امام کاظم علیه السلام

«از فیض ابن مختار نقل شده که گفت:‌به امام صادق7 عرض کردم: خذ بیدی من النّار من لنا بعدک؟ فدخل علیه ابو ابراهیم7 و هو یومئذٍ غلام فقال: هذا صاحبکم فتمسک به». مرا از دوزخ درآور و بفرمائید بعد از شما امام کیست؟ در این حال ابوابراهیم که یک نوجوانی بود وارد شد، حضرت فرمود:‌این است امام شما به او تمسّک جوئید.173
همچنین ابوجعفر محمدبن جریر طبری از ابوبصیر روایت نموده که گفت شنیدم که عبدصالح حضر موسی بن‌جعفر7 که فرمود:‌
چون وفات پدرم نزدیک شد، به من فرمود، پسرم انجام غسل من با خودت باش و من غسل دادم پدرم را و پدرم غسل داد پدرش را و حجت و امام حجت خدا را غسل می‌دهد و کفن کردم او را و دفن نمودم به دست خود، سپس فرمود: پسرم آگاه باش برادرت عبدالله مدعی امامت می‌شود بعد از من واگذار او را و اولین کسی که از اهل من به من ملحق می‌شود اوست.174

امام به چه چیز شناخته می‌شود
از ابی بصیر رواییت شده که گفت: به حضرت موس بن جعفر7 عرض کردم قربانت شوم، امام به چه چیز شناخته می‌شود؟
حضرت فرمود: به صفاتیی چند!‌
اول: آنکه پدرش او را برای مرد به امامت معرفی کرده باشد.
دوم: اینکه هر مسئله‌ایی از او بپرسند بتواند جواب دهد.
سوم:‌آنکه از آینده با خبر باشد.
چهارم: با مردم به زبان خودشان بتواند سخن بگوید، سپس فرمود: ای ابامحمد امروز به تو علامتی نشان می‌دهم پیش از آنکه از اینجا برخیزی.
ابوبصیر گفت: طولی نکشید، مردی اهل خراسان بر حضرت وارد شد  باز زبان عربی با آن جناب صحبت کرد، پس ایشان به زبان فارسی به او جواب دادند، آن مرد گفت، من با شما به زبان عربی صحبت کردم به گمان اینکه شما نمی‌توانید به فارسی تکلّم کنید.
آنگاه حضرت فرمود:‌
سبحان الله اگر من نتوانم شما را جواب گویم پس فضل من بر شما کدام است و چگونه امام شما هستم، ای ابا محمد بر امام مخفی نمی‌ماند کلام احدی از مردم و عالم است به نطق پرندگان و آشناست به کلام هر صاحب روحی.175

ولایت امام رضا7
از داوود رقّی روایت شده که گفت: به ابی‌ابراهیم موسی بن جعفر7 عرض کردم قربانت شوم من پیر شوم من پیر شدم، مرا از دوزخ نجات ده، آن حضرت اشاره به پسرش ابوالحسن کرد و فرمود:‌بعد از من صاحب‌الامر شماست.176
همچنین، از یزیدبن سلیط روایت شده، که گفت: هنگامی که برای انجام عمره عازم مکه بودن، در بین راه خدمت ابوابراهیم [موسی‌الکاظم]7 رسیده و عرض کردم: فدایت شوم آیا در اینجا تاکنون فرود آمده‌اید؟‌
حضرت فرمود آری،‌ شما چطور؟‌
گفتم:‌آری من و پدرم در این مکان با تو برخورد کردیم در حالی که پدرت ابوعبدالله [اصلادق]7 نیز با شما بود و برادرانت هم با شما همراهی می‌کردند.
پدرم به پدر بزرگوارت گفت: پدر و مادرم فدایت باد، همه شما پیشوایانی پاک‌سرشت هستید و هیچ‌کس را از مرگ‌گریزی نیست، اینک امام بعد از خود را به من معرفی کن، تا به فرزندان خود او را معرفی کنم و آنان سرگشته و گمراه نگردند.
فرمود:‌آری، اکنون امام بعد از خود را به تو معرفی می‌کنم، اینان همه فرزندان من هستند و این یکی سید و بزرگ آنهاست.
این فرزند من، علم وحکم و فهم و فضیلت را آموخته و وجود و بخشش، جوانمردی، معرفت و دانش را فراگرفته است و تمام نیازمندی‌های مردم را در مورد دین و دنیا می‌داند و علاوه بر این فضائل، دارای خلقی نیکو و خوش برخورد می‌باشد، در این فرزند من خصلت دیگری هست که از همه این فضائل مناقب او  ارزنده‌تر است.
پدرم عرض کرد، آن خصلت ممتاز کدام است؟
حضرت فرمود: خداوندا از این فرزند من، فریادرس این ملت را بیرون می‌آورد و در آن فرزند،‌ حکمت، فضیلت، علم، نور و سخاوت وجود دارد و این ملت از انوار درخشان فرزند من استفاده خواهد کرد،‌ وجود دارد و این ملت از انوار درخشان فرزند من استفاده خواهد کرد، آن فرزند بهتر مولود و نیکوترین جوان ملت خواهد بود، خداوند متعال به وسیله او از خون ریزی جلوگیری می‌کند و بین مسلمانان را اصلاح می‌فرماید و پراکندگی آنان را به اجتماع مبدل می‌سازد.
خداوند متعال توسط آن فرزند صفوف متفرق ملت را به یکدیگر متصل می‌کند و گرسنگان راسیر می‌گرداند و دلهای خائفین را آرامش می‌بخش و بوسیله آن باران نازل می‌گرداند و به بندگانش رحم می‌کند او بهترین جوان و مردان امت است.
هنگام گفتار، بهترین سخنگو و موقع سکوت بهترین دانشمند و متفکر می‌باشد، برای مردم، اختلافات آنها را بیان می‌کند و پیش از آنکه به مرحله بلوغ برسد، به عشیره خود سیادت می‌کند، پدرم عرض کرد:‌
پدر و مادرم فدایت آیا این فرزند متولد شده است؟
فرمود: آری چند سال هم از عمر او می‌گذرد.
یزید بن سلیط گوید:‌در این هنگام گورهی وارد شدند و ما هم نتوانستیم به سخنان خود ادمه دهیم،‌ پس از آن گفتم:‌
اکنون به من خبر بده همانطور که پدرت به من خبر داد.
فرمود: پدرم در زمانی زندگی می‌کرد که اکنون مثل آن نیست، گفتم: لعنت خدا بر کسی باد که به این اندازه از تو راضی گردد.
حضرت موسی بن جعفر7 در این هنگام خنده‌اش گرفت و فرمود: ای اباعماره من هنگامی که از منزلم بیرون شدم به فرزندم وصیت کردم و فرزندان دیگرم را نیز در ظاهر در وصیت خود شرکت دادم ولیکن در باطن فقط او را وصی خود قرار دادم و اگر چنانچه کار و اختیار در دست من بود فرزندم قاسم را برای امامت اختیار می‌کردم زیرا که وی در نظرم از همه فرزندان محبوبتر است ولیکن اختیار امام در نزد خداوند است و خداوند هر کس را برای این امام بخواهد بر می‌گزیند و از حضرت رسول6 نیز در این مورد برای من خبری رسیده است.
حضرت رسول او را به من نشان داد و همچنین کسانی که با او بودند به ما بنمایاند و تا از پیغمبر به ما خبری نرسد درباره هیچ یک از ما وصیّتی انجام نمی‌گیرد و همچنین از جد ما علی7 هم باید خبری رسیده باشد، من با حضرت رسول7، مهری و شمشیری و عصائی و کتابی و عمامه‌ای دیدم.
عرض کردم یا رسول الله اینها چیست؟ فرمود:
این عمامه نشانه سلطنت خداوند است و اما شمشیر علامت عزّت و اقتدار خداوند می‌باشد و اما کتاب علامت نور پروردگار و عصانشان قدرت وقوت خداوند و مهر و انگشتری جامعه همه این امور و صفات می‌باشد. سپس به من فرمود:‌
من هیچ یک از امامان را مانند تو که از امامت جزع داشته باشد ندیدم و اگر امامت با محبت انجام می‌گرفت اسماعیل بیش از تو مورد علاقه پدرت بود ولیکن امر تعیین امام با خداوند است.
بعد حضرت موسی‌بن‌جعفر7 فرمود:‌
من فرزندان خود را چه آنها که زنده و در قید حیات هستند و چه آنها که از این جهان رفته‌اند همه را یک جا مشاهده کردم، امیرالمؤمنین علی7 فرمود، این فرزندت «علی» سیّد اولاد تو می‌باشد او از من است و من از او و خداوند با نیکوکاران است.
سپس فرمود: ای یزید، این سخنان نزد تو ودیعه است و این گفته‌ها را جز با مردمان عاقل و راستگو در میان نگذاری  اگر از تو گمراهی خواستند گواهی بده که خداوند در قرآن می‌فرماید: «إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا» و نیز فرمود: «و َمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ».178
راوی می‌گوید‌:‌ حضرت ابوابراهیم7 فرمود:‌من خود را متوجه حضرت رسول6 کردم و گفتم: تو همه فرزندانم را در این جا گردآوردی، پدر و مادرم فدایت باد اینک بفرمائید کدام یک از آنها امام است.
حضرت رسول فرمود: آن کسی که به نور خداوند می‌نگرد و آنچه را می‌داند و می‌فهمد به دیگران عطا می‌کند و به حکمت و دانش سخن می‌گوید و همواره راه صواب می‌رود و خطا نمی‌کند،‌ به همه چیز داناست و چیزی بر وی نامعلوم نیست، دانش آموخته و حکیم و شاخص می‌باشد و آن شخص دارای آن صفات این فرد است و در این هنگام دست فرزندم علی را گرفت.
سپس فرمود:‌ تو جز اندکی با وی زندگی نخواهی کرد،‌ هرگاه از این سفر به جای خود مراجعه کردی وصیت کن و امور خود را اصلاح نما و از آنچه که در نظر داری خود را فارغ ساز زیرا تو از خانه‌ای دور خواهی شد و در جای دیگر دور از ‌آنها زندگی خواهی کرد. هر گاه خواستی از منزلت بیرون روی، علی را نزد خود بطلب و به او وصیت کن، تا تو را غسل دهد و کفن کند، که غسل دادن و کفن کردن او تو را پاک خواهد کرد، وصیّتها را باید انجام دهی و این روش گذشگان است.
تو باید در مقابل او خواب ابدی روی و برادران و عموهای او را پشت سر او جای دهی،‌ او را امر کن تا بر جنازه نه تکبیر بگوید، وصیت‌های تو درباره او استوار خواهد شد و تو هنوز در این دنیاخواهی بود که او جای تو خواهد نشست و امور وظایف تو را انجام می‌دهد.
بعد از این فرزندانت را جمع کن و آنها را گواه بگیر و خداوند را نیز بر این مطلوب گواه بگیر، خداوند در موضوع شهادت از همگان کفایت کننده‌تر است.
راوی می‌گوید:‌ پس از این حضرت کاظم7 فرمود: من در این سال، از طرف هارون گرفتار خواهم شد و رشته امور امامت، در دست فرزند من خواهم بود او همنام دو علی است که یک جش علی ابن ابیطالب7  دیگر جدش علی‌بن الحسین7 است، از جد اولش فهم، حلم، دیانت، مودّت، محنت و نصرت را به ارث برده و از جد دومش نیز محنت و صبر را در برابر شواهد و مکروهات را، چهار سال بعدها از درگذشت هارون،‌ امامت خود را آشکار می‌کند و سخن می‌گوید.
سپس فرمود: ای یزیدبن سلیط، بار دیگر از این محل عبور کردی و با او برخورد نمودی که بزودی در اینجا با او ملاقات خواهی کرد، او را مژده بده که به همین زودی خداوند به او فرزندی پسر عنایت خواهد کرد، فرزندی امین و مأمورن و مبارک خواهد بود و او تو را از جریان امروز و این مذاکرات خبر خواهد داد، به او اطلاع بده جاریه‌ای که این فرزند از آن متولد خواهد شد از اهل بیت «ماریه» همسر رسول خدا می‌باشد که مادر ابراهیم بود و گر توانستی سلام مرا هم به او برسان.
یزید بن سلط گوید:‌بعد از شهادت حضرت موسی به جعفر7، علی بن موسی را ملاقات کردم، قبل از اینکه من آغاز سخن کنم فرمود:‌ای یزید درباره عمره چه نظری داری؟ گفتم: پدر و مادرم فدایت باد، اختیار دست شماست و من توشه سفر ندارم، فرمود: سبحان‌الله ما تو را به مشقت و سختی دعوت نمی‌کنیم، اینک مخارج سفر تو را قبول می‌کنم.
راوی می‌گوید: به اتفاق حضرت رضا7 بیرون شدیم، تا به آن منزل مورد بحث رسیدیم، حضرت آ‌غاز به سخن کرد و فرمود: ای یزید من در این مکان مکرر عموها و همسایگان تو را ملاقات کرده‌ام، داستان خود و موسی‌بن جعفر7 را با ایشان در میان گذاشتم حضرت فرمود: آن کنیز مورد بحث هنوز نرسیده و هر گاه رسید سلام پدرم را به او می‌رسانم، از این منزل حرکت کردیم و به سوی مکه رهسپار شدیم، در آن سال حضرت رضا7 آن کنیز را خریداری کردند و چندی نگذشت که کنیز فرزندی را برای حضرت به دنیا آورد.179

امین خدا در روی زمین
از عبدالرحمان بن ابی نجران روایت شده که گفت: حضرت رضا7 نامه‌ای برای من نوشتند و فرمودند:‌علی‌بن الحسین7 فرمود: حضرت رسول 6 در روی زمین امین خدا بودند،‌ پس از آنکه حضرت وفات کرد ما اهل بیت وارث او هستیم امین خداوند در روی زمین می‌‌باشیم، علم گذشته و آینده و انساب عرب در نزد ماست و ما می‌‌دانیم چه افراد به دین اسلام متولد می‌گردند.
هر گاه مردی را مشاهده کنیم، می‌دانیم که او مؤمن است و یا منافق، شیعیان ما با نام و نشان و نام پدرانشان در یک کتابی نوشته شده‌اند، خداوند از ما و آنها پیمان گرفته است، شعیان ما در جائی که ما وارد شویم، وارد می‌شوند و با ما هم منزل می‌گردند، ما شرافت نسب داریم و از فرزندان اوصیاء می‌باشیم، در کتاب خداوند برگزیده و مطاع معرفی شده‌ایم و سزاوارترین مردم به خدا و کتاب خدا و دین خدا هستیم ما کسانی می‌باشیم، که خداوند دین خود را برای آنها تشریع کرده و فرموده است:‌برای شما ال محمد، دین خود را آشکار کرده و در این با ره به نوح هم وصیت کرد و آنچه را که به نوح وصیت کرده بود به ما توصیه و فرمود:‌
ای محمد، آنچه را که به تو وحی کردیم به ابراهیم و اسماعیل و موسی و عیسی و اسحاق و یعقوب وصیت کردیم، خداوند همه آن دانشها را به ما رسانید و علم آنها را در ما ودیعه نهاد ما ورثه پیغمبران و انبیاء اوالعزم هستیم، ای آل محمّد،‌ دین خدا را برپا دارید و از همدیگر پراکنده نشوید و با همدیگر باشید.180

ولایت شرط ورود به توحید
حاکم ابو عبدالله نیشابوری در تاریخ نیشابور می‌نویسد:‌ علی‌بن موسی الرضا7 هنگامی که وارد نیشابور شد در کجاوره‌ای قرار گرفته بود که ساز و برگ آن از طلا و نقره بود.181 در این هنگام ابوذرعه و محمدبن اسلم طوسی که از حافظان بزرگ حدیث و از رجال علم بودند، در وسط بازار جلو مرکب آن حضرت را گرفته و گفتند:‌
تو را به حق پدرانت و دودمان بزرگوارت چهره مبارک را برای ما باز کن و از پدرانت برای ما حدیثی نقل کن، در این هنگام مرکب آن حضرت مرکب آن حضرت متوقف شد و سایبان برطرف شد و دیدگان مسلمانان را از جمال و طلعت روشن او منور گردید.
مردم همگان از جای خود برخاسته و به احترام آن جناب ایستادند، گروهی از مرد گریه می‌کردند و جماعتی فریاد هلهله و شادی برآورده بودند و دسته‌ای جامه‌‌های خود را پاره می‌نمودند و عده‌ای خود را به خاک افکندند و بعضی افسار اسبش را می‌بوسیدند و تعدادی سرهای خود را بلند کرده و می‌گریستند.
این ازدهام و غوغاء تا هنگام ظهر به طول انجامید و اشک از دیدگان مردم جاری بود فریادها خاموش شد. در این وقت که سکوت همه جا را گرفت علماء و اهل فضل فریاد بر آوردند. ای گروه مردم بشنوید و گوش فرا دهید و فرزند حضرت رسول را اذیت نکنید.
حضرت رضا7 حدیثی را املاء فرمودند و حدود بیست و چهار هزار نفر قلم در دست گرفته و حدیث را نوشتند که از آن جمله ابوذرعه رازی و محمد ابن اسلم بودند.
حضرت رضا7 فرمود: شنیدم از پدرم موسی‌بن جعفر و او گفت شنیدم از پدرم جعفربن‌محمد و او گفت شنیدم از پدرم محمدبن‌‌علی و او گفت شنیدم از پدرم علی‌بن الحسین و او گفت شنیدم از پدرم حسین‌بن علی و او گفت شنیدم از پدرم علی‌بن ابیطالب و او گفت شنیدم از برادر و پسرعمومی رسول خدا6 و او فرمود شنیدم از جبرئیل و او گفت شنیندم از حضرت رب‌العزه جل جلاله که فرمود:‌
«کلمة لا اله الاّ الله حصمنی فمن دخل حصی امن من عذابی».182
کلمه “لااله الاً الله” سنگر و دژمن است هر کس در این دژ داخل گردید از عذاب من در آسایش خواهد بود و سپس بعد از کمی تأمل فرمود:‌«بشر وطها وانا من شروطها»183 با شرایش و من از شرایط آن هستم.

امام رضا از جوادالائمه 7 می‌گوید
از خبرانی از پدرش مرویست که گفت: در خراسان خدمت حضرت رضا 7 بودم، مردی به آن حضرت گفت:‌
ای سید من، اگر پیش آ‌مدی شد به چه کسی مراجعه کنیم،‌آن حضرت فرمود: به ابوجعفر پسرم و گویا آن مرد، سن حضرت جواد را برای مقام امامت کم دانست، حضرت رضا7 فرمود:‌عیسی‌بن مریم را به پیغمبری برانگیخت، درحالیکه صاحب شریعتی مستقل بود، در سنی کمتر از فرزندم ابوجعفر7 184

عصا هم شهادت می‌دهد
از محمد‌بن یعقوب روایت شد که از یحیی ابن اکثم قاضی سامراء نقل نموده، که گفت:‌روزی در مسجد رسول خدا6 به زیارت قبر آن حضرت مشغول بودم، مشاهده کردم که حضرت جواد7 به زیارت قبر مطهر مشغول است، مسائلی داشتم از آن حضرت پرسیدم به آن حضرت گواهی می‌خواهم از شما مسئله‌ای بپرسم، وی از شما خجالت می‌کشم.
آن حضرت فرمو: می‌خواهی سوال کنی که امام این زمان کیست؟
گفتم: به خدا قسم مطلوب من همین است.
حضرت فرمود: منم آن امام، به آن حضرت گفتم علامتی به من نشان دهید، ناگاه چوب‌دستی که در دست آن حضرت بود، به قدرت خداوند و به خواست آن حضرت به سخن آمد و گفت: مولای من، امام این زمان و حجت خداست.185

ولایت امام هادی7
اسماعیل بن‌مهران گوید: چون ابوجعفر7 نخستین بار از مدینه به بغداد می‌رفت، هنگام سفر به او گفتم: قربانت من در این سفر که می‌روی بر تو نگرانم، پس از تو امر با کیست؟‌
با لب خندان به سوی من برگشت و فرمود غیبت من در این سال چنان نیست که تو گمان می‌کنی و چون در سفر دوم نزد معتصم می‌رفت خدمتش رسیده و عرض کردم: قربانت شما می‌روید، بفرمائید اما امامیت بعد شما با کیست؟‌
«فبکی حتّی أخضلّت لحیته، ثمّ التفت الیّ فقال: عند هذه یخاف علیّ الامر من بعدی الی أبنی علیّ» آن حضرت گریست تا محاسن مبارکش‌تر شد سپس رو به من کرد و فرمود: در این سفر مورد خطرم، امر امامت بعد از من با پسرم علی7 است.186
همچنین در کلام دیگری فرمود: من در می‌گذرم و امر اطاعت به پسرم «علی» منتقل می‌شود و او بر شما همان حقی را دارد که من بعد از پدرم بر داشتم.
شیخ مفید علیه الرحمه پس از نقل دو خبر فوق می‌گوید: روایات در این زمینه بسیار است اجتماع بزرگان بر امامت ابوالحسین7 و نبودن مدعّی امامت در آن وقت به جزء آن حضرت به گونه‌ای که امر امامت مشتبه گردد ما را از آوردن اخبار به طور تفصیل بر امامت او بی‌نیاز می‌سازد.187
توضیح اینکه، هر یک از: در زمان خود از آنچنان شهرت و موقعیت برتر و جایگاه ممتازی برخوردار بودند که برای اثبات امامت خود، نیاز چندانی به دلیل پیدا نمی‌کردند، زیرا احادیث و اخبار فراوانی از رسول خدا6در میان مردم به یادگار مانده بود که تعداد، نام و دیگر مشخصات آن حضرات را معین می‌کرد و این روایات جز بر أئمه :منطبق  نمی شود.
دیگر اینکه: کمالات نفسانی برتری‌های علمی و عملی، اصالت و نجابت خانوادگی و جهت‌گیریها  موضع‌گیری‌های درست و منطقی در برابر جریانات و نیز کینه و دشمنی زمامداران ستمگر اموی و عباسی نسبت به آنان، گویاترین دلیل بر امامت آن بزرگواران بود با این حال سیره امامان:بر این بود که پیش از شهادت خود، ودایع امامت را به امام پس از خود تحویل داده و او را به عنوان جانشین خود به مردم معرفی ‌کنند.
امام جواد7 به جز  علی7 پیشوای دهم و موسی معروف به موسی مُبَرقَعْ پسر دیگری نداشت و تمامی شرایط امامت در وجود فرزندش علی7 فراهم بود، با این حال در فرصت‌های مختلف و با بیانات گوناگون او را بعنوان جانشین خود معرفی می‌کرد.

فراهم کردن زمینه غیبت حضرت مهدی (عج)
با توجه به آگاهی و شناختی که امام دهم 7 از اوضاع و احوال زمان خود و فرزندش امام عسکری7 داشت، می‌دید روز به روز جوّ فشاری و اختناق شدیدتر و حساسیت دستگاه خلافت نسبت به امامان شیعه بیشتر می‌شود و همین امر در آینده نزدیک، تاریخ امامت را در آستانه تحوّلی جدید و بی‌سابقه یعنی غیبت امام مهدی عجل‌الله تعالی فرجه الشریف از انظار قرار می‌‌دهد،‌آن حضرت یکی از محورهای کاری خود را آماده ساختن اذهان شیعیان نسبت به غیبت نوه بزرگوارش حضرت مهدی قرار داد.
فعالیت‌های امام7 در این زمینه در شعاعی محدود و با نهایت دقت و احتیاط صورت می‌گرفت و سعی حضرت بر این بود که هیچ مشخصه‌ای از حضرت مهدی7 برای مردم بازگو نشود تا مبادا به گوش حکمرانان عباسی برسد.
در روایتی حضرت عبدالعزیم حسنی عقائد خود را برای امام هادی7 بیان داشت، در مورد امامت، یکایک امامان را نام برد و چون به امام هادی7 رسید درنگ کرد، امام7 سخنان او را ادامه داد و فرمود:‌
پس از من حسن است، پس مردم با جانشین او چگونه خواهند بود؟ عبدالعظیم پرسید چگونه سرورم؟ فرمود:‌
او دیده نمی‌شود و جایز هم نیست نام او برده شود، تا زمانی که قیام کند و زمین را از عدل و داد پر نماید، همانگونه که از ظلم و جور پر شده است.188
در روایت دیگری علی‌بن عبدالغفّار می‌گوید: شیعیان پس از درگذشت امام جواد7 به امام هادی7 نوشتند و از جانشین آن حضرت سوال کردند، آن جناب در پاسخ نوشت امر امامت تا مادامی که من زنده‌ام با من است و پس از من با جانشینی که تعیین می‌کنم پس چه خواهد بود برای شما نسبت به «خلف بعد خلف».189
علی‌بن مهزیار اهوازی می‌گوید:‌به ابوالحسن عسکری7 نوشتم و از آن حضرت از «فرج» پرسیدم در پاسخ مرقوم فرمودند: «زمانی که صاحب‌‌‌الامر شما از سرزمین ستمگران غیبت کرد، منتظر «فرج» باشید.190

ولایت امام عسگری7
شهویه بن عبدالله الجلّاب گوید:‌امام هادی7 در نامه‌ای به من نوشت:‌تو می‌خواستی بپرسی، پس از ابوجعفر پسر بزرگ من که مرد جانشین کیست؟ و به خاطر آن پریشان بود،‌ غم‌مخور، زیرا خداوند عزّوجلّ فرمو: «هیچ مردمی را گمراه نکند پس از آن که آنها را هدایت کرده تا بیان کند برایشان آنچه را باید بپرهیزید».191 سرور و امام تو بعد از من پسرم ابومحمد است، هر چه نیاز دارید نیز اوست، خداست که هر چه را می‌خواهد پیش دارد و هر چه خواهد پس اندازد «هر آیه را که ملغی کنیم و یا پس اندازیم بهتر از آن را، یا مانند آن را192 بیاوریم». من نوشتم آنچه شرح و اطمینان است برای انسان بیدار دل.193
شما را به تقوی الهی، پرهیزکاری، در دین، کوشش در راه خدا، راستگوئی، ادای امانت به آنکه چیزی به شما سپرده است چه نیک باید چه فاجر و بدکار باشد و طول سجود و رفتار خوب با همسایگان سفارش می‌کنم.
در میان جماعت آنان نماز بخوانید، مردگان آنها را تشیع کنید و بیمارانشان را عیادت کنید و حقوق آنان را ادا نمائید. هنگامی که کسی از شما در دین پرهیزکار در گفته‌هایش راست بگوید، امانتداری درستکار باشد و با مردم خوش‌خلقی کند، می‌گویند او شیعه است و  این مرا خشنود  می‌کند.
از خدا بترسید، زینت ما باشید نه خار چشم، هر نیکی را به سمت ما آورید و هر زشتی را از ما دور کنید، هر خوبی که گفته می‌شود در ماست و هر بدی که به ما نسبت داده شود از آن دور هستیم، حق ما در کتاب الهی منصوص و پیوند ما با رسول خدا6، آشکار و طهارت ما به وسیله پروردگار عیان است،‌کسی جز ما نمی‌تواند چنین ادعا کند مگر دروغگویان، همواره نام خدا را به یاد آورید و مرگ را فراموش نکنید، پیوسته قرآن بخوانید و بر پیامبر اکر صلوات بفرستید که در صلوات بر پیامبر خدا ده حسنه است، وصایای مرا حفظ کنید، شما را به خدا می‌سپارم و به همه شما سلام می‌رسانم.194

جستجو