علمای اهل سنت وتوجیه روایات تحریف

از یک سو،برخی از اکابر علمای اهل سنت مانند “مالک بن انس،احمد بن حنبل ،مسلم،بخاری ونسائی” روایات تحریف را در کتاب هایشان نقل کرده اند ودر ضمن،تصریح کرده اندکه ما هر چه روایت وحدیث نقل کرده ایم صحیح وقطعی الصدور است واز سوی دیگر،همین علمای بزرگ اهل سنت برای اینکه نمی خواهند قائل به تحریف قرآن بشوند،برای نجات از این محذور،چاره را در این دیده اند که روایات تحریف را تأویل ویا توجیه کنند وبگویند که تلاوت وقرائت این آیات نسخ شده است.

 

اقسام نسخ

برای “نسخ”سه نوع ذکر نموده اند:

1.حکم ایه ی شریفه نسخ شود اما تلاوت آن همچنان مشروع وصحیح باشد؛

2.حکم باقی باشد ولی تلاوت آن نسخ شده باشد؛

3.حکم وتلاوت،هر دو نسخ شده باشد؛مثل “آیةالشیخ والشیخة ” که مثلأ پیامبر فرموده باشد این آیه ،هم حکمش وهم تلاوتش نسخ شده است واز این پس ،نه کسی آن را بخواند ونه به حکم آن عمل نماید.

برای نوع دوم به “ایه ی رجم” مثال زده اند:

ابن حزم اندلسی که از علمای حنبلی است میگوید:”…آیه ی قرآن به حکم رجم نازل گردید ؛ولی لفظ آن نسخ شده وحکمش باقی است”.(1)

جلال الدین سیوطی می گوید:”مثال های این قسم زیاد است وپاره ای از موارد گذشته مانند قول عایشه در مورد سوره احزاب وآنچه از ابی بن کعب در مورد دو سوره ی “خلع وحفد نقل شده از مثال های این قسم ذکر میکند؛یعنی آنها را از نظر تلاوت منسوخ میداند ولی حکم آنها باقی است”.(2)

ابن حزم در محلی قول ابی بن کعب را در خصوص سوره ی احزاب که میگوید اینسوره از نظر آیات به اندازه ی سوره بقره بود،از همین قسم می شمرد که لفظ آن نسخ شده است.(3)

1.المحلی،ج 11،ص 234،حدالحروالحرة المحصنین.

2.الاتقان،ج 2،ص 25 النوع السابع والاربعون فی ناسخه ومنسوخه.

3.المحلی،ج 11،ص 235،حدالحروالحرةالمحصنین.

و در الاقان برای قسم سوم به آیه ی رضاع مثال میزند که از عایشه نقل شده است.بعد میگوید :”ومکی گفت:در این مثال،همناسخ وهم منسوخ هر دو تلاوت نمیشوند واین مثال نظیری ندارد”(1)

لازمه ی این مثال همان گونه که از مکی نقل شده آن است که هم ناسخ – که “خمس معلومات”است- وهم منسوخ –که “عشررضعات معلومات”است هردو نسخ شده باشند وهیچ کدام قرائت نشوند وظاهرأ “عشر رضعات معلومات”،هم الفاظ آن نسخ شده وهم حکم آن،ولی “خمس معلومات “مثال برای قسم دوم است که لفظ نسخ شده ولی حکم آن به اعتقاد ورأی اهل سنت باقی است.

عدم نسخ تلاوت در عصر رسول خدا(ص)

گفتیم که برخی از علمای اهل سنت برای این که قائل به تحریف قرآن نشوند واز سوی دیگر نمی توانستندبا روایاتی که درباره ی تحریف آمده ودر کتاب هایشان نقل کرده اند،مخالفت نمایند چاره را در این دیدند که بگویند مراد از این روایات،نسخ تلاوت است؛مانند آنچه از”ابن حزم”در سطور قبل نقل شده ومانند آلوسی که میگوید:

“در زمان ابوبکر ساقط شد از قرآن آنچه نقل آن به تواتر نرسیده بود ویا تلاوت آن نسخ نشده بود،ولی کسی که نسخ تلاوت به اونرسیده بود آنرا قرائت می نمود”.(2)

در مورد “آیه رضاع”نیز می گوید:

“همه ی این موارد (مانند آیه ی رضاع وغیر آن)نسخ شده است؛همان گونه که ابن عباس تصریح به آن نموده ودلیل نسخ آن چه در خبر عایشه (آیه ی رضاع)است آن است که اگرنسخ نشده باشد لازمه اش این است که بعضی از قرآن که تسخ نشده است ضایع شده باشد وحال آنکه خداوند حفظ قرآن را متکفل شده است”.(3)

از این عالمان سؤال میکنیم:این نسخ تلاوت در چه عصر وزمانی رخ داده است؟آیا در عصر رسول خدا (ص ) ودر محضر پیامبر بوده است ویا بعد از رحلت یامبر اکرم ،توسط برخی از خلفا انجام گرفته است؟نسخ تلاوت در عصر رسول خدا بیایه وبرهان است وباید این مطلب را به اثبات برسانند ؛زیرا تمام علما اتفاق دارند بر این که با خبر واحد نمی توان نسخ را اثبات کرد و

1.التقان،ج 3،ص 70-71،النوع السایع والاربعون فی ناسخه ومنسوخه.

2.تفسیر روح المعانی ،ج 1،ص 25.

3.همان به نقل از التحقیق فی نفی التحریف،ص 275.

جماعتی از عالمان در کتاب های اصولی و غیر آن به این حقیقت تصریح کرده اند.(1)حتی شافعی واکثر اصحابش وهم چنین اکثر اهل ظاهر ،به طور قطع گفته اند که? قرآن حتی با سنت متواتر نیز قابل نسخ نخواهد بود.”احمد بن حنبل”نیز در یکی از دو روایتی که از ایشان نقل شده معتقد است قرآن را با سنت متواتر نمیتوان نسخ نمود.وکسانی که میگویند با سنت متواتر ممکن است،قرآن را نسخ نمود،گفته اند چنین چیزی واقع نشده است(به عبارت دیگر :هنوز رخ نداده که با سنت متواتر،آیاتی از قرآن نسخ شده باشد).(2)

با این وصف چون صحیح است به وسیله این گونه اخبار وروایات ،مسئله تسخ تلاوت قرآن را به خود رسول خدا(ص )نسبت بدهیم؟

نسبت دادن نسخ تلاوت به رسول خدا با بسیاری از روایات وارده که متضمن این معنا هستند که این آیات بعد از رسول خدا قرائت می شده وجزءقرآن بوده منافات دارد؛مانند:

1.روایتی که از عمر در مورد آیه ی رجم نقل شده است که”اگر این نبود که گفته شد عمر در قرآن زیاد نمود،هر آیینه ای آیه را می نوشتم”.(3)از این روایت به خوبی استفاده میشود که آیه مورد نظر از دیدگاه عمر،جزء قرآن بوده است ودر زمان رسول خدا تلاوت آن نسخ نشده است واگرنسخ شده باشد ،عمر اصرار نمیکرد که این آیه جزءقرآن است وقسم نمی خورد که اگر نمی گفتند عمر در قرآن زیاد نموده آن را در قرآن می نوشتم ،چه این که اگر آیه نسخ شده باشد جایز نیست کتابت آن در قرآن ،پس کلام عمر صحریح است در عدم نسخ آیه ی رجم و تنها مانع او از کتابت آیه در قرآن ،اتهامی است که ممکن است مردم به او بزنند وبگویند در قرآن زیادی قرار داده است؛بنا براین ،آیه ی رجم به اعتقاد وتصریح عمر بعد از رسول خدا جزء قرآن بوده ودر زمان رسول خدا منسوخ نشده است.سیوطی در اتقان نقل میکند که عمر آیه ی رجم را آورد که ابوبکر آن را جزءقرآن قرار دهد،ولی او پذیرفته نشد؛چون تنها بود.(4)

2.ابن مسعود چنین آیه ای :”لوکان لابن آدم وادیان من ذهب وفضة لابتغی الثالث”را در مصحف خود نوشته بود واگر نسخ شده بود در زمان پیامبر(ص ) هرگز آن را در مصحف نمی نوشتند چون جایز نبود نوشتن آن ،پس معلوم می شود که در زمان رسول خدا این آیه نسخ نشده است(5)

1.ابن اسحاق شاطبی،الموافقات،ج 3،ص 106به نقل از البیان،ص 224

2.البیان،ص 224 به نقل از الاحکام فی اصول الاحکام از آمدی ،ج 3،ص 201-203.

3.ر.ک :مدارک گذشته که در ذیل کرم عمر نقل گردید،همین کتاب،ص 307.

4.الاتقان،ج 1،ص 58،لنوع الثامن عشر فی جمعه وترتیبه.

5.التحقیق فی نفی التحریف،ص 282به نقل از راغب اصفهانی در محاضرات الانوار.

3.از صحیح مسلم وسنن دارمی نقل شده که عایشه در مورد آیه ی رضاع می گفت:بعد از رسول خدا آیه ی رضاع جزءقرآن بوده وبه عنوان قرآن قرائت میگردیده است.(1)واین نقل با منسوخ شدن تلاوت آیه در زمان رسول خدا تنافی دارد.

4.در روایتی که عمر به عبدالرحمان بن عوف گفت :آیا نیافتی در آن چه نازل شده است بر ما آیه:(ان جاهدوکما جاهدتم اول مرة…) پس به درستی که ما نیافتیم آن را.عبدالرحمان در جواب گفت:”افتاده شده است این آیه در ضمن آن چه را که از قرآن حذف شده است”.و بعد عمر ساکت شد.(2)

باید دقت کرد که اسقاط وحذف،غیر از نسخ است ونمی توان این روایت را به نسخ تلاوت،توچیه کرد.

5.سیوطی مینویسد:دو سوره ی “حفدوخلع”در مصحف ابی بن کعبوابن عباس نوشته شده بود.(3)واین با منسوخ بودن منافات دارد.

اما اگر نسخ تلاوت بعدازسول خدا و در عصر خلفا انجام گرفته این همان قول به تحریف قرآن است .

اساسأ”نسخ”به معنای “ازاله”است؛یعنی خداوند متعال از اول،حکم چیزی را موقت قرار داده منتها میدانست که این حکم،موقتی است ولی ما نمی دانستیم.سپس حکم سابق نسخ وحکم ثانوی می آید وحکم نخست را بر می دارد؛مثلأ ابتدا مسلمانان به سوی بیت المقدس نماز می خواندند،اما بعدأ این حکم نسخ گردید و کعبه ،ۀقبله گاه مسلمانان گشت.با این حساب نیز نسخ تلاوت را ابتدا باید خداوند متعال به پیامبر اکرم (ص )وحی نماید وسپس رسول خدا آن را به مردم ابلاغ نماید .در هیچ کتاب روایی-از شیعه واهل سنت –نقل نشده پس نخوانید.بر فرض هم که باشد –چنان چه قبلأ گفتیم –با خبر واحد،نمی توان این گونه مسائل مهم را اثبات کرد .وهمان طور که اثبات قرآن نیاز به خبر متواتر دارد ،نسخ تلاوت آن نیز محتاج به خبر متواتر است.(4)

بنابراین،این سوره ها ویا آیهت ،در زمان رسول خدا(ص ) وجود داشته،حالا با قرائت میشده ویا در مصاحف مکتوب بوده است؛اما بعد از رحلت پیامبر اکرم این سوره ها وآیات از بین رفتند.

1.صحیح مسلم بشرح النووی،ج 10،ص 29،کتاب الرضاع وسنن دارمی،ج 2،ص 157.

2.الاتقان،ج 2،ص 25.

3.همان،ج 1،ص 65.

4. الاتقان،ج 1،ص 58،النوع الثامن عشر فی جمعه وترتیبه.

پس علمایی مثل آلوسی و دیگران که به توجیه پرداختند،نمی توانند با این توجیه وتأویل ها خود را خلاص کتتد و باید به گونه دیگری اشکال تحریف را در مورد این آیات توجیه نمایند.

بی اساس بودن نسخ تلاوت

برخی از بزرگان علمای اهل سنت معتقد بودند که تلاوت برخی از آیات قرآن نسخ شده وبه گمان خود برای اعتقادشان دلیل وشاهد نیز نقل کردند،اما اساسأ بحث”نخ تلاوت برخی از آیات”لغو وبی فایده است،زیرا اگر بگوییم حکم برخی از آیات قرآن نسخ شده،این سخنی است معقول واتفاق افتاده ودر بحث های تفسیر وعلوم قرآن از آن فراوان یاد شده است.

اما بحث در این است که چرا باید تلاوت وقرائت الفاظ وواژه ها نسخ گردد؟در نسخ تلاوت چه حکمتی نهفته است؟اصلأ نسخ تلاوت چه مفهومی دارد؟!

قرآن کلام خداست که از مصدر ربوبی انشا شده وبرپیامبر(ص)نازل گردیده است.وقرآن بودن الفاظ وجملات به آن است که از ذات باری تعالی به عنوان قرآن صادر گردد وکلام خدا باشد نه کلام غیر اووبه عنوان قرآن وکتاب خدا نازل شده باشد نه به عنوان های دیگر.

اکنون سؤال این است که نسخ وازاله ی صفت قرآنی از کلماتی که به این عنوان صادر شده چه مفهومی دارد؟/ایا منظور آن است که چیزی که تحقق یافته ودر گذشته با این وصف صادر شده است نفی وزایل گردد؟اگر منظور این است گفته میشود که این امر محال است،زیرا”لا ینقلب الشیءعماوقع علیه؛آن چه در ظرف وقوع واقع شده است منقلب نمی شود”.

واگر منظور آن است که تا این زمان (زمان نسخ)وصف قرآن بودن را داشت واز این زمان به بعد ،فاقد این وصف میشود،جواب آن است که وصف قرآن بودن یعنی کلام خدا بودن که قابل زوال نیست؛همان گونه است کلامی که از هر کس صادر میشود نسبت آن کلام به متکلم قابل زوال وانعدام نیست.

ممکن است مضمون آن الفاظ را از این به بعد قبول نداشته باشد یا آن الفاظ را از این پس هرگز بر زبان نیاورد،ولی آنچه واقع شده است قابل برگشت نیست.

واگر منظور از نسخ تلاوت این است که این الفاظ تا تاریخی که نسخ می شود ،تلاوت وقرائت آنها جایز بود واز این تاریخ دیگر تلاوت آنها جایز نیست وکاتبان وحی آن را ننویسند واگر نگاشته اند از نوشته های خود محو سازند ودر حقیقت نسخ در حکم تلاوت ویا نگاشتن این آیات واقع شده است نه در خود قرآن وآیات آن،در این صورت،آیاتی که تلاوت آنها از این پس جایز نیست،صفت قرآنی وکلام خدایی بودن آنها زایل نگردیده است تنها احکام قرآن بر آنها بار نمیشود؛مثلأ شخص بی وضو یا جنب میتواند دست ویا جزء دیگر از بدن خود را به این آیات بزند بنابر این،باز نسخ الفاظ قرآن واقع نشده بلکه احکام این الفاظ تغییر یافته است.

ما معتقدیم الفاظ وواژه های قرآن مجید معجزه است،نسخ تلاوت این کلمات که اعجاز دارند چه مفهومی دارد؟آیا قائلین به تسخ تلاوت می خواهند بگویند که این الفاظ وواژه های قرآن دارای نقص وعیبی بوده که خداوند تلاوت آنها را لغو وغیر مجاز اعلام فرمودهاست؟در پاسخ کسانی که به نسخ تلاوت اعتقاد دارند قاطعانه می گوییم که اساسأ”نسخ تلاوت”یک خیال باطل است وهیچ دلیل قابل قبولی برای آن وجود ندارد.

افزون بر این،بر فرض هم که قبول کنیم نسخ تلاوت عقلأ امکان دارد،اما چه دلیل وبرهانی بر قبول شما وجود دارد؟اولأ:در این زمینه روایت وحدیثی وارد نشده وبر فرض هم که وارد شده باشد،با خبر واحد نمی توان تلاوت آیاتی از قرآن کریم را نسخ وغیر جایز دانست.متأخرین از علمای اهل سنت – که قدری روشن فکرتر وبه مسائل آگاه تر بودند-روایاتی را که درباره ی نسخ تلاوت است،به کلی منکر شده وگفته اند این احادیث ،مردود وبی اساس است وبه این حقیقت ،مردانی مانند:مصطفی زید ورافعی،اقرارواعتراف کرده وگفته اند:”با اخبار آحاد،نمی توان تلاوت آیات قرآن ومعجزه ی جاودانه ی پیامبر اکرام را نسخ کرد”.

در اینجا به بعضی از این کلمات اشاره می کنیم:

1.استاد عریض میگوید:

“گروهی از علما این نوع از نسخ “نسخ الفاظ وتلاوت آیه”را انکار نموده وگفته اند که در قرآن واقع نشده،زیرا این نوعی عیب است که زیبنده سزاوار شارع حکیم نیست،چون هیچ فایده ای برای آن معقول نیست وحاجتی هم به آن نیست وبا حکمت حکیم تنافی دارد.

حق آن است که این نوع از نسخ اگر چه عقلأ جایز است در کتاب خدا واقع نشده؛چون روایاتی که بر وجود این آیات دلالت دارد خبر واحد است وقرآن به خبر واحد ثابت نمی شودهر قدر هم راوی دارای مقام ومنزلت باشد ،بلکه برای اثبات آیات قرآن نیاز به خبر متواتر است،همان گونه که اجماع علما در گذشته وحال برآن است که اگر این روایات صحیح بود آیات مذکور بین همه اصحاب رسول خدا مشهور می شد وعده ی کثیری آنها را حفظ میکردند ویا در مصحف های خود می نوشتند،ولی غیر از این راویان از دیگران چیزی روایت نشده است پس نمی توان قطع حاصل کرد که این آیات در زمان پیامبر مسطور ودر مصحف نویسندگان وحی مکتوب بوده وبعد از آن منسوخ شده واز مصحف برداشته شده ،ولی حکم آنها برای عمل به آن باقی مانده است.

ایراد دیگر این است که حکم ثابت نمیشود مگر از طریق نص (کتاب یا سنت)وبا زایل شدن نص کتاب قهرأ حکم هم زایل خواهد گردید وزوال نص موجب زوال حکم میشود.وهیچ حکمت،اثر وفایده ای بر زوال نص به تنهایی وجود ندارد،زیرا مادامی که حکم پایدار است ونسخ نشده،در نسخ الفاظ وتلاوت چه فایده ای خواهدبود؟”

2.عبداللطیف،معروف به “ابن الخطیب”می گوید:

“از عجیب ترین عجایب ادعای آنان است که می گویند تلاوت بعضی آیات قرآن نسخ شده ولی حکم آن باقی است واین قولی است که هیچ عاقلی آن را نمی گوید،زیرا نسخ احکان بعضی از آیات با فرض باقی بودن الفاظ وتلاوت آن آیات،امری معقول وپذیرفته شده است ،چون احکام تدریجأ نازل شده اند ولی نسخ تلاوت بعضی از آیات با فرض باقی بودن حکم آنها امری است که هیچ انسانی که برای خود احترامی قائل است از نعمت عقل برخوردار می باشد آن را نمی پذیرد،چه این که هیچ حکمت وفایده ای در نسخ تلاوت آیه ای با فرض بقای حکم آن نیست.

چه حکمت وفایده ای است در این که قانونی صادر گردد وعمل به آن واجب باشد ولی الفاظ آن قانون را از بین ببرند وعمل به احکام آن قانون ،باقی بماند؟”.(1)

نظیر این گفتار را صدر الشریعه در کتاب التوضیح وابی اسحاق شیرازی در کتاب التوضیح وابی اسحاق شیرازی در کتاب اللمع فی اصول الفقه وشیخ محمد در کتاب تاریخ التشریع الاسلامی ودکتر مصطفی زید در کتاب النسخ فی القرآن الکریم ودکتر محمد سعاد(2)ودیگران در نسخ تلاوت گفته اند،ولی باید توجه داشت آن چه را نویسندگان مذکور در صدد نفی آنند،نسخ تلاوت با فرض باقی ماندن حکم است؛یعنی الفاظ قرآن وآیه نسخ شود ولی حکمش باقی باشد وادله ای هم که ذکر کرده اند بیشتر ارتباط با این قسم از نسخ پیدا میکند،ولی قسم دیگر از نسخ که الفاظ آیه نسخ شود وحکم هم باقی نباشد مشمول این اذله قرار نمی گیرد واز مورد سخن آنان خارج است.

1.الفرقان،ص 156-157

2.فتح المنان فی نسخ القرآن،ص 223-230 به نقل از صیانة القرآن،ص 29-31.

پس همان طور که اثبات قرآنی بودن کلامی وجمله ای نیاز به دلیل قطعی دارد،زوال ونسخ آن هم نیازمند دلیل قطعی است ،از جمله کسانی که به این دلیل استدلال کرده”دکتر محمد سعاد”است؛وی میگوید:

“برای این که نصوص یاد شده در این روایات،قرآن منسوخ باشند ناچاریم از وجود دو دلیل قطعی که یکی دلالت بر ثبوت قرآن بودن این نصوص کند ودیگری دلالت کند بر زوال صفت قرآن از آنها وهیچ یک از این دو دلیل برای هیچ یک از این نصوص قایو نشده،پس ثابت نمیشود که این نصوص قرآن منسوخ هستند،پس صحیح نیست نزد ما مگر قول به این که نسخ فقط در حکم است نه درتلاوت”.(1)

جلال الدین سیوطی از قاضی ابوبکر باقلانی که ریاست اشهعره در بغداد را عهده دار بوده است،در کتاب الانتصار نقل میکند که گروهی این قسم از نسخ را؛یعنی نسخ تلاوت را انکار نموده اند؛برای این که اخباری که در این مورد رسیده اخبار آحاد است وجایز نیست قطع به انزال قرآن ویا نسخ آن پیدا شود.

هم چنین از ابوبکر رازی نقل میکند که:”نسخ تلاوت به آن است که خداوند آیه ای را از ذهن ها محو نماید وامر کند از آن آیه ویا آیات اعراض نمایند واز کتابت ورسم آن خودداری شود ودر طول ایام ویا گذشت زمان کهنه ومندرس شود؛مانند کتاب هایی که در گذشته بوده است ودر قرآن هم به آنها اشاره شده :”اِنِّ هذالفی الصحف الاولی *صحف ابراهیم وموسی”(2)وامروز از آنها هیچ در دست نیست وچیزی شناخته نمی شود”.(3)

همین مطلب را نیز زر کشی در برهان از قاضی ابوبکر در کتاب انتصار نقل نموده است.(4)

امامیه وعدم نسخ تلاوت

اما امامیه اعتقاد دارند که موضوع نسخ تلاوت،پایه واساس درستی ندارد واصولأ هیچ فایده وثمره ای هم بر آن مترتب نیست،تمام الفاظ وکلمات قرآن مجید،دارای اعجاز است وتلاوت آنها هیچ اشکالی ندارد.

نتیجه دیگری که از بحث می گیریم این است که اهل سنت،بیشتر از امامیه درباره ی تحریف ونقصان قرآن روایت ومطلب دارند،پس این که همواره به ما برچسب تحریف میزنند ومیگویند طایفه امامیه قائل به تحریف قرآن هستند،این اتهام،بیشتر وقوی تر متوجه خودشان است.امامیه تحریف قرآن را مردود وباطل می دانند واز اکابر علمای شیعه نیز نقل قول شد.حتی برخی از علمای سنی که جانب انصاف را گرفته اند ،صریحأ گفته اند که شیعه از این اتهام ناروا مبراست واگر چند نفر از اخباری ها هم معتقد به تحریف قرآن شده اند ،به قول آنان اعتنایی نمی شود.

واما روایاتی که از کتاب های اهل سنت نقل شده ومتضمن نقصان وحذف آیات قرآن بوده،از نظر امامیه مردودند،افزون بر این که با خبر واحد نمی توان ثابت نمود که این جملات وکلمات جزء قرآن بوده اند،زیرا تمام آیات قرآن به طور تواتر از رسول خدا رسیده است،به صرف روایت یک یا چند نفر ثابت نمی شود که جمله ای از قرآن بوده وخذف شده است.

سند این احادیث بی اعتبار است ولحن آیات وسوره های مذکور نیز با قرآن تفاوت دارد وهر فرد با انصاف تصدیق می کند که که شباهتی با قرآن ندارد.

توجیه وتأویل های دیگری غیر از نسخ تلاوت برای پاره ای از این روایات ذکر شده است؛مانند این که بعضی از این موارد حمل شود بر کلام خدا اما نه قرآن بلکه حدیث قدسی ویا آنکه پاره ای از این روایات جنبۀ تأویل وتفسیر دارد وکلام خدا نیست بلکه بیان وتفسیری از رسول خدا نسبت به کلام خداست؛مانند آن چه به عنوان اضافه در سورۀبیّنه ذکر شد که تفسیر بعضی از آیات این سوره است نه جزء سوره.

1.نقل از شیخ حسن العریض مفتش الوعظ باالزهر،فتح المنان فی نسخ القرآن،ص 229-230.

2.اعلی(87)آیات 18-19.

3.الاتقان،ج 2؛ص 26؛النوع السابع والاربعون فی ناسخه ومنسوخه.

4.القرآن الکریم وروایات المدرستین؛ج 2،ص 324.

 


جستجو