آزاد است و نه ساكن . و مثل” سكرت الريح ” يعني : باد ساكن شد ‌4 – معناي مصدري . يعني حيران بودن . چنانكه مي‌فرمايد:

 

” سكرت ابصارنا “ يعني : ديدگان ما حيران شدند ( حجر ، ‌15 )

مفردات نور در ترجمه وشرح لغات قران كريم13

چهار شنبه - 29 دسامبر 2010

 

جلد ‌13 صفحه ‌6 سطر ‌4

آيه1و2 لغت :

 

عمد : اين كلمه اسم جمع است و بمعناي ” عمد ” مي‌باشد ، مفرد آن ” عمود ” و ” عماد ” است . بنا بر اين ” عمد ” اسم جمع و ” عمد ” جمع است .

مفردات نور در ترجمه وشرح قران كريم12

چهار شنبه - 29 دسامبر 2010

 

جلد ‌12 صفحه ‌9 سطر ‌4

سوره هود آيه ‌5 شرح لغات :

 

ثني : بمعناي پيچيدن . و عطف و استثناء هم از همين معني و همين باب است ، زيرا عطف كردن چيزي بچيزي بمعناي پيچاندن و ارتباط چيزي به چيز ديگر است ، و استثناء نيز عطف چيزي است به اخراج و بيرون بردن آن از چيز ديگر .

مفردات نور در ترجمه وشرح لغات قران كريم11

چهار شنبه - 29 دسامبر 2010

 

جلد ‌11 صفحه ‌8 سطر ‌1

بيان آيه ‌1-‌2 شرح لغات :

برا‏ئت : در لغت بمعناي ” بريدن رشته ” است .

سيح : ( در جمله سيحوا ) آهسته راه رفتن است .

اعجاز : ( در جمله ” غير معجزي الله ” … ) : ايجاد عجز و ناتواني كردن .

 

اخزاء : ( در ” مخزي الكافرين ” … ) بمعناي خوار كردن برسوا‏ي و ننگ است .

مفردات نور در ترجمه وشرح لغات قران كريم10

سه شنبه - 28 دسامبر 2010

 

جلد ‌10 صفحه ‌24 سطر ‌9

اعراب :

مهما : خليل گويد : ” مه ” در اصل ” ما ” بوده و مثل ” اما و متي ما ” بر آن ” ما ” داخل و ” هاء ” تبديل به الف شده است . برخي هم ” مه ” را اسم فعل دانسته اند . فرق ” مهما و ما ” اين است كه اولي فقط براي شرط است و دومي مشترك است .

تاتنا : فعل شرط و حذف ياء آن علامت جزم است .

به : اين ضمير به ” مهما ” برميگردد .

بها : اين ضمير به ” آيه ” برميگردد .

 

مفصلات : حال

مفردات نور درترجمه وشرح لغات قران كريم9

سه شنبه - 28 دسامبر 2010

 

جلد ‌9 صفحه ‌4 سطر ‌1

بيان آيه ‌148-‌149-‌150

لغت:

 

هلم : زجاج گويد : اصل اين كلمه هاء است كه ” لم ” بان ملحق شده و براي مفرد و مثني و جمع بكار مي رود . برخي از عرب اين كلمه را بصورت مثني وجمع ومو‌ْنث نيز بكار مي برند . ابو علي گويد : اين كلمه اسم فعل و هاء آن براي تنبيه است . يعني بياوريد .

مفردات نور در ترجمه وشرح لغات قران كريم8

سه شنبه - 28 دسامبر 2010

 

جلد ‌8 صفحه ‌7 سطر ‌1

بيان آيه ‌1-‌2 لغت

عدل : خلاف جور .

اجل : پايان مدت . اجل انسان ، يعني پايان عمرش

امتراء : شك . بيان شبهه ، بدون اينكه جوابي به آن داده شود .

 

سوره انعام

مفرداتنور در ترجمه وشرح لغات قران كريم7

سه شنبه - 28 دسامبر 2010

 

جلد ‌7 صفحه ‌4 سطر ‌1

بيان آيه ‌28-‌29-‌30 لغت

بسط: دراز كردن و گستردن،ضد قبض

تبوء: ترجع،بازگشت كني.” باؤوا بغضب من الله ” يعني ” رجعوا “.مصدر آن ” بوء ” بمعناي رجوع است.

 

طوعت: فعل ماضي از باب تفعيل از ريشه ” طوع “ به معناي رغبت،يعني رغبت نشان داده. افعال بر دو قسمند: دسته‌اي بفاعل هم متعدي مي شوند مثل: ” قتل نفسه” و دسته اي بفاعل متعدي نشوند،مثل امر و نهي كه از عالي بداني است و كسي خودش را امر يا نهي نكند.

مفردات نوردر ترجمه وشرح لغات قران كريم3

سه شنبه - 28 دسامبر 2010

 

جلد ‌3 صفحه ‌3 سطر ‌7

لغت:

قروء جمع قرء است و ” قرء ” دو معنا دارد: ‌1- پاكي ‌2- آلودگي به حيض.

بعولة: جمع ” بعل “: شوهران.

 

رجال: مردان، اصل اين كلمه ” رجل ” بمعناي قوه است و كلام ارتجالي به آن كلام گويند كه متكلم بدون فكر و تأمل آن را ادا كند.