فاطمه علیهاالسلام در سوگ پیامبر صلى الله علیه و آله

رابطه فاطمه زهرا علیهاالسلام با پدر بزرگوارش، خاتم پیغمبران صلى الله علیه و آله تنها یک رابطه دختر و پدرى معمولى آن هم در سطح عاطفى نبود و گرنه قاعدتا باید فقط دختر دست پدر را ببوسد و پیش پاى او بلند شود، نه اینکه پدر دست دختر را ببوسد و به احترام او از جا بلند شود. همچنین رابطه زهرا علیهاالسلام با پیغمبر صلى الله علیه و آله فقط یک رابطه معمولى مریدى و مرادى نیست و گرنه «ام ابیها» خوانده نمى شد و بارها پدرش نمى فرمود: «فَدَاهَا اَبُوهَا.»
رفتار و برخورد پیامبر صلى الله علیه و آله با فاطمه زهرا علیهاالسلام نشان مى دهد که هم عاطفه دختر و پدرى آن دو در حدى بسیار بالا و فوق العاده بوده و هم پیرو و پیشوایى آن دو برتر از آن بوده که دیگران تصور مى کنند. آنچنان محبتى بین آن دو حاکم بوده که نمونه آن را نمى توان یافت. قطعا هر چه رابطه محبت قوى تر باشد، جدایى، آن هم به صورت رحلت از این جهان، دردناک تر و سوزناک تر خواهد بود.
الف. رابطه پیامبر صلى الله علیه و آله و فاطمه علیهاالسلام
1. جلب رضایت پدر
رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله هر گاه به مسافرت مى رفت، با فاطمه علیهاالسلام خداحافظى مى کرد و وقتى از سفر بر مى گشت، ابتدا به دیدن فاطمه علیهاالسلام مى شتافت.
همزمان با یکى از مسافرتهاى پیامبر صلى الله علیه و آله ، حضرت زهرا علیهاالسلام در غیاب پدر دو دستبند نقره و یک جفت گوشواره براى خویش و یک پرده براى درب منزل خرید. پیامبر صلى الله علیه و آله از مسافرت باز گشت و به دیدار دخترش شتافت. پس از مشاهده پرده خانه و زیور آلات فاطمه علیهاالسلام توقف کوتاهى کرد و به مسجد رفت.

حضرت زهرا علیهاالسلام با خود اندیشید که چرا پدر گرفته به نظر مى رسید. فورى دستبند و گوشواره و پرده را در آورد، خدمت پدرش رسول خدا صلى الله علیه و آله فرستاد و پیام داد: «تَقْرَأُ عَلَیْکَ ابْنَتُکَ السَّلَامَ وَ تَقُولُ اجْعَلْ هَذَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ؛ با سلام و احترام، دخترت مى گوید: این [زیور آلات اندک] را در راه خدا انفاق کن!»
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پس از مشاهده بخشش و ایثار فاطمه علیهاالسلام سه بار فرمود: «فَدَاهَا اَبُوهَا؛ پدرش فداى او باد!»
2. تو، پدر صدا بزن
محبت نوعا طرفینى است و پربارترین محبت این گونه است که:
چه خوش بى مهربانى هر دو سر بىکه یک سر مهربانى درد سر بى
اگر مجنون دل شوریده اى داشت دل لیلا از او شوریده تر بى
اگر فاطمه زهرا علیهاالسلام آن چنان ارادت و محبت به پدر بزرگوار داشت، پدر نیز نهایت درجه علاقه و محبت را به دختر معصومه، خویش داشت.
فاطمه علیهاالسلام مى گوید: «وقتى آیه «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً»؛ «رسول خدا را آن گونه که همدیگر را صدا مى زنید، نخوانید!» نازل شد، ترسیدم که رسول خدا صلى الله علیه و آله را با لفظ «اى پدر» بخوانم؛ لذا [من هم مانند دیگران پدر را] با لفظ «یا رسول الله» صدا زدم. ولى پیامبر صلى الله علیه و آله یک بار یا دو بار یا سه بار از من روى گردانید [و پاسخم را نگفت]. سپس رو کرد به من و فرمود: اى فاطمه این آیه درباره تو و خانواده تو و نسل تو نازل نشده است. تو از من هستى و من از تو هستم. همانا این آیه براى [ادب کردن] جفا کاران درشت خوى قریش… نازل شده است. و اما تو اى فاطمه! «قُولِی یَا أَبَتِ فَإِنَّهَا أَحْیَا لِلْقَلْبِ وَ أَرْضَى لِلرَّب؛ [مرا با جمله] «اى پدر» خطاب کن که این جمله بیشتر قلب [مرا] حیات مى بخشد و خداوند را بیشتر خشنود مى سازد.»
ب. فاطمه علیهاالسلام در سوگ پدر
روشن است دخترى که آنچنان علاقه و محبتى به پدر خویش دارد، در سوگ از دست دادن او چه خواهد کرد و چگونه عزادارى و سوگوارى خواهد نمود؟ مخصوصا اگر این مصیبت همراه با مصیبتهاى دیگرى شود.
1. ناله در هنگام رحلت
در لحظه هاى غمبار رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و واپسین لحظه هاى عمر او در این دنیا، امیر مؤمنان علیه السلام ، فاطمه زهرا علیهاالسلام و حسنین علیهماالسلام در اطراف بستر رسول خدا صلى الله علیه و آله حلقه زده و با چشمانى اشکبار نظاره گر غروب خورشید رسالت بودند. حضرت خواست سخنى بفرماید، اما نتوانست و با چشم اشکبار، بى حال در بستر افتاد. فاطمه علیهاالسلام با مشاهده این منظره به فریاد آمد و اظهار داشت:
«یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ قَطَعْتَ قَلْبِی وَ أَحْرَقْتَ کَبِدِی لِبُکَائِکَ یَا سَیِّدَ النَّبِیِّینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الآْخِرِینَ وَ یَا أَمِینَ رَبِّهِ وَ رَسُولَهُ وَ یَا حَبِیبَهُ وَ نَبِیَّهُ مَنْ لِوُلْدِی بَعْدَکَ وَ لِذُلٍّ یَنْزِلُ بِی بَعْدَکَ مَنْ لِعَلِیٍّ أَخِیکَ وَ نَاصِرِ الدِّینِ مَنْ لِوَحْیِ اللَّهِ وَ أَمْرِهِ؛ اى رسول خدا! به حقیقت قلبم را از جا کندى و جگرم را آتش زدى به خاطر گریه و اشکى که جارى ساختى، اى بزرگ تمامى پیامبران! اى امین پروردگار! و اى فرستاده و محبوب و پیامبر خدا! بعد از تو چه کسى [حامى[ براى فرزندانم خواهد بود؟ و [دفع کننده] خواریهایى که بعد از تو بر من باریدن خواهد گرفت؟ و چه کسى [ناصر] براى على برادرت و یاور دین خواهد بود؟ پس از تو چه بر سر وحى و فرمان الهى خواهد آمد؟»
آن گاه خود را در آغوش پدر افکند، پدر را بوسید و با اشک فراوان گونه پدر را شست. رسول خدا صلى الله علیه و آله با همان حال، دست فاطمه علیهاالسلام را در دست على علیه السلام گذاشت و فرمود: «على جان! فاطمه امانت خدا و امانت من در دست توست؛ از او محافظت فرما!»
نبى در بستر و زهرا کنارش عزیز قلب او شد بى قرارش
بگوید دخترم کمتر نوا کن براى رفتن بابا دعا کن
2. ناله از رحلت پدر در جمع زنان مدینه
پس از وفات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فاطمه علیهاالسلام در اجتماع زنان با بیان غم آلودى فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ انْقَطَعَ عَنَّا خَبَرُ السَّمَاءِ؛ همه از خداییم و به سوى او باز مى گردیم. [آه که با وفات پیامبر صلى الله علیه و آله ] وحى و خبر آسمانى از ما قطع گردید.»
روایت معاذ
از معاذ بن جبل نقل شده است که فاطمه علیهاالسلام پس از وفات رسول خدا صلى الله علیه و آله فراوان مى گریست و مى فرمود: «یَا أَبَتَاهْ إِلَى جَبْرَئِیلَ نَنْعَاهُ اِنْقَطَعَتْ عَنَّا اَخْبَارُ السَّمَاءِ یَا اَبَتَاهْ لَا یَنْزِلُ الْوَحْىُ اِلَیْنَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ اَبَدا؛ آه اى پدر! پس از تو باید شکوه هاى دل را به جبرئیل گفت. [با وفات تو] خبرهاى آسمانى قطع شد. آه اى پدر! دیگر براى همیشه از طرف خدا وحى فرو فرستاده نمى شود.»
روایت انس
از انس بن مالک نقل شده است که حضرت زهرا علیهاالسلام پس از وفات پیامبر صلى الله علیه و آله با غم و اندوه مى گریست و مى فرمود: «یَا أَبَتَاهْ أَجَابَ رَبّاً دَعَاهُ یَا اَبَتَاهْ مَنْ جَنَّةُ الْفِرْدَوسِ مَأْوَاهُ یَا اَبَتَاهْ اِلَى جَبْرَئِیلَ نَنْعَاهُ، آه اى پدر که دعوت پروردگار را لبیک گفتى! آه اى پدر که بهشت فردوس جایگاه توست! و آه اى پدر! [پس از تو] با جبرئیل درد دل مى کنیم. «و گاه این اشعار را مى خواند:
«ءِذَا مَاتَ یَوْماً مَیِّتٌ قَلَّ ذِکْرُهُوَ ذِکْرُ أَبِی مُذْ مَاتَ وَ اللَّهِ أَزْیَد
تَاَمَّلْ اِذَا الْاَحْزَانُ فِیکَ تَکَاثَرَتْ اَعَاشَ رَسُولُ اللَّهِ اَمْ ضَمَّهُ الْقَبْرُ؛
هر کس بمیرد، یادش کم مى گردد، به جز پدرم رسول الله که هر روز یاد او فزونى مى گیرد.
بیندیش هنگامى که غم و اندوه در جانت فراوان مى گردد، آیا رسول خدا زنده است یا خاک قبر، او را از یادها برده است.»
3. اذان بلال و گریه بر پدر
بعد از وفات رسول خدا صلى الله علیه و آله حضرت فاطمه علیهاالسلام به یاد دوران با شکوه و پر عظمت اسلام و نبوت افتاد و فرمود: «اِنِّى اَشْتَهِى اَنْ اَسْمَعَ صَوْتَ مُؤَذِّنِ اَبِى صلى الله علیه و آله بِالْاذَانِ؛ به راستى دوست دارم و مشتاقم که صداى اذان [بلال] مؤذن پدرم را ـ که درود خدا بر او و اهلبیت او باد! ـ بشنوم.»
وقتى این خبر به بلال رسید، با اینکه از اذان گفتن اعتصاب کرده بود، آماده شد و اهل مدینه یک بار دیگر صداى دلنشین اذان بلال را شنیدند.
شهر در شادى و سرور غرق شد تا آنکه گفت: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ»؛ ناگاه به بلال خبر رسید که اذان را رها کن که فاطمه زهرا علیهاالسلام بر اثر شنیدن نام پیامبر صلى الله علیه و آله بیهوش و نقش بر زمین شده است.
4. کجاست مهربان ترین پدر؟
حضرت زهرا علیهاالسلام روزى در جمع کودکان خویش با نگاهى به آنها به یاد پدر مهربان خویش و محبتهاى او نسبت به فرزندانش افتاد و این گونه غم دل خود را اظهار کرد و خطاب به حسنین علیهماالسلام فرمود: «أَیْنَ أَبُوکُمَا الَّذِی کَانَ یُکْرِمُکُمَا وَ یَحْمِلُکُمَا مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ أَیْنَ أَبُوکُمَا الَّذِی کَانَ أَشَدَّ النَّاسِ شَفَقَةً عَلَیْکُمَا فَلَا یَدَعُکُمَا تَمْشِیَانِ عَلَى الْأَرْضِ وَ لَا أَرَاهُ یَفْتَحُ هَذَا الْبَابَ أَبَداً وَ لَا یَحْمِلُکُمَا عَلَى عَاتِقِهِ کَمَا لَمْ یَزَلْ یَفْعَلُ بِکُمَا؛ کجاست پدر [مهربان[ شما دو نفر (حسنین) که شما را عزیز و گرامى مى داشت و همواره شما را بر دوش خود مى برد، کجاست پدر شما که مهربان ترین مردم نسبت به شما بود که شما را رها نمى کرد تا بر روى زمین راه بروید؟ دیگر هرگز او را نمى بینم که این درب منزل را باز کند و شما را بر دوش خود گیرد؛ همان رفتارى که همواره نسبت به شما انجام مى داد.»
ج. شکوه هاى زهرا علیهاالسلام همراه با ناله هاى جانسوز
زهرا علیهاالسلام نه تنها در سوگ پدر و از دست دادن پیغمیر خویش ناله مى زد، که از دردها و انحرافات و مصیبتهایى که بر اسلام و وصى پیامبر صلى الله علیه و آله ، على علیه السلام وارد شده بود و اهانتهایى که نسبت به او روا داشته بودند، شکوه مى کرد و کنار قبر پیغمبر و یا احد و بیت الاحزان ناله سر مى داد. در اینجا به نمونه هایى اشاره مى شود:
1. شکوه از تنهایى
ورقة بن عبد الله ازدى از فضه خادمه نقل مى کند که روزى فاطمه علیهاالسلام با بى تابى از منزل بیرون آمد، در حالى که از گریه و درد، حال رفتن نداشت. خود را به قبر پدر رساند و آن گاه که جایگاه اذان و محراب را [که دیگرى غصب کرده بود] مشاهده کرد، فریادى بر آورد و بیهوش نقش بر زمین شد. زنان مدینه که وضع را چنان دیدند، به سوى او دویدند و آب بر سر و صورت آن حضرت پاشیدند تا به هوش آمد. سپس در حالى که به قبر پدر خیره شده بود، فرمود: «رُفِعَتْ قُوَّتِی وَ خَانَنِی جِلْدِی وَ شَمَتَ بِی عَدُوِّی وَ الْکَمَدُ قَاتِلِی یَا أَبَتَاهْ بَقِیتُ وَالِهَةً وَحِیدَةً وَ حَیْرَانَةً فَرِیدَةً فَقَدِ انْخَمَدَ صَوْتِی وَ انْقَطَعَ ظَهْرِی وَ تَنَغَّصَ عَیْشِی وَ تَکَدَّرَ دَهْرِی؛ قوتم رفت و خویشتن دارى ام را از دست دادم و دشمنم سرزنش کننده ام شد و حزن و اندوه درونى قاتلم گشت. پدر جان! یکه و تنها باقى مانده و در کار خویش حیران و سرگردانم. صدایم خفته و پشتم شکسته و زندگى ام در هم ریخته و روزگارم تیره شده است.»
آن گاه ادامه داد: «فَمَا أَجِدُ یَا أَبَتَاهْ بَعْدَکَ أَنِیساً لِوَحْشَتِی وَ لَا رَادّاً لِدَمْعَتِی وَ لَا مُعِیناً لِضَعْفِی؛.. پدر جان! پس از تو براى وحشتم انیسى نمى یابم و مانعى براى گریه ام و یاورى براى ضعفم پیدا نمى کنم.»
و سپس فرمود: «اِنْقَلَبَتْ بَعْدَکَ یَا أَبَتَاهْ الْأَسْبَابُ وَ تَغَلَّقَتْ دُونِیَ الْأَبْوَابُ فَأَنَا لِلدُّنْیَا بَعْدَکَ قَالِیَةٌ وَ عَلَیْکَ مَا تَرَدَّدَتْ أَنْفَاسِی بَاکِیَةٌ لَا یَنْفَدُ شَوْقِی إِلَیْکَ وَ لَا حُزْنِی عَلَیْکَ ثُمَّ نَادَتْ یَا أَبَتَاهْ وَا لُبَّاهْ؛ پدر جان! پس از تو اسباب [و روابط انسانها] دگرگون شد و درها به روى من بسته گردید. من بعد از تو از دنیا نفرت دارم و تا زمانى که نفسم بر آید، بر تو گریه خواهم کرد و شوق من نسبت به تو و حزن من بعد از تو انجام و پایانى ندارد. فریاد اى پدر! و فریاد اى پروردگار [جهانیان]!»
2. شکوه از دردها و خیانته
پس از فراوانى غمها و تهاجم قدرت طلبان بى پروا و سختى تحمل دورى پیامبر صلى الله علیه و آله ، خطاب به پدر اظهار داشت: «دنیا به دیدار تو با رونق و بها بود و امروز در سوگوارى تو انوار او بریده و گلهاى او پژمرده شده است و خشک وتر آن حکایت از شبهاى تاریک دارد. اى پدر! همواره بر تو دریغ و افسوس مى خورم تا روز ملاقات. اى پدر! از آن لحظه که جدایى پیش آمد، خواب در چشمم نمى آید. اى پدر! کیست از این پس که بیوگان و مسکینان را رعایت کند و امت را تا قیامت هدایت فرماید.
اى پدر! بعد از تو مستضعف شدیم. اى پدر! مردم از ما رو گردان شدند، در حالى که در حضور تو عظیم و عزیز بودیم، نه تضعیف شده.
کدام سرشک است که در فراق تو روان نمى شود و کدام حزن و اندوه است که بعد از تو پیوسته نمى گردد و کدام چشم است که پس از تو سرمه خواب مى کشد؟ تو بهار دین خداوند بودى و نور پیغمبران. چرا کوهسارها فرو نمى ریزند و چه پیش آمده که دریاها نمى خشکند و چگونه است که زلزله ها زمین را فرو نمى برند؟
اى پدر! در بلا و رنجى عظیم و مصیبتى شگرف افتادم و در زیر بار گران و هولناک ماندم. اى پدر! فرشتگان بر تو گریستند و افلاک در ایستادند و منبرت بعد از تو وحشتناک شد و محرابت بى مناجات تو معطل ماند و قبر تو بپوشیده داشتن تو خوشحال گشت و بهشت مشتاق نماز و دعاى تو شد.»
3. شکوه از تنهایى و مصائب على علیه السلام
حادثه غمبار رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله از یک سو، انزواى اسلام و زنده شدن قدرت طلبیها و ارزشهاى جاهلى از سوى دیگر و تهاجم و تجاوز به حریم ولایت و تنهایى على علیه السلام از سوى سوّم، کوهى از غمها و دردها را بر دوش زهرا علیهاالسلام قرار داده بود که گاه مجبور مى شد با ناله هاى جانسوز و دردآلود خطاب به پدر بگوید: «یَا اَبَتَاهُ مَا اَعْظَمَ ظُلْمَةَ مَجَالِسِکَ فَوَا اَسَفَاهْ عَلَیْکَ اِلَى اَنْ اُقْدِمَ عَاجِلاً عَلَیْکَ؛ پدر جان! [دریغ و آه [چه بسیار بزرگ است تاریکى و ظلمتى که در مجالسى پس از تو مشاهده مى گردد. پس دریغ و افسوس بر [فقدان] تو تا زمانى که هر چه زود نزد تو آیم.»
«وَ اُثْکِلَ اَبُو الْحَسَنِ الْمُؤْتَمَنُ اَبُو وَ لَدَیْکَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ اَخُوکَ وَ وَلِیُّکَ وَ حَبِیبُکَ وَ مَنْ رَبَّیْتَهُ صَغِیرا وَ واخَیْتَهُ کَبِیرا وَ اَحْلَى اَحْبَابِکَ وَ اَصْحَابِکَ اِلَیْکَ مَنْ کَانَ مِنْهُمْ سَابِقا وَ مُهَاجِرا وَ نَاصِرا وَ اَوَّلُهُمْ سَابِقا اِلَى الْاسْلَامِ وَ مُهَاجِرَةً اِلَیْکَ یَا خَیْرَ الْاَنَامِ فَهَا هُوَ یُسَاقُ فِى الْاَسْرِ کَمَا یُسَاقُ الْْبَعِیرُ وَ الثَّکْلُ شَامِلُنَا وَ الْبُکَاءُ قَاتِلُنَا وَ الْاَسَى لَا زِمُنَا؛ و [در عزاى تو] ابا الحسن امینى سوگوار است؛ پدر دو فرزندت حسن و حسین، برادر و امام برگزیده و دوست بى مانند تو؛ همو که از کودکى تربیتش کردى و سپس برادر خواندى؛ او که از بزرگ ترین دوستان و محبوب ترین اصحاب در پیشگاه تو بود؛ او که در پذیرش اسلام از همه پیشى گرفت و یاور دین گشت و هجرت کرد. اى بهترین انسانها! اکنون [بیا و بنگر که] او را اسیر گونه [به طرف بیعت تحمیلى] مى کشند و مى برند، [پدر جان!] غم سوگوارى [تو] ما را فرا گرفته و گریه [هاى مداوم] قصد جان ما دارد و بدى روزگار دامنگیرمان شده است.»
فاطمه زهرا علیهاالسلام وقتى که به این قسمتها مى رسد، تحملش کم مى شود و ناله اش بلند مى شود که: «فریاد اى محمد! فریاد اى پدر! فریاد اى دوست! فریاد اى ابا القاسم! فریاد اى احمد! فریاد از کمى یاران! فریاد از ناله بسیار! فریاد از مشکلات فراوان! فریاد از مصیبت و اندوه زیاد! و فریاد از مصیبت جانکاه!» پس از این فریادها صیحه اى زد و بیهوش بر زمین افتاد.
و گاه در ضمن اشعارى شکوه ها را بیان مى فرمود، از جمله مى فرمود:
قُلْ لِلْمَغَیَّبِ تَحْتَ اَطْبَاقِ الثَّرىَ اِنْ کُنْتَ تَسْمَعَ صَرْخَتِى وَ نِدَائِیا
قَدْ کُنْتُ ذَاتَ حِمىً بِظِلِّ مُحَمَّدٍلَا اَخْشَى مِنْ ضَیْمٍ وَ کَانَ حِمَالِیَا
فَالْیَوْمَ اَخْشَعُ لِلذَّلِیلِ وَ اتَّقِى ضَیْمِى وَ ادْفَعُ ظَالِمِى بِرِدَائِیَا
فَاِذَا بَکَتْ قُمْرِ یَةً فِى لَیْلِهَشَجْنا عَلَى غُصْنٍ بَکَیْتُ صَبَاحِیَا
فَلَأَجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَکَ مُونِسى وَ لَأَ جْعَلَنَّ الدَّمْعَ فِیکَ وَ شَاحِیَا؛
«بگو به آن که در زیر طبقات زمین پنهان است: آیا صداى ناله و فریاد مرا مى شنوى؟
من در سایه محمد صلى الله علیه و آله در حمایت و حفاظت به سر مى بردم و از هیچ دشمنى و کینه اى نمى ترسیدم و او جان من بود.
امروز در برابر فرومایگان خاضعم و باک دارم به من ستم شود که ظالم را با چادرم دفع مى کنم.
اگر قمرى شب هنگام بر شاخه اى بگرید، من صبحگاهان مى گریم.
بعد از تو حزن و اندوه را مونس خود خواهم ساخت و اشک را اسلحه خود قرار خواهم داد.»
شدم از بعد تو بى یار، بابدچار محنت بسیار، بابا
چه گویم با تو من از تازیانه چه گویم از در و دیوار بابا
ز جا برخیز و بین با سینه من چه کرده ضربت مسمار بابا
کنم تا کى مکان در بیت الاحزان من دل خسته و افکار، بابا
4. شکوه از خیانت منافقان کینه توز
ام سلمه مى گوید: خدمت حضرت زهرا علیهاالسلام رسیدم و پرسیدم: اى دختر رسول خدا! شب را چگونه صبح کردى؟ حالت چگونه است؟ فرمود:
«اَصْبَحْتُ بَیْنَ کَمَدٍ وَ کَرْبٍ فُقِدَ النَّبِىُّ وَ ظُلِمَ الْوَصِىُّ هُتِکَ وَ اللَّهِ حِجَابُهُ مَنْ اَصْبَحَتْ اِمَامَتُهِ مُقْبَضَةً عَلَى غَیْرِ مَا شَرَعَ اللَّهُ فِى التَّنْزیلِ وَ سَنَّهَا النَّبِىُ فِى التَّأْوِیلِ وَ لَکِنَّهَا اَحْقَادٌ بَدْرِیَةٌ وَ تِرَاتٌ اَحُدِیَّةٌ کَانَتْ عَلَیْهَا قُلُوبُ النِّفَاقِ مُکْتَمِنَةً لِاِمْکَانِ الْوُشَاةِ؛ صبح کردم در میان حزن شدید و اندوه عظیم، در حالى که پیامبر صلى الله علیه و آله از دست رفته و وصى او مظلوم واقع شده است. سوگند به خدا! حشمت و عظمت آن کس دریده و نابود شد که بر خلاف حکم خدا در قرآن و سنت و سفارش پیامبر صلى الله علیه و آله در تأویل [و تفسیر[ قرآن، حق امامت او را غصب کردند و به دیگران سپردند. این گونه برخوردهاى خصمانه از کینه توزیهاى جنگ بدر و خونخواهى کشتگانشان در جنگ احد است که در درون قلب نفاق آمیز و اندیشه فتنه انگیزشان پنهان بوده است و تاکنون جرئت اظهار آن را نداشتند.»
«فَلَّمَا اسْتُهْدِفَ الْاَمْرُ اَرْسَلَتْ عَلَیْنَا شآبیبَ آثَارِ مِنْ مَخِیلَةِ الشِقَاقِ فَیَقْطَعُ وَتَرَ الْاِیمَانِ مِنْ قَسِىِّ صُدُورِهَا وَ لَبِئْسَ عَلَى مَا وَعَدَ اللَّهُ مِنْ حِفْظِ الرِّسَالَةِ وَ کَفَالَةِ الْمُؤْمِنِینَ اَحْرَزُوا عَائِدَتَهُمْ غُرُورَ الدُّنْیَا بَعْدَ اسْتِنْصَارٍ مِمَّنْ فَتَکَ بِآبَائِهِمْ فِى مَوَاطِنِ الْکَرْبِ وَ مَنَازِلِ الشَّهَادَاتِ؛ تا در آن هنگام که حکومت الهى بازیچه دست قدرت طلبان گردید. آتش کینه هاى دیرینه شان زبانه کشید و باران مصیبتها بر ما فرو ریختند و رشته هاى ایمان را دریدند و نسبت به وعده هاى الهى در حفظ و پاسدارى از رسالت [پیامبر علیه السلام ] و سرپرستى مؤمنان چه زشت عمل کردند. افسوس که فریب دنیا را خوردند و در جهت انتقام گرفتن از پدران [مشرک و منافق[ خود که در جنگهاى اسلامى کشته شدند، اقدام کردند.»
5. شکوه از غصب امامت
در ضمن فقرات حدیث پیش گفته، از غصب امامت مطالبى بیان شد. از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است که فرمود: حضرت فاطمه علیهاالسلام از امّت ساکت و بى تفاوت و از ابوبکر و عمر، در پیش پروردگار خود، شکوه ها مطرح مى کرد، در حالى که اشکهاى او جارى بود، از جمله فرمود: «اللَّهُمَّ إِلَیْکَ نَشْکُو فَقْدَ نَبِیِّکَ وَ رَسُولِکَ وَ صَفِیِّکَ وَ ارْتِدَادَ أُمَّتِهِ عَلَیْنَا وَ مَنْعَهُمْ إِیَّانَا حَقَّنَا الَّذِی جَعَلْتَهُ لَنَا فِی کِتَابِکَ الْمُنْزَلِ عَلَى نَبِیِّکَ الْمُرْسَلِ؛ خدایا! به سوى تو شکایت مى کنیم به خاطر اندوه از دست دادن پیامبر و فرستاده و برگزیده ات و [به تو شکایت مى کنیم] از ارتداد امّت پیامبر صلى الله علیه و آله علیه ما و اینکه ما را از حقمان باز داشتند؛ همان حقى را که در کتاب نازل شده بر پیامبرت، براى ما قرار دادى.»
6. آخرین شکوه ها و آرزوى مرگ
راستى داغهاى جانسوز و مصائب کمر شکنى بعد از وفات پدر بر دل و جان زهرا علیهاالسلام فرو ریخت که هر یک به تنهایى مى توانست یک انسان مقاوم را از پا در آورد؛ اما زهرا علیهاالسلام همه آنها را تحمل کرد تا آنجا که تحمل و صبر از پا در آمدند و آنچه را که سالها قبل پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله به اصحاب فرموده بود، پیش آمد.
آن حضرت به اصحاب خبر داد که: دخترم آن چنان در امواج بلاها و مصیبتها، غمناک و نگران مى شود که دست به دعا بر داشته، از خدا آرزوى مرگ و شهادت مى کند و مى گوید: «یَا رَبِّ إِنِّی قَدْ سَئِمْتُ الْحَیَاةَ وَ تَبَرَّمْتُ بِأَهْلِ الدُّنْیَا فَأَلْحِقْنِی بِأَبِی… یَا اِلَهِى عَجِّلْ وَفَاتِى سَرِیعا؛ پروردگارا! از زندگى خسته و روى گردان شده ام و از اهل دنیا، بلاها و مصیبتهاى ناگوار دیدم. خدایا! مرا به پدرم [رسول خدا] ملحق کن و مرگ مرا زود برسان!»
گل بر من و جوانى من گریه مى کند بلبل به همزبانى من گریه مى کند
من گریه را نهان کنم اما على مدام بر گریه نهانى من گریه مى کند
دیگر حسین را نتوانم به بر گرفت این گل به باغبانى من گریه مى کند
از درد شانه، شانه نشد موى زینبم زینب به ناتوانى من گریه مى کند
من پیر در بهار جوانى شدم که چون پیرى بر این جوانى من گریه مى کند

*****************************************************************************ز هجر روى پدر اشک از بصر مى ریخت نه اشک از بصر او لخته جگر مى ریخت
گهى به خانه گهى در بقیع وگه به احدگلاب اشک ز داغ غم پدر مى ریخت
گهى ز داغ پدر ناله و فغان مى کرد گهى ز دیده سرشک از غم پسر مى ریخت


جستجو