امید واری

مناجات چهارم از مناجات‏هاى پانزده گانه امام سجاد عليه السلام مناجات الراجين ‏نام دارد. در توضيح عبارات قبلى اشاره شد كه خوف و رجاء مانند دو بال براى پرواز به سوى كمال الهى است. به همين خاطر امام بلافاصله بعد از مناجات الخائفين،مناجات الراجين را آغاز مى‏نمايند.

«يا من إذا سَئلهُ عبدٌ أعطاه و إذا أمَّلَ ما عِنده ‏بَلَّغه مُناه و إذا أقبَلَ عَلَيه قَرَّبَه و أدناه و إذا جاهَرهُ بالعصيان سَتَر على ذَنْبِه و غَطّاه‏و إذا توكّل عليه أحسَبَه و كَفاهُ».

همانگونه كه در مناجات الخائفين بحث را با توضيح متعلّق خوف آغاز كرديم‏ در اين مناجات هم ابتدا به روشن ساختن متعلّق رجاء مى‏پردازيم.

متعلّق اميد كه در عبارات دعا به تناوب تكرار گرديده است؛ چيست؟خداوند مى‏فرمايد:

«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً»(1).

مسلماً براى شما در زندگى رسول خدا سر مشق نيكويى بود براى آنها كه اميد به‏ رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى‏كنند.

«فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَ لاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ ‏أَحَداً»(2).

پس هر كس به لقاى پروردگارش اميد دارد، بايد كارى شايسته انجام دهد، و هيچ‏ كسى را در عبادت پروردگارش شريك نكند.

از دو آيهٔ فوق چنين استفاده مى‏شود كه اساسى‏ترين ثمرهٔ اميد عمل صالح ‏است و از طرف ديگر عمل صالح است كه انسان را به نقطهٔ مطلوب مى‏رساند. به ‏عبارت ديگر متعلّق رجاء و اميد لقاء الهى است و لقاء الهى مرهون عمل صالح ‏مى‏باشد.

در آيات ديگر مشخصات انسان‏هاى نا اميد ذكر شده است. خداوند مى‏فرمايد:

«إَنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا وَ رَضُواْ بِالْحَياةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ ‏آيَاتِنَا غَافِلُونَ»(3).

آنان كه به ملاقات ما و روز رستاخيز اميدوار نيستند و به زندگى دنيا خشنود شدند و بر آن تكيه كردند و آنان كه از آيات ما غافلند جايگاهشان آتش است.

همانگونه كه بندهٔ اميدوار در طلب لقا الهى و عمل صالح است بندهٔ نااميد در آيات و روايات به عنوان كسى كه فقط طالب دنيا است و تكيه گاهى جزء دنيا ودنياطلبى ندارد، معرفى گرديده‏اند. بنده نااميد چون اميدي جز به دنيا ندارد؛ لذا نمى‏تواند عمل صالح داشته باشد، و نهايتاً از آيات الهى غافل مى‏ماند.

آثار اميد و رجاء

اولين ثمرهٔ رجا و اميد اين است كه اميدوار را بر مى‏انگيزد و او را به تحرّك وامى‏دارد. اميدوار همواره براى تلاش، كار و قبول زحمت انگيزه دارد. اميد در انسان‏ مانند موتور محرّك مانع ايستايى، خمودگى و افسردگى مى‏گردد. اميدوار در تلاش وتكاپو براى به دست آوردن متعلّق اميد است. بنابر اين مهمترين اثر اميد تلاش است‏ بگونه ايى كه اين دو مفهوم لازم و ملزوم هم هستند. اگر فعّاليّت نباشد، اميد داشتن ‏دروغ و بى معنى است و فعاليّت بدون اميد غير ممكن است. در اين خصوص روايت‏ جالبى از امام صادق عليه السلام منقول است.

«قال: قُلت لأبي عبداللَّه عليه السلام اِنَّ قوماً من مواليك يُلمّون بالمعاصي‏ و يقولون نرجو. فقال عليه السلام: كذبوا، ليسوا لنا بموال اولئك قوم ترجّحت‏بهم الأمانيُّ، من رجا شيئاً عمل له و من خاف من شي‏ء هرب منه»(4).

شخصى به امام عليه السلام عرض مى‏كند: عدّه‏ايى از دوستان و پيروان شما مرتكب گناه ‏و معصيت الهى مى‏شوند و مى‏گويند ما اميدوار هستيم. امام ‏عليه السلام در پاسخ‏ مى‏فرمايند: اينان دروغ مى‏گويند و از پيروان ما نمى‏باشند. اينان گروهى هستند كه‏ آرزوها بر آنان غلبه كرده است. هر كس به چيزى اميد داشته باشد براى به دست ‏آوردن آن تلاش مى‏كند، و هر كس از چيزى ترس داشته باشد، بايد در عمل از آن‏ گريزان باشد.

امام عليه السلام در اين روايت به روشنى حاصل و نتيجهٔ اميدوارى را اين گونه بيان ‏مى‏فرمايند: اميدوار واقعى كسى است كه اميد در رفتار و اعمال او خود را نشان دهد و باعث تعالى و كمال وى گردد. يعنى اميد در او داعى ايجاد كند كه به سمت متعلّق ‏اميد حركت كند و براى تحصيل آن تلاش نمايد.

بنابر اين اصل و اساس اميد بازگشت به ذات اقدس الهى دارد و بندگان ‏راجى، در واقع به رحمت الهى اميدوارند و مرتبهٔ نهايى و كمالِ اميد، اميد به لقاءالهى است. اساس مطلب اين است كه تلاش ما بايد در جهت رسيدن به فضل و رحمت الهى باشد.

تفاوت اصلى در اين است كه تلاش و تحمل سختى راه، براى رسيدن به ‏هدف، معمولاً با تعب، مشقت و درد و رنج همراه است؛ اما اميدوار واقعى اين سختى‏ راه را حس نمى‏كند. در واقع تمام اين سختى‏ها براى او شيرين و لذّت بخش ‏مى‏گردد و اين از ديگر ثمرات اميد است. يعنى اميد، تحولى در انسان ايجاد مى‏كند كه طىّ طريق و تحمّل درد و رنج براى رسيدن به هدف را براى انسان لذّت بخش ‏مى‏كند. تلاشِ انسانِ اميدوار خستگى به همراه ندارد؛ زيرا از لحظه لحظه آن لذّت ‏مى‏برد. وقتى انسان به دنبال محبوبى است و منزل محبوب دور و راه سخت و پرمشقّت است، انسان عاشق از طى طريق خسته نمى‏شود و چون به اميد وصال ‏محبوب است از تمام رنجهاى راه لذّت مى‏برد و اين مشقّت راه براى او شيرين و دلنشين است.

نقطه كمال براى اميدواران اين است كه رنج عبادت بر آنها شيرين است رنج‏شب بيدارى و تعب نخوابيدن بر آنها هموار است؛ نه تنها هموار بلكه شيرين،دلنشين و دوست داشتنى است كسى كه به دنبال نقطه اميدش حركت مى‏كند، از بيدارى شب و روزه دارى طولانى روزهاى تابستان، بيدارى شبهاى طولانى ‏زمستان نه تنها خسته نمى‏شود بلكه لذّت مى‏برد. البته اين تلاش، بذل مال هم ‏مى‏خواهد. خداوند مى‏فرمايد:

«وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ»(5).

كسانى كه از آنچه به آنان روزى داده‏ايم پنهان و آشكار انفاق مى‏كنند، تجارتى بى‏زيان و خالى از كساد را اميد دارند.

اين تجارت و داد و ستد با خداوند است. او از بنده مى‏خواهد تا مخفيانه انفاق ‏نمايد تا به رحمت و لقاء الهى دسترسى پيدا كند. كسى كه كالاى گران ‏قيمت را به‏بهاى نازلى مى‏خرد، آيا احساس خسارت مى‏كند؟ او بعد از تحويل گرفتن متاع ‏احساس لذت و شيرنى مى‏كند و نمى‏گويد پول از كفم رفت و چيزى بدست نياوردم.امام اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏فرمايد:

«صبروا أيّاماً قصيرة أعقبتهم راحة طويلة،تجارةٌ مُربحة يَسَّرَها لهم ربّهم»(6)

كسانى كه با پروردگار معامله مى‏كنند و اين ايام‏ كوتاه عمر را بذل مى‏كند مشقّت را تحمل مى‏كنند و صبر پيشه مى‏كند و در مقابل‏ يك راحت و سعادت ابدى را

بدست مى‏آورند. سعادت ابدى با بذل يك امر موقت ‏يك تجارت شيرين است. در اين معامله اگر بذل ثروت و مال، وقت، آرامش و آسايش و حتى اگر بذل جان نياز باشد؛ شيرين است.

با توجّه به اينكه در آستانهٔ ايّام با فضيلت عرفه مى‏باشيم به جاست چندجمله‏ايى در اين خصوص عرض نمائيم اين روايت را مرحوم محدث قمى در مفاتيح‏ نقل كرده است.

«سمعَ علي بن الحسين عليه السلام يوم عرفة سائلاً يسألُ الناسَ فقال له:ويحك أغير اللَّه تسأل في هذا اليوم إنَّه يُرجى لما في بطون الحبالي في ‏هذا اليوم أن يكون سعيداً»(7).

امام سجاد عليه السلام روز عرفه سائلى را ديدند. كه در حال تكدّى و سوال از مردم‏است. امام عليه السلام به او فرمودند: واى بر تو! آيا در چنين روزى از غير خدا تقاضامى ‏نمايى، در حالى كه در اين روز براى جنين در شكم مادر اميد سعادتمندى ‏مى‏رود.

كسانى كه اهل عبادت و راز و نياز مداوم هستند و همواره به فضل و رحمت ‏الهى اميد دارند و به درجه‏ايى از معرفت نائل آمده‏اند كه هر لحظه خود را در محضر الهى مى‏دانند و كمتر لحظه ايى را در غفلت به سر مى‏برند، توجّه اين افراد و لطف‏الهى به اينگونه اشخاص نيازمند روز عرفه و غير عرفه نمى‏باشد. اما عليرغم آن‏ بعضى از روزها و شبها گويى دعوت خاصّى از طرف محبوب و ذات اقدس الهى رسيده ‏است، اين دعوت خاص اصولاً داراى رحمت خاصّى نيز هست. لذا براى درك ‏فضيلت اين ايّام و بهرمندى از اين دعوت ويژه بسيار سفارش شده است. اين دعوت ‏فراگير و همگانى است خداوند تعالى همه را از پير و جوان، زن و مرد، بزرگ و كوچك ‏همه را به خوان كرم خود فرا خوانده است. كسانى كه توفيق ندارند در صحراى عرفات ‏مشغول عبادت باشند مى‏توانند به ديگر مكانهاى متبرّك بروند و توفيق حضور درآنجا را درك نمايند. امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند:

«أن اللَّه يوم عرفة ينظر إلى زوّار قبر الحسين عليه السلام فيغفر لهم ذنوبهم‏ و يقضى لهم حوائجهم قبل أن ينظر إلى أهل الموقف بعرفة»؛

خداوند تبارك وتعالى روز عرفه قبل از توجّه و نگاه به حجّاج حاضر در عرفات به زائران قبر امام حسين عليه السلام توجّه نموده و گناهانشان را مى‏آمرزد و حوائجشان را بر آورده مى‏سازد.

غفلت، آفت اميدوارى

متعلّق اميد در اين دعا را روشن نموديم و گفتيم كه اميدوار بدون تلاش راه به ‏جايى نمى‏برد، همچنين تلاشى كه ظاهرى سخت دارد در نظر اميدوار جز شيرينى ‏نمى‏باشد. امّا آفتى كه انسان اميدوار و راجى بايد به آن توجّه كند غفلت است. راهى‏ كه پيش روى داريم راهى است طولانى، اين راه نيازمند معلّم و هادى مى‏باشد. اگركسى به نشانه‏ها و تابلوهاى راهنما در مسير توجّه نكند، گمراه مى‏گردد. به عبارت ‏ديگر اميدوار نمى‏تواند غافل باشد، بلكه بايد با كمك معارف الهى نقطهٔ اميد را در نظر بگيرد و تلاش نمايد تا به مقصد برسد. آيه هفت سوره يونس به روشنى اين نكته ‏را بيان مى‏كند،

«إَنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَياةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ ‏آيَاتِنَا غَافِلُونَ»(8).

آنان كه به روز رستاخيز و ملاقات اميدوار نمى‏باشند و به زندگى دنيا خشنودشدند و بر آن تكيه كردند و آنها از آيات ما غافلند.

سؤال و اعطاء

امام سجاد عليه السلام مناجات الراجين را با اين جمله آغاز مى‏نمايند: «يا من إذاسئله عبدٌ أعطاه» اى كسى كه اگر بنده‏ايى از تو تقاضا نمايد به او پاسخ مى‏دهی (امام عليه السلام بين دو مفهوم سؤال و اعطاء رابطهٔ مستقيم برقرار نموده است. به عبارت ‏ديگر امام مى‏فرمايند: رحمت الهى بگونه‏ايى است كه به محض تحقّق سوال، اعطاء قطعى است. در دعاى ابو حمزه مى‏خوانيم «وليس من صفاتك أن تأمر بالسؤال وتمنع العطيّة» خداوند! از صفات تو اين نيست كه، بندگان را به تقاضا نمودن امرنمايى و از طرف ديگر در مقابل اين سوال و اظهار حاجت، بخل نموده و پاسخ بنده را ندهى. نمى‏شود ما را به گدايى امر نموده باشى امّا به گداى در خانه خود عطا ننمايى.خود در قرآن فرمودى:

«وَأَمَّا السَّائِلَ فَلاَ تَنْهَرْ»(9).

سوال كننده را از خود مران.

خدا اجلّ، ارفع و اعظم از آن است كه كسى از او گدايى كند و او رد نمايد. در اين ايّام كه فصل دعا و گدايى درب خانهٔ خداست بايد توجّه داشته باشيم كه نزد كسى ‏در حال سوال هستيم كه مالك تمام خزائن است او ربّ العالمين و مالك الملوك ‏است. هر چه اعمّ از مادّى و معنوى از او بخواهيم دريغ نمى‏نمايد اما بايد توجّه داشته ‏باشيم كه سوال محقّق گردد، تا ارتباط مورد نظر فراهم گردد.

حال اين سوال مطرح مى‏گردد كه عليرغم اين همه سوال و دعا، چرا استجابت و اعطاء نمى‏باشد؟ پاسخ در عدم تحقّق سوال و دعا است. يعنى دعا درست نبوده خواندن و نحوهٔ سؤال غلط بوده است. لذا بايد بياموزيم كه از خدا چه ‏حوائجى را طلب كنيم. اگر دنيا، قدرت و ثروت از خدا بخواهيم مى‏دهد، زيرا اين ‏مسائل براى خدا ارزشمند نيست. براى نمونه خداوند به قارون ثروت فراوان عطا نمود و قدرت را هم به فرعون كه «أبغض خلق اللَّه» بود عنايت نمود. امّا آيا مقام قرب‏ و صفا و مقام تنزّه و پاكيزگى روح را هم عنايت نمود؟ اگر كسى به مقام قرب و تنزّه‏ رسيد ديگر هرگز دنيا را از خداوند نمى‏خواهد. در آن هنگام عبد و اصل جز رضاى‏ خالق چيزى مطالبه نمى‏كند. انبياء و اولياء الهى هيچكدام دنيا و متعلّقات آن را ازخداوند نخواستند.

در مجموعهٔ انبياء (عليهم السلام) فقط سليمان از خداوند دنيا طلب نمود. خداوند در قرآن‏كريم كريم مى‏فرمايد:

«قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكاً لاَّ يَنبَغِي لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ»(10).

گفت: پروردگارا! مرا ببخش و حكومتى به من عطا كن كه بعد از من سزاوار هيچ‏كس نباشد، كه تو بسيار بخشنده‏ايى.

علّت اينكه حضرت سليمان از خداوند دنيا و ملك منحصر به فرد خواسته ‏است براى ما روشن نيست. امّا در روايات ذكر شده است كه ايشان آخرين پيامبرى‏است كه وارد بهشت مى‏گردد، چرا كه دنيا پاسخگويى و مشكلات به همراه دارد. من ‏از اين فرصت مى‏خواهم استفاده كنم و نكته ايى را به عزيزان تذكّر دهم. ما و شما راهى را انتخاب كرده‏ايم، نكند مشاكل دنيوى، زر و زيورهاى دنيا، سختى‏هاى دنيا و فريب كارى‏هاى دنيا ما را منحرف كنند. خيلى‏ها در همين عصر ما، حضور داشتند كه آنها را در محافل دينى و در محافل علمى مى‏ديديم كه اهل مباحثه و مذاكرهٔ ‏علمى هم بودند اما لباس روحانيّت نداشتند. اينان در حوزه درس خوانده‏اند و حتّى ‏گاهى به

مرتبهٔ اجتهاد هم رسيده‏اند. امّا به خاطر مضايق دنيوى به سفرهٔ بقيّةاللَّه ‏عليه السلام پشت كرده و رفته‏اند. نكند مضايق و مشاكل دنيوى ما را چنان جلب خود كند كه گاهى سؤالمان از خدا مطالب بى ارزش باشد و اگر هم جواب درستى نگرفتيم ‏العياذ باللَّه به اين سفره پشت كنيم. سفرهٔ با بركتى كه همهٔ نعمت‏هاى الهى در آن ‏وجود دارد و خير آن در همين اقلّ قليل است. من بالعيان مى‏بينم بعضى از تفكّرات ‏و چهره‏ها را كه به خاطر مطامع دنيوى حوزه و درس و بحث را رها كرده‏اند و به‏سمت‏هاى ديگرى رفته‏اند.

خداوند همه ما را از مزالّ اقدام محافظت كند.

«والسّلام عليكم ورحمة اللَّه وبركاته»

……………….( Anotates )……………..

1) سورهٔ الاحزاب، آيه 21.

2) سورهٔ كهف، آيه 110.

3) سورهٔ يونس، آيه 7.

4) اُصول كافي جلد 2، صفحهٔ 68.

5) سورهٔ فاطر، آيه 29.

6) نهج البلاغه، صفحهٔ 304 خطبهٔ همام.

7) من لا يحضره الفقيه جلد 2، صفحهٔ90.

8) سورهٔ يونس، آيه 7.

9) سورهٔ الضحى، آيه 10.

10) سورهٔ ص، آيه 35.

الحمد للَّه ربّ العالمين و صلّى اللَّه على سيّدنا محمّد و آله الطاهرين‏ و لعنة اللَّه على أعدائهم أجمعين.

«إلهي لا تُغلِق على مُوحّديك أبواب رحمتِكَ و لاَ تحجُب مشتاقيك عن ‏النظر إلى جَميل رؤيتك إلهي نَفسٌ أعزَزْتَها بِتوحيدك كَيفَ تُذِّلُها بِمهانَةِ هِجْرانك وضميرٌ إنعَقَدَ على مَوَدَّتِك كَيف تُحرِقه بِحرارةِ نيرانِك إلهي أجِرْني ‏من أليم غَضَبِكَ و عَظيمِ سَخَطِكَ».

امام سجاد عليه السلام در آخرين عبارات مناجات بعد از گفتگوى بسيار شيرين و دلنشين با ذات اقدس ربوبى و اظهار اشتياق و مودّت و خوف و ترس ‏از عدم پذيرش به درگاه خداوند متعال، به اين عبارات مى‏رسند كه خدايا! من ‏يگانگى و وحدانيّت تو را باور دارم و به رحمت تو اميدوار هستم، درِب رحمت ‏خود را به روى من مبند و مرا از اين رحمت محروم مگردان. رحمت ذات ‏اقدس ربوبى، يك رحمت رحمانيّه است. اين رحمت نسبت به همهٔ مخلوقات ‏و موجودات فراگير است.

كفّار توفيق لقاء ندارند. يعنى قابليّت لقاء از آنان گرفته شده و جايگاهشان سجّين است. امّا در مقابل مؤمن و موحّد قابليّت لقاء دارد، ولى ‏كيفيّت آن متفاوت است. گاهى محبّ، محبّى است كه در رفتار و منش، همهٔ ‏علقه‏هاى محبوب را رعايت كرده، در اين حالت لقاء محبّ و محبوب لقاء زيبايى است و حاصل آن شيرين و لذّت بخش است. اما گاهى محبّى است كه ‏رعايت همهٔ علقه‏هاى محبوب را نكرده است او محروم از لقاء نمى‏شود، ولى ‏وقتى لقاء حاصل شد، لقاء همراه با عتاب و خطاب است و شيرين نخواهد بود. لذا اينجا موحّد از خدا مى‏خواهد كه خدايا من چون موحّد هستم از لقاء تو محروم نخواهم بود، اما اين لقاء و ديدار، ديدارِ شيرين و ثمر بخش باشد و ديدارِ همراه با محاكمه و عتاب و ترشرويى نباشد.

امام عليه السلام در اينجا به ما مى‏آموزد كه از خدا چگونه لقاء او را بخواهيم و نيز چگونه لقايى را بخواهيم.

تجلّى ذات اقدس ربوبى براى بندگان متفاوت است. در خصوص ‏تفاوت در تجلّى به اين روايت توجّه كنيد.

«إنّ يحيى عليه السلام لقى عيسى‏عليه السلام وعيسى متبّسم. فقال يحيى عليه السلام:مالي أراك لاهياً كأنّك آمن! فقال‏عليه السلام: مالي أراك عابساً، كأنّك‏ آيس؟ فقالا: لا نبرح حتّى ينزلَ علينا الوحي، فأوحى اللَّه إليهما:أحبُّكما إلىَّ الطلقُ البسّام، أحسنكما ظنّاً بي»(5).

حضرت يحيى عليه السلام فرزند زكرياى پيامبر روزى به حضرت عيسى عليه السلام‏ برخورد كرد و او را خندان ديد. حضرت يحيى عليه السلام به او اعتراض نمود و فرمود: آيا از عذاب الهى خود را در أمان يافته ايى كه اينگونه ‏مى‏خندى و خوشحال هستى؟ حضرت عيسى عليه السلام در پاسخ فرمود:آيا تو از رحمت پروردگار مأيوس هستى كه اينگونه ناراحت و افسرده‏ هستى. از جانب خداوند متعال خطاب آمد: من آن كسى را بيشتر دوست دارم كه گمانش به من زيباتر و بهتر باشد. كسى نزد من محبوب ‏است كه خود خندان و گشاده رو است. در واقع حضرت عيسى عليه السلام‏ چون به خداوند گمان نيكو دارد و به رحمت او اميدوار است مقدّم‏ مى‏باشد.

يحيى در مقام تصوّر و تخيّل خدا را هميشه در مقام قهر و غضب ‏مى‏بيند اما عيسى خدا را در مقام رحمت و رأفت و عطوفت مى‏بيند و لذا امام ‏سجاد عليه

السلام به ما مى‏آموزد كه از خدا لقائى را طلب كنيم كه شيرين، دلنشين و لذّت آفرين باشد. يعنى بتوانيم خود را بگونه ايى تربيت كنيم كه وقتى به‏ ديدار او مى‏رويم بى عيب باشيم تا با عتاب و تلخى كه ناشى از اعمال ناصواب ‏خودمان است خدا را ملاقات نكنيم.

در خصوص لقاء و رؤيت به يك نكته كلامى اشاره مى‏كنيم تا مكمّل‏ نكات اخلاقى بيان شده باشد. روايتى از اميرالمؤمنين عليه السلام منقول است كه

«جاء حبرٌ إلى أميرالمؤمنين صلوات اللَّه عليه فقال: يا أميرالمؤمنين هل رأيت ربّك حين عبدته؟ فقال: ويلك ما كنت‏أعبد ربّاً لم أره؛ قال: وكيف رأيته؟ قال: ويلك لا تدركه العيون في‏مشاهدة الأبصار ولكن رأته القلوب بحقائق الإيمان»(6).

يكى از احبار خدمت اميرالمومنين عليه السلام رسيد و عرض كرد: خدايى را كه عبادت مى‏كنى آيا تا كنون او را ديده ايى؟ حضرت فرمودند:هيچ‏گاه خدايى را كه نديده‏ام عبادت نكرده‏ام. سؤال كرد چگونه خدا را ديده‏ايى؟ حضرت فرمودند: با چشم ظاهرى نمى‏توان او را ديد ‏بلكه بايد با چشم دل و به حقيقت ايمان خداوند را ديد.

پيرامون همين موضوع صدوق قدس سره در توحيد از صفوان بن يحيى ‏روايتى را نقل مى‏كند:

سألني أبو قرّة المحدّث أن أدخله إلى أبي الحسن الرضا عليه السلام‏ فاستأذنته في ذلك فأذن لي فدخل عليه، فسأله عن الحلال ‏و الحرام والأحكام حتّى بلغ سؤاله التوحيد، فقال أبوقرّة: إنّا روينا أنَّ اللَّه عزَّوجلَّ قَسَّمَ الرؤية و الكلام بين اثنين، فقسّم لموسى عليه السلام ‏الكلام و لمحمّد صلى الله عليه وآله وسلم الرؤية، فقال أبو أبوالحسن‏ عليه السلام: فمن المبلّغ‏ عن اللَّه عزَّوجلَّ إلى الثقلين الجنّ و الإنس:

«لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَ هُوَيُدْرِكُ الأَبْصَارَ»(7)،

«وَلاَ يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً»(8)،

«لَيْسَ كَمِثْلِهِ ‏شَيْ‏ءٌ»(9)؛

أليس محمّد صلى الله عليه وآله و سلم؟ قال: بلى، قال‏ عليه السلام: فكيف يجيي‏ءرجل إلى الخلق جميعاً فيخبرهم أنّه جاء من عند اللَّه و أنّه يدعوهم ‏إلى اللَّه بأمر اللَّه و يقول:

«لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ»

«وَلاَ يُحِيطُونَ بِهِ‏عِلْماً»

«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ»،

ثمَّ يقول: أنا رأيته بعيني، و احطت به ‏علماً، و هو على صورة البشر!! أما يستحيون؟ ما قدرت الزنادقة أن ترميه بهذا أن يكون يأتي عن اللَّه بشي‏ء، ثم يأتي بخلافه من ‏وجه آخر. قال أبوقرّة: فأنّه يقول:

«وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى»(10)

فقال‏أبو الحسن ‏عليه السلام: اِنَّ بعد هذه الآية ما يدلّ على ما رأى، حيث قال:

«مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى»(11)

يقول: ما كذب فواد محمّد صلى الله عليه وآله وسلم مارأت عيناه، ثم أخبر بما رأى فقال:

«لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ‏الْكُبْرَى»(12)

فآيات اللَّه غير اللَّه، وقد قال: «وَلاَ يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً»فإذا رأته الأبصار فقد أحاطت به العلم، و وقعت المعرفة(13).

ابو قرّه از من درخواست نمود تا او را به محضر امام على ابن موسى ‏الرضاعليه السلام ببرم. از حضرت تقاضاى ملاقات براى او نمودم و حضرت ‏نيز پذيرفتند. ابو قرّه گفت: براى ما اينگونه روايت شده است كه ‏خداوند ديدار و سخن گفتن خود را بين دو نفر تقسيم نموده است. با موسى عليه السلام سخن گفته است و ديدار روى خود را نصيب حضرت‏ محمّد صلى الله عليه وآله وسلم نموده است. حضرت امام رضا عليه السلام فرمودند: چه كسى ‏به جن و انس خبر داده كه (چشمها او را نمى‏بينند؛ ولى او همهٔ چشمها (را مى‏بيند)، (آنان هرگز نسبت به او احاطه و علم ندارند)، آيا پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم ناقل اين سخنان از جانب خدا نبوده است؟ ابو قرّه پاسخ داد،آرى، حضرت فرمودند: چگونه ممكن است شخصى به مردم اين‏گونه ‏خبر

دهد و از طرف ديگر بگويد من خدا را با چشم خود ديدم و او به ‏شكل و صورت انسان است!! كسانى كه اين‏گونه سخن مى‏گويند شرم‏نمى‏كنند؟! ابو قرّه گفت: خداوند در قرآن مى‏فرمايد: (بار ديگر او رامشاهده كرد) حضرت ‏عليه السلام فرمودند: بعد از اين آيه آنچه را پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم ديدند، روشن مى‏كند: (قلب در آنچه ديد هرگز دروغ ‏نگفت) آيهٔ شريفه مى‏فرمايد: قلب پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم آنچه را كه چشمانش ‏ديد تكذيب نكرد. سپس آيهٔ شريفه در مورد چيزى كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم‏ ديدند خبر مى‏دهد: (او پاره‏اى از آيات و نشانه‏هاى بزرگ پروردگارش ‏را ديد) نشانه‏هاى خداوند غير از خود اوست. قرآن مى‏فرمايد: (آنان‏ هرگز نسبت به او احاطه و علم ندارد) اگر چشمها او را ببينند نسبت به‏ او احاطه و علم پيدا كرده معرفت مى‏يابند.

رواياتى از اين قبيل كه از اهل بيت ‏عليهم السلام به دست ما رسيده مبناى نظر متكلّمين شيعه در خصوص رؤيت خداوند مى‏باشد. با كمال تأسّف در بين ‏عامّه مسأله رؤيت بطور وسيع تحريف شده و چون در تحصيل معرفت به‏ منابع غير وحيانى و اجتهادات شخصى نادرست متّصل شده‏اند به بيراهه رفته ‏و منحرف شده‏اند.

توحيد مايهٔ عزّت مؤمن

«إلهي نفس أعزَزْتَها بِتوحيدك كيف تذلّها بمهانة هجرانك» خدايا بندگان تو متفاوت هستند. عده‏ايى تو را نشناخته و انكار كرده‏اند، بت پرست ‏و ديگر پرست شده‏اند و خدا پرست نيستند امّا به ما سعادت توحيد را عنايت ‏فرموده‏اى. ايمان به يگانگى خداوند در كلام امام عليه السلام مايه عزّت انسان معرّفى ‏شده. بنابر اين عزّت مومن به ايمان اوست، اگر ايمان به خدا از او گرفته شود ديگر هيچ چيزى براى انسان باقى نمى‏ماند.

«وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ»(14)

(عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است).

خدايا! نفسى كه با شناخت تو عزّت پيدا كرده است، آنجايى كه وقت‏ عزّتمندى است، يعنى يوم القيامة، «تذِّلها بِمهانة هِجرانِك» آيا اين نفس راذليل و خوار مى‏كنى؟ «وضمير انعقد على مودّتك كيف تحرقه بحرارة نيرانك» دلى كه با

مودّت تو گره خورده و با ياد و ذكر تو جان گرفته است؛ دلى ‏كه جايگاه محبّت تو و اولياء توست؛ آيا اين ظرف معرفت و ياد خود را مى‏سوزانى؟ در آتش سوختن شأن دشمنان توست؛ آنهايى كه قلبشان از محبّت تو و اولياء تو تهى است.

«إلهي أجرني من أليم غَضَبك وعظيم سخطك يا حنّان يا منّان»

خدايا! ما را از عذاب دردناك و غضب خود، پناه بده.

آثار اسماء الهى

هر كدام از اسماء الهى داراى آثار ويژه‏ايى است. براى آشنايى با اين ‏آثار و توجّه به معانى آنها بهترين راه استفاده از ادعيه و روايات ائمّهٔ اطهار عليهم السلام ‏مى‏باشد زيرا مفسّران اصلى و خاندان وحى آشناترين افراد به معارف الهى‏هستند.

حنّان يعنى، كثير الاقبال على العباد، لحظه‏اى بندگانش را رها نمى‏كند. اين شأن حنّانيّت خداست. منّان يعنى خدايى كه معطى بر بندگان ‏است. خطاب و راز و نياز با خدا با اين الفاظ معناى خاصّى دارد. وقتى براى ‏طلب رزق و روزى او را مى‏خوانيم، يا رزّاق مى‏گويم، امّا وقتى يا حنّان‏ مى‏گوييم در واقع قرب الهى و رحمت خاصّ او را طلب مى‏كنيم.

جابر يعنى جبران كننده؛ خداوند كمبودها و كاستى‏ها را جبران ‏مى‏كند. خداوند پوشاننده كاستى‏ها و نواقص است اين صفت در كنار ستّار آمده است زيرا به لحاظ معنايى مكمّل آن است.

خدا ستّار است؛ در اين عالم بر ما پرده پوشى مى‏كند. خداوند آنقدر ستّار است كه بعضى از گناهان حتّى از دو ملك مأمور ثبت افعال ما نيز پوشيده ‏مى‏ماند.

از امام عليه السلام سؤال كردند گناهانى كه بر دو ملك مخفى است كدامند؟حضرت فرمودند: گناه دل است. خدا اين قدر ستّار است كه اجازه نمى‏دهد دوملك عتيد و رقيب از آلودگى دل انسان مطّلع شوند.

در قيامت هنگام حساب، بندگان به دو قسمت تقسيم مى‏شوند

«فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ»(15).

گروهى به بهشت وارد مى‏شوند و گروهى به دوزخ مى‏روند.

بزرگترين فضاحت آن است كه انسان در صف دوزخيان قرار گيرد.زمان پاسخ گويى از بزرگترين تا كوچكترين مسائل مورد باز خواست قرار مى‏گيرد. نفس حال و وضع قيامت هراس انگيز و وحشتناك است و اگر انسان ‏در گروه دوزخيان باشد هول و هراس او دو چندان خواهد بود. آنقدر محاسبه ‏دقيق است كه شگفت زدگى همه را در پى خواهد داشت.

در خصوص باريك و دقيق بودن حساب الهى در آخرت نقل اين قضيه‏ خالى از لطف نمى‏باشد. يكى از دوستان نقل مى‏كرد: پدر بزرگى داشتم كه ‏مرحوم شده بود. سابقاً در كاشان لباسهايى مى‏دوختند كه از نوعى پنبه زرد رنگ پارچهٔ آن تهيه مى‏شد نام اين گونه لباسها مَلّه بود. اين گونه لباسها دوام‏ بيشترى نسبت به ديگر لباسها داشت. به علّت كثرت استفاده و دوام زياد صاحب لباس از اين لباس خسته شده بود لذا روزى لباس مستعمل را به لب‏ باغچه مى‏زند و از روى مزاح مى‏گويد: پاره شو خسته شدم. ناقل كه از مؤمنين ‏موثّق است گفت: پدر بزرگم را در عالم رويا ديدم به من گفت آنقدر حساب ‏باريك است كه حساب آن لباس مستعمل را هم پس دادم.

«نجّنى برحمتك من عذاب النّار و فضيحة العار».

خدايا با رحمت خود مرا از اين حساب دقيق وبى آبرويى نجات بده.

وقتى از اين موارد كوچك اينگونه به دقت سوال و باز خواست ‏مى‏گردد؛ چگونه بايد جوابگوى نعمتهاى بزرگ خداوند باشيم؟!پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏فرمايد:

«لا تزول قدما عبد يوم القيامة حتى يسأل عن أربع عن عمره فيما أفناه و عن شبابه فيما أبلاه و عن ماله من أين كسبه و فيما أنفقه و عن‏حبّنا أهل البيت»(16).

قيامت بندگان قدم از قدم بر نمى‏دارند مگر اينكه چهار چيز از آنان بازخواست مى‏گردد اول: عمر خود را در چه راهى سپرى كرده،دوم: جوانى را چگونه طى كرده، سوم: مال و ثروت خود را از چه راهى بدست آورده و در چه راهى هزينه كرده و چهارم: از مودّت و دوستى اهل بيت‏عليهم السلام سؤال مى‏گردد.

جوانى را چه كار كردى با گشت و گذار طى كردى؟ مرحوم علاّمهٔ ‏حلّى‏قدس سره كه در بين فقهاى شيعه كثير التأليف‏تر از ايشان نداريم. تاليفاتى‏ نظير: تذكره، منتهى و كتاب‏هاى متعدّد قواعد و تبصره كه اگر بخواهيم به‏صورت كتاب‏هاى جديد

عرضه كنيم قطعاً از دويست جلد كتاب بيشتر مى‏شود. ايشان در ايّام زيارتى به كربلا مشرّف شدند. فاصله حلّه تا نجف و كربلا زياد نيست. ديده شد كه  در موقع نماز فرزند ايشان فخرالمحقّقين به ‏پدر اقتدا نكرد. سؤال شد آيا علاّمه از عدالت ساقط شده كه فرزندش اقتدا نمى‏كند؟ فخر المحقّقين به پدر عرض كرد: شما تدريس و تدرّسِ فقه اهل‏بيت ‏عليهم السلام كه واجب عينى شماست را با زيارت كه مستحب است مبادله ‏نموديد. (فاعتبروا يا اولى الأبصار). تحصيل و تدريس فقه كه فريضه و وظيفه‏است را ترك نموديد. مرحوم علاّمه براى اينكه شبههٔ فرزند را از بين ببرد یادداشتهای کتاب تبصره را به ايشان نشان داد و گفت: فرزندم من در بين راه و سفر مشغول تأليف اين كتاب بودم. تبصرهٔ علاّمه كه فقهاى متعدّدى بر آن ‏شرح نگاشته‏اند از کتابهای مهم فقهی به شمار می آید.

خداوند همهٔ ما را از ننگ و بد نامى در ميان همهٔ مخلوقات در دنيا و آخرت حفظ نمايد و دست همهٔ ما و شما را بگيرد و از لغزشها و خطرات ‏شيطانى محافظت نمايد.

«والسّلام عليكم ورحمة اللَّه وبركاته»

……………….( Anotates )……………..

1) سورهٔ ملك، آيه 3.

2) بحار الأنوار، جلد 4 صفحهٔ 194.

3) سورهٔ مصطففين: آيه 7.

4) سورهٔ مصطففين: آيه 15.

5) شرح نهج البلاغة ابن أبى الحديد جلد 6 صفحهٔ 333.

6) كافى جلد 1 صفحهٔ 97.

7) سورهٔ انعام آيه 103.

8) سورهٔ طه، آيه 110.

9) سورهٔ شورى، آيه 11.

10) سورهٔ نجم آيه 13.

11) سورهٔ نجم: آيه 11.

12) سورهٔ نجم: آيه 18.

13) اُصول كافى جلد 1 صفحهٔ 95.

14) سورهٔ المنافقون: آيه 8.

15) سورهٔ شورى آيه 7.

16) بحار الأنوار جلد 7 صفحهٔ 258.

جستجو