انسان مؤمن هم ولاء محبت دارد و هم ولاء نصرت و همچنین ولاء هدایت و حاکمیت، اگر انسان دوست خدا شود و به واسطه دوستی خود با خدا، خود را به او نزدیک سازد خداوند متعال هم دوست او میگردد، چرا که دوستی یکطرفه معنی ندارد همچنانکه در قرآن کریم میخوانیم: « قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ».248 بگو ای پیامبر، اگر خدا را دوست میدارید مرا پیروی کنید که خدا شما را دوست دارد.
اگر انسان مؤمن دوست خدا به وسیله اطاعت محض از خدای متعال و تبعیت از پیامبر و ائمه به یاری او برخیزد خداوند نیز وعده داده که یار و مددکار او خواهد بود. « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ».249 ای اهل ایمان، شما اگر خدا را یاری کنید، خدا هم شما را یاری میکند ثابت قدم میگرداند.
بنابراین انسان در آغاز امر با اطاعت از خدا و ترک نواهی او به ولاء محبت و نصرت نائل میشود و خدای متعال نیز به این دسته از انسانها تفضل نموده و ولاء هدایت و حکومت را عنایت میکند. « وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ»250 مردان مؤمن و زنان مؤمنه بعضی بر بعض دیگر ولایت دارند، و این ولایت چون از ناحیه خدای متعال است و هر چه از او باشد حق است این ولایت همحق خواهد بود ولی اگر کسی این ولایت را برای غیر خدا به کار برد چون غیرخدا باطل است آن هم باطل خواهد بود « ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ».251
انسان مؤمن ولی خداست و خداوند عزّوجل ولیّ انسان مؤمن و در این میان عدهای ولی الله هستند « أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» *
« الذین امنوا و کانوا یَتّقون».253 آگاه باشید که دوستان خدا هرگز هیچ ترسی و اندوهی به دل راه نمیدهند آنها اهل ایمان و خدا ترس هستند و بر مؤمنین دیگر ولایت دارند که این ولایت عام میباشد و برای اولیاء و انبیاء الهی که مشرّف به ولایت خاص هستند عنایتی خاص وجود دارد که سایر مؤمنان چنین ولایتی ندارند همانگونه که قرآن کریم میفرماید: « إِنَّ وَلِيِّيَ اللّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ».253
ولایت فقیه منشأ مشروعیت حکومت اسلامی
اولیاء الهی و حضرات معصومین: از ناحیه خدای متعال ولایت دارند و در زمان غیبت امام عصر7 این سؤال مطرح است که حضرتش ولایت خویش را چگونه و از چه طریقی اعمال مینماید و اینجاست که در ادامه بحث ولایت و امامت حضرات معصومین: بحث ولایت فقیه مطرح میشود.
در اینکه منشاء مشروعیت در حکومت اسلامی چیست، دیدگاههای مختلفی بیان شده، که دو دیدگاه فراگیرتر به نظر میرسد. البته مراد ما از منشاء مشروعیت دیدگاه فقهی بحث ولایت فقیه نمیباشد و نباید این منشاء را که یک مسأله کلامی و فلسفی است با تبیین مشروعیت اعمال حکومتی که یک مسأله فقهی است اشتباه گرفت، در فقه ممکن است در مورد هر عمل حکومتی حکمی جدا موجود باشد، اما سخن ما در مشرعیت اعمال حکومتی نیست که منشاء آن حلال و حرام فقه اسلامی باشد بلکه سخن در فلسفه مشروعیت اصل نظام حکومتی در اسلام است.
در دیدگاه اول عدهای برآنند که منشاء مشروعیت در حکومت اسلامی یک قرارداد اجتماعی است، با این قید که در این نوع حکومت، احکام اسلامی همراه با تفسیر و استنباطی خاص و تحتالشعاع همان قرارداد اجتماعی و قوانین برخاسته از آن و اصول دمکراسی نظام حکومتی مبتنی بر آن میباشد.
این نظریه: در واقع تلفیقی از نظام حکومتی دینی اسلامی و نظام حکومتی دمکراسی غربی است که مصادیق مشخص این طرز تفکر را، در برداشتهای نیروهای به اصطلاح ملی و مذهبی مانند نهضت آزادی و همفکران آنها در جامعه شیعی ایران میتوان جستجو نمود، اینان احکام اجتماعی فقه را برای تدوین قوانین مدنی و کیفری مناسب میدانند ولی ان را کافی نمیدانند، و معتقدند احکام اسلامی باید توسط متخصصان علوم اجتماعی گزینش و اصلاح شود و احکام اسلامی با آرای مردم قابلیت اجرائی پیدا میکند، واضح است که در این تفکر و برداشت از اسلام، عقل بر وحی ترجیح داده شده و از مصادیق بارز «نؤمن ببعض نکفر ببعض» میباشد، اینان کسب حکومت و قدرت سیاسی را جز از راههای دمکراتیک مبتنی برخواست و اراده مردم مشروع نمیدانند.
همه کسانی که امروز مسائلی از قبیل حقپذیری انسان مدرن و تکلیفگریزی او را طرح میکنند و یا از جامعه مدنی برداشت نفی جامعه و لائی و دینی را دارند و ولایت مداری را متضاد با مدنیت میدانند، خواسته یا ناخواسته این طرز را پذیرفتهاند که در این نگاه دین در نهایت درجهاش به شیوه متدینین مسیحی در حاشیه زندگی و تنها در حد اعمال فردی و اخلاقی تنزل کرده و هیچ نقش دیگری نخواهد داشت.
این دیدگاه با تعریفی که از امامت و اندیشه سیاسی شیعه در عصر غیبت و در مورد جایگاه حکومت شیعی شده کاملاً متضاد میباشد که در واقع همان تفکر جدائی دین از سیاست را به شکل دیگری بیان میکند.
اما گروه دوم: که اکثریت بالاتفاق علماء و فقهای بزرگ شیعه را در اعصار گذشته و حال شما شامل میشد، معتقدند، سرچشمه مشروعیت در نظام اسلامی همان اصالت وظیفه254 با دیدگاه عمیق و وسیعی که در جهانبینی اسلام مطرح است میباشد، زیرا در بینش توحیدی و قرآنی ما هدف نهائی از بعثت انبیاء و ولایت ائمه اطهار:تأمین خیر و سعادت حقیقتی انسان و رساندن او به رستگاری در دنیا و آخرت است.
انسان در دیدگاه قرآن دارای کمالات بالقوه ذاتی و کرامتهای نفسانی است، از این رو حکومت اسلامی در راستای تأمین خیر و صلاح واقعی انسان شکل میگیرد.
براساس این دیدگاه اگر چه آرای مردم برای نظام اسلامی مشروعیت نمیآورد ولی این مردمند که میتوانند، از این طریق به حکومت اسلامی، وجود خارجی ببخشید و التزام قلبی و عملی خود را به احکام و قوانین نورانی اسلام، به ظهور برسانند و در واقع بر مقبولیت نظام مهر تأیید بزنند.
اما مشروعیت در حکومت اسلامی همان اراده تشریعی خداوند متعال است، که در قالب ا سلام ناب محمدی6 و ولایت اهل بیت: نمایان شده است. حکومت اسلامی مؤظف است، این احکام و قوانین را در جامعه اسلامی پیاده کند و رشد و سعادت همگانی را فراهم نماید و این مهم تنها در سایه حاکمیت فقیه جامع الشرایطی که ولایت و رهبری امت اسلامی را بپذیرد محقق خواهد شد، که با دید منصفانه به دو دهه نورانی گذشته انقلاب اسلامی یعنی دهه حاکمیت حضرت امام خمینی;و دهه حاکمیت خلف صالحش حضرت آیتالله العظمی خامنهای بر همگان روشن شده است.