حضرت فاطمه عليها السلام معيار حقّ

بازشناسى حق از باطل

در مقدّمه ورود به مبحث عدالت صحابه،  به نكته‏اى اشاره نموديم كه تذكّر و يادآورى آن در اين مجال ضرورى به نظر مى‏رسد؛ و آن اينكه طرح نمودن مباحث كلامى و تاريخى هرگز به معناى نبش قبور كهنه و پوسيده هزار و چند صدساله نبوده و تلاشى بى حاصل محسوب نمى‏شود.  برخلاف طرز تفكّر برخى از افراد،  اوراق تاريخ را ورق زدن و آشكار كردن مباحث پنهان هرگز دامن زدن به اختلافات نمى‏باشد،  بلكه منظور از طرح اين گونه مباحث يك كنكاش و جستجوى دقيق علمى و فنّى براى به يك سو نهادن پرده‏هاى تعصّب و جهالت بوده تا بتوانيم با استمداد از آيات كريم قرآن و روايات نورانى (سنّت قطعيّه) سره را از ناسره و حق را از باطل تشخيص دهيم.آنچه مسلّم و غير قابل انكار است اين است كه يافتن صراط مستقيم از انديشه‏ها و تفكّرات مختلفى كه در طول تاريخ،  بشر با آنها مواجه بوده مشكل و سخت مى‏باشد.  امروزه نياز به تعيين و تشخيص حق و حقيقت امرى غير قابل انكار است و شديداً به آن محتاج مى‏باشيم،  زيرا در گذشته آراء و تفكّرات مختلف تنها در جمع علما مطرح مى‏شد و تنها به وسيله دستگاه خلافت در نماز جمعه‏ها يا مجامع عمومى به سمع و نظر مردم مى‏رسيد.  ولى امروزه تنها با فشار دادن دكمه‏اى و روشن نمودن وسايل ارتباطى،  آراء مختلف در دسترس همه قرار مى‏گيرد.  گاهى مردم تنها با ديدن يك اطلاعيّه يا اعلاميّه‏اى تحت تأثير قرار مى‏گيرند.  بنابراين در اين وانفساى بمباران تبليغاتى چاره‏اى جز اين نيست كه دست به كار شده و در راه تشخيص حق و حقيقت گام برداريم.  نكته‏اى كه دقّت در آن ضرورى به نظر مى‏رسد اين است كه مواظب و مراقب تبليغات سوء دشمنان اهل بيت عليهم‏السلام بوده و به سادگى تحت تأثير وسايل ارتباطى از جمله كتاب‏ها،  نشريات و روزنامه‏ها قرار نگيريم.  راه رهايى از اين تأثيرات اين است كه نخست حق و باطل را تشخيص داده تا در گام بعدى بتوانيم اهل حق و باطل را نيز مورد شناسايى قرار دهيم.

مؤيّد سخن ما جريانى است كه در تاريخ ثبت شده كه در جنگ جمل شخصى مهار ناقه اميرالمؤمنين عليه‏السلام را گرفته و سؤال نمود:

 

«أيمكن أن يجتمع الزّبير وطلحة وعائشة على باطل؟  فقال عليه‏السلام:  إنّك   لملبوس عليك الحقّ،  إنّ الحقّ والباطل ليعرفان بأقدار الرجال؟  اعرف الحقّ تعرف أهله،  واعرف الباطل تعرف أهله»[1].

آيا ممكن است زبير و طلحه و عايشه بر امر باطل هم رأى و عقيده شوند؟ أميرالمؤمنين  عليه‏السلام در پاسخ فرمودند: حق و باطل بر تو پوشيده شده است، آيا گمان مى‏كنى حقّ و باطل طبق شخصيّت و منزلت مردم تشخيص داده مى‏شود؟ حق را بشناس تا اهل آن را بشناسى همچنين باطل را بشناس تا اهل آن را تشخيص بدهى.در همين زمينه اميرالمؤمنين عليه‏السلام در خطبه 147 نهج البلاغه مى‏فرمايند:«واعلموا أنّكم لن تعرفوا الرّشد حتّى تعرفوا الّذي تركه ولن تأخذوا بميثاق الكتاب حتّى تعرفوا الّذي نقضه، ولن تمسّكوا به حتّى تعرفوا الّذي نبذه ».

و بدانيد كه هيچ گاه حق را نخواهيد شناخت جز آنكه ترك كننده آن را بشناسيد، و هرگز به قرآن چنگ نمى‏زنيد، مگر آنكه رها كننده آن را شناسائى كنيد وتمسّك به قرآن نخواهيد كرد مگر اينكه بشناسيد كسى را كه آن را پشت سر انداخته است.

پيمان و ميثاقى كه اميرالمؤمنين عليه‏السلام به آن اشاره مى‏نمايند، همان پيمانى است كه بر اساس فطرت انسان‏ها گرفته شده است؛ همان پيمان و ميثاقى كه خداوند در قرآن مجيد مى‏فرمايد:«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ»[2].آيا با شما عهد نكردم اى فرزندان آدم كه شيطان را نپرستيد، كه او براى شما دشمن آشكارى است؟ !امّا اين كه پيمان مورد اشاره، چه زمانى گرفته شده است، مورد اختلاف مى‏باشد. شايد همان عالم ذر باشد كه البتّه در اين مجال در پى اثبات يا نفى عالم ذر نيستيم، و به اين نكته بسنده مى‏كنيم كه منظور از پيمان الهى همان فطرت پاك انسان‏ها مى‏باشد، زيرا طبق فطرت اوّليه، همه انسان‏ها موحّد بوده با كجى، دروغ گوئى، پستى، رذالت، دنائت و. .. مخالف مى‏باشند. بر اين اساس است كه مى‏گوئيم بايد تاريخ را كالبد شكافى نموده و صحّت و سقم منقولات تاريخى را مورد بررسى قرار دهيم تا بتوانيم از اين زوايه، حق و باطل و به دنبال آن پيروان حق و باطل را تشخيص دهيم.

دليل ديگرى كه انسان‏ها را وادار مى‏كند به سوى شناخت حق و حقيقت رهسپار شوند، اين است كه اصولاً همه تواريخ در سطح دنيا مخصوصاً تاريخ اسلام، به دست حكومت‏ها و قدرت‏ها نگاشته شده است. كسانى كه قدرت نظامى و اقتصادى داشتند، تاريخ نگاران را تهديد و تطميع مى‏كردند، بنابراين ناچاريم معيارها و ميزان‏هاى عقلى را براى تعيين حق و حقيقت مشخص نمائيم تا بتوانيم تاريخ صحيح را از غير صحيح تشخيص بدهيم. در اين راه بايد مراقب چهره سازى‏ها و تلبيس‏ها باشيم تا اينكه دچار نقض پيمان فطرى نشده و از كسانى كه قرآن را پشت سر انداخته‏اند، پيروى نكنيم.

حضرت صدّيقه كبرى عليها السلام معيار حقّ و حقيقت

پس از يادآورى ضرورت بررسى‏هاى علمى در تاريخ اسلام، به جست و جويى در سيره حضرت زهرا عليهاالسلامبه عنوان معيارى براى شناخت حق مى‏رسيم. نتيجه بررسى زندگى حضرت زهرا عليها السلام تنها اين نيست كه بگوئيم ايشان فرزند خوب و صالحى براى پدر و مادر خود بوده‏اند و وظيفه فرزندى را نيك به جاى آورده‏اند تا جايى كه پدر ايشان رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمودند:«اُمّ أبيها »[3].مادر پدرش.ويا«فداها أبوها »[4].پدرش به فدايش.

و نيز تنها اين نكته مورد نظر نيست كه ايشان همسر خوب، نمونه، خانم خانه دار و مادر خوبى بودند يا اينكه به كثرت عبادت معروف شده‏اند تا جايى كه در روايات آمده است آن قدر در محراب عبادت نشست و برخاست مى‏كردند:

«حتّى تورّم قدماها »[5].تا اينكه پاهاى ايشان ورم مى‏كرد.بلكه سخن در اين است كه ايشان معيار شناخت حق و باطل مى‏باشند.حضرت امام صادق عليه‏السلام، در حق مادر گراميشان عليها السلام مى‏فرمايند:«من عرف فاطمة حقّ معرفتها فقد أدرك ليلة القدر »[6].هركس فاطمه عليها السلام را آن گونه كه هست، بشناسد، همانا شب قدر را درك نموده است. ليلة القدر در سوره قدر اين گونه معرّفى شده است:«وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ * لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ»[7].و تو چه مى‏دانى شب قدر چيست؟! شب قدر بهتر از هزار ماه است.حضرت امام صادق عليه‏السلام در بيان ديگرى مى‏فرمايند:«إنّما سمّيت فاطمة، لأنّ الخلق فطموا عن معرفتها »[8].ايشان به نام فاطمه ناميده شدند، زيرا تمام خلايق از معرفت ايشان عاجز مى‏باشند.

اهميّت شناخت امام عليه‏السلام

روايات فراوانى در مورد وجوب شناخت امام زمان عليه‏السلام در دست مى‏باشد كه فريقين آنها را نقل كرده‏اند. با تفقّه در اين روايات و ضميمه نمودن آنها با آيات و روايات ديگر، نكات مهمّى به دست مى‏آيد. برخى از اين روايات عبارتند از:«من مات و لم يعرف إمام زمانه، مات ميتة جاهليّة »[9].كسى كه بميرد در حالى كه امام زمانش را نشناخته، به مرگ جاهليّت مرده است. «من مات و ليس في عنقه بيعة، مات ميتة جاهليّة »[10].كسى كه بميرد در حالى كه با امامى‏بيعت نكرده، به مرگ جاهليّت مرده است. «من مات وليس عليه طاعة، مات ميتة جاهليّة »[11].كسى كه بميرد در حالى كه از كسى [امام] اطاعت نكند، به مرگ جاهليّت مرده است. «من فارق الجماعة شبرا، مات ميتة جاهليّة »[12].كسى كه از جماعت مسلمانان به اندازه وجبى جدا شود، به مرگ جاهليّت مرده است. «من مات وليس عليه إمام، مات ميتة جاهليّة »[13].كسى كه بميرد در حالى كه امامى ندارد، به مرگ جاهليّت مرده است. آنچه كه از مجموع روايات به دست مى‏آيد اين است كه اگر كسى بميرد و امام زمان خود را نشناسد و با او بيعت نكند، مرگ او مرگ شرك، كفر، الحاد ومعارضه با توحيد و يكتاپرستى مى‏باشد.

رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم مى‏فرمايند:«إنّ الربّ يرضى لرضا فاطمة ويغضب لغضبها »[14].همانا خداوند با رضايت فاطمه راضى، و با غضب او غضب مى‏كند.با ضميمه كردن اين روايت به آيات قرآن، عصمت و معصوميّت حضرت فاطمه زهرا عليها السلام را به اثبات رسانديم؛ به صورتى كه اهل سنّت چاره‏اى ندارند جز اينكه عصمت حضرت فاطمه زهرا عليها السلام و به دنبال آن عصمت اميرالمؤمنين عليه‏السلام را پذيرفته و به آن اذعان نمايند[15].پيامبر اكرم صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم در مورد اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمودند:«من أطاعني فقد أطاع اللّه‏ ومن عصاني فقد عصى اللّه‏ ومن أطاع عليّاً [ عليه‏السلام] فقد أطاعني ومن عصى عليّاً[ عليه‏السلام] فقد عصاني»[16].هر كه مرا اطاعت كند، خداوند را اطاعت كرده و هر كه از من نافرمانى كند، از خدا نافرمانى كرده و هر كه از على عليه‏ السلام اطاعت كند، از من اطاعت كرده و هركه از على عليه‏السلام نافرمانى بكند، از من نافرمانى كرده است.همچنين رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم در مورد اميرالمؤمنين عليه ‏السلام فرمودند: «عليّ مع القرآن والقرآن مع عليّ »[17].على [ عليه‏السلام] همراه قرآن و قرآن هم همراه على عليه‏السلام مى‏باشد.نكته ظريف و قابل توجّهى در اين روايت نهفته است. شايد به ذهن انسان خطور كند كه چرا همراهى اميرالمؤمنين عليه‏السلامبا قرآن دو بار تكرار شده است؟ مگر همان جمله اوّلى در رسانيدن اين مفهوم كافى نبود؟

در پاسخ بيان مى‏كنيم كه جمله دوم اين نكته را بيان مى‏كند كه، نه قرآن ذرّه‏اى بر اميرالمؤمنين عليه‏السلام برترى دارد و نه اميرالمؤمنين عليه‏السلام ذرّه‏اى برترى نسبت به قرآن دارد. اگر قرآن كتاب صامت الهى است، اميرالمؤمنين عليه‏السلام قرآن ناطق است؛ اگر قرآن آيات تشريعى الهى است، اميرالمؤمنين عليه‏السلام آيه تكوينى الهى مى‏باشند.در روايت ديگرى كه شبيه به روايت فوق مى‏باشد، رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه‏ و ‏آله‏ و سلم مى‏فرمايند:

«عليّ مع الحقّ والحقّ مع عليّ يدور حيثما دار »[18].على [ عليه‏السلام]با حق بوده و حق نيز همراه ايشان مى‏باشد كه هر جا على عليه ‏السلام باشد حق هم همراه او مى‏باشد.اگر عصمت قطعيّه حضرت فاطمه زهرا عليها السلام را به رواياتى كه مرگ بدون شناخت امام را مرگ جاهليّت، كفر و الحاد مى‏دانست، ضميمه كنيم و از علماى اهل‏سنّت كه ادّعاى تفقّه وتفكّر مى‏نمايند سؤال نماييم آيا حضرت فاطمه‏زهرا عليهاالسلام با اين اوصاف كه تا پايان عمر با امام و خليفه زمان بيعت نكردند، چگونه از دنيا رفتند، چه پاسخى خواهند داد؟

اهل سنّت نقل مى‏كنند كه:«ماتت وهي واجدة على أبي بكر »[19].حضرت فاطمه زهرا [ عليهاالسلام] از دنيا رفت، در حالى كه بغض و كينه أبوبكر را به دل داشتند. ودر نقلى ديگر ذكر مى‏كنند:«فغضبت فاطمة بنت رسول اللّه‏ رحمه‏الله فهجرت أبابكر فلم تزل مهاجرته حتّى توفّيت »[20]. فاطمه دختر رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم از اين عمل غضبناك شدند سپس با ابوبكر قهر كرده و ديگر با او صحبت نكردند و تا زمان وفاتشان با او قهر بودند.

بنابراين حضرت فاطمه زهرا عليها السلام نه تنها با خليفه بيعت ننمودند بلكه با كينه و بغض او از دنيا رفتند. طبق روايات اهل سنّت بايد ادعا نمود كه (العياذ باللّه‏) ايشان مسلمان از دنيا نرفته و بر غير سنّت پدرشان و در راه كفر و الحاد مشى نموده‏اند. از طرفى اميرالمؤمنين عليه‏السلام نيز تا زمانى كه فاطمه زهرا عليها السلام زنده بودند هرگز با خليفه بيعت ننمودند؛ حال چه شهادت حضرت زهرا عليها السلام را شصت روز يا هفتاد و پنج روز يا نود و پنج روز بدانيم بايد ادّعا كنيم اميرالمؤمنين عليه‏السلامدر اين مدت دچار كفر و الحاد بوده‏اند و مرتد محسوب مى‏شدند.

آيا علماى اهل سنّت اين گونه فهم و تفقّه مى‏نمايند؟ ! آيا در ذهن انسان مى‏گنجد كه دختر رسول خاتم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم دچار كفر و الحاد باشند؟ هنگامى كه رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم به معراج رفتند مشاهده كردند:«رأى الجنّة مكتوباً على بابها محمّد رسول اللّه‏ وعليّ حبيب اللّه‏ و الحسن والحسين صفوة اللّه و  فاطمة خيرة اللّه‏»[21].ديدند كه بر در بهشت نوشته شده است محمد رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و على عليه  السلام حبيب خدا و حسن و حسين[ عليهم‏السلام] برگزيده خدا و فاطمه عليها السلام بهترين خلق خدا مى‏باشد.خلاصه سخن آنكه، بنابر نقل اهل سنّت، هر كس با امام زمان خود بيعت نكند و بميرد، در حال كفر و شرك در گذشته است و از سوى ديگر اهل سنّت پذيرفته‏اند كه حضرت زهرا عليها السلام با خليفه وقت تا هنگام وفات بيعت نكردند. پرسش مهم اين است كه آيا مى‏توان پذيرفت كسى كه پدرش بنيان گذار دين اسلام مى‏باشد، از سنّت او سرپيچى نمايد و كافر و مشرك بميرد؟ پيش از پاسخ به اين پرسش مهم و بنيادى لازم است اندكى در مورد خلقت و شخصيّت حضرت زهرا عليها السلام تأمّل نماييم.

داستان آفرينش حضرت زهرا عليهاالسلام

همه مصادر و منابع روايى؛ اعم از شيعه و سنّى، داستان آفرينش حضرت فاطمه عليها السلام را نقل نموده‏اند. آغاز اين روايت را از زبان امام صادق عليه‏السلام و بقيه روايت را از منابع عامّه (اهل سنّت) نقل مى‏نماييم. (اين روايت صحيح بوده، هيچ مناقشه‏اى در سند آن نيست و مى‏توان بر اساس آن فتوى داد).

امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند:«كان النبيّ يكثر تقبيل فاطمة فعاتبته على ذلك عايشة، فقالت: يا رسول اللّه‏! إنّك لتكثر تقبيل فاطمة »[22].پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم بسيار فاطمه عليها السلام را مى‏بوسيد. عايشه ايشان راسرزنش كرد و گفت: اى رسول خدا[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم]! تو فاطمه عليها السلام را زياد مى‏بوسى.

ادامه روايت را از منابع اهل سنّت نقل مى‏كنيم. سيوطى در الدرّ المنثور[23] و طبرانى در المعجم[24] نقل نموده‏اند كه، پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم در پاسخ به سرزنش عايشه چنين فرمودند:«لمّا اُسرى بي إلى السماء اُدخلت الجنّة فوقعت على شجرة من أشجار الجنّة لم أر في الجنّة أحسن منها ولا أبيض ورقا ولا أطيب ثمرة فتناولت ثمرة من ثمراتها فأكلتها فصارت نطفة في صلبي فلمّا هبطت إلى الأرض واقعت خديجة فحملت بفاطمة فإذا أنا اشتقت إلى ريح الجنّة شممت ريح فاطمة ».در معراج[25] مرا به بهشت وارد كردند. در ميان درختان بهشت به درختى برخورد كردم كه به نيكويى آن و درخشش برگهايش و پاكيزگى ميوه هايش مانند آن نديدم. از ميوه آن خوردم كه  بديل به نطفه‏اى گرديد و بعد از بازگشت در رحم خديجه عليها السلام قرار گرفت و ايشان به فاطمه عليها السلام باردار شد. پس هر گاه مشتاق بوى بهشت مى‏شوم، بوى فاطمه عليها السلام را استشمام مى‏كنم.

به اين روايت كه بسيارى از منابع مورد اعتماد اهل سنّت آن را نقل نموده‏اند، دقّت كنيد. رسول‏اكرم صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم در معراج به بهشت مى‏روند. اوّل شخص عالم خلقت و آفرينش در (أرفع ملك اللّه‏) بهشت، از بهترين ميوه‏هاى بهشتى تناول مى‏كنند و نطفه فاطمه عليها السلام متكوّن مى‏شود. از سوى ديگر بر اساس آيات كريمه قرآن، بين جسد و روح تناسب وجود دارد. قرآن در مورد خلقت آدم عليه‏السلاممى‏فرمايد:«فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي»[26].وقتى گل انسان را تسويه و تنظيم نمودم [و قابليّت دريافت فيض را پيدا كرد] آنگاه از روح خود  در آن دميدم.«لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ»[27].انسان‏را در بهترين‏شكل ومتناسب‏ترين صورت خلقت نموديم[28].كلمه «فسوّاها »كه در برخى آيات و روايات آمده، به معناى خلقت بر اساس حكمت، به شكل منظّم و مرتب مى‏باشد[29]. بعد از اين تسويه و تعديل، قابليّت دريافت فيض، محقّق مى‏گردد. پس از آمادگى جسد، خداوند از روح خود در انسان مى‏دمد. هر نوع جسدى، قابليّت دريافت فيض خاصّ الهى را ندارد. به عبارت ديگر، برخى از موجودات، قابليّت پذيرش روح انسانى را ندارند.

بنابر اين جسم و جسدى كه اساس و ماهيّت آن را مواد اين دنيا تشكيل مى‏دهد، استعداد و قابليّت دريافت روح الهى را پيدا مى‏كند. سپس خداوند روح خود را در آن مى‏دمد. حال اگر ريشه و ماهيّت جسم و جسدى، برترين ميوه‏هاى بهشتى باشد، قابليّت دريافت چگونه فيضى را خواهد داشت و چه روحى را دريافت خواهد نمود؟ همان گونه كه بيان شد، اساس جسم حضرت زهرا عليها السلام از برترين ميوه‏هاى بهشت است. پس جسم ايشان با تمام اجسام اين دنيا متفاوت است. در نتيجه روحى هم كه در اين جسد دميده مى‏شود، نسبت به سايرين،
تفاوت خواهد داشت. به همين دليل، پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم مى‏فرمايند: همه خلق از درك و شناختِ جايگاه او عاجز هستند.

جابر ابن يزيد جعفى كه از اصحاب سرّ ائمّه عليهم‏السلام است، مى‏گويد: از امام صادق عليه‏السلام سؤال كردم، چرا فاطمه زهرا عليهاالسلام، زهرا ناميده شدند؟

امام صادق عليه‏السلام در پاسخ فرمودند:لأنّ اللّه‏ عزّوجلّ خلقها من نور عظمته، فلمّا أشرقت أضاءت السماوات والأرض بنورها،  وغشيت أبصار الملائكة وخرّت الملائكة للّه‏ ساجدين وقالوا: إلهنا وسيّدنا! ما هذا النور؟  فأوحى اللّه‏ إليهم: هذا نور من نوري وأسكنته في سمائي، خلقته من عظمتي اُخرجه من صلب نبيّ من أنبيائي اُفضّله على جميع الأنبياء واُخرج من ذلك النور أئمّة يقومون بأمري يهدون إلى حقّي وأجعلهم خلفائي في أرضي بعد انقضاء وحيي »[30].زيرا خداوند فاطمه زهرا [ عليهاالسلام] را از نور عظمت خويش خلقت نمود، هنگامى كه اين نور در جهان آفرينش تابيدن گرفت، تمام آسمانها و زمين را روشن نمود، چشمان ملائكه در اثر تلألؤ اين نور بسته شد و در پيشگاه خداوند به سجده افتادند و از خداوند سؤال نمودند: اى پروردگار ما! اين نور چيست؟ خداوند به آنان وحى نمود: اين نور، از نور من است كه آن را در آسمان ها جاى دادم و اين نور از عظمت من آفريده شده است. اين نور را از صلب پيامبرى كه بر همه پيامبران برترى داده‏ام، خارج مى‏نمايم و از آن نور، امامانى را كه به امر من قيام مى‏كنند و به سوى حق هدايت مى‏نمايند، خارج مى‏كنم و ايشان را آنگاه كه وحى از مردم قطع گردد، جانشينان خود در زمين قرار مى‏دهم.

فاطمه زهرا عليها السلام از نور عظمت خداوند آفريده شده، جسم ايشان از ميوه‏هاى بهشتى تشكيل يافته است و برترين مخلوق خداوند، واسطه انتقال آن نور به اين جسم مى‏باشند.خلاصه سخن آنكه عظيم‏ترين نور الهى در حضرت فاطمه زهرا عليها السلام دميده شده است. پدر ايشان؛ رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم كه نيازى به معرّفى ندارند و از طرفى مادر گرامى‏ايشان حضرت خديجه كبرى عليها السلام است كه از ثروتمندترين زنان عرب محسوب مى‏شدند. و در كتب تاريخى در احوالات ايشان آمده است.«لمّا حضرتها الوفاة قالت لرسول اللّه‏: يا رسول اللّه‏! ليس عندي ثمن كفن »[31].زمانى كه در بستر مرگ بود، به رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم عرض كرد: اى رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم پولى براى خريد كفن ندارم.مگر ايشان داراى ثروت عظيمى نبودند؟ پس اين ثروت چه شد؟ در چه راهى خرج شد؟ پاسخ روشن است زيرا حضرت خديجه عليها السلام همه اموال خود را در راه پيشرفت اسلام خرج نمودند. بنابر اين آيا مى‏توان حضرت فاطمه‏اى عليها السلام را كه داراى چنين اصل و نسبى مى‏باشد، متّهم به شرك و الحاد نمود؟كتب روايى فريقين مملو از فضائل حضرت زهرا عليها السلام مى‏باشد به طورى كه فضائل ايشان به هيچ وجه قابل انكار و خدشه نمى‏باشد. در روايتى آمده است:«خرج رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم وهو آخذ بيد فاطمة فقال: من عرف هذه فقد عرفها ومن لم يعرفها فهي فاطمة بنت محمّد وهي بضعة منّي وهي قلبي وروحي الّتي بين جنبي فمن آذاها فقد آذاني ومن آذاني فقد آذى اللّه‏ »[32].روزى پيامبر [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] دست فاطمه [ عليهاالسلام]را گرفته بيرون آمدند و فرمودند:  هركس او را مى‏شناسد، مى‏داند او كيست و هر كس او را نمى‏شناسد، بداند او فاطمه زهرا عليها السلام دختر محمّد صلى‏الله ‏عليه ‏و ‏آله ‏و سلم است. او پاره وجود من است او قلب و روح من مى‏باشد كه در سينه من قرار دارد؛ هركه او را بيازارد مرا آزرده و هركه مرا بيازارد خدا را رنجانده است.

نمونه اين جريان كه رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم دست يكى از اقوام را گرفته و به مردم مطلبى را تفهيم كنند، تنها در روز غدير خم روى داد كه رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم دست مولا اميرالمؤمنين صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم را بالا بردند و فرمودند:«من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه »[33].هركه من مولا و سرپرست اويم على نيز مولا و سرپرست اوست.بنابراين غدير مديون وجود فاطمه عليها السلام است و بدون فاطمه عليها السلام غدير هم بى معنا خواهد بود. بالاتر از آن حتّى پيامبر اكرم صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم نيز وجود و هويّت خود را مديون فاطمه عليها السلام مى‏دانند. تنوّع تعابير رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم در مورد حضرت زهرا عليها السلام شدّت محبّت و ارتباط رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم با دختر خود فاطمه زهرا عليها السلام را نشان‏مى‏دهد در تعبيرى فرمودند: فاطمه عليها السلام پاره‏تن من‏است ودر تعبير ديگر قلب را به كار برده‏اند كه به معناى حيات، بقاء و دوام مى‏باشد. يعنى وجود پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نيز به وجود فاطمه عليها السلام وابسته مى‏باشد. فضائلى كه براى پيامبر خاتم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نامبرده مى‏شود منشأ آن وجود فاطمه عليها السلام مى‏باشد، زيرا بدون فاطمه عليها السلام رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم بدون قلب و بدون روح مى‏باشند.

با توجّه به همين نكته مى‏توانيم از اسرار (سرّ مستودع) آگاه شويم. در روايات آمده است براى طلب حاجت، خداوند را به «سرّ مستودع »سوگند دهيم:«اللّهمّ إنّي أسألك‏بفاطمة وأبيها وبعلها وبنيها وسرّالمستودع فيها»[34].خداوندا تو را مى‏خوانم به حقّ فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندان او و بحقّ سرّى كه در وجود فاطمه به وديعت نهاده شده است.شايد سرّ اين مطلب همان است كه منشأ وجودى فضائل پيامبر خاتم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم، فاطمه عليها السلام مى‏باشند. علقه و محبّت حضرت فاطمه عليها السلام با رسول اللّه‏ صلى‏ الله  عليه ‏و ‏آله‏ و سلم به حدّى بود كه ايشان عليها السلام پس از رحلت پدر گرامى خود صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم دوام نياوردند و پس از شصت روز يا هفتاد و پنج روز و يا نود و پنج روز به پدر  خود ملحق شدند و به ديدار ايشان شتافتند.

رفتار حضرت فاطمه زهرا عليها السلام با خليفه

اكنون نوبت آن است كه به پرسشى كه در ابتدا مطرح نموديم پاسخ دهيم، آيا باتمام اين تفاصيل جايى براى اين ادّعا باقى مى‏ماند كه حضرت زهرا عليها السلام بر خلاف سنّت پدر گراميشان صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم با كفر و الحاد از دنيا رفتند؟ ايشان عليها السلام نه تنها با خليفه بيعت نكردند بلكه با بغض و كينه ابوبكر و ديگران، با دنيا وداع نمودند.در كتاب سليم بن قيس ـ كه ثبوت و صحّت آن قطعى است ـ چنين نقل شده است: روزى عمر و ابوبكر به اميرالمؤمنين عليه‏السلام گفتند: مى‏خواهيم به عيادت دختر رسول اللّه‏ برويم و از ايشان به خاطر حوادث روى داده پوزش بطلبيم.اميرالمؤمنين عليه‏السلام پيغام آن دو را به حضرت‏زهرا عليها السلام رساندند. حضرت زهرا عليها السلام به اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمودند:«البيت بيتك والحرة زوجتك ».خانه، خانه شماست و آزاده همسر شماست.حضرت زهرا عليها السلام رو به ديوار نمودند در حالى كه عمر و ابوبكر احوال ايشان را جويا مى‏شدند، تا اينكه حضرت عليهاالسلامفرمودند: جواب نمى‏دهم تا اينكه به سؤال من پاسخ بدهيد، آيا از رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم نشنيديد كه فرمودند:«فاطمة بضعة منّي فمن آذاها فقد آذاني ».فاطمه پاره وجود من‏است هركه او را آزار دهد من را آزرده است.آن دو در پاسخ گفتند: آرى.در اين هنگام حضرت زهرا عليها السلام دستان خود را به سوى آسمان بالا بردند و فرمودند: «اللّهمّ إنّهما قد آذياني فأنا أشكوهما إليك وإلى رسولك لاواللّه‏ لاأرضي عنكما أبداً حتّى ألقى أبي رسول اللّه‏ وأخبره بما صنعتما بي فيكون هو الحاكم »[35].بارالها به درستى‏كه اين دو مرا آزردند و من نزد تو و رسولت از آن دو شكايت مى‏كنم، به خدا سوگند هرگز از شما دو تا راضى نيستم تا رسول خدا را ملاقات نمايم و از آنچه به من كرديد او را آگاه كنم و او بين ما حاكم باشد.

پس اهل سنّت يا بايد بپذيرند كه حضرت زهرا عليها السلام بر خلاف سنّت پدرش با كفر و الحاد از دنيا رفتند كه قطعاً چنين ادعاى با توجّه به سخنان گذشته باطل به نظر مى‏رسد؛ يا اينكه ادّعا كنند رواياتى كه مرگ بدون امام را مرگ جاهليّت مى‏داند از اهل سنّت نقل نشده است كه البتّه چنين ادّعايى باز باطل به نظر مى‏رسد، تنها راه و ادّعايى كه مى‏ماند همان ادّعاى شيعه است كه مسير و طريق صحيح همان است كه حضرت زهرا عليها السلام طى نمودند و اهل سنّت به خاطرآرمانهاى باطلى همچون عدالت صحابه و غيره به بيراهه مى‏روند. به عبارت روشن‏تر، عدم بيعت حضرت زهرا عليها السلام با خلفاى وقت، حاكى از كفر و شرك دختر گرامى رسول اللّه‏ عليها السلام نمى‏باشد، بلكه بيان‏گر عدم حقانيّت خلفا در تصدى خلافت رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم و اين كه آنان به نا حق و غاصبانه امامت مسلمين را به عهده گرفتند، مى‏باشد.

نكته مهمّ و ضرورى:هدف از طرح اين گونه مباحث چنانچه اشاره نموديم دامن زدن به اختلافات نيست بلكه هدف اين است كه راه حق براى نسل فعلى و نسل هاى آينده روشن شود. برخى از شبهه افكنان مى‏گويند: مردم از اين مباحث اطلاع كافى دارند، لذا در طرح آن فايده چندانى به چشم نمى‏خورد. در پاسخ به اين افراد بايد گفت: اولاً همه مردم از اين گونه مباحث اطّلاع كافى ندارند. ثانياً: آن عدّه هم كه مى‏دانند قطعاً علم خود را از اين گونه مجالس به دست آورده‏اند. اگر قرار باشد همه ساكت شده و راه حق را براى مردم بازگو نكنيم، چگونه انتظار داريم اين راه در نسل فعلى تداوم داشته باشد و به نسل بعدى منتقل شود؟ در راه دين بايد استقامت داشته و فريب فريبكاران را نخوريم. افرادى هستند كه بر اريكه قدرت تكيه زده و همه چيز را فداى قدرت خود مى‏كنند. انسانيّت، شرافت، قرآن، انبياء و امامان عليهم‏السلام و همه چيز را هزينه قدرت خود مى‏كنند تا بتوانند حضور خود را بر قدرت تضمين نمايند. لذا بايد مراقب بوده و فريب سخن اين گونه افراد را نخوريم. در پايان لازم به يادآورى است كه نبايد از جمعيت اندك شيعيان نگران شد. جمعيت اندك نشانه بطلان نيست، همان گونه كه جمعيت انبوه نشانه قّانيت نمى‏باشد.اميرالمؤمنين عليه‏السلام در اين زمينه مى‏فرمايند:«أيّها النّاس لاتستوحشوا في طريق الهدى لقلّة أهله »[36].اى مردم، در راه هدايت به جهت كمى اهل آن وحشت نكنيد.

حضرت زهرا عليها السلام در صحراى محشر

جهت حسن ختام بحث به روايتى زيبا و پر محتوا در مورد فضايل بانوى گرامى اسلام حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام كه در منابع شيعى ذكر گرديده تبرّك و تمسّك مى‏جوئيم:«دخل رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم ذات يوم على فاطمة وهي حزينة فقال لها: ماحزنك يابنيّة؟ قالت: يا أبة! ذكرت المحشر ووقوف النّاس عراة يوم القيامة، فقال: يا بنيّة! إنّه ليوم عظيم ولكن قد أخبرني جبرئيل عن اللّه‏ عزّوجلّ أنّه قال: أوّل من ينشقّ عنه الأرض يوم القيامة أنا، ثمّ أبي إبراهيم، ثمّ بعلك عليّ بن أبي طالب عليه‏السلامثمّ يبعث اللّه‏ إليك جبرئيل في سبعين ألف ملك فيضرب على قبرك سبع قباب من نور.رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم روزى بر فاطمه عليها السلام وارد شدند در حالى كه فاطمه عليها السلام محزون و ناراحت بودند؛ رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم سؤال كردند: دخترم! چه چيزى شما را محزون نموده است؟ فاطمه عليها السلام گفتند: اى پدرم! به ياد روز قيامت افتاده‏ام، روزى كه مردم، عريان وارد صحنه محشر مى‏شوند. پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم فرمودند: دخترم! همانا آن روز، روز بزرگى است ولى جبرئيل از طرف خداوند به من خبر داد: اوّلين كسى كه از قبر بيرون مى‏آيد من هستم، سپس پدر من ابراهيم و بعد از او شوهرت على بن أبي طالب از قبر بيرون مى‏آيند، سپس خداوند، جبرئيل را به سوى شما مى‏فرستد در حالى كه هفتاد هزار ملك او را همراهى مى‏كنند. جبرئيل روى قبر شما هفتاد قبّه (پرده) از نور برافراشته مى‏كند.

ثمّ يأتيك إسرافيل بثلاث حلل من نور فيقف عند رأسك فيناديك: يافاطمة بنت محمّد! قومي إلى محشرك فتقومين آمنة روعتك، مستورة عورتك، فينا ولك إسرافيل الحلل فتلبسينها،  ويأتيك روفائيل بنجيبة من نور زمامها من لؤلؤ رطب عليها محفّة من ذهب فتركبينها، ويقود روفائيل بزمامها، وبين يديك سبعون ألف ملك بأيديهم ألوية التسبيح، فإذا جدّ بك السّير استقبلتك سبعون ألف حوراء يستبشرون بالنّظر إليك، بيدكلّ واحدة منهنّ مجمرة من نور يسطع منها ريح العود من غير نار، وعليهنّ أكاليل الجوهر مرصّعة بالزبرجد الأخضر، فيسرعنّ عن يمينك.

بعد از آن اسرافيل نيز همراه سه لباس (حلّه) از نور آمده و بالاى قبر شما مى‏ايستد و ندا داده،  مى‏گويد: اى فاطمه دختر محمّد! به سوى محشر حركت كن. پس شما از قبر بيرون آمده در حالى كه قلبت آرام و همه جاى شما پوشيده مى‏باشد پس اسرافيل لباس و حلّه‏ها را تقديم شما كرده و شما آنها را مى‏پوشيد. روفائيل همراه مركبى از نور نزد شما مى‏آيد. مركبى كه زمام (افسار) آن از لؤلؤ تازه مى‏باشد و بر آن هودجى از طلاست كه شما بر آن سوار مى‏شويد. روفائيل زمام مركب را به دست مى‏گيريد و در مقابل شما هفتاد هزار ملك كه در دست هر كدام لوائى (پرچمى) از تسبيح الهى مى‏باشد قرار مى‏گيرند. وقتى كمى سير نموديد، هفتاد هزار حور العين به استقبال شما مى‏آيند همه آنها از نگاه به شما شاد شده و لذّت مى‏برند. در دست هر كدام مجمره‏اى(سينى) از نور مى‏باشد كه بوى عود از آنها پراكنده مى‏شود بدون اينكه آتشى روشن گردد و بر سر آنها تاج هايى از جواهر مى‏باشد كه با زبرجد سبز آراسته شده‏اند پس آنها از سمت راست شما به حركت در مى‏آيند.

فإذا سرت من قبرك استقبلتك مريم بنت عمران في مثل من معك من الحور فتسلّم عليك وتسير هي ومن معها عن يسارك، ثمّد تستقبلك أمّك خديجة بنت خويلد أوّل المؤمنات باللّه‏ و برسوله ومعها سبعون ألف ملك بأيديهم ألوية التكبير فإذا قربت من الجمع ستقبلتك حوّاء في سبعين ألف حوراء ومعها آسية بنت مزاحم فتسيران هما ومن معهما معك. …زمانى كه از كنار قبر خود گذشتى مريم دختر عمران به استقبال تو مى‏آيد او نيز همراه حوريانى است به تعدادى كه همراهت بوده‏اند (هفتاد هزار حور العين) پس به شما سلام مى‏دهد و مريم با همراهانش در طرف چپ شما قرار مى‏گيرند. سپس مادرت، خديجه دختر خويلد به استقبال شما مى‏آيد كسى كه اوّلين ايمان آورنده به خداوند متعال و فرستاده‏اش بود. همراه او نيز هفتاد هزار ملك مى‏باشند كه در دست هر كدام لوائى (پرچمى) از تكبر الهى مى‏باشد. زمانى كه به جمعيّت نزديك شدى حوّا به استقبال شما مى‏آيد او را نيز هفتاد هزار حورالعين و آسيه دختر مزاحم همراهى مى‏نمايند. همگى آنها همراه شما حركت مى‏كنند….ثمّ ينادي مناد من تحت العرش يسمع الخلائق: غضّوا أبصاركم حتّى تجوز فاطمة بنت محمّد صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم ومن معهما، فلاينظر إليك يومئذ إلاّ إبراهيم خليل الرّحمان وعليّ بن أبي طالب، ويطلب آدم حوّا فيراها مع امّك خديجة أمامك، ثمّ ينصب لك منبر من النور فيه سبع مراق، بين المرقاة إلى المرقاة صفوف الملائكة، بأيديهم ألوية النّور ويصطفّ الحورالعين عن يمين المنبر وعن يساره، وأقرب النساء منك عن يسارك حوّا و آسية.سپس منادى در زير عرش به صورتى كه همه خلايق مى‏شنوند ندا مى‏دهد: چشمان خود را بپوشانيد تا اينكه فاطمه دختر محمّد صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم و كسانى كه همراه ايشان هستند عبور نمايند. در اين روز هيچ كس به غير از ابراهيم خليل الرحمان وعلى ابن أبي طالب به شما نگاه نمى‏كنند. آدم به جستجوى حوّا مى‏پردازد، پس او را همراه با خديجه در پشت سر شما مى‏بيند. بعد از اين منبرى كه داراى هفت پله مى‏باشد، براى شما آماده مى‏شود كه فاصله بين پلّه‏ها ملائكه صف كشيده‏اند كه در دست آنها لواهايى (پرچمهايى) از نور مى‏باشد. حورالعين در سمت راست و چپ منبر صف مى‏كشند، در اين هنگام نزديكترين زنان از سمت چپ به شما حوّا و آسيه مى‏باشند.فإذا صرت في أعلى المنبر أتاك جبرئيل فيقول لك: يا فاطمة سلي حاجتك، فتقولين: ياربّ أرني الحسن والحسين، فيأتيانك وأوداج الحسين تشخب دما وهو يقول: ياربّ خذلي اليوم حقّي ممّن ظلمني، فيغضب عند ذلك الجليل، ويغضب لغضبه جهنّم والملائكة أجمعون فتزفر جهنّم عند ذلك زفرة، ثمّ يخرج فوج من النّار ويلتقط قتلة الحسين وأبناءهم وأبناء أبناءهم.زمانى كه بر فراز منبر رفتى جبرئيل نزد شما آمده عرض مى‏كند: اى فاطمه! حاجت خود را سؤال كن شما مى‏گوئى: اى خداوند حسن و حسين عليهماالسلام را به من بنمايان. آن دو نزد شما مى‏آيند در حالى كه از رگهاى گردن حسين عليه‏السلام خون تازه جريان دارد و حسين صدا مى‏زند: اى پرودگار! امروز حقّ من را از كسانى كه به من ظلم نموده‏اند، بگير. در اين هنگام خداوند جليل غضب مى‏كند و از غضب خداوند جهنّم و ملائكه همگى غضبناك مى‏شوند در اين هنگام جهنّم زبانه‏اى مى‏كشد به صورتى كه آتشى فراوان از جهنّم خارج شده و قاتلين امام حسين [ عليه‏السلام] و فرزندان و فرزندان فرزندان ايشان را مى‏بلعد.ويقولون: ياربّ إنّا لم نحضر الحسين، فيقول اللّه‏ لزبانيّة جهنّم: خذوهم بسيماهم بزرقة الأعين، وسواد الوجوه، خذوا بنواصيهم فألقوهم في الدّرك الأسفل من النّار فإنّهم كانوا أشدّ على أولياء الحسين [ عليه‏السلام]من آبائهم الّذين حاربوا الحسين عليه ‏السلام فقتلوه فتسمعين أشهقتهم في جهنّم.

در اين هنگام فرزندان قاتلين امام حسين [ عليه‏السلام] مى‏گويند: ما در كربلا حضور نداشتيم، پس خداوند به زبانيّه جهنّم دستور مى‏دهد آنها را از چهره هاشان، چشمان آبى و صورت‏هاى سياه، شناخته و پيشانى آنها را بگير و در آتش فرو ببر، زيرا بر دوستداران امام حسين [ عليه‏السلام] سختگيرتر از پدرانشان بودند كه با امام حسي[ عليه‏السلام]به جنگ برخاستند در اين هنگام ناله آنان را از شدّت عذاب مى‏شنوى.ثمّ يقول جبرئيل: يافاطمة! [ عليهاالسلام] سلي حاجتك فتقولين: ياربّ! شيعتي، فيقول اللّه‏: قد غفرت لهم، فتقولين ياربّ! شيعة ولدي، فيقول اللّه‏: قد غفرت لهم، فتقولين ياربّ شيعة شيعتي، فيقول اللّه‏: انطلقي فمن اعتصم بك فهو معك في الجنّة، فعند ذلك تودّ الخلائق أنّهم كانوا فاطميين »[37].باز جبرئيل عرض مى‏كند:  اى فاطمه [ عليهاالسلام] حاجت خود را سؤال كن،  پس شما عرضه مى‏داريد:  اى خداوند!  شيعيان و دوستداران من را بيامرز،  پس خداوند متعال مى‏فرمايد:  همگى را آمرزيدم.  باز شما مى‏گوييد:  خداوندا!  شيعيان و دوستداران فرزندانم را بيامرز.  خداوند متعال مى‏فرمايد: همگى را آمرزيدم.  باز شما مى‏گوييد:  خداوندا!  دوستداران شيعيان را بيامرز.  خداوند متعال مى‏فرماييد:  شما آزاد هستى هركسى كه به شما چنگ مى‏زند،  او همراه شما در بهشت مى‏باشد.  در اين هنگام است كه همه مخلوقات دوست مى‏دارند كه‏اى كاش ما هم فاطمى و دوستدار فاطمه عليها السلام بوديم.

پی نوشت ها:

[1] ـ بحار الأنوار، جلد 22 صفحه 105، و از منابع اهل سنّت: فيض القدير جلد 1 صفحه 272، و با اندكى تفاوت.

[2] ـ سوره يس، آيه 60.

[3] ـ بحار الأنوار، جلد 43 صفحه 19، كشف الغمّة، جلد ص44 واز منابع اهل سنّت: تاريخ الإسلام الذهبى، جلد 3 صفحه 43.

[4] ـ بحار الأنوار، جلد 43 صفحه 20.

[5] ـ بحار الأنوار، جلد 43 صفحه 84.

[6] ـ بحار الأنوار، جلد 43 صفحه 65، و تفسير فرات كوفى، صفحه 581.

[7] ـ سوره قدر، آيه 2 و 3.

[8] ـ بحار الأنوار، جلد 43 صفحه 65.

[9] ـ بحارالأنوار، جلد8 صفحه368، ازمنابع اهل‏سنّت: شرح‏مقاصد تفتازانى، جلد2 صفحه 275.

[10] ـ بحار الأنوار، جلد 23 صفحه 94، از منابع اهل سنّت: صحيح مسلم، جلد 6، صفحه 22، السنن الكبرى، جلد 8 صفحه 156، و مجمع الزوائد، جلد 5 صفحه 218.

[11] ـ الغدير، جلد 10 صفحه 359، از منابع اهل سنّت: مسند احمد، جلد 3 صفحه 446، مجمع الزوائد، جلد 5 صفحه 219، و كنز العمّال، جلد 6 صفحه 665.

[12] ـ بحار الأنوار، جلد 29 صفحه 331، و از منابع اهل سنّت: مسند احمد، جلد 1 صفحه 275، صحيح بخارى، جلد 8 صفحه 88، مجمع الزوائد، جلد 5 صفحه 224.

[13] ـ از منابع اهل سنّت: كنز العمّال، جلد 1 صفحه 208، المعجم الكبير، جلد 10 صفحه 289، المعجم الأوسط، جلد 3 صفحه 362.

[14] ـ بحارالأنوار، جلد30 صفحه 353، از منابع اهل‏سنّت: صحيح بخارى جلد5 صفحه 83، مستدرك الحاكم جلد 3 صفحه 154، والمعجم الكبير، جلد 22 صفحه 401.

[15] ـ به جزوه شماره 89 مراجعه نماييد.

[16] ـ الغدير، جلد 10 صفحه 278، و از منابع اهل سنّت: كنز العمّال، جلد 11 صفحه 614، مستدرك الحاكم، جلد 3 صفحه 131.

[17] ـ بحار الأنوار، جلد 22 صفحه 223، و از منابع اهل سنّت: مستدرك الحاكم، جلد 3 صفحه 124، و كنز العمّال، جلد 11 صفحه 603.

[18] ـ بحار الأنوار، جلد 10 صفحه 432، از منابع اهل سنّت: تاريخ مدينه دمشق جلد 42 صفحه 449، شرح نهج البلاغه ابن أبى الحديد، جلد 2 صفحه 297، و تاريخ بغداد، جلد 14 صفحه 322.

[19] ـ شرح نهج البلاغه ابن أبي الحديد، جلد 6 صفحه 50.

[20] ـ از منابع اهل سنّت: صحيح بخارى، جلد 4 صفحه 42، مسند احمد، جلد 1 صفحه 6.

[21] ـ الجواهر السنيّة، صفحه 305، از منابع اهل سنّت: مناقب خوارزمى، صفحه 240، تاريخ بغداد، جلد 1 صفحه 274 و با اندكى تفاوت.

[22] ـ بحار الأنوار، جلد 18 صفحه 315.

[23] ـ از منابع اهل سنّت: الدرّ المنثور، جلد 4 صفحه 153.

[24] ـ از منابع اهل سنّت: المعجم الكبير، جلد22 صفحه 401.

[25] ـ در بعضى روايات نقل شده كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم 120 مرتبه به معراج رفته‏اند. تفسير نور الثقلين، جلد 3 صفحه  98

[26] ـ سوره حجر، آيه 29.

[27] ـ سوره تين، آيه 4.

[28] ـ هيچ مخلوقى در نظام هستى از نظر خلقت و اخلاق برتر و بالاتر از انسان يافت نمى‏شود.

[29] ـ مفردات الفاظ القرآن، صفحه 257.

[30] ـ بحارالأنوار، جلد 43 صفحه 12.

[31] ـ الحقّ المبين، صفحه 310.

[32] ـ بحار الأنوار، جلد 43 صفحه 80، از منابع اهل سنّت: فتح البارى، جلد 9 صفحه 287 و صحيح مسلم، جلد 4 صفحه 1902 با اندكى تفاوت.

[33] ـ از منابع اهل‏سنّت: تفسير ابن‏كثير، جلد2 صفحه 15، الدرّالمنثور، جلد 2 صفحه 457.

[34] ـ الحق المبين، صفحه 261.

[35] ـ كتاب سليم بن قيس، صفحه 254، از منابع اهل سنّت: الإمامة والسياسية، جلد   1 صفحه 31.

[36] ـ نهج البلاغه، خطبه 201.

[37] ـ بحار الأنوار، جلد 8 صفحه 53.


جستجو