چرایی تغییر نقش والدین از میانجی گر به مدافع فرزند در دعواهای زناشویی / حجه الاسلام و المسلمین دکتر محمدرضا کدخدایی

احتراما سوالات ذل جهت بهره‌مندی از نظرات جنابعالی به حضورتان ارسال می‌شود:

1- چرایی  تغییر نقش والدین از میانجی گر به مدافع فرزند در دعواهای زناشویی؟

2- چگونه باید والدین امروزی را برای ایفای نقش میانجی گر آموزش داد؟

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

اصل این ادعا به همراه کمیت و کیفیت آن بایستی به محک تحقیقات میدانی و تجربی دربیاید، تا بتوان تحلیل کلان دقیقی از این پدیده ارائه داد. علاوه بر این باید توجه داشت که پدیده‌های اجتماعی از ابعاد متکثر و پیچیده‌ای برخوردارند. چنین پدیده‌هایی را بایستی از چشم اندازهای مختلف حقوقی، سیاسی، اقتصادی، جامعه‌شناختی و روان‌شناختی بررسی و واکاوی کرد و عوامل مختلف آن را کشف و برای حل و فصل آن برنامه ریزی نمود. ضمن اینکه هرکدام از مصادیقی که حاکی از تغییر نقش والدین از میانجی‌گری به مدافع فرزند هستیم، بایستی در شرایط بالینی خود بررسی و هدایت شود.

کلیت این پدیده باتوجه به برخی نظریه‌های اجتماعی و روانشناختی قابل پیش بینی است افزون بر آنکه برخی تحقیقات اجتماعی نیز فی‌الجمله آن را تایید می‌کند. تغییر فرایند ساخت خانواده و تغییر ساختار خانواده از یک سو و تغییر درکیفیت و کمیت عاملیت والدین و فرزندان در شکل‌گیری و استمرار ازدواج از سوی دیگر می‌تواند مبنای تحلیل اجتماعی این پدیده باشد.

به عنوان مثال؛ با صرف‌نظر از داوری ارزشی، در گذشته نقش والدین در مراحل مختلف تشکیل خانواده پررنگ بود. نقش والدین، از در نظر گرفتن کاندیدای ازدواج گرفته تا القاء ملاک‌ها و معیارهای عینی و ذهنی برای فرزند و شرایط زندگی فرزندان، بسیار پررنگ بود. به عبارت دیگر ساخت خانواده برای دختر و پسر تا میزان قابل ملاحظه‌ای مستند به معماری و بنایی والدین بود و از این رو انحراف یا تعالی آن نیز به والدین منتسب می‌شد.

معماری که ساختمانی را بسازد خودش را موظف به دفاع از حریم آن هم می‌داند خصوصا اینکه این بناء به هویت معماران آن یعنی والدین گره خورده باشد. براین اساس بسیاری از مشکلات با هدایت و میانجی گری والدین ترقیق و حل و فصل می‌گردید.

ساختار خانواده‌های مدرن به گونه‌ای است که عملا امکان نظارت مستقیم، شناخت و کنترل والدین نسبت به زندگی فرزندان را محدود می‌کند. فرزندانی که از همان ابتدای ازدواج، مقید به زندگی مستقل از والدین هستند، عملا فرصت نظارت و متعاقب آن شناخت و کنترل و هدایت‌گری مبتنی بر شناخت از طرف والدین را از دست می‌دهند.

جهت‌گیری‌های کور عاطفی و داوری‌های احساسی نسبت به فرزند، توسط والدین هرکدام از زوجین جوان، محصول چنین وضعیتی است. این نکته نیز می‌تواند یکی از عوامل تغییر نقش والدین از میانجی‌گری به مدافع فرزند تلقی شود.

افزون بر عوامل ناظر بر عاملیت و ساختار خانواده که به دو نمونه از آن اشاره کردیم، برخی از عوامل این پدیده (تغییر نقش والدین میانجی به مدافع)، را بایستی در تغییر در الگوهای ارزشی و هنجاری جامعه جستجو کرد. حقیقت آن است که قبح زدایی از طلاق و ترویج نامتناسب ارزش‌های جایگزین مثل کار، استقلال، تحصیلات، خوش‌باشی فردگرایانه و … نیز می تواند از عوامل اجتماعی این پدیده باشد.

لازم به تاکید مجدد است، عواملی که اشاره کردیم فقط نمونه های محدودی از عوامل اجتماعی است. بی شک در فهم دقیق عوامل این پدیده اجتماعی بایستی عوامل حقوقی، سیاسی، اقتصادی، تربیتی و روانشناختی نیز مد نظر قرار گیرد. همه این عوامل شناسایی شده و راهبردها و راهکارهای اصلاحی ناظر بر این عوامل تنظیم شود.

در این بین برخی از راهبردها و راهکارها ناظر بر خانواده‌ها و خصوصا والدین است. شناخت درمانی اولین و مهمترین راهبرد ناظر به والدین است. تصحیح نگرش والدین در مورد موضوعات مرتبط با این پدیده بسیار مهم است. به نظر بنده همان طور که در ابتدای ازدواج زوجین جوان، آن ها را ملزم به حضور در کارگاه‌های آموزشی می کنند می توان این کارگاه‌های الزامی را برای والدین نیز پیش بینی کرد. علاوه بر این که نقش رسانه در مسیر نگرش سازی و فرهنگ سازی برای خانواده ها و والدین بسیار ممتاز است. تقویت پیوندها و روابط خویشاوندی بین زوجین جوان و خویشاوندان دوطرف از دیگر عواملی است که انسجام اجتماعی را بالا برده و به صورت غیر مستقیم زمینه‌های کنترل اجتماعی را ایجاد می‌کند.

والسلام


جستجو