دعا

«أسألك بسبحات وجهك وبأنوار قدسك وابتهل إليك بعواطف‏ رحمتك ولطائف برّك أن تحقّق ظنّي بما اُؤمّله من جزيل إكرامك‏ وجميل إكرامك وجميل إنعامك في القربى منك والزّلفى لديك والتّمتّع‏ بالنّظر إليك وها أنا متعرّض لنفحات روحك وعطفك ومنتجع غيث‏ جودك ولطفك فارّ من سخطك إلى رضاك هارب منك إليك راجٍ‏ أحسن ما لديك معوّل على مواهبك مفتقر إلى رعايتك»(1).

خداوندا! از تو به حقّ عظمت و جلالتِ و جهت و به حق نورانيّت قدسيّتت،درخواست مى‏كنم و نزد عواطف رحمانيّتت و لطائف احسانت، كه پا برجادارى گمانم را به آنچه از تو آرزو دارم در اكرام و انعام فراوانت و در نزديك ‏كردنم و نوازش نمودم از طرفت و بهره‏ورى در نظر به آستانت، و هم اكنون‏ خود را در معرض نسيم عنايت و لطفت در آورده‏ام، و تقاضاى باران جود و رحمتت را مى‏نمايم. از خشمت به رضايت و به درگاهت گريزانم اميدوار بهترين چيزى هستم كه در نزد توست، اعتماد به بخششهايت دارم،

و نيازمند به سرپرستى تو هستم.

سوگندهاى امام عليه السلام:

امام سجاد عليه السلام در اين مناجات خداوند را به امورى سوگند مى‏دهند،در جلسهٔ گذشته به دو مورد اشاره نموديم. امّا موارد ديگر،

«وابتهل إليك بعواطف رحمتك».

خداوندا! تو را به رحمتهاى پى در پى و مستمرت سوگند مى‏ دهم.

براى كلمهٔ (عاطفة) در لغت دو معنا ذكر شده است: 1 – وصل و اتّصال. 2 – ميل و تمايل.

بر اساسى معناى دوم، عبارت امام زين العابدين عليه السلام را مى‏توان بدين‏گونه تفسير نمود: خداوندا! قسمت مى‏دهم به آنچه كه رحمتت به آن تمايل‏ دارد.

بر اساس روايات رحمت الهى بر سخط و عذاب مقدّم است،

«يا من سبقت رحمته غضبه»(2).

اى كسى كه رحمتش بر غصبش پيشى گرفته است.

(لطائف برّك) خداوندا! قسم به نيكى‏هايى كه از لطف بى پايانت ‏سرچشمه مى‏گيرد.

(برّ) به معناى اتّساع و گشادگى در احسان و تفضّل است.

«اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ»(3).

خداوند نسبت به بندگانش لطف دارد.

خداوند داراى نعمات بى شمارى است كه برخى از آنها براى ما غيرقابل ادراك و از ديد و نظرمان پنهان مى‏باشد.

در اين فراز امام سجاد عليه السلام به نيكى‏ها و الطاف خاص الهيّه، خداوند را سوگند مى‏دهد.

امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند:

«من قبل اللَّه منه حسنة واحدة لم يعذّبه أبدا ودخل الجنّة»(4).

اگر خداوند يك نيكى از كسى بپذيرد، او را هرگز عذاب نمى‏كند و وارد بهشت ‏مى‏شود.

اين روايت نمونهٔ بسيار روشن و زيبايى از لطف الهى مى‏باشد.

از اين فرازِ نيايش امام عليه السلام مى‏توان، درس خداشناسى آموخت. به ‏عبارت ديگر اين فراز به ما مى‏آموزد كه، آن قادر متعال چه صفات و ويژگيهايى دارد. ما به عنوان يك بنده كه در مسير معرفت و كمال هستيم‏ براى طىّ طريق چگونه بايد با او سخن بگوييم و چه انتظارى از او داشته‏ باشيم؟

خواسته‏ هاى امام عليه السلام:

امام سجاد عليه السلام در اين قسمت از نيايش خواسته‏ها و حوائج خود را درقالب دعا و نيايش بيان مى‏فرمايند. اين طلب و تقاضا داراى جنبه‏هاى‏ متفاوت انسان‏شناسى، معرفت‏شناسى و كمال جويى مى‏باشد. همانطور كه قبلاً نيز گفته شد امام عليه السلام در قالب دعا يك دوره خداشناسى كامل را نيز آموزش ‏مى‏دهند. اگر بطور دقيق و علمى و با نگاه كارشناسانه به اين دعاها توجّه شود دريايى از معارف الهى به روى طالبان آن گشوده مى‏شود. اين مسير انسان را از بى راهه رفتن و مطالبه معرفت از فاقد آن مصون مى‏سازد.

«جزيل إكرامك وجميل انعامك».

خداوندا! اكرامت مدوام و زيبا است.

خداوند متعال نعمتهاى فراوانى دارد و همه آنها زيبا هستند. امّا دراين نيايش امام عليه السلام نعمتى خاص و زيبا از خداوند طلب مى‏نمايند و آن‏ عبارت است از:

«فى القربى منك والزّلفى لديك».

خدايا! دوست دارم هميشه در نزد تو باشم.

اگر انسان اين دريافت و وجدان را داشته باشد كه هميشه خداوند با اوست و او نيز با خدا است، زندگى او سرشار از آرامش و اميد خواهد شد در واقع امام عليه السلام حضور نزد خداوند را نعمت مى‏داند. نعمتى كه اغلب انسانها از آن غافل هستند.

«والتمتّع بالنّظر إليك».

بارالها! از اينكه با تو هستم و تو را مى‏بينم لذّت مى‏برم.

هنگامى كه انسان بداند هميشه در محضر خداوند است، تمام سختى‏ها و تلخى‏هاى زندگى در نزد او رنگ مى‏بازد. انسانى كه از ديدار حق لذّت‏ مى‏برد، اگر روزى گرفتار ستمگرانى شود كه بخواهند جان او را بستانند، به ‏هيچ وجه احساس تلخى و سختى به او دست نخواهد داد و آن لحظه خطرناك‏ نيز براى او شيرين و زيبا خواهد بود. سيّد الشهدا عليه السلام در كربلا داراى چنين ‏احساس زيبايى بودند. هنگامى كه فرزندش على اصغر عليه السلام بر روى دستان ‏مباركشان به شهادت رسيد، خون او را به آسمان پرتاب نمودند و فرمودند:

«هون على ما نزل بي إنّه بعين اللَّه»(5).

هر چه از مصيبات بر من نازل شود آسان است، زيرا من در پناه و نگاه‏ خداوند هستم.

اگر آدميان هميشه خداوند را ببينند و لذّت ببرند، زندگى زيبا و آرامى ‏خواهند داشت.

«وها أنّا متعرّض لنفحات روحك وعطفك».

پروردگارا! بنده تو خود را در معرض الطاف و عنايات تو قرار داده است.

«ومنتجع غيث جودك ولطفك».

خداوندا! مى‏خواهم از باران كرم، بخشش و لطف تو منتفع و بهرمند گردم.

«فارّ من سخطك إلى رضاك».

بارالها! از خشم و غضب تو به رضا و خشنوديت پناه مى‏برم.

اگر با تمام وجود پى ببريم كه رحمت و لطف اقتضاء ذات خداوند است‏ و خشم و غضب الهى ريشه در اعمال و كردارمان دارد، به گونه‏اى ديگر رفتار خواهيم كرد. به عبارت ديگر باور كردن و ايمان به اين مطلبِ بظاهر ساده‏ جهان بينى ما را متحوّل مى‏سازد و در پى اين تحوّل در نگرش، اعمال و رفتار بيرونى ما نيز تغيير خواهد كرد.

مستحب است كه براى خواندن نماز هفت بار تكبير بگوييم، و پس ازهر تكبير دعايى بخوانيم. در تكبير پنجم اين دعا مستحب است:

«منك وبك ولك وإليك، لا ملجأ ولا منجا ولا مفرّ منك إلّا إليك»(6).

از تو و به وسيله تو و براى تو و به سوى تو، جز تو هيچ پناه و نجات و راه ‏فرارى نيست.

«هارب منك إليك»

بارالها! از تو به تو پناه مى‏بريم.

يعنى از خشم تو كه‏ حاصل اعمال و رفتار ما مى‏باشد به احسان و كرم تو پناه مى‏بريم.

به عنوان تشبيهى هر چند ناقص، پدرى خشمگين را در نظر آوريد كه‏ مى‏خواهد فرزندش را تنبيه نمايد، و فرزند براى آنكه عوطف پدرش را تحريك كند، گريه مى‏كند. خشم پدر ريشه در اعمال زشت فرزند دارد، امّا لطف و مهربانى پدر ريشه در فطرت و احساس پدرانه او دارد.

خداوند مى‏ فرمايد: «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ»(7). پس به سوى خدا بگريزيد. «راج أحسن ما لديك». خدايا! هر چه كه دارى خوب و زيبا است امّا آرزو و اميد من به بهترين چيزى [رحمت] است كه نزد توست. «معوّل على مواهبك».

بارالها! اعتماد و تكيه گاه من، مواهب و عطاياى بى كران توست.

«مفتقر إلى رعايتك».

خداوندا! من نيازمند به مراعات و مواظبت تو هستم. [خداوندا! مراقب ماباش تا در دامهاى شياطين گرفتار نگرديم].

نياز انسان به مبدأ وجود نيازى مقطعى و بخشى نمى‏باشد. به عبارت‏ ديگر نياز موجودات به مبدأ در بقا و استمرار همانند جريان آب مى‏باشد. در لحظه‏اى كه مانعى در ميان باشد اين جريان متوقف مى‏گردد.

اين عبارت روشن كننده و تمييز دهنده خداشناسى و معرفت‏شناسى مذهب ‏حقّهٔ اهل بيت ‏عليهم السلام با ديگر مكاتب است. بعضى از اديان تحريف شده معتقد هستند خداوند بعد از آنكه جهان را خلق كرد، مانند ساعتى كه آنرا كوك‏ مى‏نمايند آنرا به حال خود رها كرده ديگر تصرّفى در آن ندارد. اين عبارت‏ نياز مداوم و هميشگى انسان را به مبدأ در حدوث و وجود و همچنين در ادامه‏ٔٔ راه كمال بيان مى‏نمايد.

ممات شبيه به حيات:

اگر مراعات و مراقبت خداوند نباشد، همهٔ ما در دنيا گمراه مى‏شويم و شكست مى‏خوريم، شكست و گمراهى در دنيا نتيجه‏اى جز خسران آخرت‏ ندارد.

مرگ انسانها و رستاخيز آنان در روز قيامت، بازتاب زندگى دنيوى ‏آنان مى‏باشد(8)، در اين زمينه روايات فراوانى وجود دارد.

رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمايند:

«يموت الرجل على ما عاش عليه و يحشر على ما مات عليه»(9).

هر كس آن گونه مى‏ميرد كه زندگى كرده است و آن گونه محشور مى‏شود كه‏ مرده است.

مى‏گويند شخصى در حال احتضار بود، اطرافيانش هر چه سعى كردندكه او را تلقين نمايند، تا شهادتين را قبل از مرگ بر زبان جارى سازد، موفّق ‏نشدند، و بعد از آن محتضر گفت:

يا ربّ قائلة يوماً وقد تعبت أين الطريق إلى حمام منجاب(10)

چه بسا خانم جوينده‏اى در روز از من نشانى حمام منجاب را بپرسد.

او در تمام حيات خود در حسرت آن لحظه‏اى بود كه نتوانست از زن‏ زيبا رويى كام بگيرد. روزى زنى از او نشانى حمام منجاب را مى‏پرسد. امّا وى ‏او را به خانه‏اش راهنمايى مى‏كند. هنگامى كه زن به قصد سوء او پى مى‏برد،از وى مى‏خواهد كه به بازار برود و غذا و ديگر ما يحتاج را تهيّه نمايد. زن از اين فرصت بهره مى‏برد و مى‏گريزد.

اين آرزوى شيطانى در تمام سالهاى زندگى با او همراه بوده است. در واقع اين ميل به نافرمانى و گناه جزيى از وجود او گشته است. آيا ممكن است‏ اين همراه نامبارك در لحظه مرگ انسان را رها كند؟

افرادى را ديده‏ايم، كه در حال احتضار نمى‏توانند، شهادتين را به زبان ‏جارى نمايند، و فكر آنان مشغول محاسبه و رسيدگى به امور دنيوى و مادّى‏ مى‏باشد. لذا در بسيارى از روايات، اهل بيت‏ عليهم السلام ما را از فكر گناه و تفكّر در امورى كه مورد رضايت خداوند نيست، نهى فرموده‏اند.

اصل برابرى شيوهٔ مرگ و روش زندگى اصلى فراگير است. اين اصل ‏حتى اهل علم و روحانيّون را نيز در بر مى‏گيرد. اگر طلبه‏اى در تمام زندگى در فكر قواعد فقهى و اصولى باشد و خداوند را در تحصيل و زندگى مدّ نظر نداشته باشد، هنگام مرگ به جاى اداء شهادتين، از استصحاب و اصالت‏ البرائة سخن خواهد گفت.

در روايات تأكيد فراوانى شده است كه اگر كسى در طول حيات خود به‏ حج مشرّف نشود يا مرتكب بعضى محرّمات شود، كور(11) يا كافر(12) از دنيا مى‏رود. بنابر بايد هميشه از خداوند بخواهيم كه با ايمان از دنيا رفته و مؤمن‏ محشور شويم.

«تَوَفَّنَا مُسْلِمِينَ»(13).

پروردگارا! ما را مسلمان بميران.

سزاى بدعت در دين:

امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند: در گذشته، فردى دنيا دوست زندگى‏ مى‏كرد كه در ذهن خود، دنيايى پر از ناز و نعمت ساخته بود و براى رسيدن‏ به آن بسيار سعى و تلاش مى‏كرد. شب و روز در فعّاليّت و تكاپو بود. امّا هرچه بيشتر تلاش مى‏كرد، كمتر بدست مى‏آورد. وى تصميم گرفت ادّعاى‏ نبوّت نمايد. سرانجام با نيرنگ و فريب ادّعاى پيغمبرى كرد و عدّه‏اى دور اوگرد آمدند. پيامبر دروغين به خواستهٔ خود كه ثروت، قدرت و مكنت بود،دست يافت. امّا پس از چندى از كرده خود پشيمان گشت و گفت:

«بئس ما صنعت ابتدعت ديناً و دعوت الناس إليه وما أرى لي توبة إلّا أتى من دعوته إليه فأردّه عنه. فجعل يأتي أصحابه الذين أجابوه‏ فيقول إنّ الّذي دعوتكم إليه باطل وإنّما ابتدعته. فجعلوا يقولون ‏كذّبت هذا هو الحق ولكنّك شككت في دينك فرجعت عنه. فلمّا رأى‏ ذلك عمد إلى سلسلة فوتّد لها وتدا ثمّ جعلها في عنقه وقال لا أحلّها حتّى يتوب اللَّه عزّوجلّ عليّ فاوحي اللَّه إلى نبيّ من الأنبياء قل لفلان:وعزّتي لو دعوتني حتّى ينقطع أوصالك ما استجبت لك حتّى تردّ من‏مات ممّا دعوته إليه فرجع عنه»(14).

چه كار بدى انجام دادم! دينى دروغين ساختم و مردم را به آن دعوت‏ نمودم. توبهٔ من اين است كه مردم را از آن دين باز گردانم پس به نزد پيروانش رفت و به آنان گفت: آن چه به شما گفتم، نادرست بود و آن دين،جعلى و ساختگى است. امّا پيروانش به او گفتند: دروغ مى‏گويى، آنچه ‏نخست گفتى درست بود و اكنون در دين خود شك و ترديد نموده‏اى، آن‏ شخص زنجيرى را با ميخ به گردن خود آويخت، و گفت: هنگامى زنجير را از گردن خود باز مى‏كنم، كه خداوند از گناهانم بگذرد. امّا خداوند به يكى از پيامبران وحى فرمود: به فلانى بگو: اگر تار و پود بدنت از هم جدا گردد توبهٔ‏ٔ تو را

نمى‏پذيرم، مگر اينكه همهٔ كسانى كه دين تو را پذيرفته‏اند، حتّى‏ مردگان را از آن دين خود ساخته، باز گردانى.

بعضى از انسانها اگر بدعتى ايجاد نمايند يا سخن باطلى را به زبان ‏آورند شهامت و شجاعت آن را دارند كه توبه نمايند و از عقائد باطل خود دست بردارند، امّا خبيث دوّمى چنين شهامتى نداشت و مرگ و آتش آخرت‏ را بر ننگ و عار دنيا ترجيح داد و گفت: «النار ولا العار»(15).

برخى از مردم براى رسيدن به مقاصدشان از راه بدعت گزارى وارد مى‏شوند. چندى پيش شخصى ادّعاى قطبيّت كرده بود. هنگامى كه او را بازداشت كردند، اعتراف نمود كه من كارگر هستم و زندگى سختى داشتم، براى‏ اينكه زندگى‏ام مرفّه بشود از اين راه وارد شدم و مردم زيادى را فريب دادم.

مراقبت خداوند در گرو ياد خدا:

ما نيازمند حفاظت و مراقبت پروردگاريم. امّا اين مهم هنگامى به وقوع‏ مى‏پيوندد كه نخست حريم و حرمت الهى را پاس داريم، و هيچ‏گاه از خداوند غافل نگرديم و هميشه در حال (ذكر) يعنى به ياد خدا باشيم.

اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏ فرمايند:

«من عمّر قلبه بدوام الذكر حسنت أفعاله في السرّ والجهر»(16).

هر كس با مداومت ذكر و ياد خداوند، قلبش را آباد كند، اعمال آشكار و پنهان وى نيك خواهد شد.

كسى كه هميشه به ياد خداوند است ظاهر و باطن او يكى مى‏باشد، و اعمال و افعال او در خلوت و جلوت حَسن و نيك خواهد بود.

اگر حريم الهى را مراعات نكنيم، خداوند نيز ما را محافظت نمى‏كند،زيرا مراقبت امرى دو طرفه مى‏باشد.

عدم مراقبت خداوند، پيامدى جز فراموشى و نسيان نخواهد داشت.

خداوند مى‏فرمايد:

«وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»(17).

و همچون كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به (خود فراموشى) گرفتار كرد آنها فاسقانند.

(فاسق) در اين آيه به معناى مؤمنِ گناه كار نمى‏باشد، بلكه منظور،انسان منحرفى است كه راه صحيح را نمى‏يابد و هرگز در مسير صواب قدم ‏نخواهد گذاشت.

طلاّب و روحانيون بايد بسيار مواظب باشند، انحرافات و گمراهيهاى ‏بزرگ، ريشه در اشتباهات بسيار كوچك دارد. اگر خداى نا كرده روزى دچار اشتباه شديم و مسأله‏اى فقهى را نادرست بيان كرديم، همين كه به اشتباه‏ خودمان پى برديم، بايد سريع جبران نماييم، تا مردم در گمراهى باقى نمانند.اصرار بر اشتباه، يعنى فراموشى خداوند و خريدارى جهنّم. اصرار بر اشتباه از مسأله‏اى كوچك آغاز مى‏شود و به مسائل مهم‏تر اعتقادى چون توحيد، نبوّت‏ و امامت ختم مى‏شود.

خداى نا كرده همانند عابدى نباشيم كه پس از سالها عبادت، بخاطر گناهى كه مرتكب شد، هنگامى كه مى‏خواستند او را بدار بياوزيند، مشرك ‏شد. و كافر از دنيا رفت.

امام سجاد عليه السلام از محضر اقدس الهى مسئلت مى‏نمايد، پروردگارا! ما نيازمند به محافظت و مراعات تو هستيم، تا دچار گمراهى نگرديم. اين‏ تعبيرات براى همه ما تنبّه است و انشاء اللَّه همهٔ ما به اين تنبّهات، متنبّه ‏شويم.

1) مناجات خمس عشر، مناجات الراغبين.

2) مصباح المتهجد، صفحهٔ 442.

3) سورهٔ شورا، آيه 19.

4) مجموعه ورّام، جلد 2 صفحهٔ 86.

5) لهوف، صفحهٔ 69.

6) فقه الرضا، صفحهٔ 104.

7) سورهٔ ذاريات، آيه 50.

8) مثنوى معنوى دفتر سوم ابيات 3439 به بعد،

مرگ هر يك اى پسر همرنگِ اوست پيشِ دشمن، دشمن و، بر دوست، دوست

آنكه مى‏ترسى زمرگ اندر فرار

آن زخود ترسانى اى جان، هوش‏دار

روىِ زشت توست نه رخسارِ مرگ

جانِ تو همچون درخت و، مرگ، بَرگ

9) مجموعه ورّام، جلد 2 صفحهٔ 133.

10) كشكول شيخ بهايى، جلد1 صفحهٔ 248.

11) بحار الانوار، جلد 96 صفحهٔ 6.

12) بحار الانوار، جلد 74 صفحهٔ 48.

13) سورهٔ اعراف، آيه 126.

14) ثواب الاعمال، صفحهٔ 257.

15) مدينة المعاجز، جلد 2 صفحهٔ 96.

16) عيون الحكم والمواعظ، صفحهٔ 458.

17) سورهٔ حشر، آيه 19.


جستجو