دین کامل باتاملی در ایه شریفه اکمال

 

در  سوره مائده – آیه اکمال – خداوند متعال از روز بسیار مهمی سخن می گوید که در آن روز کفار از غلبه بر اسلام مأیوس شدند. نخست باید دریابیم این روز چه روزی است؟ و چرا تا این اندازه اهمیت دارد؟

خداوند متعال در رابطه با آن روز می فرماید:

( الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا ).

این چه روزی است که این قدر شایان توجه، اهمیت و عظمت است؟ در این روز چه حادثه ای رخ داده است که بنابر نص و صریح قرآن مجید همه کافران را ناامید و مأیوس کرد؟

در این آیه خداوند سبحان پس از اینکه خبر یأس وناامیدی کافران را در این روز به مسلمین اعلام فرمود از سه موضوع دیگر نیز خبر داد و فرمود:

1- ( الیَومَ أَکمَلتُ لَکُم دِینَکُم ).

امروز، روزی است که من دین شما را کامل کردم. در این قسمت از آیه خداوند سبحان کامل شدن، دین را به خود نسبت می دهد می فرماید من دین را کامل کردم. و آن را به فاعل دیگری نسبت نمی دهد؛ همچنین آن را بدون فاعل و با صیغه مجهول هم بیان نمی کند.

2- ( وَ أَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی ).

در این روز نعمتم را بر شما به انجام و اتمام رساندم. خداوند متعال اتمام نعمت را نیز به خود نسبت می دهد.

3- ( وَرَضِیتُ لَکُمُ الإسلامَ دِیناً ).

از این که اسلام دین شما باشد راضی و خشنود شدم.

در آیه اکمال با سه واژه روبرو هستیم که عبارتند از:

1- اکمال 2- اتمام 3- رضای الهی.

شأن نزول آیه اکمال

در اینکه آیه اکمال در چه روزی و به چه مناسبتی نازل شده است در کتب روایی اهل سنت دوگانگی وجود دارد. برای یافتن پاسخ این پرسش به روایات موجود در منابع معتبر اهل سنت اشاره ای می نماییم.


1- روایات دسته نخست؛

ابوهریره روایتی را بدین مضمون از رسول الله (ص) نقل می کند:

« من صام یوم ثمان عشرة من ذیالحجّة کتب له صیام ستّین شهراً [سنة]، و هو یوم غدیرخمّ لمّا أخذ النبی (ص) بید علیّ بن أبی طالب، فقال: ألست ولی المؤمنین؟ قالوا: بلی یا رسول الله! قال: من کنت مولاه، فعلّی مولاه فقای عمربن الخطّاب: بَخّ بَخّ لک یا ابن أبی طالب! أصبحت مولای و مولی کل مسلم فأنزل الله: ( الیَومَ أَکمَلتُ لَکُم دِینَکُم )»[1].

هر کس روز هجده ذی الحجه را روزه بگیرد ثواب شصت ماه [سال] روزه داری برای او ثبت می شود. هجده ذی الحجه روز غدیر خم است؛ روزی که رسول الله (ص) دست [امام] علی ابن ابی طالب (ع) را گرفتند و فرمودند: آیا من ولی و امام مؤمنین نیستم؟ مردم عرض کردند: آری یا رسول الله(ص) سپس پیامبر (ص) فرمودند: هر کس من امام او هستم، از این پس علی نیز امام و ولی او می باشد. [ پس از سخنان رسول الله (ص) ] عمربن خطاب به امیرالمؤمنین (ع) شاد باش گفت و عرض کرد: از امروز شما امام و ولی من و همه مسلمانان هستی آنگاه خداوند آیه ( الیَومَ أَکمَلتُ لَکُم دِینَکُم ) را نازل فرمود.

جمع کثیری از دانشمندان و علمای اهل سنت بر این باورند که زمان نزول آیه اکمال، روز هجده ذی الحجه و شأن نزول آن به مناسبت انتصاب امیرالمؤمنین (ع) به ولایت و جانشینی بلافصل رسول خاتم (ص) می باشد. به عنوان نمونه، چند منبع معتبر اهل سنت را نام می بریم که در آن به مطلب فوق اذعان و تصریح شده است.

1- تفسیر ابن کثیر[2] 2- شواهد التنزیل[3] 3- روح المعانی[4] 4- الدر المنثور[5] 5- الإتقان[6] 6- تاریخ بغداد[7] 7- تاریخ مدینة دمشق[8] 8- مناقب خوارزمی[9] 9- تذکرة الخواص[10] 10- البدایة و النهایة[11] 11- مناقب ابن مغازلی[12] 12- ینابیع الموده[13] .

2- روایات دسته دوم؛

با توجه به آنچه که بیان شد به این نتیجه رسیدیم که دسته اول روایات اهل سنت با باور شیعه در تاریخ و شأن نزول آیه اکمال مطابقت دارد ولی از آنجا که لازمه آیه اکمال و روایات متواتری که زمان و شأن نزول آن را بیان می کند، پذیرش بی قید و شرط ولایت امیرالمؤمنین (ع) می باشد، برخی از دانشمندان اهل سنت برای گریز از لوازم آیه اکمال، روایات دیگری در رابطه با آن آیه، زمان و شأن نزول آن نقل کرده اند که ما به چند نمونه از این روایات اشاره ای می نماییم.

« إنّ اناساً من الیهود قالوا نزّلت هذه الآیه فینا لا تّخذنا ذلک الیوم عیداً، فقال عمر: أیّة آیة؟ فقالوا: ( الیَومَ أَکمَلتُ لَکُم دِینَکُم … ) فقال عمر: إنّی لأعلم أیّ مکان اُنزلت. انزلت و رسول الله (ص) واقف بعرفة »[14].

گروهی از یهودیان گفتند: اگر این آیه بر ما نازل می شد، آن روز را جشن می گرفتیم، عمر گفت: کدام آیه؟ آنان گفتند: الیوم اکمت لکم دینکم … عمر در پاسخ گفت: من می دانم کجا این آیه نازل شد، هنگامی که رسول الله (ص) در عرفه ایستاده بودند نازل شد.

در روایت دیگری عیسی ابن حارثه انصاری می گوید:

« کنّا جلوساً فی الدیوان فقال لنا نصرانّی یا أهل الإسلام، لقد اُنزلت علیکم آیة لو اُنزلت علینا لاتّخذنا ذلک الیوم و تلک الساعة عیدا ما بقی منّا اثنان، الیوم اکملت … ، فلم یجبه أحد، فلقیت محمّد بن کعب القراظی فسألته عن ذلک فقال ألارددتّم علیه، فقال: قال عمر ابن الخطاب: اُنزلت علی النبیّ (ص) و هو واقف علی الجبل یوم عرفه فلا یزال ذلک الیوم عیداً للمسلمین »[15].

در دیوان نشسته بودیم، که یک مسیحی به ما گفت: ای مسلمانان، آیه ای به شما نازل شد، که اگر بر ما نازل می شد آن روز و آن ساعت را جشن می گرفتیم حتی اگر دو مسیحی بر روی زمین باشند. و سپس ایه الیوم اکملت لکم دینکم را قرائت نمود. کسی پاسخی به او نداد، تا اینکه محمد ابن کعب را دیدم و از او پرسیدم پاسخ چیست؟ او گفت: عمر می گوید: آن آیه بر پیامبر (ص) نازل شد، در حالی که در عرفه و بر روی کوهی ایستاده بودند و آن روز همچنان برای مسلمانان عید می باشد.

لوازم پذیرش روایات گروه اول؛

در رابطه با آیه اکمال دو شأن نزول بیان نمودیم. اما به راستی کدام یک از این دو دسته روایات صحیح و مورد پذیرش می باشد؟ آیا شأن نزول اول صحیح است که اکثر علمای اهل تسنن در کتب خود نقل نموده اند و نزول آن آیه را در روز هجده ذی الحجه و به مناسبت ولایت امیرالمؤمنین (ع) می دانند؛ یا دومین گروه از روایات که عده اندکی از اهل سنت آن را پذیرفته اند، و زمان نزول آیه را نهم ذی الحجه و به مناسبت روز عرفه می دانند.

اگر اهل سنت قول نخسب را بپذیرند، تمام مبانی مکتب خلافت منهدم می شود. قائل شدن به انیکه رسول الله (ص) در روز غدیر خم، امیرالمؤمنین (ع) را به ولایت و خلافت بلافصل خود منصوب نمودند، اساس مدرسه خلافت اهل سنت و تمام مبانی فکری، کلامی، فقهی و اعتقادی آنان را متزلزل می کند و از بین می برد. یکی دیگر از لوازم پذیرش روایات دسته اول مواجه شدن نظریه عدالت صحابه با یک تناقض بزرگ و لاینحل است؛ زیرا عدم پذیرش روایات گروه دوم به معنای عدم صحت گروهی از راویان و تکذیب ایشان و سلسله رجال موجود در آن روایات می باشد. بدیهی است که برخی از راویان روایات گروه دوم، از صحابه رسول الله (ص) بودند. آیا افتراء بر رسول الله (ص) با عدالت قابل جمع می باشد؟

نقد اهل سنت بر روایات گروه اول؛

اهل سنت برای تضعیف و رد روایات گروه نخست دو راه در پیش گرفته اند. البته همانطور که بعداً ملاحظه می کنیم هیچ مفری برای آنان وجود ندارد و هر دو راه آنان ناکارآمد است و با نقد جدی روبرو است.

راه اول آنها این بود که مهر بی اعتباری و غیرقابل اعتماد بودن بر پیشانی روایات دسته اول بزنند و بدین وسیله آنها را از درجه اعتبار ساقط کنند.

مرحوم علامه امینی در کتاب شریف الغدیر[16] به این توهم اهل سنت پاسخ داده است. ایشان تمام افرادی را که در سلسله سند حدیث قرار گرفته اند مورد بررسی و مداقه قرار داده است. ابوهریره و افراد دیگری که در سلسله سند حدیث قرار دارند براساس مبانی علم رجال اهل سنت مورد اعتماد و وثوق می باشند؛ چرا که اهل سنت در سایر موضوعات بدون هیچ دغدغه و تردیدی روایاتی را که از این سلسله نقل شده است، پذیرفته اند. اگر آنان بخواهند در این مورد سلسله مذکور را تضعیف نمایند، لاجرم باید از تمام مبانی رجالی خود دست بردارند.

راه دوم اهل سنت در تضعیف روایات دسته اول این اسن که آن روایات را از مجعولات شیعه دانسته اند و ادعا می کنند که آن روایات به وسیله گروهی از شیعیان جعل شده و در کتب آنان راه یافته است.

در پاسخ به این توهم نیز باید بگوییم بسی جای تعجب و شگفتی است! شیعیان در چه زمان و مکانی آن قدر قدرت یافتند که بتوانند دوازده منبع مهم اهل سنت را مورد دستبرد قرار دهند و تحریف کنند؟

شیعیان در طول تاریخ تحت فشار سخت و زیر نظر دستگاه حکومت قرار داشته اند. آنان برای نشر و اشاعه کتابهای خود با مشکلات فراوانی روبرو بودند و به هیچ وجه نمی توانستند در کتابهای دیگران، آن هم کسانی که مورد حمایت حکومت وقت بودند، تحریف ایجاد کنند.

از طرف دیگر با اندک تأملی درمی یابیم، افرادی که در سلسله روایات گروه نخست قرار دارند، همگی از وفاداران مکتب خلافت می باشند و در بین آنان فردی مجهول، غیرثقه و یا متهم به حب و ولایت امیرالمؤمنین (ع) وجود ندارد. بنابراین احتمال جعل این دسته از روایات به وسیله شیعیان نیز احتمالی مردود و ناپذیرفتنی می باشد.

بررسی و نقد روایات دسته دوم؛

در مورد آیه اکمال در منابع اهل سنت با دو دسته از روایات روبرو شدیم. پرسش این است که کدام یک از این دو دسته روایات معتبر و صحیح است؟ برای بررسی صحت و سقم روایات روشهای مختلفی از این روش به بررسی روایات وارده در این زمینه می پردازیم و درجه اعتبار هر کدام را اندازه گیری می کنیم.

روایاتی را که در رابطه با آیه اکمال در منابع اهل سنت وجود دارد را به دو دسته تقسیم کردیم؛ دسته اول روایاتی بود که روز نزول آیه را هجده ذی الحجه بیان می کرد و گروه فراوانی از اهل سنت آن روایات را پذیرفته بودند. دسته دوم روایاتی بود که روز نزول آیه را نهم ذی الحجه یعنی روز عرفه می دانست و گروه اندکی این دسته از روایات را نقل کرده و پذیرفته اند.

اگر روایات دسته دوم را بپذیریم باید روز عرفه را عید بدانیم؛ این را هم می دانیم که در مورد عید فطر و عید قربان که مسلمانان آنها را به عنوان دو عید بزرگ خود می شناسند آیه ای نازل نشده است. آیا روز عرفه و به عبارت دیگر، عید عرفه بالاتر از عید قربان و عید فطر است که برای آن آیه نازل شده است ولی برای دو عید دیگر هیچ آیه ای نازل نشده است؟ و چگونه ممکن است که عید عرفه مورد غفلت مسلمانان واقع شده باشد، به گونه ای که یهودیان و مسیحیان به اهمیت آن واقف باشند و نسبت به اهمیت آن به مسلمانان هشدار دهند؟ عید عرفه چه عیدی است که مسلمانان در طول خلافت و قدرت خلیفه دوم که خود قائل به عید بودن آن روز است، به دست فراموشی سپرده شده است؟

خلاصه اشکال نخست بر روایات دسته دوم این است که روز عرفه نمی تواند روز نزول آیه اکمال باشد؛ چون باید مسلمانان روز نهم ذی الحجه را عید بگیرد و آن روز را فراموش نکنند، در حالی که در تاریخ به این مسئله اشاره نشده است. ثانیاً در رابطه با عید قربان و عید فطر که مسلماً دو عید بزرگ مسلمانان است در قرآن مجید، آیه ای ذکر نشده است.

اشکال دیگری که بر روایات دسته دوم وارد می شود این است که، عید قربان و عید فطر، احکام و آداب خاص و مشابهی دارد. در این دو روز، روزه گرفتن حرام است، اعمال و ادعیه ای خاص در آن وارد شده و به شب زنده داری تأکید فراوانی شده است. ولی اگر تمام کتب فقهی و روایی اهل سنت را جستجو کنیم برای روز عرفه به عنوان یک عید اسلامی با چنین اعمال و احکام خاصی بر نخواهیم خورد.

اشکلا سوم بر روایات دسته دوم را می توان این گونه بیان نمود. عید فطر در پایان ماه رمضان قرار دارد؛ ماهی که مسلمانان در ساعات معینی از خوردن و آشامیدن و برخی افعال دیگر منع شده اند و روزی که این ممنوعیت و محدودیت برطرف شود مسلمانان عید می گیرند و لباس زیبا می پوشند. عید قربان نیز روزی است که یک سلسله از محدودیتها و ممنوعیتها از کسانی که مناسک حج را به جای می آورند برداشته می شود. پس از پایان دو ممنوعیت، مسلمانان عید و جشن می گیرند، لباس نو می پوشند و خود را معطر و خوشبو می کنند. اگر روز عرفه نیز عید باشد، باید شباهتی با عید فطر و قربان داشته باشد، در حالی که چنین نیست و حجاج در روز عرفه همچنان در محدودیت به سر می برند و حتی نمی توانند یکی از لوازم عید گرفتن چون شانه کردن، عطر زدن و آراستن خود را انجام دهند.


آخرین سوره نازل شده بر پیامبر (ص)؛

اگر بپذیریم که ایه اکمال در روز عرفه نازل شده است دیگر نمی توانیم آیه ابلاغ را تفسیر و تبیین نماییم؛ زیرا در آیه ابلاغ، خداوند سبحان با شدت و حدت پیامبر (ص) خود را تهدید می کند که باید آنچه را به تو دستور داده ایم ابلاغ نمایی. این چه امر مهمی است که پیامبر (ص) باید آن را ابلاغ نمایند؟

برخی از علمای اهل سنت به این مسأله پی بردند و دریافتند در صورتی آیه ابلاغ قابل تفسیر است که آیه اکمال در روز غدیر نازل شده باشد. لذا برای رهایی از این بن بست ادعا کرده اند که آیه ابلاغ در سالهای نخست بعثت رسول الله (ص) نازل شده است. خداوند سبحان، در این آیه پیامبر (ص) را مأمور و موظف می کند که حتماً دستورهای او را به همگان ابلاغ نماید؛ زیرا در آن سالها پیامبر(ص) از ابلاغ رسالت خائف بودند. این دسته از علمای اهل سنت باید بدانند که راه حل آنان مقرون به صحت نمی باشد؛ زیرا تمام علما و مفسران درجه اول اهل سنت اذعان دارند که سوره مائده آخرین سوره ای است که بر پیامبر (ص) نازل شد.

چگونه امکان دارد که سوره مائده آخرین سوره نازل شده بر رسول الله (ص) باشد، اما آیه ابلاغ در سالهای نخست رسالت نازل شده باشد؟ روایات فراوانی در کتب اهل سنت وجود دارد که بیان می کند سوره مائده آخرین سوره نازل شده بر پیامبر (ص) می باشد. به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می نماییم.

« إنّ آخر سورة نُزّلت، سورة المائدة »[17].

سوره مائده آخرین سوره ای است که بر پیامبر (ص) نازل شد.

« نزّلت سورة المائدة علی رسول الله (ص) فی حجّة الوداع فیمابین مکّة و المدینة و هو علی ناقته … فبرکت به راحلته من ثقلها »[18].

سوره مائده در حجه الوداع و در منطقه ای میان مکه و مدینه بر پیامبر (ص) نازل شد، در حالی که ایشان سوار بر شتر بودند … و شتر از سنگینی آن توقف کرد و نشست.

به خاطر سنگینی آیات سوره مائده به خصوص تهدید و انداز خداوند نسبت به رسول الله (ص) در رابطه با ابلاغ پیام مهم، مرکب پیامبر (ص) از حرکت بازمی ایستد و توان حمل رسول الله (ص) را از دست می دهد.

« قالَ رسول الله (ص) المائدة من آخرالقرآن تنزیلاً فأحلّوا حلالها و حرّموا حرامها »[19] .

پیامبر (ص) می فرمایند: سوره مائده آخرین سوره نازل شده قرآن می باشد، پس حلال آن را حلال دارید و حرام آن را حرام دانید.

همانطور که بیان کردیم عده ای از اهل سنت بر این نظراند که آیه ابلاغ در سالهای آغازین بعثت نازل شده است. خالی از لطف نیست که بدانیم منشأ این نظریه روایتی است که عایشه نقل می کند. از او نقل شده است که آیه ابلاغ در سالهای نخست رسالت نازل شد و در آن سالها همواره کسانی همراه پیامبر (ص) بودند و از ایشان محافظت می کردند[20]. پرسش مهم ما از اهل سنت این است که عایشه در ان سالها کجا بوده و چه سنی داشته است؟ با مراجعه به منابع تاریخی اهل سنت، مطلب جالبی برای ما روشن می شود و آن اینکه در سال دهم بعثت عایشه شش سال داشته و این بدان معنی است که وی در سال چهارم بعثت متولد شده است[21].

همچنین اگر بپذیریم که آیه ابلاغ در سالهای اول نازل شده است، اجماع علمای اهل سنت مبنی بر این که سوره مائده آخرین سوره نازل شده بر پیامبر (ص) می باشد را چگونه باید تبیین و توجیه نمود؟

چنانکه ملاحظه می کنید تا بدین جا اهل سنت از هر راهی رفته اند گرفتار تناقض شده و به بن بست خورده اند.

واقعه غدیر به بیان امام محمد باقر علیه السلام

شیخ جلیل طبرسی – رضوان الله علیه – در کتاب احتجاج، به سند خود از حضرت امام محمد باقر – صلوات الله علیه – روایت کرده که آن حضرت فرمودند:

رسول خدا- صلی الله علیه و آله – در مدینه، تمام شرایع و احکام – بجز حج و ولایت – را ابلاغ فرمود. و برای ابلاغ این دو، از مدینه حج گزارد.

جبرئیل – علیه السلام – نازل شد و به خدمت حضرتش عرضه داشت: یا محمد ( صلی الله علیه وآله)، خدای – جل اسمه – ترا سلام می رساند و می فرماید:

« من هیچ پیغمبری از پیغمبرانم، و هیچ رسولی از رسولانم را قبض روح نکردم، مگر بعد از کامل کردن دینم و تأکید حجتم. و اکنون دو فریضه – از دین – برعهده تو باقی مانده که مردم بدانها نیاز دارند، و باید به قوم خود برسانی: ( اول ) فریضه حج و ( دوم ) فریضه ولایت و خلافت پس از خودت. همانا من زمینم را از حجت، خالی نگذارده ام و هرگز خالی نمی گذارم ».

جبرئیل، پس از ابلاغ کلمات الهی عرضه داشت: خدای جل ثناوه، ترا امر می فرماید که فریضه حج را به قوم خود برسانی، خودت حج کنی،و هر که استطاعت دارد – از اهل شهر و اطراف و اعراب بادیه نشین – همه با تو حج کنند، و حج آنها را نیز ماند نماز و زکات و روزه آنها به ایشان بیاموزی، و همچنانکه آنان را بر تمام شرایع واقف کردی، بر حج نیز واقف گردانی.

( امام علیه السلام در دنباله سخنان خود فرمود )ک پس آنگاه منادی رسول خدا – صلی الله علیه وآله – در میان مردم ندا کرد: آگاه باشید که رسول خدا، اراده حج دارد. و می خواهد حج را نیز مانند دیگر شرایع دینتان به شما بیاموزد. و شما را بر حج، مانند دیگر احکام واقف گرداند.

پس رسول خدا به همراهی مردم، از مدینه به سمت مکه حرکت کردند. مردم، با دقت تمام به حرکات رسول خدا توجه می کردند، تا مانند آن حضرت، اعمال حج را بجای آورند. پس رسول خدا اعمال حج را بجای آورد. و شمار کسانی که به همراهی حضرتش برای ادای مناسک حج آمده بودند، به هفتاد هزار نفر می رسید، به عدد اصحال حضرت موسی – علیه السلام – در زمانی که از بنی اسرائیل برای هارون بیعت گرفت، بیعتی که مردم پس از آن شکستند، و گوساله سامری را پیروی کردند. رسول خدا نیز از مردم برای خلافت علی – علیه السلام – پیمان گرفت، مردم به عدد بنی اسرائیل، و پیمان شکنی آنها نیز مانند پیمان شکنی بنی اسرائیل، گام به گام مشابه هم.

ندای تلبیه ( لبیک اللهم لبیک ) تمام فضای بین مکه و مدینه را پر کرده بود. هنگامی که رسول خدا به موقف رسید، جبرئیل از جانب خدای تعالی فرود آمد و عرضه داشت:

ای محمد ( صلی الله علیه و آله )، خدای عزوجل ترا سلام می رساند و می فرماید:

همانا اجل تو نزدیک شده و مدت ( عمر ) تو سرآمده است. و من ترا به چیزی ( مرگ ) فرود می آورم، که نه چاره ای از آن هست و نه گریزگاهی. پس پیمان خود را بسپار، و وصیت خود را عرضه دار. و تمام آنچه از علم و میراث علوم پیامبران پیشین و سلاح و تابوت و تمام آیات انبیا که نزد تو موجود است، به وصی و خلیفه پس از خودت، حجت بالغه من بر آفریدگانم، علی بن ابیطالب بسپار.

پس علی علیه السلام رابه عنوان علم هدایت در میان مردم برپادار. و عهد و میثاق و بیعتش را تجدید کن. و بیعتم را که از آنان گرفته ای، و میثاق مرا که از آنان  ستانده ای به یادشان بیاور. و پیمانی را که به ایشان عرضه کرده ای ولایت ولیم، مولایشان و مولای هر مؤمن و مؤمنه علی بن ابی طالب – به آنان تذکر ده.

من هیچ پیغمبری از پیغمبرانم را قبض روح نکردم. مگر پس از کامل کردن دینم و تمام ساختن نعمتم به ولایت دوستانم و دشمنی دشمنانم. و این، کمال توحید و دین من، و اتمام نعمت من بر بندگانم به پیروی ولیم و اطاعت وی می باشد. و این، از آن رو است که من زمینم را بدون سرپرستی که حجت من بر آفریدگانم باشد نمی گذارم. پس امروز دینتان را برایتان کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان دین برای شما پسندیدم، به واسطه ولی من و مولای هر مؤمن و مؤمنه، علی بنده ام و وصی پیامبرم و خلیفه پس از حضرتش و حجت بالغه من بر آفریدگانم، که طاعت او به طاعت محمد پیامبرم همراه است. و اطاعت او و اطاعت محمد، با اطاعت من همراه است. هر که او را اطاعت کند، مرا اطاعت کرده و هر که او را عصیان نماید، مرا عصیان نموده است. او را علم میان خود و خلقم قرار دادم. هر که او را  ( به امامت ) بشناسد، مؤمن باشد. و هر که او را انکار کند، کافر است. و هر که کسی را در بیعت با او شریک سازد، مشرک است. و هر که مرا با ولایت او ملاقات کند، داخل بهشت شود. و هر که مرا با دشمنی او ملاقات کند، داخل آتش گردد.

پس ای محمد، علی را علم ( هدایت ) برپادار. و از آنان بیعت بگیر. و عهد و میثاق  مرا با آنان تجدید نما، که من ترا به نزد خود قبض روح می کنم و به سوی خود  فرا می خوانم.

( امام علیه السلام در ادامه روایت فرمود: ) رسول خدا – صلی الله علیه و آله – ترسید که قوم او و اهل نفاق و شقاق متفرق شوندو به جاهلیت باز گردند، چرا ه دشمنی آنها را می دانست، و آگاه بود که چه کینه و دشمنی در دورن خود نسبت به علی – علیه السلام – دارند. از این رو، پیامبر از جبرئیل درخواست کرد تا از پروردگار متعال، بخواهد که پیامبر را از فتنه مردم در امان خود بگیرد.

پیامبر منتظر بود که جبرئیل، عصمت الهی از فتنه های منافقان را از جانب خدای – جل اسمه – بیاورد. از این رو، ابلاغ پیام الهی را به تأخیر انداخت، تا اینکه به مسجد خیف رسید. جبرئیل، در مسجد خیف بر حضرتش فرود آمد و به ایشان امر نمود  که آنچه را از جانب الهی آورده انجام دهد، اما از حفظ و عصمت الهی سخنی به  میان نیاورد.

پیامبر فرمود: « ای جبرئیل، من می ترسم تا مردم مرا تکذیب کنند و گفته های مرا در مورد علی – علیه السلام – قبول ننمایند ». لذا حرکت کرد، تا به غدیر خم – در نزدیکی جحفه – رسید. در محل غدیر خم جبرئیل در حالی به خدمت رسول اکرم رید که پنج ساعت از روز گذشته بود. و با تهدید و وعید و وعده حفظ الهی پیامبر از فتنه مردم وارد شد.

جبرئیل عرض کرد: ای محمد، خدای عزوجل ترا سلام می رساند و می فرماید:  « ای رسول، آنچه را از جانب پروردگارت به تو نازل شده » – در مورد علی علیه السلام – به مردم برسان. و اگر چنین نکنی، رسالت او را ( به اتمام ) نرسانده ای. و خدا، ترا از مردم حفظ می کند.

اولین مسافران کاروان، به جحفه رسیده بودند. جبرئیل به پیامبر عرض کرد تا امر نماید که هر که جلو رفته برگردد. و هر که هنوز به غدیر خم نرسیده، بیاید و همه آنجا توقف کنند، تا در آنجا علی – علیه السلام – را به عنوان جانشین خود و علم هدایت معرفی نماید، و آنچه را که خدا در مورد علی – علیه السلام – نازل فرموده بدانها برساند، و به پیامبر صلی الله علیه و آله خبر داد که خدا او را از فتنه مرد  حفظ می کند.

پیامبر خدا، در این هنگام که عصمت الهی نازل شد، به منادی امر فرمود که در میان مردم ندا کند: « الصلاه الجامعه » و به پیش رفتگان فرمان بازگشت، و به عقب ماندگان فرمان توقف دهد. و طرف راست جاده را تا کنار مسجد الغدیر[22]خالی نمایند. و این را جبرئیل از جانب خدای – عزاسمه – امر کرده بود.

در آن محل، چند درخت بود. پیامبر امر فرمود که در زیر سایه آن درختان سنگهائی به شکل منبر برایشان نصب نمایند، تا بر مردم مشرف باشد. آنها که جلو رفته بودند، بازگشتند. و آنها که نرسیده بودند، آمدند و در همانجا ماندند. رسول خدا بر فراز آن منبر ایستاد، سپس حمد و ثنای خدا گفت و فرمود: روز غدیرخم، برترین اعیاد امت من است و آن روزی که خداوند تعالی به من امر فرمود تا برادرم علی بن ابیطالب را به عنوان علم برای امتم معرفی کنم، تا پس از من، به وسیله او هدایت شوند.

رز غدیر روزی است که خداوند در آن دین را کامل کرد و نعمت را بر امتم در آن روز تمام نمود. و اسلام را به عنوان دین برای آنها پسندید. و از جمله در مورد عیدغدیر فرمود: امروز روز بس بزرگی است. امروز روز کامل شدن دین است. امروز روز عهد و پیمان است. امروز روز آزمون مردمان است.


[1] – تاریخ بغداد، جلد 8 صفحه 290 .

[2] – جلد 2 صفحه 14.

[3] – جلد 1 صفحه 200.

[4] – جلد 6 صفحه 192.

[5] – جلد 2 صفحه 457.

[6] – جلد 1 صفحه 31.

[7] – جلد 8 صفحه 284.

[8] – جلد 42 صفحه 233.

[9] – صفحه 135 و 184.

[10] – صفحه 18.

[11] – جلد 7 صفحه 386.

[12] – صفحه 18.

[13] – جلد 2 صفحه 249.

[14] – صحیح بخاری، جلد 5، صفحه 127 و مسند احمد، جلد 1 صفحه 28.

[15] – الدرالمنثور، جلد 2 صفحه 457.

[16] – الغدیر، جلد 1 صفحه 402.

[17] – مستدرک حاکم، جلد 2 صفحه 311، تفسیر ابن کثیر، جلد 2 صفحه3، مسند احمد، جلد 6 صفحه 188 السنن الکبری، جلد 7 صفحه 172.

[18] – الدر المنثور، جلد 2 صفحه 446.

[19] – الدرالمنثور، جلد 2 صفحه 446.

[20] – الدرالمنثور، جلد 2 صفحه 529.

[21] – طبقات الکبری، جلد 8 صفحه 58، وفیات الاعیان، جلد 3 صفحه 16، المنتظم، جلد 3 صفحه 16.

[22] – مسجدی که در محل وقوع واقعه غدیرخم بنا شده، تا زمان شهید اول ( قرن هفتم ) موجود بوده، چنانکه شهید اول در برخی از کتب خود به وجود آن اشاره کرده است.

 


جستجو