صادقین در قرآن و روایات:

واژه «صداقت» از «صدق» در اصل به این معنا است که گفتار و یا خبرى که داده مى‌‏شود، مطابق خارج باشد، و کسی را که خبرش مطابق با واقع و خارج باشد، «صادق» و «راست‌گو» مى‏‌گویند.

اما از آن‌جا که به طور استعاره و مجاز، اعتقاد، عزم و اراده را هم قول نامیده‌‏اند،[1] در نتیجه صدق را در آنها نیز استعمال کرده، انسانى را هم که عملش مطابق با اعتقادش باشد و یا کارى که مى‏‌کند با اراده و تصمیمش مطابق باشد، صادق و راست‌گو نامیده‌‏اند.
صداقت و راست‌گویی از بزرگ‌ترین فضایل اخلاقی است که در تعالیم و آموزه‌های دینی جایگاه ویژه دارد و در قرآن و روایات فراوان به آن سفارش شده است. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ»؛[2] اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا پروا کنید و با راست‌گویان باشید.
این فضیلت انسانی – اخلاقی بارزترین مشخصه پیامبران الهی در دعوت مردم به سوی خدا است؛ از این‌رو، راست‌گویی از اعمال نیک و پسندیده انسانی بوده و نزد دین و خرد از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. فطرت پاک انسان ایجاب می‌کند که انسان سالم و متعادل، دل و زبانش یکسو و هماهنگ باشد، ظاهر و باطنش یکی باشد و آنچه را باور دارد بر زبان جاری کند .
اسلام دینی فطری است و راستی نیز خواست فطرت است، پس این دو پیوندی ناگسستنی دارند و در روایات با تعابیر گوناگونی بر راست‌گویی مسلمانان تأکید شده و آن‌را از اصول ایمان و دین‌داری به حساب آورده‌‌اند: «الصِّدْقُ رَأْسُ الدِّینِ»؛[3] نسبت راستی به دین، نسبت سر به بدن است. «الصِّدْقُ أَقْوَى دَعَائِمِ الْإِیمَان‏»؛[4] راستی محکم‌ترین پایه‌های ایمان است. «بِالصِّدْقِ تَکُونُ النَّجَاة»؛[5] رستگاری دنیا و آخرت در راست‌گویی است.
راوی می‌گوید: «از امام صادق (ع) شنیدم که مى‏‌فرمود: «قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا صَدَقَ کَانَ أَوَّلَ مَنْ یُصَدِّقُهُ اللَّهُ وَ نَفْسُهُ تَعْلَمُ أَنَّهُ صَادِقٌ وَ إِذَا کَذَبَ کَانَ أَوَّلَ مَنْ یُکَذِّبُهُ اللَّهُ وَ نَفْسُهُ تَعْلَمُ أَنَّهُ کَاذِب‏»؛چون بنده‌‏اى راست گوید، نخستین کسى که او را تصدیق مى‌‏کند خدا است، و خودش نیز مى‌‏داند که‏ راست‌گو است، و چون دروغ گوید، اولین کسى که او را تکذیب مى‌‏کند خدا است، و خودش نیز مى‌‏داند که دروغ‌گو است».[6]
امام صادق(ع) در توصیف صداقت و راستی می‌فرماید: راستی نورى است که در عالم معنا مى‌‏درخشد، مانند آفتابى که روشنایى مى‏گیرد از او هر چیزى که در تحت نفوذ نور ظاهرى او است، و نقصان و ضعفى در این نور دادن به آفتاب وارد نمى‌‏شود. کسى که حقیقتاً متصف به صدق است، به مقتضاى حقیقت صدقى که در نفس او وجود دارد، کذب و تقلب را در افراد کاذب ندیده، و تظاهر آنان را در اعمال حمل به صحت و صدق نموده، و اظهارات آنان را تصدیق مى‌‏کند. آرى این همان نور صدق و حقیقت روحانیت است که غیر این معنا از او انتظارى نیست، و به جز آن‌کس که خلاف فطرت پاک و نورانیت و صفاى باطن او باشد چیزى از او دیده نمى‌‏شود. چنان‌که حضرت آدم(ع) ابلیس را در اظهار دروغى او چون قسم خورد، تصدیق نمود، و اظهار و سخن او را باور کرد؛ زیرا در نفس آدم اثرى از دروغ و تقلب وجود نداشت.
خداوند متعال در سوره طه مى‌‌‏فرماید: «پیش از این، از آدم پیمان گرفته بودیم، امّا او فراموش کرد و عزم استوارى براى او نیافتیم».[7]
و ابلیس در اولین مرتبه، این تقلب و خلاف را به کار برد، و پیش از او کسى را سابقه این عمل در ظاهر و باطن نبود. پس او به دلیل ارتکاب همین دروغ دچار خسران و زیان‌کارى شده، و از صفا و صدق آدم در جهت اغوا و اضلال او نفعی نبرد و او را از مرحله ملکه صدق و روحانیت -به سبب دروغى که راجع به همیشگى و خلود اظهار کرد- نتوانست بیرون برد. «قَالَ الصَّادِقُ (ع) الصِّدْقُ نُورٌ مُتَشَعْشَعٌ فِی عَالَمِهِ کَالشَّمْسِ یَسْتَضِی‏ءُ بِهَا کُلُّ شَیْ‏ءٍ بِمَعْنَاهَا مِنْ غَیْرِ نُقْصَانٍ یَقَعُ عَلَى مَعْنَاهَا وَ الصَّادِقُ حَقّاً هُوَ الَّذِی یُصَدِّقُ کُلَّ کَاذِبٍ بِحَقِیقَةِ صِدْقِ مَا لَدَیْهِ وَ هُوَ الْمَعْنَى الَّذِی لَا یَسَعُ مَعَهُ سِوَاهُ أَوْ ضِدُّهُ مِثْلُ آدَمَ عَلَى نَبِیِّنَا وَ آلِهِ وَ عَلَیْهِ السَّلَامُ صَدَّقَ إِبْلِیسَ فِی کَذِبِهِ حِینَ أَقْسَمَ لَهُ کَاذِباً لِعَدَمِ مَا بِهِ مِنَ الْکَذِبِ فِی آدَمَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً لِأَنَّ إِبْلِیسَ أَبْدَعَ شَیْئاً کَانَ أَوَّلَ مَنْ أَبْدَعَهُ وَ هُوَ غَیْرُ مَعْهُودٍ ظَاهِراً وَ بَاطِناً فَخَسِرَ هُوَ بِکَذِبِهِ عَلَى مَعْنًى لَمْ یَنْتَفِعْ بِهِ مِنْ صِدْقِ آدَمَ ع عَلَى بَقَاءِ الْأَبَد». [8]
چنان‌که از سخنان امام(ع) استفاده می‌شود؛ صدق از لحاظ مطابق بودن با حق است؛ یعنى ظل و مرتبه‌‏اى است از حق، و حق نور و حقیقتى است که در آن ظلمت و نقطه ضعف و خلافى نباشد. پس در صورتى که وجود و صفات انسان صدق شد، البته هیچ‌گونه بطلان و ضلالت و انحراف و ظلمتى در او نخواهد بود. و چون چیزى حقیقة صدق شد، قهراً اثر نورانیت، درستى و حقیقت آن ظاهر گشته، و خواه و ناخواه آثار صدق جلوه خواهد کرد. و شخص صادق به مقتضاى حقیقت و باطن خود به جز صدق و حقیقت چیزى ندیده، و پیوسته در افعال و حرکات دیگران به جهت صدق آنها متوجه شده، بلکه آنها را به محل‌‏هاى صحیح و درست خود حمل خواهد کرد.[9]
امام صادق(ع) در ادامه روایت می‌فرماید: و صفت صدق، برای حضرت آدم ثمربخش و مفید واقع گردید؛ زیرا او به مقتضاى صفا و صدق باطن خود، غیر راستى را به خود راه نداد، و خیال دروغ در باره ابلیس نکرد و کذب او را که به صورت صدق بود باور نمود.
این است که خداوند متعال فرمود: ما از آدم چیزى را که بر خلاف پیمان و برنامه او بوده ندیدیم، و هرگز او قصد نافرمانى نداشت، و از این لحاظ بود که به سبب حیله و دروغ ابلیس، از مقام برگزیدگى او کاسته نشد.
پس صدق یکى از صفات پسندیده و عالى انسانى است، و حقیقت صدق‏ در اثر تهذیب و تزکیه الهى به دست می‌آید. همچنین حصول صدق موجب تزکیه و برائت انسان از سیئات و اعمال قبیح مى‌‏شود، چنان‌که حضرت عیسى(ع) در نتیجه ظهور صدق، از جانب پروردگار متعال تزکیه و تبرئه شد، و مورد ستایش قرار گرفت: «قالَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ»؛[10] منزهى تو! من حق ندارم آنچه را که شایسته من نیست، بگویم! اگر چنین سخنى را گفته باشم، تو مى‌‏دانى، تو از آنچه در روح و جان من است، آگاهى.
‌حضرت عیسی مرآت و آیینه صادقان از امت پیامبر اسلام مى‏‌باشد، چنان‌که در آخر آیات گذشته مربوط به حضرت عیسى(ع) به طور کلى مى‌‏فرماید: «هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ»؛[11] امروز، روزى است که راستى راست‌گویان، به آنها سود مى‏‌بخشد.
در روز جزاء صادقین به سبب صفت صدق نتیجه مطلوب مى‌‏گیرند، و صدق به هر اندازه‏‌اى که در وجود آدمى برقرار و ثابت گردد، به همان مقدار براى او تزکیه و نجات می‌آورد.
امام علی(ع) فرمود: راستی شمشیر برنده‌‏اى است که با توجه و لطف پروردگار متعال در بندگان مخصوص او ظاهر مى‌‏شود، و این شمشیر به هر موردى که فرود آید و در هر کجایى که پیدا شود، از آسمان و زمین، نافذ و قاطع خواهد بود. پس هر گاه بخواهى که بدانى آیا تو از جمله صادقان و راست‌گویان هستى، یا از دروغ‌گویان باید با کمال دقت و با نظر خالص در باطن و رفتار و کردار خود رسیدگى و تحقیق کرده، و قلب و ظواهر خود را به میزان الهى و روى حق و عدل بررسى نموده، و چنان خود را به قوانین حق عرضه دارى که گویى در پیشگاه عدل الهى حاضر شده‌‌ای، و در معرض سنجش روز قیامت قرار گرفته‌‌‏اى. خداوند متعال مى‌‌‏فرماید: «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛[12]
«وَ أَفَادَ آدَمُ (ع) بِتَصْدِیقِهِ کَذِبَهُ بِشَهَادَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِنَفْیِ عَزْمِهِ عَمَّا یُضَادُّ عَهْدَهُ فِی الْحَقِیقَةِ عَلَى مَعْنًى لَمْ یَنْتَقِصْ مِنِ اصْطِفَائِهِ بِکَذِبِهِ شَیْئاً فَالصِّدْقُ صِفَةُ الصَّادِقِ وَ حَقِیقَةُ الصِّدْقِ یَقْتَضِی تَزْکِیَةَ اللَّهِ تَعَالَى لِعَبْدِهِ کَمَا ذَکَرَ عَنْ صِدْقِ عِیسَى (ع) فِی الْقِیَامَةِ بِسَبَبِ مَا أَشَارَ إِلَیْهِ مِنْ صِدْقِهِ وَ هُوَ بَرَاءَةُ الصَّادِقِینَ مِنْ رِجَالِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (ص) فَقَالَ تَعَالَى هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع الصِّدْقُ سَیْفُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ سَمَائِهِ أَیْنَمَا هَوَى بِهِ یَقُدُّهُ فَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَ صَادِقٌ أَنْتَ أَمْ کَاذِبٌ فَانْظُرْ فِی صِدْقِ مَعْنَاکَ وَ عَقْدِ دَعْوَاکَ وَ عَیِّرْهُمَا بِقِسْطَاسٍ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى کَأَنَّکَ فِی الْقِیَامَةِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَإِذَا اعْتَدَلَ مَعْنَاکَ بِغَوْرِ دَعْوَاکَ ثَبَتَ لَکَ الصِّدْقُ وَ أَدْنَى حَدِّ الصِّدْقِ أَنْ لَا یُخَالِفَ اللِّسَانُ الْقَلْبَ وَ لَا الْقَلْبُ اللِّسَانَ وَ مَثَلُ الصَّادِقِ الْمَوْصُوفِ بِمَا ذَکَرْنَا کَمَثَلِ النَّازِعِ لِرُوحِهِ إِنْ لَمْ یَنْزِعْ فَمَا ذَا یَصْنَع».‏
در روز جزاء مردم به میزان حق سنجیده مى‏‌شوند، پس هر کسى که میزان او در مقام وزن کردن سنگین‌‏تر شد او رستگار خواهد بود.
پس چون برنامه معنوى تو از جهت افکار و عقاید و اخلاق، روى عدالت و درستى و صحت قرار گرفت، و اظهارات و ادعاهای تو طبق معنا و باطنت صورت پیدا کرد، البته مقام صدق برایت ثابت خواهد شد، و این کمترین مرتبه صدق است که در میان زبان و قلب کوچک‌ترین مخالفت و تضادی نباشد. و شخص صادق به همین کیفیت و تعریفى که ذکر شد مانند آدمى است که در حالت احتضار باشد. شخص محتضر خواه و ناخواه روى به عالم روحانیت کرده و از جهان ماده و صورت مى‌‏گذرد، همچنین شخص صادق در همه احوال، اقوال و افکار خود صد در صد از صدق و درستى و حقیقت پیروى کرده، و از تظاهرات و اختلافات و دعواها و هوسرانی‌هاى مردم خواهد گذشت.[13]
بنابر این، صداقت و راستی باید در تمام مراحل وجودى و زندگى انسان تحقق پیدا کند؛ یعنى از لحاظ افکار و عقاید، از لحاظ خوی‌ها و صفات نفسانى، از جهت رفتار و کردار و اعمال، و از جهت گفتار و بیان، اگر انسان تمام حرکات و سکنات و همه احوال او روى صدق، راستى، درستى و حقیقت صورت گیرد، البته سرمایه خوش‌بختى و زمینه سعادت و مسیر کمال و انسانیت را به دست آورده است. پس صدق در صورتى ثابت و برقرار مى‌‏شود که از مراحل کذب، تقلب، حیله و انحرافات در افکار و اعمال و تظاهرات بر خلاف حقیقت و خودنمایى و خودستایى و هواپرستى و هوسرانى و دیگر افکار و رفتار و کردار و گفتارهاى مخالف حق، دورى کرده، و از هر گونه نادرستى و زشتى خود را پاک و تزکیه نماید.[14]
قرآن كریم نیز وقتی كه می‎خواهد اوصاف نیكان و مۆمنان را برشمارد می‎فرماید: نیكی و ایمان به خدا، منحصر به اقامه‎ی نماز نیست؛ بلكه حقیقت ایمان آن است كه هم در مقام اعتقاد در انسان وجود پیدا كند و هم در مرحله‎ی عمل. در مرتبه‎ی اعتقاد «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ» و در مقام عمل «أُولئِكَ الَّذِینَ صَدَقُوا»؛ مۆمنین كسانی هستند كه دارای دو وصف بارزند:
1. ایمان به خدا دارند؛ 2. از حیث اخلاقی راست‎گویند.
علامه‎ی طباطبایی(ره) در این زمینه می‎فرمایند:
صدق وصفی است كه تمامی فضایل علم و عمل را در برمی‎گیرد. ممكن نیست كسی دارای صدق باشد و عفت و شجاعت و حكمت و عدالت، چهار ریشه‎ی اخلاق فاضله، را نداشته باشد؛ چون آدمی به غیر از اعتقاد و قول و عمل، چیز دیگری ندارد و وقتی بنا بگذارد كه جز راست نگوید، ناچار می‎شود این سه چیز را با هم مطابق سازد؛ یعنی انجام ندهد عملی را مگر آنچه را می‎گوید و نگوید، مگر آنچه را كه معتقد است و گرنه دچار دروغ و كذب می‎شود.
قرآن و صدق
در قرآن مجید از صدق تمجید فراوانى شده است. تشویقى كه در قرآن در مورد صدق آمده كم نظیر است. ما به بعضى از این آیات شریفه اشاره مى كنیم:
مۆمنان محرومى كه على رغم همه مشكلات، استقامت به خرج دادند، و از خانه و اموال خود بیرون رانده شدند، و جز رضاى خدا و یارى پیامبر(صلى الله علیه وآله) هدفى نداشتند، به عنوان صادقان معرفى شده اند
خداوند تبارك و تعالى مى فرماید: من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه ؛ در بین مومنین مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند صادقانه ایستاده اند. اینان را قرآن به عنوان بهترین مردمان معرفى مى كند و نیز خداوند مى فرماید: یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقین ؛ اى مومنین تقوا پیشه كنید و با راستگویان باشید. این بدان معنى است كه لازمه تقوى با صادقین بودن است . راستگو باش تا متقى باشى .
راه خود سازى چیست ؟
این است اتقوا الله و كونوا مع الصادقین و نیز خداوند مى فرماید: الصابرین و الصادقین و القانتین و المنفقین و المستغفرین بالاسحار ؛ (پرهیزكاران همان ) افراد صابر و صادق و فروتن و منفق و مستغفرین در سحرها هستند. مهم این است كه صفت راستى مترادف صفت ایستادگى و استقامت و صبر و شكیبایى و نیز معادل صفت انفاق ، و استغفار در سحرها ذكر شده است و در این خصوص باز هم در قرآن آیات دیگرى هست كه از آن جمله خداوند مى فرماید: انما المومنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبیل الله اولئك هم الصادقون ؛ به درستى مومنین واقعى آن كسانى هستند كه به خدا و رسولش ایمان آورده اند و سپس از ایمان دست نكشیدند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا مبارزه كردند. اینان افراد صادق و راستگو هستند.
صدق یعنى ایمان ، صدق یعنى عدم بازگشت از ایمان ، صدق یعنى جهاد با اموال ، صدق یعنى شهادت در راه خدا و جهاد با جان و نفس .
در سوره «بقره» مى خوانیم: لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساكینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ السّائِلینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصّابِرینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حینَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذینَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُون: «نیكى، این نیست كه (به هنگام نماز،) روى خود را به سوى مشرق و (یا) مغرب كنید; (و تمام گفتگوى شما، درباره قبله و تغییر آن باشد;) بلكه نیكى (و نیكوكار) كسى است كه به خدا و روز رستاخیز و فرشتگان و كتاب (آسمانى) و پیامبران، ایمان آورده; و مال (خود) را، با همه علاقه اى كه به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مسكینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق مى كند; نماز را بر پا مى دارد و زكات را مى پردازد; و (همچنین) كسانى كه به عهد خود ـ به هنگامى كه عهد بستند ـ وفا مى كنند; و در برابر محرومیت ها و بیمارى ها و در میدان جنگ، استقامت به خرج مى دهند; اینها كسانى هستند كه راست مى گویند; (و گفتارشان با اعتقادشان هماهنگ است;) و اینها هستند پرهیزگاران»!( بقره، آیه 177)
در این آیه، پس از آن كه مسلمانان را از گفتگوهاى اضافى درباره مسأله تغییر «قبله» نهى مى كند، حقیقت نیكوكارى را براى آنها چنین تفسیر مى كند: «ایمان به خدا و روز رستاخیز و فرشتگان و كتب آسمانى و پیامبران، سپس انفاق در راه خدا، به نیازمندان و محرومان، و بر پا داشتن نماز، و پرداختن زكات، و وفاى به عهد، و استقامت در برابر مشكلات به هنگام جهاد. و پس از ذكر همه اینها مى گوید: «كسانى كه این صفات را دارا باشند، صادقان و پرهیزگارانند». و به این ترتیب، صادق كسى است كه: داراى ایمان به تمام مقدسات، و به دنبال آن عمل در تمام زمینه ها باشد.
در سوره «حجرات» مى خوانیم: إِنَّمَا الْمُۆْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللّهِ أُولئِكَ هُمُ الصّادِقُون: «مۆمنان تنها كسانى هستند كه ایمان به خدا و پیامبرش آورده، سپس شك و تردیدى به خود راه نداده اند، (و علاوه بر این) با اموال و جان هاى خود در راه خدا جهاد كردند، اینها صادقان هستند»( حجرات، آیه 15) این آیه نیز «صدق» را، مجموعه اى از ایمان و عمل كه در آن هیچ گونه تردید و تخلّفى نباشد معرفى مى كند. و در سوره «حشر» مى خوانیم: لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرینَ الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصّادِقُون: «این اموال براى فقیران مهاجرى است كه از خانه و كاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند در حالى كه فضل الهى و رضاى او را مى طلبند و خدا و رسولش را یارى مى كنند; و آنها راستگویانند»( حشر، آیه 8)
در تفسیر آیه‎ی «وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ» روایاتی وارد شده كه منظور از صادقین ائمه‎ی معصومین(علیه السلام) هستند. خواجه نصیر الدین طوسی در استدلال به این مطلب می‌گوید: خداوند تمام مۆمنین را امر نموده كه با معصومین(علیه السلام) باشند و ظاهر كلام این است كه در عقاید و اقوال و افعال از آنها تبعیت كنید و بسیار روشن است كه خداوند هرگز به پیروی از كسانی كه از آنان گناهی صادر شود امر نمی‎كند
در این آیه، مۆمنان محرومى كه على رغم همه مشكلات، استقامت به خرج دادند، و از خانه و اموال خود بیرون رانده شدند، و جز رضاى خدا و یارى پیامبر(صلى الله علیه وآله)هدفى نداشتند، به عنوان صادقان معرفى شده اند.
از مجموع این آیات نتیجه مى گیریم: «صادِقِین» آنهائى هستند كه، تعهدات خود را در برابر ایمان به پروردگار به خوبى انجام مى دهند، نه تردیدى به خود راه مى دهند، نه عقب نشینى مى كنند و نه از انبوه مشكلات مى هراسند، بلكه با انواع فداكارى ها، صدق ایمان خود را ثابت مى كنند. شك نیست كه این صفات مراتبى دارد. بعضى ممكن است در قله آن قرار گرفته باشند، كه ما نام آنها را معصومان مى گذاریم. و بعضى در مراحل پائین تر. گر چه مفهوم «صادِقِین» همان گونه كه در بالا ذكر كردیم، مفهوم وسیعى است، ولى از روایات بسیارى استفاده مى شود كه: منظور از این مفهوم در اینجا، تنها معصومین هستند.
مسأله مهم تر این است كه: در آیه فوق دو دستور داده شده: نخست دستور به تقوا و سپس دستور به همراه بودن با صادقین. اگر مفهوم «صادِقِین» در آیه عام باشد، و همه مۆمنان راستین و با استقامت را شامل گردد، باید گفته شود: وَ كُونُوا مِنَ الصّادِقِین، «از صادقین باشید»، نه با صادقین باشید(دقت كنید). این خود قرینه روشنى است كه: «صادِقِین» در آیه، به معنى گروه خاصى است.
از سوى دیگر، منظور از همراه بودن، این نیست كه انسان همنشین آنها باشد، بلكه بدون شك، منظور آن است كه همگام آنها باشد. آیا اگر كسى معصوم نباشد، ممكن است بدون قید و شرط، دستور پیروى و همگامى با او صادر شود؟ آیا این خود دلیل بر آن نیست، كه این گروه تنها معصومانند؟
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ»؛[15] اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا پروا کنید و با راست‌گویان باشید.
کلمه «صدق» در اصل به معناى این است که گفتار و یا خبرى که داده مى‌‏شود مطابق خارج باشد، و کسی را که خبرش مطابق با واقع و خارج باشد، «صادق» مى‏ گویند. اما از آن‌جا که به طور استعاره و مجاز، اعتقاد، عزم و اراده را هم قول نامیده‌‏اند[16] در نتیجه صدق را در آنها نیز استعمال کرده، انسانى را هم که عملش مطابق با اعتقادش باشد و یا کارى که مى‏‌کند با اراده و تصمیمش مطابق باشد، صادق نامیده‌‏اند.
اطلاق امر به تقوا و اطلاق کلمه «صادقین»، همچنین این‌که به طور مطلق فرموده با صادقین باشید – با این‌که معیت و با کسى بودن به معناى همکارى کردن و پیروى نمودن است- همه اینها قرینه‌‌‏هایى هستند که دلالت مى‌‏کنند بر این‌که مقصود از صدق، معناى مجازى و وسیع آن است، نه معناى لغوى و خاص آن.
بنابر این، آیه شریفه به مؤمنان دستور مى‌‏دهد که تقوا پیشه نموده، صادقان را در گفتار و کردارشان پیروى و اطاعت کنند، و این غیر از آن است که بگوید «شما نیز مانند صادقین متصف به وصف صدق باشید»؛ زیرا اگر آن بود، ‏باید می‌گفت «و از صادقین باشید»، نه این‌که بگوید «با صادقین باشید».[17]
قرآن کریم نیز در آیات متعددى «صادقین» را معنا کرده است؛ مانند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»؛[18] مؤمنان تنها کسانى هستند که ایمان به خدا و پیامبرش آورده، سپس شک و تردیدى به خود راه نداده‌‏اند (و علاوه بر این) با اموال و جان‌هاى خود در راه خدا جهاد کردند، اینها صادقان هستند.
این آیه «صدق» را مجموعه‌‏اى از ایمان و عمل که در آن هیچ‌گونه تردید و تخلفى نباشد معرفى مى‌‏کند.
«لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»؛[19] این اموال براى فقیران مهاجرانى است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند، در حالى‌که فضل الهى و رضاى او را مى‌‏طلبند و خدا و رسولش را یارى مى‌‏کنند و آنها راست‌گویان‌اند.
در این آیه مؤمنان محرومى که على‌رغم همه مشکلات، استقامت به خرج دادند و از خانه و اموال خود بیرون رانده شدند، و جز رضاى خدا و یارى پیامبر اسلام(ص) هدفى نداشتند، به عنوان صادقان معرفى شده‏‌اند.
از مجموع این آیات می‌توان نتیجه گرفت که «صادقین» آنهایى هستند که تعهدات خود را در برابر ایمان به پروردگار به خوبى انجام مى‌‏دهند، نه تردیدى به خود راه مى‌‏دهند، نه عقب‌‏نشینى مى‌‏کنند و نه از انبوه مشکلات مى‌‏هراسند، بلکه با انواع فداکاری‌ها، صدق ایمان خود را ثابت مى‌‏کنند.[20]
اگرچه مفهوم صادقین همان‌گونه که بیان شد، مفهوم وسیعى است، ولى از روایات بسیارى استفاده مى‏ شود که منظور از این مفهوم در این‌جا معصومان(ع) هستند: «روى جابر عن أبی جعفر (ع) فی قوله «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»، قال مع آل محمد».[21]
«عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ‏ قَالَ الصَّادِقُونَ هُمُ الْأَئِمَّةُ وَ الصِّدِّیقُونَ بِطَاعَتِهِمْ»؛[22] ابى نصر می‌گوید: از امام رضا(ع) در ارتباط با قول خداوند «اى گروندگان از خدا باک داشته باشید و با صادقان باشید» پرسیدم، فرمود: صادقان همان امامان و باور دارندگان اطاعت ایشانند [صادق و صدیق همان امامانند بواسطه اطاعتشان خدا را].
به نظر می‌رسد روایاتی که می‌گویند مراد از صادقین ائمه(ع) هستند، منظور از آن بیان فرد اکمل باشد؛ زیرا آنان مصادیق اکمل صادقین هستند.
مقصود از «صادقین» در روایات
سوال : با توجه به روایات، مقصود از «صادقین» در آیه «یا اَیُّهَا الَّذین آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصادِقین» (23) چه کسانى هستند؟
پاسخ : با مراجعه به منابع روایى شیعه و سنّى پى مى بریم که منظور از صادقین در این آیه، اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) هستند:
1 ـ حاکم حسکانى به سند خود از عبدالله بن عمر در تفسیر آیه مورد نظر نقل کرده که گفت: «اتَّقُوا اللهَ» خداوند تمام اصحاب محمّد را امر کرده که از خدا بترسند. آن گاه به آنان فرمود: «وَکُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ»(24)؛ (با صادقان و راستگویان باشید) یعنى محمّد و اهل بیتش.(25)
2 ـ برید بن معاویه عجلى مى گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره قول خداوند ـ عزّ وجلّ ـ«اتَّقُوا اللهَ وَکُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ» سؤال کردم؟ فرمود: «تنها ما را قصد کرده است».(26)
3 ـ امام على(علیه السلام) در مناظره اى فرمود: «شما را به خدا سوگند مى دهم آیا مى دانید هنگامى که خداوند آیه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَکُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ» را نازل فرمود به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) (در آن هنگام) عرض شد: این آیه عمومى است یا اختصاص به افرادى خاص دارد؟ پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: امّا مؤمنین، مراد عموم آنان است که به تقوا و همراهى با صادقین امر شده اند. و امّا «صادقین» مراد از آن ها خصوص على و اوصیاى بعد از من تا روز قیامتند».(27).(28)
اهل بيت در آيه صادقين از نگاه فريقين

یکی از آیاتی که دلالت بر امامت وعصمت اهل بیت علیهم السلام می کند، آیه معروفِ صادقین است که خداوند می فرماید «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَكُونُوا مَعَ الصّادِقِينَ»[29]اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، و با صادقان باشيد .»
در این آیه خداوند مومنان را بعداز آنکه امر به تقوا می کند دستور می دهد که راستگویان را همراهی وپیروی  کنند وهیچ گاه از آنها جدانشوند.
این نوشته در پی پاسخ به این پرسش است که این صادقین چه کسانی هستند؟ودارای چه خصوصیٌاتی هستند که   خداوند به طور مطلق امر به تبعیٌت از آنها کرده است آيا منظور از «صادقيٌن» در اين آيه شريفه، كه مومنان موظٌف به پيروى از آنها شده‏اند، افراد خاصّى هستند و يا منظور معناى لغوى آن و همراهى كردن با هر انسان راستگويى است؟
قبل از پاسخ به این پرسش معنای لغوی صدق وموارد کاربرد قرآنی آن را مورد بررسی قرار می دهیم تا ببینیم که آیا صدق فقط به معنی راستگویی در گفتار را شامل می شود یا اینکه معانی دیگری هم دارد.
صدق در لغت و اصطلاح قرآنی
ابن منظور، «صدق» را نقیض کذب، معناکرده است ویکی از موارد آن را «مرد درست در مقابل مردنادرست» ذکر کرده است [30] وخلیل بن احمدهم می گوید :صدق به کامل هر چیزی گفته می شود [31]علامٌه مصطفوی بعد از تحقیق وبررسی در باره کلمه صدق، آن را به معنی «تمامیٌت ،صحٌت از خلاف وبودن با حق» معناکرده است.[32]
موارداستعمال کلمه «صدق »در قرآن علاوه بر راستگویی در سخن وکلام، راستگویی در رفتار واندیشه واعتقادومعانی دیگررا هم در بر می گیردکه به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می کنیم .
1) «وَ اجْعَل لىّ‏ِ لِسَانَ صِدْقٍ فىِ الاَْخِرِينَ» [33]و براى من در ميان امّتهاى آينده، زبان صدق (و ذكر خيرى) قرار ده!
در این آیه «صدق» درراستگویی در گفتار بکار رفته است  .
2)«فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِر»[34]در جايگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر!
صدق در این جا به معنی جایگاه صدق استعمال شده است که غیر گفتاری است
3)وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً[35]: «و بگو پروردگارا! مرا (در هر كار،) با صداقت وارد كن، و با صداقت خارج ساز! و از سوى خود، حجتى يارى كننده برايم قرار ده!»
مفهوم صدق در این آیه به معنی «ورود وخروج صادقانه در کارها »بکار رفته است که نشان از این دارد که صدق شامل راستی در رفتار وکردار هم می شود.
با دقت در مفهوم لغوی واصطلاح  قرآنی کلمه «صدق » که دارای معنای گسترده ای است که شامل راستگویی در گفتار، کردارومعانی دیگر هم می شودوفقط اختصاص به راستگویی درگفتارنیست ،به این نتیجه می رسیم که منظور از همراهی وپیروی از صادقین تنها همراهی در گفتار راست آنها نیست بلکه همراهی وتبعیت ازگفتار، رفتار،کردارواعمال آنهارا هم در بر می گیرد.
صادقین در منابع شیعه
شیعیان اهل بیت که قائل به عصمت اهل بیت هستند مصداق این آیه را امیرمومنان علیه السلام ویازده فرزندش علیهم السلام می دانند وآن را یکی از دلیل های امامت، ولایت وعصمت آنها به شمار می آورند به ویژه اینکه این آیه صادقین در سال دهم هجرت در اواخر عمر رسول خدا صلی الله علیه وآله نازل شده است که بیشتر با ولایت وخلافت حضرت علی علیه السلام تناسب دارد.وروایات بیشتری در منابع شیعه نقل شده است که مصداق آنرا،امامان دوازده گانه معرفی می کندکه به چند مورد اشاره می کنیم .
حویزی در تفسیر روایی «نورالثٌقلین» در ذیل آیه صادقین، بیش از ده روایت رانقل می کند که مصداق آیه، حضرت علی علیه السلام وائمه اطهار علیهم السلام می باشند.
سلمان  مى گويد: خدمت پيامبرصلى الله عليه وآله بوديم كه آيه صادقين نازل شد، از پيامبر(صلى الله عليه وآله)پرسيدم: آيا صادقين عام است، يا افراد خاصّى منظور است؟
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «خطاب آيه عام است و مخاطب، مومنان هستند كه مامور به عمل به آیه می باشند، ولى صادقين خاص هستند و آن، مخصوص برادرم على(عليه السلام) و اوصياى من تا روز قيامت است »جمع حاضر کلام رسول خدارا تایید کردند وهمگی گفتنداللهم نعم .[36]
در روایت دیگر جابر از امام باقر علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند «منظور از صادقین در آیه، علی بن ابی طالب علیه السلام است» .[37]ودر حدیث دیگرچنین آمده است که وقتی در باره قول خدا دراین آیه سوال شد حضرت فرمودند: «خدادر این آیه مارا تنها قصد کرده است »[38]
بنابر اين درروايات شيعه، مصداق «صادقین» از زبان پیامبر(ص) واهل بیت به طورصريح برای مردم معرفی شده است ،تادر همراهی با صادقین دچار سردرگمی واشتباه نشوند.واین صادقین تنها حضرت علی علیه السلام ویازده فرزندش می باشند.
اگر درروایتی حضرت علی (ع) مصداق راستگویان ذکر شده است، این بدان معنا نیست که آیه را فقط به ایشان تطبیق کنیم وصادقین رامقیٌد به زمان آن حضرت کنیم وآینده راخالی از صادقین فرض کنیم بلکه اگر در روایتی نام حضرت به تنهایی ذکر می شود، بخاطر این است که هنگام نزول آیه، اولین مصداق «صادقین» حضرت علی (ع)بوده است .
صادقین در منابع اهل سنٌت
مفسران اهل سنٌت در تعیین مصداق برای آیه به سه گروه تقسیم شده اند؛
1)-عده ای مانندزهیلی صاحب «تفسیر المنیر»[39]ومراغی [40]،مصداق مشخصیٌ برای آیه معرفی نکرده¬اندو به آسانی از کنار آن گذشته اند
2)عده ای دیگرمانندسیوطی در تفسیر« الدٌر المنثور» مصادیق مختلفی مثل پیامبر واصحابش ،ابوبکر وعمر واصحاب آن دو ، كعب بن مالك و مرارة بن ربيعة و هلال بن أميةو علی بن ابی طالب (ع) ، راذکرکرده اند[41]
حاكم حسكانى، که از محدثان و حافظان بزرگ اهل سنت است وذهبی از او به امام محدٌث ،قاضی، حاکم و حنفی یاد می کند[42]، در کتاب «شواهد التنزیل» روایتی ازابن عباس  نقل کرده است که شأن نزول آیه را فقط حضرت علی(ع) می داند؛ عن ابن عباس في قوله: اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ قال: «نزلت في علي بن أبي طالب خاصة »[43]در روایت دیگر از عبدالله بن عمر نقل شده است که منظور از آیه، «محمد واهل بیتش می باشند»[44]
هرچند اهل سنت مصداق های مختلفی را برای آیه ذکرکرده اند ولی یکی از مصادیق آیه را پیامبر صلی الله علیه وآله وعلی علیه السلام واهل بیت پیامبر (ص)معرفی می کنندکه در این صورت صادقین معصوم هستند  ومردم هم وظیفه دارندآنها را همراهی کرده ومطیع فرمانشان باشند واز آنها جدانشونداما وقتی که آیه را به صحابه تفسیر وتطبیق می کنند دراین صورت عدالت را در «صادقین» کافی می دانند به خاطر اینکه صحابه از عدالت بر خوردارندوهنگامی که مصداق را صحابه معرفی می کنند در این صورت عمل به آیه هم ، محدود به زمان خاصٌ می شود وآینده گان رادربر نمی گیرد. در حالی که خطاب آیه عام است وهمه مردم در تمام زمانهارا شامل می شود.ودر هر عصر باید «صادقین» که دردرجه بالایی ازطهارت، تقوا وعلم وآگاهی هستند،  وجود داشته باشند تا مومنان را که می خواهند از آنها پیروی واطاعت وهمراهی کنند، به در جه بالایی از کمال وسعادت، که هدف خلقت انسان است برسانند بنابر این نبایدوجود «راستگویان »رامقیٌدومحدود به زمان صدر اسلام کرد .
واین راستگویان که این صفات را دارند ودارای مقام عصمت الهی هستندومردم را از راه انحراف حفظ می کنندوآنهارا به سر منزل مقصود می رسانند،ودر تمام زمانها وجود دارند، فقط اهل بیت رسول خدا(ص) می باشندکه خود حضرت آنها را به عنوان جانشینان خود وامامان مسلمین به مردم  شناسانده است.
به عنوان نمونه به یک روایت از جابر،اشاره می کنیم ؛جابر نقل می کند که پیامبر (ص)به من فرمودند: ای جابر به درستی جانشینان من وامامان مسلمین بعداز من علی (ع)سپس حسن (ع)بعد حسین(ع) بعد علی بن حسین (ع)سپس محمدبن علی(ع) که معروف به شکافنده علم است وتواورا در ک می کنی، زمانی که اورا ملاقات کردی، سلام من را به او برسان سپس جعفربن محمد(ع) بعد موسی بن جعفر(ع) سپس علی بن موسی(ع) سپس محمدبن علی(ع) بعد علی بن محمد(ع) بعدحسن بن علی (ع)سپس قائم(عج) که همنام من وهم کنیه من، محمدبن حسن بن علی (ع)است[45].
در این روایت پیامبر کسانی را معرفی کرداست که فقط آنها شایسته امامت وهمراهی می باشندومردم باید از این افراد که در طهارت، عصمت وعلم مثل شخص رسول خدا (ص)هستند، پیروی واطاعت کنند.وتنهادر این صورت است که به مضمون آیه عمل کرده اندوگرنه دچار گمراهی وانحراف هستند .
با توجه به اینکه آیه عصمت را برای صادقین ثابت می کند واین معصومان طبق گفته پیامبر (ص)جانشینان دوازده گانه اوهستند به این مطلب  پی می بریم که افراد دیگری که در منابع اهل سنت به عنوان مصداق آیه معرفی شده اند ودارای مقام طهارت وعصمت نبودند ،جزء صادقین به شمار نمی آیندوشایسته همراهی نیستند .
3)در مقابل این گروه که مصادیق آیه را روشن کرده اند، افرادی هستند که که شخص خاصٌی را برای «صادقین »معین نمی کنندبلکه صادقین را به «مجموع امّت اسلامى» تفسير مي كنند يعنى اگر امّت اسلامى در يك مسأله اتفّاق نظر داشت و بر مطلبى اجماع كرد، بر همه واجب است، اطاعت و پیروی کنند، فخررازی [46]از جمله این افراد است ایشان در ذیل تفسیر این آیه می گوید« صادقین»باید معصوم باشند ،به خاطر اینکه اطاعت مطلق از از غیر معصوم صحیح نیست .وهمچنین معتقد است که آیه اختصاص به زمان پیامبر (ص)ندارد،بلکه در هر عصر وزمانی «صادقین معصوم»  وجود دارد،که اطاعت از آنها بر همه واجب است[47] .ولی ایشان به هنگام مشخص کردن مصداق، می گوید: من نمی توانم فرد خاصٌی رابرای «صادقین» بیان کنم ،پس به ناچار آن را به «مجموع امت اسلامی» تفسیر می کنیم يعنى اگر امّت اسلامى در يك مسأله اتفّاق نظر داشت واجماعی[48] در مورد آن صورت گرفت بر همه واجب است از آن تبعیت کنند [49].
پس طبق عقیده فخررازی، معنای « كونوا مع الصّادقين» اين می شود که«در هر عصر و زمان با مجموعه امّت اسلامى» باشيدواز آن جدانشوی زیرااجتماع وگفتار  امت اسلامی بر یک مسئله ای حقٌ است و از خطاءواشتباه در امان است چون اجتماع این امت ازمقام عصمت برخوردار است پس اطاعت وهمراهی ازاین مجموعه صحیح است و تخلف از آن بر هیچ کس جایز نیست[50] .
بی تردیدفخر رازی گرفتارتفسیر به رأی شده است به خاطر اینکه اگر مصداق صادقین مجموع امت اسلامی بوددر هنگام نزول آیه به ذهن  اصحاب پیامبر(ص) هم می رسیدوآنها برای  صحت اجماع امت به آن استدلال می کردنددر حالی که اصحاب منظور از «صادقین»را افراد خاصٌی تصور می کردند که دارای مقام عصمت بودند.در ثانی به دست آوردن اجماع امت اسلامی چیز محالی است چگونه ممکن است با گسترش حوزه اسلام نظرات امت اسلامی را در باره یک مسئله در یک جا جمع کردوآنرا ملاک همراهی وتبعیٌت قرار دادواینکه ممکن نیست همه امٌت یک نظر واحدی داشته باشندبلکه بیشتر امت افکارونظرات آنها باهم تفاوت دارد حال کدام یک را معیار قرار بدهیم وآن را به عنوان اینکه درآن اشتباهی نیست به مردم معرفی کنیم تا از آن تبعیت کنندواگر این قول فخررازی درست باشد چراتا به حال چنین اجماعی درباره یک مسئله یا جریانی  از مجموع امت اسلامی در تاریخ ثبت نشده است .
بنابر این چیزی که از خودآیه فهمیده می شود  این است که «صادقین» دارای مقام عصمت وامامت هستند ولازمه همراهی با«صادقین» ، اطاعت وپیروی مطلق از آنها است . واینکه هیچ عصر وزمانی خالی از آنها نیست  وآنها افراد خاصٌ ومعیٌن (امامان دوازده گانه )هستندکه روایات  شیعه وسنٌی آنهارا معرفی کرده است .

[1]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏9، ص 402، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417ق؛ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۶، ص ۲۱۵، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۸ش؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 478، دارالعلم الدار الشامیة، دمشق بیروت، 1412 ق.
[2]. توبه، 119.
[3]. تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، محقق، مصحح، درایتى، مصطفى‏، ص 218، دفتر تبلیغات‏، قم‏، چاپ اول، 1366ش.‏
[4]. همان.
[5]. همان.
[6]. ابن بابویه، محمد بن على،‏ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، ص 178، دار الشریف الرضی للنشر، قم، چاپ دوم، 1406 ق.‏
[7]. طه، 115.
[8]. منسوب به جعفر بن محمد علیه السلام، امام ششم‏، مصباح الشریعة، ص 34، اعلمى، بیروت، چاپ اول، 1400 ق.
[9]. مصباح الشریعة، ترجمه، مصطفوى، حسن متن، ص 325، انجمن اسلامى حکمت و فلسفه ایران، تهران، 1360ش‏.
[10]. مائده، 116.
[11]. مائده، 119.
[12]. اعراف، 8.
[13]. مصباح الشریعة، ص 35،
[14]. مصباح الشریعة، ترجمه، مصطفوى، متن، ص 328.
[15]. توبه.
[16]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏9، ص 402، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417ق؛ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۶، ص ۲۱۵، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۸ش؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 478، دارالعلم الدار الشامیة، دمشق بیروت، 1412 ق؛
[17]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏9، ص 402؛ موسوی همدانی، سید محمد باقر، ترجمه المیزان، ج ‏9، ص 548، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1374 ش.
[18]. حجرات، 15.
[19]. حشر، 8.
[20]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏8، ص 181، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374ش.
[21]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏5، ص 122، ناصر خسرو، تهران، 1372ش.
[22]. کلینی، محمد بن یعقوب، محقق، مصحح، غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج‏1، ص: 208، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم 1407 ق.
(23). سوره توبه ، آيه 119
(24).  همان
(25). شواهد التنزیل، ج 1، ص 341.
(26). اصول کافى، ج 1، ص 208.
(27).  فرائد السمطین، ج 1، ص 312؛ کمال الدین، ص 264؛ بحارالانوار، ج 33، ص 149.
(28).  گردآوري از کتاب: امام شناسی در قرآن وپاسخ به شبهات ،علی اصغر رضوانی، مسجد مقدس جمکران، قم ، 1385 ه.ش، ج 1، ص 405.

[29] سوره توبه ، آيه 119»
[30] . : ابن منظور، ابو الفضل، جمال الدين، محمد بن مكرم‌، لسان العرب،‌بیروت، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع- دار صادر،‌1414 ه‍ ق،‌ چاپ: سوم،ج10ص193
[31] . فراهيدى، خليل بن احمد،‌: قم- ايران‌، نشر هجرت‌، 1410 ه‍ ق،‌ چاپ: دوم،ج5ص56‌
[32] . مصطفوى، حسن‌، التحقيق في كلمات القرآن الكريم،‌ تهران- ايران،‌ مركز الكتاب للترجمة و النشر،‌: 1402 ه‍ ق،‌ چاپ: اول،ج6ص215‌
[33] .سوره شعراء آیه 84
[34] .سوره قمر آیه 55
[35] .سوره اسراء آیه 80
[36]. حويزى عبد على بن جمعه عروسى حويزى ،تفسیر نورالثقلین، تحقيق: سيد هاشم رسولى محلاتى، قم‏، انتشارات اسماعيليان‏، سال چاپ: 1415 ق، چاپ: چهارم‏ج2ص280-281
‏[37] .همان ج2ص281
[38] .همان ،ج2 ص280
[39].زحيلى وهبة بن مصطفى‏ ،التفسير المنير فى العقيدة و الشريعة و المنهج‏‏ ،بيروت ،: دار الفكر المعاصر
1418 ق‏ چاپ: دوم،ج11ص68-69
[40] . مراغى، احمد بن مصطفى، تفسير المراغى ‏، بيروت، داراحياء التراث العربى‏ (بی تا)،ج11ص43
[41].ا سيوطى، جلال الدين سيوطى ،الدر المنثور فى تفسير المأثور : قم‏، كتابخانه آية الله مرعشى نجفى،1404 ق،ج3 ص289
[42] .ذَهَبي، شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد الذَهَبي ،سير أعلام النبلاء،(بی جا)، مؤسسة الرسالة،ج18ص245ذهبی در کتاب تذکرة الحفاظ ،چاپ بیروت، انتشارات دار الکتب العلمیه 1419ه ـچاپ در باره حاکم حسکانی چنین می گو ید: رساله از حسكانى ديدم كه اثبات مى‏كرد وى شيعه است و در حديث شناسى بسيار تواناست و آن رساله ،تصحيح خبر ردّ شمس براى على( ع) بود.
در باره مذهب او در بین بزر گان اختلاف است عده ای اورا سنی وعده ای اورا از شیعه بشمار می آورند تا جایی که علامه تهرانی در کتاب معروف الذریعه ج6ص232 ،ایشان را در کنار علماء شیعه ذکر می کند.وبه شرح حال او می پردازد .
[43] . حسكانى ،عبيد الله بن احمدحسکانی، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، تحقيق: محمد باقر محمودى، تهران‏، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى، سال چاپ:( 1411 ق)،چاپ اول ،ج1ص342
[44] .همان ج1ص345
[45] . القندوزي، سليمان بن ابراهيم القندوزي الحنفي ،ينابيع المودة لذوي القربى ،تحقيق: سيد علي جمال اشرف الحسيني،(بی جا) ،دار الاسوة للطباعة والنشر،1416 ه‍. ق ،چاپ اول ،ج3 ص353درحقیقت این روایت اشاره به خلفای دوازده گانه است که در بسیاری از منابع مهم اهل سنت با عبارتهای مختلف به چشم می خورد . دربیش از 30 روایت به اثنا عشر خلیفه اشاره شده است به چند نمونه از منابع اهل سنت را که این روایت را نقل کرده اند،اشاره می کنیم  1-مسلم نیشابوری درصحیح مسلم چاپ بیروت انتشارات دار الجیل+دار الافاق الجدیدة، {بی تا} . ج6ص3 ایشان بیش از 5بار این حدیث رابا عبارات متفاوت  در کتابش ذکر کرده است 2- مجد الدين أبو السعادات المبارك بن محمد الجزري ابن الأثير درجامع الأصول في أحاديث الرسول، چاپ مکه ،انتشارات مکتبه التجاریه 1997م،ج4ص45 چندین حدیث را نقل می کند 3- ابن کثیر دمشقی در تفسیر القران العظیم چاپز بیروت انتشارات دار المعرفه 1997م ب این روایت را ذکر کرده است  .
[46]. فخر رازى، انديشمند و مفسّر بزرگ اهل سنّت است كه به دليل توانايى زياد در شبهه افكنى، امام المشكّكين خوانده مى شود.
[47] .رازی ، فخرالدين رازى ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتيح الغيب‏ ،بيروت‏ ،دار احياء التراث العربى،‏1420 ق‏، چاپ: سوم،ج16ص166-167
[48] . علماى اهل سنت  نفس اجماع را من حيث هو حجت ميدانند ولى علماى شیعه، اجماع را فقط از حيث اينكه كاشف از رأى معصوم است معتبر می دانند
[49] .فخررازی،مفتاح الغیب  ،ج16ص167
[50] نکته ای که نباید فراموش شود این است که اهل سنت اجماع امت را حجت می دانند نه عصمت را

جستجو