حضرت زهرا عليهاالسلام و مطالبه ميراث رسول خدا صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم

   زندگانى حضرت فاطمه عليهاالسلام با اينكه بسيار كوتاه و زود گذر بود، امّا بسيار پر مغز و اثر گذار بود و بررسى و تحليل آن به كاوشى با دقت نظر بالا و تأمّلى سرشار نياز دارد. رسيدن به كنه وجودى حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام، در حقيقت آرزويى است كه بسيارى از شيعيان دلباخته حضرت عليهاالسلام دارند؛ امّا همان طور كه گفته شد، اين دريا چنان غواص خود را در پيچ و خم‏هاى امواج زندگى ايشان عليهاالسلام غوطه‏ور مى‏سازد كه غواص را مجبور مى‏سازد به همان مقدار اندك بسنده كند و قلب خويش را به همان مرواريد دلخوش سازد و توشه پُر بهاى خويش را براى رفتن نزد اللّه‏ آماده گرداند. خوشا به حال كسانى كه از اين دريا مرواريدهاى بى شمارى برچيده‏اند و به كنه وجودى حضرت عليهاالسلام دست يافته‏اند.

«لاَّ يُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَكَانَ اللّهُ سَمِيعاً عَلِيماً»[2].خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود، بديهاى ديگران را اظهار كند، مگر آن كس كه مورد ستم واقع شده باشد، خداوند شنوا و دانا است. هر كس خود را محبّ و شيعه اين خاندان عليهم‏السلام مى‏داند، هر كس خود را مسلمان مى‏داند و به طور كل، هر انسان آزاده‏اى، بايد از اين ظلمى كه بر نور چشم پيامبر خدا صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم ـ حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام ـ روا داشته شده به حكم آيه شريف، ناله و فرياد سر دهد. حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام، أصبر الصابرين

    « صبر » يكى از خصوصيّاتى است كه همه انسان‏ها بايد دارا باشند. در آيات شريف قرآن مجيد و كلمات حضرات معصومين عليهم‏السلام نيز به صبر كردن در مقابل سختى‏هاى زندگى توصيه و تأكيد شده است. افراد مختلف به لحاظ اين صفت در رتبه‏هاى متفاوتى قرار دارند، برخى در برابر شدايد تحمل كمتر و بعضى صبر بيشترى دارند. وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه‏السلامتنها كسى است كه در عالم به صفت « أصبر الصابرين » (كسى كه بالاترين مرتبه صبر را دارد) معروف است.

     اين وصف در چندين مورد از زبان خود امام عليه‏السلام و در بيان ديگر ائمه عليهم‏السلام وارد شده است؛ براى مثال:

     الف. حضرت امام سجاد عليه‏السلام در خطبه معروفى كه در مسجد اموى ـ در شام ـ ايراد فرمودند، ضمن معرفى خودشان اين طور مى‏فرمايند:

« أيّها النّاس! أنا ابن مكّة ومنا، أنا ابن زمزم والصّفا… أنا ابن عليّ المرتضى عليه‏السلام…وهاجر الهجرتين وبايع البيعتين… يعسوب المسلمين، نور المجاهدين، زين العابدين، تاج البَكّائين وأصبرالصابرين »[3]. 

اى مردم! بدانيد كه من زاده مكّه و منايم، من زاده زمزم و صفايم…، من پسر علىّ مرتضايم… آن على عليه‏السلام كه دو بار هجرت كرد و دو بار بيعت نمود… پيشواى مسلمانان، و نور مجاهدان، زينت و افتخار عبادت پيشه‏كنندگان، تاج و سرآمد گريه كنندگان و صبورترين صبر كنندگان.

     حضرت امام سجاد عليه‏السلام در توصيف و معرّفى حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام، ايشان عليه‏السلام را به صفت « أصبر الصابرين » متّصف كردند.

    ب. ابن عبّاس ـ كه پسر عمو و شاگرد حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام است ـ در پاسخ به پرسش يك اعرابى در مورد شخصيّت حضرت عليه‏السلام مى‏گويد:

« لقد سألتَ يا أعرابيُّ! عن رجُلٍ عظيمٍ، يحبّ اللّه‏َ ورسولَهُ ويُحبُّهُ اللّه‏ُ ورسولهُ، ذلك واللّه‏ صالحُ المؤمنين، وخير الوصيّين، وقامعُ المُلحدين، وركن المسلمين ويعسوب المؤمنين… رئيس البكّائين وأصبر الصابرين » [4].

اى اعرابى! از مرد بزرگى سؤال كردى كه خداوند و رسولش را دوست مى‏دارد و خدا و رسولش ايشان عليه‏السلام را دوست مى‏دارند، به خدا قسم! ايشان عليه‏السلام شايسته‏ترين فرد ايمان آورندگان و بهترين جانشين است، كسى كه كافران و ملحدان را ريشه كن كرد، ستون محكمى كه مسلمانان بر آن تكيه و پناه مى‏برند و پيشواى مؤمنان…، سرآمد گريه كنندگان و صبورترين صبر كنندگان.

     حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام در سه جا از نهج البلاغه، در مورد صبر خود سخنانى بيان فرموده‏اند:

     1. در خطبه معروف شقشقيّة آمده است:

« فصبرتُ وفي العين قذى وفي الحلقِ شجا »[5]. پس صبر كردم در حالى كه خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود.

     شايسته يادآورى است كه در كلام معصوم عليه‏السلام، غلوّ و اغراق يا زياده گويى و پرگويى وجود ندارد؛ بلكه هر چه مى‏گويند عين حقّ است و حقيقت دارد. آيا صبرى اين گونه، در عالم وجود دارد؟

     2. حضرت عليه‏السلام در خطبه مفصّل ديگرى در نهج البلاغه مى‏فرمايند:

« اللّهم إنّي أستعديك على قريش ومن أعانهم، فإنّهم قد قطعوا رحمي وأكفووا إنائي وأجمعوا على منازعتي حقّاً كنت أولى به من غيري… فنظرتُ فإذا ليس لي رافد ولا ذابٌّ ولا مساعدٌ إلاّ أهل بيتي، فضننت بهم عن المنيّة، فأغضيتُ على القذى وجرعت ريقي على الشّجا، وصبرت من كظم الغيظ على أمرّ من العلقم وآلم للقلب من وخز الشّفار »[6].

خدايا! براى پيروزى بر قريش و يارانش، از تو كمك مى‏خواهم كه آنان پيوند خويشاوندى مرا بريدند و كار مرا دگرگون كردند و همگى براى مبارزه با من در حقّى كه از همه آنان سزاوارترم متّحد گرديدند… به اطرافم نگريستم، ديدم كه نه ياورى دارم و نه كسى كه از من دفاع و حمايت كند، جز خانواده‏ام كه مايل نبودم جانشان به خطر افتد، پس خار در چشم، ديده بر هم نهادم و با گلويى كه استخوان در آن گير كرده بود، جامِ تلخ را جرعه جرعه نوشيدم و در فرو خوردن خشم در امرى كه تلخ‏تر از گياه حنظل و دردناك‏تر از فرو رفتن تيزى شمشير در دل بود، شكيبايى كردم.

     3. ايشان عليه‏السلام در خطبه ديگرى مى‏فرمايند:

« فنظرت فإذا ليس لي معين إلاّ أهل بيتي، فضننت بهم عن الموت و أغضيت على القذى وشربت على الشّجا وصبرت على أخذ الكظم و على أمرّ من طعم العلقم »[7].

پس از وفات پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم و بى وفايى ياران، به اطراف خود نگاه كردم و ياورى جز اهل بيت خود عليهم‏السلامنديدم، پس به مرگ آنان رضايت ندادم. چشم پر از خار و خاشاك را ناچار فرو بستم و با گلويى كه استخوان شكسته در آن گير كرده بود، جام تلخ حوادث را نوشيدم و خشم خويش فرو خوردم و بر نوشيدن جام تلخ‏تر از گياه حنظل، شكيبايى نمودم.

     در اين خطبه نيز، تعبيرى شبيه عبارت گذشته بيان شده است: «قذى » عبارت است از خارى كه در چشم فرو رود[8]. « علقم » عبارت است از هر چيز تلخ؛ كه همان هندوانه ابوجهل است[9].

    حضرت عليه‏السلام در همه مسائل، در جنگ‏ها، در سختى‏ها و در تمام ناملايمات صبور بودند؛ كسى كه تاريخ در وصف زره او چنين نوشته است: زره حضرت عليه‏السلام پُشت نداشت[10]. وقتى ايشان عليه‏السلام به خواستگارى حضرت زهرا عليهاالسلام رفتند، پيغمبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم از ايشان عليه‏السلام سؤال كردند: على جان! چه دارى؟ عرض كردند: يا رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم! يك شمشير، يك زره و يك شتر دارم. حضرت صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم فرمودند: شتر كه براى تأمين زندگى تو است، شمشير و سپر را هم كه براى جنگ لازم دارى پس زره را كه لازم ندارى، بفروش[11].

    نكته بسيار مهم اين است، مردى كه در مقابل همه دشوارى‏ها و ناملايمات موفق بود و ايستادگى مى‏كرد، در ليلة المبيت[12]، با وجود اينكه مى‏دانستند طوايف مختلف قريش قسم ياد كرده‏اند رسول خدا صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم را به شهادت برسانند، در آن شب حسّاس بدون هيچ گونه واهمه و ترديد، با شجاعت تمام در بستر پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم خوابيدند.

     امّا همان انسان با عظمت كه اين‏طور خودش را توصيف مى‏فرمايد و امام زين العابدين عليه‏السلام نيز او را « أصبر الصابرين » مى‏نامند، در آن شبى كه حضرت زهرا عليهاالسلام را به خاك مى‏سپارد، پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم را اين‏گونه مورد خطاب قرار مى‏دهد:

« قَلَّ يا رسول اللّه‏! عن صفيّتك صبري ورقّ عنها تجلّدي. . . فبعين اللّه‏ تدفن ابنتك سرّاً »[13].

اى رسول خدا صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم! در فقدان دختر نازنينت، شكيبايى از دستم رفته و توان خويشتن دارى ندارم… در منظر خدا، فرزند شما مخفيانه به خاك سپرده مى‏شود.

     كسى كه به « اصبر الصابرين » متّصف است، كسى كه در مقابل همه ناملايمات مقاومت مى‏كند، كسى كه يك تنه در واقعه احد از جان رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم محافظت كرده و تيرها، شمشيرها و  نيزه‏ها را به جان خريده است، در مثل اين شب‏ها مى‏گويد: « يا رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم! صبر على عليه‏السلام ديگر تمام شد، على عليه‏السلام ديگر طاقت ندارد ». چه اتّفاقى افتاد كه حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام مى‏گويند: يا رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم! خدا شاهد و ناظر است كه در دل شب، دخترت عليهاالسلام را شبانه به خاك مى‏سپارم؟! چه اتّفاقى افتاد، حوادث تاريخ چگونه روى داد، سرعت حوادث چگونه بود كه به فاصله هفتاد و چند روز، آن جمعيّت عظيمى كه در روز غدير خُم، دست بيعت با حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام داده بودند و هلهله مى‏كشيدند، يكباره عوض شدند؟! چرا بايد دختر پيامبر  صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم و همسر على بن ابى طالب عليه‏السلام بعد از شهادتشان، پنهانى و شبانه به خاك سپرده شوند؟! آيا واقعاً مى‏شود از اين حوادث اغماض و چشم‏پوشى كرد؟! آيا هيچ انسان شيعه، هيچ انسان مسلمان، هيچ انسان آزاده‏اى توان چشم پوشى از اين فاجعه و حادثه را دارد؟!

     هرگز نمى‏توان نسبت به ظلمى كه به حريم رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم و ظلمى كه به ناموس پيغمبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم وارد شد، سكوت اختيار نمود و دم فروبست، جناياتى كه باعث شد حضرت صديقه عليهاالسلام وصيّت كنند كه شبانه به خاك سپرده شوند و كسانى كه حقوق ايشان و همسرشان عليهماالسلام را تضييع كردند، در مراسم تشييع و نماز و تدفين‏شان حضور نداشته باشند.

     به نظر مى‏رسد، سكوت در مقابل اين ظلم‏ها و جناياتى كه تاريخ با همه خسّتى كه به خرج داده، با همه مضيقه‏اى كه در تاريخ نويسى بوده، با همه تاريكى‏هايى كه در صدر اسلام وجود داشته، امّا اين قضايا را ثبت كرده، به معناى مشاركت در ظلم ظالمان به حضرت فاطمه اطهر عليهاالسلام است. اگر هر انسان آزاده‏اى سكوت كند، در اين جرايم شريك است و دست او به خون حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام آلوده است[14].

 شخصيّت حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام

     حضرت زهرا عليهاالسلام در جاى جاى زندگى كوتاه‏شان، سخنان و رفتارهايى از خود بر جاى گذاشتند كه همه و همه نشان دهنده شخصيّت والاى ايشان عليهاالسلام است و قدم گذاشتن در اين وادى، همتى والا و زمانى طولانى مى‏خواهد كه در اين جلسه نمى‏گنجد. يكى از اين مسائلى كه حتما بايد مورد بررسى رار گيرد، وقايعى است كه به شهادت ايشان عليهاالسلام منجر شد.

     براى درك عمق فاجعه‏اى كه به شهادت حضرت زهرا عليهاالسلام انجاميد، لازم است گوشه‏اى از شخصيت اين بانوى بزرگ عليهاالسلام را در حدّ توان و فهم خودمان بيان نماييم. براى اين منظور، احاديثى كه شيعه و اهل سنّت آن را نقل نموده‏اند، بيان مى‏نماييم:

     حديث اوّل

« أوّل شخصٍ يدخل الجنّة، فاطمة بنت محمّد صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم »[15].

نخستين فردى كه وارد بهشت مى‏شود، حضرت فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم است.

     حلقه نهايى روايت فوق ابو هريره است كه جايگاه والايى نزد اهل سنت دارد.

     حديث دوّم

« تُحشر ابنتي فاطمة عليهاالسلام وعليها حُلّة الكرامة قد عجنت بماء الحيوان، فينظر الخلائق إليها فيتعجّبون منها وتكسي أيضاً ألف حلّة من حلل الجنّة مكتوب على كلّ حُلّة منها بخطٍّ أخضرٍ، أدخلوا ابنة نبيّي الجنّة على أحسن صورة و أحسن الكرامة وأحسن المنظر، فتزفّ كما تزفّ العروس وتتوجُ بتاج العزّ ويكون معها سبعون ألف جارية »[16].

دخترم فاطمه عليهاالسلام در روز قيامت محشور مى‏شود، در حالى كه لباسهايى از كرامت پوشيده‏اند كه با آب حيات معجون شده است، پس همه خلق ايشان صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم او را مشاهده مى‏كنند و از ديدن ايشان، انگشت حيرت بر دهان مى‏گزند، همچنين مى‏پوشانند بر دختر پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم هزاران حلّه و پارچه‏اى[17] كه روى هر كدام از آنها با خطّ سبز نوشته شده: دختر پيامبرم صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم را به بهترين صورت و به والاترين كرامت و نهايت اكرام و احترام و به زيباترين شكل وارد بهشت نماييد. و ايشان عليهاالسلام را چنان كه عروس را وارد حجله مى‏كنند، وارد بهشت مى‏كنند و بر سر مباركشان تاجى از جنس عزّت و بزرگوارى مى‏گذارند و همراه ايشان عليهاالسلام هفتاد هزار كنيز بهشتى خواهد بود.

     دستور از ناحيه خداوند است كه حضرت فاطمه عليهاالسلام را اين گونه وارد بهشت كنيد، با سه ويژگى، آن هم با سه أفعل تفضيل، همان گونه كه عروس را وارد حجله مى‏كنند و تاج عزّت بر سر مبارك‏شان مى‏گذارند.

     روايت سوّم

« إذا استقرّ أولياء اللّه‏ في الجنّة، زارك آدم و من دونه النبيّين عليهم‏السلام »[18].

آن گاه كه اولياى الهى در بهشت جاى مى‏گيرند، آدم و تمام انبياى پس از ايشان عليهم‏السلام به زيارت شما خواهند آمد.

     اين روايت در تفسير فرات كوفى؛ (يكى از تفاسير قديمى شيعه) نقل شده است كه به علّت طولانى بودن، بخشى از روايت را آورديم.

     واقعاً جاى فكر و تأمّل دارد كه خداوند با اينكه وجودى بالاتر از پيامبر اكرم صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم را در عالم خلقت، خلق نكرده است، دخترشان عليهاالسلام را بر ايشان صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم در ورود به بهشت مقدّم مى‏دارد، آن هم با آن كيفيّتى كه تفصيل آن در حديث قبل گذشت. اين روايات، عظمت و بزرگوارى اين شخصيّت عليهاالسلام را مى‏رساند كه انبيا و اوليا عليهم‏السلام و شخصيّت‏هاى بزرگ عالم خلقت، از آدم عليه‏السلام تا خاتم صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم همه در صف انتظار قرار مى‏گيرند، تا حضرت زهرا عليهاالسلام را ملاقات و زيارت كنند. واقعاً يك انسان چقدر بايد شخصيّت و كمال پيدا كند كه درجه او از تمام خلقت بالاتر رود! قلم چون به وصف اين بانو عليهاالسلام مى‏رسد درمى‏ماند و افكار و عقول از درك وى درمانده مى‏شود و كسى جز خدا شايسته وصف ايشان عليهاالسلام نيست.

 عالم غيب؛ عالم غلبه باطن بر ظاهر

     دريافت و فهم خصوصيّات و ويژگى‏هاى عالم آخرت (ملكوت)، امر مشكلى است و درك آن محتاج دستگيرى وحى و كلمات ائمه هدى عليهم‏السلام از عقول ماست. با توجّه به آيات قرآن و بيان حاملان و مفسّران وحى عليهم‏السلام به اين نتيجه مى‏رسيم كه عالم ملكوت با عالم مادّه كاملاً متفاوت است. اين دنيا، عالم مُلك، و جهان آخرت، عالم ملكوت است. اين عالم، عالم غلبه ماديّات بر معنويّات؛ ظاهر بر باطن، (غيب) و صورت بر سيرت است. اين عالم به گونه‏اى است كه نمى‏توانيم سيرت‏ها را تشخيص بدهيم.

     انسانيّت هر انسان، بلكه حقيقت وجود هر موجودى به سرّ، باطن و ضميرش بستگى دارد.

« إنّما الأعمال بالنيّات وإنّما لكُلِّ امرءٍ ما نوى »[19].

به درستى كه اعمال را با نيّت مى‏سنجند و هر شخصى در گرو نيّت خويش است.

     حضرت امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند:

« إنّ اللّه‏ يَحشر النّاسَ على نيّاتهم يوم القيامة »[20].

خداوند در روز قيامت مردم را بر اساس نيّت‏هايشان محشور مى‏كند.

     توضيح مطلب اينكه اگر كسى مثلاً هفتاد سال عمر و پنجاه سال هم گناه كرده است، چرا بايد جاودان در عذاب باشد؟ همچنين مثلاً يك فردى شصت سال عمر يا هفتاد سال عمر كرده و در همه عمرش هم خوب بوده است چرا بايد تا آخر خلود در بهشت داشته باشد؟ بلكه بايد هر شخص به اندازه عمر گناهش عذاب بكشد يا به اندازه عمر ثوابش جزا داده شود.

     جواب اينكه: مردم بر اساس ضمائر و به اندازه همان باطن‏ها و نيّت‏هايشان جزا مى‏بينند؛ لذا وقتى به عالم مى‏نگريم، همه شكل‏ها و صورت‏ها به هم شبيه است و فقط مختصر تفاوت‏هايى وجود دارد. صورت و شاكله ظاهر انسان‏ها نسبت به هم تفاوت جدّى ندارد؛ امّا ممكن است چهره‏اى كه در ظاهر زيبا و دوست داشتنى است يك درنده و گرگ باشد! علم و اطلاع نسبت به ملكوت و باطن همه در اختيار خداوند سبحان است.

     در قرآن كريم آمده است:

« سُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ»[21].

منزّه است خداوندى كه مالكيّت و حاكميّت همه چيز در دست او است.

     همه اسرار و سرائر، تحت سلطه پروردگار و خالق جهانيان است و او تنها كسى است كه هيچ چيزى از علم او غايب نمى‏شود و علم او بر تمام ذرّات عالم، دائم و باقى است. حقايق اين عالم از چشم‏ها مخفى و مستور است و ما باطن همه چيز را نمى‏دانيم؛ امّا عالم آخرت بر عكس است. خداوند متعال مى‏فرمايد:

«يَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُواْ للّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»[22].

در آن روز كه زمين به زمين ديگر و آسمان‏ها [به آسمان‏هاى ديگرى] مبدّل مى‏شود و آن گاه در پيشگاه خداوند واحد قهّار، ظاهر مى‏گردند.

     اين آسمان‏ها و زمينى كه الآن مى‏بينيد، ملكوت آن‏ها به اين صورت نخواهد بود. امروز زمين ساكت، آرام، رازدار و ساتر است؛ امّا در روز قيامت به همين زمين خطاب مى‏شود و به نطق درمى‏آيد و در مقابل پروردگار تجلّى مى‏كند و آنچه پشت چهره خود پنهان كرده است، نشان مى‏دهد. قواعدى كه بر دنياى ديروز حاكم بود، تغيير خواهند كرد. آن كس كه در دنياى ديروز بر مردم حكمرانى مى‏كرد، امروز زير پاى مردم مانند مورچه له خواهد شد و كسى كه در نظر مردم، خوار و ذليل بود، امروز او را بزرگ مى‏يابند. ثروتمند ديروز، نيازمند امروز است. معيارها و ارزش‏ها تغيير مى‏يابد. خلاصه سخن آنكه، در عالم ملكوت كسى ثروتمند است كه در دنيا با نيّت درست عمل كرده باشد.

روايات متعدّدى داريم كه در آن روز، زمين هم به نفع يا عليه انسان شهادت خواهد داد[23]. همين دست و پا و اعضا و جوارح ما كه سخن نمى‏گويند، در روز قيامت به نطق درخواهند آمد.

«الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»[24].

امروز بر دهانشان مهر مى‏نهيم و دستهايشان با ما سخن مى‏گويد و پاهايشان بر كارى كه انجام مى‏دادند شهادت مى‏دهند.

     روز قيامت بر اين دهان‏ها مهر مى‏زنيم، زبان دروغ مى‏گويد؛ امّا به دست‏ها مى‏گويند حرف بزن، به پاها مى‏گويند حرف بزن، آن وقت است كه انسان‏ها به اعضاى بدن خود اعتراض مى‏كنند كه چرا عليه ما شهادت مى‏دهيد؟ چرا ما را رسوا مى‏كنيد؟ شما كه اعضاى ما هستيد، ما يك عمر با شما زندگى كرديم، در طول عمر شما همراه ما بوديد و به اراده ما حركت مى‏كرديد و به اراده ما ساكن بوديد، چرا الان همراهى نمى‏كنيد و ما را از ياد برده‏ايد؟ مگر نمى‏دانيد كه اين شهادت به ضرر شما هم خواهد بود؟! آن وقت است كه اين اعضا جواب مى‏دهند:

«أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ»[25].

همان خدايى كه هر موجودى را به نطق در آورده، ما را گويا ساخته است.

     ما امانت‏هاى خدا در دست شما بوديم؛ ولى شما امانتدار بدى بوديد!

     لذا صورت‏ها را مى‏بينيد بدون اينكه تكلّم كنند، با زبان بى زبانى صاحب خود را معرّفى مى‏كنند:

«يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكْفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ»[26].

[آن عذاب عظيم] روزى خواهد بود كه چهره‏هايى سفيد و چهره‏هايى سياه مى‏گردند؛ امّا آنها كه صورت‏هايشان سياه شده [به آنها گفته مى‏شود] آيا بعد از ايمان [واخوّت و برادرى در سايه آن] كافر شديد؟! پس بچشيد عذاب را به سبب آنچه كفر مى‏ورزيديد.

 در روز قيامت چهره‏هايى را مى‏بينيد كه نورانى‏اند، همچنين چهره‏هايى مى‏بينيد كه همه تيره و سياه‏اند، اين چهره‏هاى ظلمانى كسانى هستند كه خداوند به اينها مى‏گويد: اين به خاطر اين است كه اوّل ايمان آورديد؛ امّا سپس كافر شديد.

     در آيه ديگرى آمده است:

«وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسْوَدَّةٌ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْمُتَكَبِّرِينَ»[27].

روز قيامت كسانى را كه بر خدا دروغ بستند مى‏بينى كه صورت‏هايشان سياه است، آيا در جهنّم جايگاهى براى متكبّران نيست؟

     بر اساس اين آيات صورت افراد، باطن را به نمايش مى‏گذارند و آن را آشكار مى‏كنند.

آيات فراوانى در اين زمينه وجود دارد. قرآن چگونگى آشكار شدن حقايق، در آن عالم را به خوبى ترسيم كرده و شنونده را در آن فضا قرار مى‏دهد. در آن عالم، دادگاه عدل الهى بر پا است و تفاوت‏هاى اساسى با محاكم اين عالم دارد؛ زيرا در اين عالم براى مجرم امكان فرار وجود دارد؛ ممكن است قاضى را راضى كند؛ ممكن است رأى دادگاه اشتباه باشد؛ ممكن است…؛ امّا در دادگاه و محكمه الهى هيچ يك از اين موارد وجود ندارد؛ زيرا:

« إنّ الشاهدَ هو الحاكم »[28].

همان كه گواه است، داورى مى‏كند.

     خدايى كه بر اسرار، ضماير و خفايا عالم است، اندرون را آشكار مى‏كند و ديگر راهى و جايى براى انكار مجرم باقى نمى‏ماند[29].

 چهره مؤمنان

     در قرآن كريم آيات متعدّدى وجود دارد كه چهره مؤمنان در عالم ملكوت را به تصوير مى‏كشد. به چند آيه در اين زمينه اشاره مى‏نماييم.

«تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ»[30]. در چهره‏هايشان طراوت و نشاط نعمت را مى‏بينى و مى‏شناسى.

«وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاعِمَةٌ»[31].چهره‏هايى در آن روز شاداب و با طراوت هستند. «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ»[32]. چهره‏هايى در آن روز گشاده و نورانى است.

«وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ»[33]. آرى! در آن روز صورت‏هايى شاداب و مسرور است * و به پروردگارش مى‏نگرد.

     اين تعبيرها در قرآن نسبت به مؤمنان آمده است. مؤمنان كسانى هستند كه طراوت و تازگى از وجودشان مى‏بارد و حزن و ترسى ندارند. در آن عالم، باطل مى‏ميرد و حقيقت جلوه مى‏كند؛ امّا در اين عالم، حقّ و باطل با هم مخلوط هستند؛ لذا باطل غلبه مى‏كند؛ امّا در آن عالم، هر چه هست حقّ و حقيقت است.

     اكنون با توجه به اين مطالب و مقدّمه‏اى كه گفته شد، به كيفيّت ورود به بهشت و اقامت حضرت زهرا عليهاالسلام در آنجا مى‏پردازيم.

     سخنان رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم در رابطه با عظمت و جايگاه ويژه حضرت زهرا   عليهاالسلام، ناشى از عاطفه و رابطه پدرى و فرزندى نيست زيرا پيغمبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم فرزندان ديگرى هم داشتند؛ امّا از هيچ كدام به اين صورت سخن به ميان نياورده‏اند. اين بيان، محاسبه نظام عدل در آفرينش است. نمى‏شود كسى « على أحسن الصورة »، « على أحسن المنظر » و « على أحسن الكرامة » ظاهر بشود؛ امّا باطن و عمل اوبهترين باطن و نيك‏ترين عمل نباشد. كسى كه حشرش بر بهترين شكل، باطنش نيز در اين عالم بهترين باطن است. كسى كه در آن عالم، نخستين فردىاست كه به بهشت مى‏رود، در اين دنيا هم برترين عابد است. كسى كه در بهشت، انبيا عليهم‏السلام در صف مى‏ايستند تا ايشان عليهاالسلام را زيارت كنند، معلوم مى‏شود كه عبوديّت و معرفت ايشان عليهاالسلامنسبت به خداوند از همه انبيا عليهم‏السلامبيشتر است.

     اينها همه نكاتى هستند كه با استفاده از آيات كريم، به آنها مى‏رسيم. در آيه‏اى ديگر آمده است:

«فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ * وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ»[34]. پس هر كس به وزن ذرّه‏اى كار خير انجام دهد آن را مى‏بيند * و هر كس به وزن ذرّه‏اى كار بد انجام دهد آن را مى‏بيند.

     در آيه ديگرى از قول لقمان آمده است:

«يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ»[35]. پس! اگر به اندازه سنگينى دانه خردلى [كار نيك] انجام دهد و در دل سنگى يا در گوشه‏اى از آسمان‏ها و زمين قرار گيرد، خداوند آن را در قيامت براى حساب مى‏آورد، خداوند دقيق و آگاه است.

     بر اساس اين آيات شريف هر چه در اين جهان انجام دهيم، اثر آن را در جهان آخرت خواهيم ديد. اين‏ها همه نكته‏هايى است كه نشان از عظمت حضرت فاطمه عليهاالسلام و مقام قدسى ايشان عليهاالسلام دارد؛ نه يك سخن عاطفى از رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم؛ مثلاً پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم در قيامت به دخترشان بگويند: شما اوّل بفرماييد يا خداوند تعارف كند، لباس‏هاى مخصوصى براى حضرت زهرا  عليهاالسلام بفرستد، هرگز اين‏طور نيست! جزا و پاداش افراد در آخرت، متناسب با رفتارى است كه در دنيا داشته‏اند و اين به حكم تناسب بين عالم ملك و عالم ملكوت است.

     در اين دنيا هم رفتار ويژه رسول اكرم صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم نسبت به حضرت فاطمه عليهاالسلام، تنها بر اساس احساسات و عواطف نبود.

     در روايتى كه اهل سنّت نيز آن را نقل كرده‏اند آمده است، پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم حضرت زهرا عليهاالسلام را بسيار مى‏بوسيدند، عايشه، ايشان صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم را سرزنش كرد و گفت: اى رسول خدا صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم! تو فاطمه صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم را زياد مى‏بوسى. پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم در پاسخ چنين فرمودند:

« لمّا اُسرى بي إلى السماء، اُدخلت الجنّة فوقعت على شجرة من أشجار الجنّة، لم أر في الجنّة أحسن منها ولا أبيض ورقاً ولا أطيب ثمرةً، فتناولت ثمرةً من ثمراتها فأكلتها فصارت نطفةً في صلبي، فلمّا هبطت إلى الأرض، واقعت خديجة عليهاالسلام، فحملت بفاطمة  عليهاالسلام. فإذا أنا اشتقت إلى ريح الجنّة، شممت ريح فاطمة عليهاالسلام »[36].

در معراج وقتى مرا به بهشت وارد كردند، از ميان درختان بهشت به درختى برخورد كردم كه به نيكويى آن و درخشش برگ‏ها و پاكيزگى ميوه‏هايش در بهشت نديده بودم! از ميوه آن خوردم، پس به نطفه‏اى تبديل گرديد و بعد از بازگشت، در رحم خديجه عليهاالسلام قرار گرفت و ايشان به فاطمه عليهاالسلام باردار شد،  پس هرگاه مشتاق بوى بهشت مى‏شوم، بوى فاطمه عليهاالسلام را استشمام مى‏كنم.

     پيامبرى كه سيد الملائكه جبرائيل عليه‏السلام، غبار قدمشان را به چشم مى‏كشد و مى‏بوسد، اين پيغمبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم دخترش را مى‏بوسد. اين مقام فاطمه اطهر عليهاالسلام است. ورود ايشان عليهاالسلام به محشر و بهشت اين چنين است. همه و همه به خاطر ويژگى‏هايى است كه در اين مدّت كوتاه عمر، به عنايت خداوند به ايشان عليهاالسلام داده شده است و خودشان نيز به دست آورده و آن را كمال بخشيده‏اند. پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم مى‏فرمودند:

« فاطمة بضعة منّى فمن أغضبها أغضبني »[37]. فاطمه عليهاالسلام پاره وجود من است، كسى كه ايشان عليهاالسلام را خشمگين كند مرا خشمگين كرده است.

     همه ما مى‏گوييم فرزندانمان پاره تن ما هستند؛ امّا معنى دقيق سخن پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم چيست؟ تمام ويژگى‏هايى كه يك پدر و مادر دارند، بخش عظيمى از آن به فرزند منتقل مى‏شود. پيامبر اكرم صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم چه ويژگى‏ها و چه خصوصيّاتى داشتند؟ خداوند سبحان، رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم را اين‏گونه مورد خطاب قرار مى‏دهد:

«طه * مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى»[38]. طه * ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه به زحمت افتى.

خداوند به رسول اكرم صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم مى‏فرمايد: ما قرآن را نازل نكرديم كه تمام وقت عبادت كنى و خود را به مشقّت بيندازى؛ زيرا هنگامى‏كه دستور عبادت و نماز شب آمد، پيغمبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم تمام شب را بيدار مى‏ماندند و عبادت مى‏كردند، آن‏گاه دستور آمد:

«يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَلِيلاً * نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً * أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً»[39].

اى جامه به خود پيچيده! شب را به جز كمى به پا خيز * نيمى از شب يا كمى از آن را كم كن يا بر نصف آن بيفزا و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان.

     اين ويژگى‏ها (يعنى عبادت فراوان) به حضرت زهرا عليهاالسلام نيز منتقل شد. وقتى قرآن به پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم مى‏گويد: « ما قرآن را نازل نكرديم كه خودت را به سختى بيندازى » به حضرت زهرا عليهاالسلام نيز همين را مى‏گويد.

     حسن بصرى[40] درباره عبادت حضرت صديقه عليهاالسلام مى‏گويد:

« ما كان في هذه الاُمّة أعبد من فاطمة عليهاالسلام، كانت تقوم [في محرابها] حتّى تورّم قدماها »[41]. 

در اين امّت كسى عابدتر از فاطمه زهرا عليهاالسلام نبود، ايشان عليهاالسلام آنقدر به عبادت مى‏ايستادند كه پاهايشان متورّم مى‏گرديد.

     در روايتى از اهل سنّت نقل شده است:

« دخل رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم على فاطمة و تطحّن بالرحى و عليها كساء من حملة الإبل، فلمّا نظر إليها قال: يا فاطمة عليهاالسلام! تعجّلي فتجرّعي مرارة الدّنيا لنعيم الآخرة غداً »[42]. روزى رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم بر حضرت زهرا عليهاالسلام وارد شدند و ايشان عليهاالسلام را در حال آسياب كردن ديدند و لباس ايشان عليهاالسلام تن پوشى از پوست شتر بود، هنگامى كه رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم ايشان را ديدند، فرمودند: امروز اين سختى‏ها را تحمّل كن، فردا نعمت‏هاى اخروى را درمى‏يابى.

     در بعضى از روايات آمده است كه پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم در اين هنگام اشك ريختند.

     وقتى حضرت صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم اين منظره را ديدند، با زبان دلدارى به دخترشان بشارت دادند: « امروز اين سختى‏ها را تحمّل كن، فردا نعمت‏هاى اخروى و بهشتى را درمى‏يابى ».

     خداوند نيز اين منظره‏ها را مى‏بيند و اين آيه نازل مى‏شود:

«وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى»[43]. به زودى پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد كرد كه خشنود شوى.

     سلمان رضى‏الله‏عنه مى‏گويد: « وارد خانه حضرت فاطمه عليهاالسلام شدم، ديدم صداى گريه حضرت امام حسين عليه‏السلام بلند است و حضرت فاطمه عليهاالسلام مشغول آسياب كردن هستند. عرض كردم: خانم! اجازه بدهيد من بچه را نگه دارم كه گريه نكند. فرمودند: من بچه را نگه مى‏دارم، تو اگر مى‏خواهى، آسياب كن. سلمان مى‏گويد: وقتى خواستم آسياب كنم، ديدم دسته دستاس خون آلود بود »[44].

 يك اتّهام ناروا به حضرت صديقه كبرى عليهاالسلام

     توجّه به شكل زندگى حضرت زهرا عليهاالسلام، رويكرد ايشان عليهاالسلام را نسبت به مسائل مادّى نشان مى‏دهد. مع الأسف اخيراً زمزمه‏هايى از سوى رسانه‏هاى اهل سنّت به گوش مى‏رسد كه با حقيقت وجودى حضرت زهرا عليهاالسلام در تضاد است. با توجّه به معرفتى كه آموزه‏هاى دينى در مورد شخصيّت حضرت زهرا عليهاالسلام به دست مى‏دهد، بايد گفت: آنچه سكوت در مقابلش جايز نيست، ظلمى است كه از غصب فدك، آتش زدن در، لگد زدن به پهلو و سقط محسن عليه‏السلام، به مراتب بالاتر و مهم‏تر است. اين ظلم بزرگ، دروغ و افترايى است كه امروز به ساحت مقدّس حضرت فاطمه عليهاالسلام بسته‏اند. مى‏گويند: حضرت فاطمه عليهاالسلام در ماجراى فدك، به خاطر معيشت خود و فرزندانشان در مقابل ابوبكر ايستادند.

     واقعاً اين سخن، يك ظلم فاحش، يك بى انصافى و يك دروغ بزرگ است كه مدّعيان پيروى از سنّت پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم و كسانى كه خود را طرفدار رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم مى‏دانند، به ساحت يك معصوم عليهاالسلام روا داشته‏اند.

     حضرت فاطمه عليهاالسلام داراى مقام عصمت است. اهل سنّت نيز در رواياتى كه نقل كرده‏اند به اين معنا اعتراف دارند. آيا با مقام عصمت سازگار است كه حضرت زهرا عليهاالسلام به خاطر لقمه‏اى نان، پيش ابوبكر ـ العياذ باللّه‏ ـ دست دراز كنند؟! سوره « هل أتى » در شأن چه كسانى نازل شد؟ فخر رازى در تفسيرش اين روايت را آورده است: « حضرت اميرالمؤمنين، حضرت فاطمه و حسنين عليهم‏السلام سه روز متوالى روزه مى‏گيرند و هر روز افطار خود را به يتيم و اسير و فقير مى‏دهند[45] ». آيا امكان دارد اين خانواده عليهم‏السلام با اين اوصاف و اين سلوك زندگى، به خاطر مسائل مادّى در برابر ابوبكر بايستند و دست دراز كنند؟! هرگز…

 هدف از مقاومت حضرت زهرا عليهاالسلام در مورد فدك

     وقتى در مورد جريان فدك كمى تأمّل مى‏كنيم، بطلان ادّعاى فوق پيش از بيش روشن مى‏شود. اساسا اين حركت حضرت صدّيقه طاهره عليهاالسلام (خطبه فدكيه) براى چند منظور و نكته بوده است:

     الف ـ اعلام و هشدار براى مسلمانان به اينكه اگر كسانى كه اكنون بر كرسى حكومت تكيه زده‏اند و مدّعى امامت جامعه هستند و جاى خليفه حقيقى پيغمبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم را غصب كرده‏اند، آشكارا حق دختر پيغمبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم را زير پا مى‏گذارند، فردا با حقوق شما امّت چه خواهند كرد؟!

     ب ـ حضرت فاطمه عليهاالسلام مى‏خواستند بگويند اين افراد جاهل كه حتّى احكام اوّليه را بلد نيستند و با گستاخى حديث « نحن معاشر الأنبياء لا نورّث » را جعل مى‏كنند، و حقوق دختر پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم را پايمال مى‏كنند، با بقيّه احكام اسلام چه خواهند كرد؟!

     به چند نمونه از جهل و بى سوادى خلفا در رابطه با احكام اسلام، اشاره مى‏نماييم كه خود مورّخان اهل سنّت نقل كرده‏اند:

     1. شخصى در همان روزهاى اوّل بعد از شهادت پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم به مسجد آمد و سؤال كرد: اى خليفه! ارث جدّه( مادر بزرگ ) چقدر است، اگر بچه‏اش مرده باشد؟ ابوبكر گفت: در كتاب خدا آيه‏اى در موردش نيست، در سنّت هم چيزى نشنيده‏ام؛ بنابر اين نمى‏دانم.

     مغيرة بن شعبه ـ كه پاى منبر نشسته بود ـ گفت: اى خليفه! من از پيغمبر  صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم شنيدم كه فرمودند: ارث جدّه اينقدر است. ابوبكر به آن شخص گفت: پس بنابر حرف مغيره، ارث جدّه اين مقدار است[46].

    2. شخصى جنب شده بود و آب براى غسل نيافته بود و نمى‏دانست چه كند، از خليفه دوم مسئله را پرسيد. عمر پاسخ داد: اگر آب نيافتى، نماز نخوان[47]. حتّى مسئله تيمّم را ـ كه ساده‏ترين مسلمان آن را مى‏داند ـ بلد نبود.

     هدف اين اشخاص از تكيه زدن به مسند پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم و غصب خلافت، تحريف نمودن قرآن و سنّت پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم و نابود كردن و از بين بردن مقاصد و اهدافى است كه خداوند، آن اهداف را از بعثت انبيا عليهم‏السلام منظور كرده بود.

     عايشه گفت: پدرم دستور داد، كتاب‏هاى حديث را جمع كنم و بسوزانم. عمر وعثمان نيز چنين دستورى داده بودند[48].

    حضرت فاطمه عليهاالسلام براى يك مزرعه (فدك) و يك لقمه نان، هيچ ارزشى قائل نبودند و اين سيره تمام معصومين عليهم‏السلامو اولياى الهى است كه ارزشى براى زرق و برق دنيا قائل نيستند. اين معنا وقتى بيشتر روشن مى‏شود كه بدانيم زمانى كه مردم به حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام روى آوردند و حضرت  عليه‏السلام خلافت را قبول نمودند، فدك را ـ كه حق حضرت فاطمه عليهاالسلام بود ـ برنگرداندند.

 اتمام حجّت حضرت زهرا عليهاالسلام

     بنا به دستور رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم، حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام در برابر تمام مصايب و سختى‏ها صبر پيشه كردند و حضرت زهرا عليهاالسلام نيز غم و اندوه را تحمل كردند و دم فرو بستند. امّا سخن نهايى را به اولى و دومى گفتند و با آنان اتمام حجّت نمودند. روزى عمر و ابوبكر به حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام عرض كردند: مى‏خواهيم به عيادت دختر رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم برويم و از ايشان عليهاالسلام به جهت حوادث روى داده، پوزش بطلبيم. حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام پيغام آن دو را به حضرت زهرا عليهاالسلامرساندند. حضرت زهرا عليهاالسلامبه ايشان عليه‏السلام فرمودند: « البيت بيتك والحرّة زوجتك ».

خانه، خانه شما و آزاده، همسر شما است.

     در تمام مدّتى كه عمر و ابوبكر احوال ايشان عليهاالسلام را جويا مى‏شدند، حضرت زهرا عليهاالسلام رو به ديوار نمودند تا اينكه فرمودند: جواب نمى‏دهم مگر اينكه به پرسش من پاسخ بدهيد. آيا از رسول خدا صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم نشنيديد كه فرمودند:

« فاطمة عليهاالسلام بضعة منّي فمن آذاها فقد آذاني ».فاطمه عليهاالسلام پاره وجود من است؛ هر كس او را آزار دهد، مرا آزرده است؟   آن دو در پاسخ گفتند: آرى!

     در اين هنگام حضرت زهرا عليهاالسلام دستان خود را به سوى آسمان بالا بردند و فرمودند:

« اللّهمّ إنّهما قد آذياني، فأنا أشكوهما إليك وإلى رسولك صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم، لا واللّه‏ لا أرضي عنكما أبداً حتّى ألقى أبي رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم واخبره بما صنعتما بي، فيكون هو الحاكم »[49]. بارالها! يقيناً اين دو مرا آزردند، پس من نزد تو و رسولت صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم از آن دو شكايت مى‏كنم. به خدا سوگند! هرگز از شما دو نفر راضى نيستم تا پدرم رسول خدا صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم را ملاقات نمايم و از آنچه با من كرديد، ايشان صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم را آگاه كنم تا ايشان صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم بين ما حاكم باشند.

     بخارى در ادامه نقل مى‏كند:

« فغضبت فاطمة بنت رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم فهجرت أبابكر، فلم تزل مهاجرته حتّى توفّيت »[50].

فاطمه دختر رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم خشمگين شد و تا هنگام وفات از ابوبكر روى برگردانيد.

     بنابر اين حضرت فاطمه عليهاالسلام از آن دو خشمگين شدند و بنا به اعتراف اهل سنّت، خشم حضرت زهرا عليهاالسلام برابر با خشم رسول خدا صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم و خشم خداوند است.

     خداوند هم در قرآن مى‏فرمايد:

«وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَى»[51]. و هر كس خشم من بر او فرود آيد، به راستى نابود مى‏شود.

     پس كسى كه مورد غضب حضرت فاطمه عليهاالسلام قرار گيرد، جايگاهش جهنم است؛ در نتيجه كسانى كه غاصبانه بر جايگاه پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلمتكيه زده بودند، اهل جهنم بودند.

 تدفين حضرت زهرا عليهاالسلام

     ابن عباس در رابطه با مراسم به خاكسپارى حضرت زهرا عليهاالسلام مى‏گويد:

 فقبضت فاطمة عليهاالسلام من يومها، فارتجّت المدينة بالبكاء من الرجال والنساء ودهش الناس كيومٍ قُبض فيه رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم؛ فأقبل أبوبكر وعمر، يعزّيان علّيا ويقولان له: يا أبا الحسن لاتسبقنا بالصلاة على ابنة رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم. فلمّا كان في الليل دعا علي عليه‏السلام، العباس و الفضل والمقداد وسلمان وأباذر وعمّار… فلمّا أصبح الناس جعل أبوبكر وعمر والناس يريدون الصّلاة على فاطمة عليهاالسلام. فقال المقداد: لقد دفنّا فاطمة عليهاالسلام البارحة »[52].

    آن روزى كه حضرت زهرا عليهاالسلام از دنيا رفتند، همه مردم يكپارچه گريه مى‏كردند. [آيا اين مردم همان‏هايى نبودند كه نشستند و تماشا كردند؟ گروهى مرد نما به خانه حضرت فاطمه عليهاالسلام رفتند و آن فاجعه را به بار آوردند. آيا اين مردم همان كسانى نبودند كه حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام يكى يكى به خانه‏هايشان مى‏رفتند و آنها در جواب مى‏گفتند: يا على عليه‏السلام! ما قبلاً با كس ديگرى پيمان بسته‏ايم؟] و زن و مرد مانند روز رحلت رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله‏ و سلم به وحشت افتاده بودند. پس ابوبكر آمدند تا به حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام تسليت بگويند، به ايشان عليه‏السلام گفتند: مبادا قبل از ما بر فاطمه عليهاالسلامنماز بگذارى.

     حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام دنبال ابن عباس، فضل، مقداد، سلمان، ابوذر و عمار فرستادند، آنان آمدند و در تجهيز زهرا عليهاالسلام به حضرت اميرالمؤمنين عليهاالسلام كمك كردند. ابتدا حضرت عليه‏السلام داخل خانه و پشت پرده، حضرت فاطمه عليهاالسلام را غسل دادند. هنگام غسل بر ايشان عليه‏السلام چه گذشت؟ آيا دست ايشان عليه‏السلام آن لحظه‏اى كه فرياد مى‏زدند و گريه مى‏كردند به بازوى حضرت فاطمه عليهاالسلام رسيد يا در نور مهتاب آن چهره‏اى را كه حضرت فاطمه عليهاالسلام از حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام مى‏پوشاندند، ديدند يا دستشان به پهلوى حضرت زهرا عليهاالسلام رسيد؟

   سرانجام غسل تمام شد. نماز خواندند وحضرت فاطمه عليهاالسلام را دفن كردند.

     صبح كه فرا رسيد ابو بكر، عمر و بقيه مردم آمدند تا بر پيكر حضرت فاطمه عليهاالسلام نماز بخوانند، در راه مقداد را ديدند، گفتند: مقداد! كجا مى‏روى؟ گفت: به خانه مى‏روم. گفتند: مگر براى نماز حضرت فاطمه  عليهاالسلام نمى‏روى؟ مقداد گفت: ايشان عليهاالسلام را ديشب دفن كرديم. نوشته‏اند عمر چنان سيلى محكمى به صورت مقداد زد كه او در خون روى خاك مى‏غلتيد. مقداد برخاست و دستش را به ديوار گرفت و در حالى كه گريه مى‏كرد، خطاب به دومى و بقيه مردم گفت: اتّفاقا ديشب كه حضرت فاطمه عليهاالسلامرا غسل مى‏داديم و حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام گريه مى‏كردند، هنوز از پهلوى حضرت زهرا عليهاالسلام خون جارى بود. گفتند: چرا؟ گفت: به خاطر غلاف شمشيرى كه به پهلوى ايشان عليهاالسلام خورده بود.

     پی نوشت ها:

  [2].سوره نساء ، آيه 148.

 [3]. بحار الأنوار ، جلد 45 صفحه 138.

 [4]. نهج السعادة ، جلد 8 صفحه 38 و خلاصه عبقات الأنوار ، جلد 4 صفحه 328.

 [5]. نهج البلاغه ، خطبه 3.

 [6]. نهج البلاغه ، خطبه 217.

 [7]. نهج البلاغه ، خطبه 26.

 [8]. لسان العرب ، جلد 15 صفحه 172.

 [9]. لسان العرب ، جلد 12 صفحه 422.

 [10]. شرح احقاق الحق ، جلد 8 صفحه 325 ، و از منابع اهل سنت: تاريخ مدينه دمشق ، جلد 2 صفحه 363.

 [11]. دلائل الإمامه ، صفحه 84.

 [12]. ابن أبى الحديد شرح نهج البلاغه ، جلد 13 صفحه 261 و تفسير فخر رازى ، جلد 5 صفحه 231.

 [13]. نهج البلاغه ، خطبه 202 و كافى ، جلد 1 صفحه 459.

 [14]. از خدا مى‏خواهيم همه ما را يارى كند كه ما شريك در اين ظلم‏ها نباشيم و بتوانيم به گونه‏اى احقاق حقّ فاطمه اطهر عليهاالسلام را بكنيم. واقعاً عمق اين فجايع قابل درك نيست. در يك فاصله كوتاه از روز غدير تا زمانى كه در سقيفه جمع شدند و همان روز در خانه حضرت 

اميرالمؤمنين عليه‏السلام و حضرت فاطمه عليهاالسلام آمدند و در خانه را شكستند و به آتش كشيدند چند روز فاصله است ؟ ! دقيقاً تا روز اوّل ربيع كه اولين جنايت منعقد مى‏شود: 72 روز بيشتر فاصله نيست.

 [15]. از منابع اهل سنّت: كنز العمّال ، جلد 12 صفحه 110 ، لسان الميزان ، جلد 2 صفحه 618 و
ميزان الاعتدال ، جلد 2 صفحه 618.

 [16]. تاريخ مدينة دمشق ، جلد 13 صفحه 334.

 [17]. وقتى مى‏خواهند عروس‏ها را خيلى آرايش كنند لباسهاى متعدّد و تورهاى متعدّد و لايه لايه را به او مى‏پوشانند و افتخار مى‏كنند كه تور چند لايه بود.

 [18]. بحار الأنوار ، جلد 43 صفحه 227.

 [19]. بحار الأنوار ، جلد 67 صفحه 211.

 [20]. محاسن ، جلد 1 صفحه 262

 [21]. سوره يس ، آيه 83.

 [22]. سوره ابراهيم ، آيه 48.

 [23]. وسايل الشيعه ، جلد 5 صفحه 186.

 [24]. سوره يس ، آيه 15.

 [25]. سوره فصّلت ، آيه 21.

 [26]. سوره آل عمران ، آيه 106.

 [27]. سوره زمر ، آيه 60.

[28]. نهج البلاغه ، كلمات 324.

 [29]. مانند اينكه از صحنه قتل يك نفر فيلم بردارى شده باشد. اگر قاتل فردا در دادگاه منكر شود ، فيلم را به او نشان مى‏دهند و مى‏گويند: چه چيزى را مى‏خواهى انكار كنى ؟

 [30]. سوره مطفّفين ، آيه 24.

 [31]. سوره غاشيه ، آيه 8.

 [32]. سوره عبس ، آيه 38.

 [33]. سوره قيامت ، آيه 22 ـ 23.

 [34]. سوره زلزال ، آيه 7 ـ 8.

 [35]. سوره لقمان ، آيه 16.

 [36]. بحارالانوار ، جلد 18 صفحه 315 و از منابع اهل سنت: الدرّ المنثور جلد 4 صفحه 153 و المعجم الكبير جلد 22 صفحه 401 بيان كامل اين روايت را در كتاب در دانه خلقت ، رفتار امّت صفحه 13 ، تأليف حضرت آية اللّه‏ يثربى مى‏يابيد.

 [37]. از منابع اهل سنّت: صحيح بخارى ، جلد 4 صفحه 210.

 [38]. سوره طه ، آيه 1 ـ 2.

 [39]. سوره مزّمل ، آيه 1 ـ 4.

 [40]. حسن بصرى ؛ وى رييس مذهب قدريه است و هميشه دنبال رياست بود و از يارى
اميرالمؤمنين عليه‏السلام امتناع نمود و خود را از زاهدان و عادلان جلوه مى‏داد قاموس الرّجال ، جلد 3 صفحه 198 .

 [41]. مناقب آل ابى طالب ، جلد 3 صفحه 119.

 [42]. درّ المنثور ، جلد 6 صفحه 361 و فتح القدير ، جلد 5 صفحه 46.

 [43]. سوره الضحى ، آيه 5.

 [44]. بحار الأنوار ، جلد 43 صفحه 28.

 [45]. تفسير فخر رازى ، جلد 3 صفحه 224 و كشّاف ، جلد 4 صفحه 677.

 [46]. از منابع اهل سنّت: الموطّأ ، جلد 2 صفحه 513 و نيل الأوطار ، جلد 6 صفحه 175.

 [47]. از منابع اهل سنّت: صحيح بخارى ، جلد 1 صفحه 90 و صحيح مسلم ، جلد 4 صفحه 61 و 62 ( براى اطلاع بيشتر از نادانى خلفا در مورد احكام دين به جلد ششم از كتاب ارزشمند الغدير مراجعه فرمائيد ).

 [48]. ر. ك: سيرى در آيات ولايت و امامت ، جلد 3 صفحه 181.

 [49]. كتاب سليم بن قيس، صفحه 254 ، از منابع اهل سنّت: الإمامة والسياسة، جلد 1 صفحه 31.

 [50]. صحيح بخارى ، جلد 4 صفحه 42 ، مسند أحمد ، جلد 1 صفحه 6.

 [51]. سوره طه ، آيه 81.

 [52]. كتاب سليم بن قيس ، صفحه 255.
 


جستجو