اغاجری واهانت به اهل بيت عليهم السّلام

اهانت به اهل بيت عليهم السّلام

آغاجري پس از اهانتهاي مكرر خود به روحانيت شيعه در جاي جاي سخنانش، به اهانت عليه حضرات معصومين (ع)  روي آورده و به استهزاء آنان پرداخته و مي‌گويد:  »وقتي متولد شده، از شكم مادر بيرون مي‌آيند، دستهايشان روي زمين و پاهايشان در آسمان است و در همان حال اذان مي‌گويند، وقتي راه مي‌روند، مثلاً سايه ندارند، برخلاف آدمهاي ديگر كه سايه دارند، دو چشم روبرويشان و دو چشم پشت سرشان دارند، و چهارچشمي هستند، امام را مي‌كردند يك موجود دست نيافتني و لاهوتي …«

آيا اين سخنان انكار آيات كريمه قرآن در خصوص خلقت حضرت عيسي (ع) و سخنان او بدو تولد در مورد رسالت و بشارتش به پيامبر اسلام نمي‌باشد، قرآن در مورد تولد آن حضرت چنين مي‌فرمايد:  »و اذ قال عيسي ابن مريمَ يا بني اسرائيلَ اِنّي رسولُ اللهِ اليكم مصدقاً لما بين يَدَيَّ من التّوراة و مُبشّراً برسولٍ يأتي من بعدي اسمُهُ احمد«85 _ به ياد آوريد هنگامي را كه عيسي پسر مريم گفت: اي بني اسرائيل! من فرستاده خدا بسوي شما هستم در حاليكه تصديق كننده كتابي كه قبل از من فرستاده شد يعني تورات مي‌باشم و بشارت دهنده به رسولي هستم كه بعد از من مي‌آيد و نام او احمد است _ و آيا انكار آيات كريمه قرآن در مورد حضرت داوود (ع)  نمي‌باشد؟!! مگر اين وجود علي (ع)  نبود، آن هنگام كه پس از سه روز كه در درون خانه كعبه متولد شده بود، بر روي دستان مادر از همانجايي كه ديوار كعبه شكافته بود، بيرون آمد و چون چشمش به پدر افتاد بر او سلام كرد و گفت:  »اَلسّلامُ عَلَيْكَ يا أبْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُه« و چون نظرش به پسرعمويش كه هنوز مبعوث به رسالت نگشته بود افتاد گفت:  »اَلسّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُه« و سپس شروع به تلاوت اين آيات نمود  »بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤمِنُونَ الّذِينَ هُمْ فِي صَلوتِهِمْ خاشِعُونَ « و مگر اين فاطمه زهرا سلام‌عليها نبوده كه چون متولد گشت زبان به سخن گشود و فرمود:  »اَشْهَدُ اَنَّ لا اِلهَ إلاّ اللهُ وَ اَنَّ اَبِي رَسُولَ اللهِ سَيّدَ الْاَنبِياءِ وَ أَنَّ بَعْلِي سَيِّدُ الْاُوْصِياءِ وَ وُلْدِي سادَةُ الْاَسْباطِ« همچنين امام باقر (ع) مي‌فرمايد: چون فاطمه (س) متولد شد خدا به فرشته‌اي وحي كرد و به وسيله آن زبان محمد (ص ) را گشود تا او را فاطمه ناميد، سپس فرمود من تو را از شير بازگرفتم  »وَ فَطَمْتُكَ مِنْ الطَّمْثِ«  و تو را از حيض بريدم.

86 در كتاب اصول كافي از ابوبصير روايت شده كه گفت: ما حج را خدمت امام صادق (ع) انجام داديم در همان سالي كه پسرش موسي (ع) متولد شد … مشغول غذا خوردن بوديم كه فرستاده حميده (همسر امام صادق (ع)) آمد و به آن حضرت گفت حميده مي‌گويد: من خود را از دست داده‌ام و مثل حال زايمان در خود احساس مي‌كنم … چون امام بازگشت اصحاب به او عرض كردند: خدا چشمت را روشن كند و ما را فدايت گرداند با حميده چه كردي؟ حضرت فرمود: خدا او را حفظ كرد و به من پسري داد كه بهترين كسي است كه خدا در خلق خود آفريده و حميده درباره او گزارش داد كه گمان كرد من آن را نمي‌دانم و حال آنكه محققاً مي‌دانستم، گفتم قربانت چه گزارشي حميده به شما داد؟ حضرت فرمود: » ذَكَرَتْ اَنَّهُ سَقَطَ مِنْ بَطْنِها حِينَ سَقَطَ واصِعاً يَدَيْهِ عَلَي الْأَرْضِ رافِعاً رَأَسَهُ إلي السَّماءِ« _ به من خبر داد كه چون از شكم او به زمين آمد دو دست به زمين نهاد و سر به آسمان برداشت. _ آغاجري اين كلام امام صادق (ع) را مورد استهزاء قرار داده و مي‌گويد:  »وقتي متولد شده از شكم مادر بيرون مي‌آيند دستهايشان روي زمين و پاهايشان در آسمان است.« كه هم تحريف كلام امام معصوم است و هم استهزاء آنان، همچنين در اهانتي آشكار آن حضرت را چهارچشمي خطاب كرده و اين كلمات امام صادق (ع) را به استهزاء گرفته كه حضرت مي‌فرمايد:  »لِلْإمامِ عَشْرُ عَلاماتٍ … وَ اِذا وَقَعَ عَلَي الْاَرْضِ وَقَعَ عَلي راحَتِهِ رافِعاً صَوْتِهِ بِالشَّهادَتَيْنِ … وَ يَري مِنْ خَلْفِهِ مِنْ اَمامِهِ …« _ براي امام ده نشانه است كه از جمله آنها هنگاميكه متولد مي‌شود به كف دست بر زمين مي‌آيد و آواز خود را در وقتي كه نوزاد است به اداي شهادتين بلند كند و از پشت سر خود ببيند چنانچه از پيش رو ببيند. _87

حال كه موضوع به اينجا رسيد به عنوان تبرك چگونگي تولد حضرت وليعصر عجل الله تعالي فرجه الشريف را نيز نقل مي‌كنيم باشد كه به ايمان قلبي مؤمنان حقيقي افزوده شود و قلبهاي ناپاك منافقان از بغض و كينه بازايستد، حكيمه خاتون مي‌گويد: در هنگام تولد حضرت حجت (ع) امام عسكري (ع) مرا نزد خود طلبيد و موضوع قريب الوقوع بودن تولد آن حضرت را به من خبر داد، در حاليكه هيچگونه آثار حمل در نرجس خاتون مشاهده نمي‌كردم، نشستم و سوره‌هاي سجده و يس را خواندم، پس از آن حضرت فرمود كه سوره » اِنّا اَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ« را بر او بخوان، چون خواندم آن طفل هم در شكم نرجس خاتون با من همراهي مي‌كرد و مي‌خواند و پس از آن بر من سلام كرد، من ترسيدم، حضرت صدا زد كه تعجب مكن اي عمه از قدرت الهي، خداوند خُردان ما را به حكمت گويا مي‌گرداند و ما را در بزرگي در زمين حجت خود مي‌گرداند، سخن حضرت تمام نشده بود كه نرگس از نظرم غايب شد و پس از آن او را ديدم، در حاليكه لعماني از نور با او بود، بگونه‌اي كه چشمم را خيره كرد و ديدم صاحب‌الامر را كه به سجده افتاد و پس به زانو نشست و انگشتان سبّابه خود را به آسمان بلند كرده و مي‌گويد:  »اَشْهَدُ اَنَّ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَ اَنَّ جَدِّي مُحَمَّدٌ رَسُولَ اللهِ وَ اَنَّ اَبِي أمِيرِالْمُؤمِنِينَ«  آنگاه يك يك امامان را شمرد تا به خود رسيد و سپس فرمود:  »اَللّهُمّ اَنْجِزْلِي ما وَعَدْتّنِي وَ أتُمِمْ لِي أَمْرِي وَ ثَبِتْ و طاتِي وَ امْلَاءبِي الْاَرِضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً«  حكيمه خاتون گفت: پس حضرت ابي محمد مرا آواز داد كه فرزندم را نزد من بياور. سپس حضرت دست خود را بر روي نوراني او ماليد و گفت: سخن بگو اي حجت الله88 و به روايت شيخ طوسي، پس ولي خدا استعاذه نمود از شيطان رجيم و فرمود:  »بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ نُريدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَي الّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ وَ نُمَكِّنُ لَهُم فِي الْاَرْضِ وَ نُرِيَ فَرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُمْ ماكانُوا يَحْذَرُونَ« 89

اهانت به مذهب تشيع و تحريف تاريخ شيعه

آغاجري در سخنراني خود در همدان گرايش به تشيع علوي را به زمان صفويه نسبت داده و اين تحريفي آشكار در تاريخ شيعه است، مگر نه اين است كه پيامبر ( ص ) پيروان علي‌ابن‌ابيطالب عليهِما‌السَّلام را به عنوان شيعه ياد كرده و مي‌فرمايد: » يا عَليُّ اَلَمْ تَسْمَعُ قَوْلَ اللهِ تَعالي اِنَّ الّذِين امَنُوا وَ عَمِلُوالصّالِحاتِ اُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَريَّةِ هُمْ شِيعَتُكَ وَ مَوْعِدِي وَ مَوْعِدَكُمُ الْحَوضَ اِذا اجْتَمِعَت الْأُمَمُ لِلْحِسابِ تَدْعُونَ غُراًّ مُحَجَّلِينَ«90 _ يا علي آيا نشنيده‌اي آيه شريفه »اِنَّ الّذِينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّة« ايشانند شيعيان تو و وعده‌گاه من و شما كنار حوض كوثر خواهد بود، در وقتيكه جمع شوند خلايق براي حساب، شما را بخوانند و شما سفيدرويان باشيد و شما را آن روز غرّ محجلين ندا كنند يعني پيشواي سفيدرويان _ اما آغاجري مي‌گويد:  »اما از آنجائي كه در جامعه ايران اساسي‌ترين هسته فرهنگ مذهب است، اصلاً جامعه ايراني و فرهنگ ايراني در تمام دوره‌ها يك فرهنگ مذهبي بوده است چه در دوره قبل از اسلام و در عصر ساساني و زرتشتي چه در دوره بعد از اسلام، چه در مرحله قبل از صفويه و بعد آن موقعي كه اكثريت ايرانيان هنوز به تشيع نگرويده بودند و چه بعد از آن«  * در اين جملات او سعي كرده است كه رويكرد جامعه ايران را به مذهب تشيع، از زمان صفويه بيان كند، همچنين ايشان مي‌نويسد:  »از قرن هشتم به بعد كه تشيع امامي با تصوف آميخته مي‌شود، توسل به اسلحه به عنوان يك روش پذيرفته مي‌شود كه عمدتاً اينها شيعيان غالي هستند … آنچه كه امروز ما در جامعه خود مي‌بينيم محصول ناب و خالص فقه سنتي نيست بلكه باز توليد فقه سنتي در چارچوب نوعي بنيادگرائي اسلامي است، از سويي از بنيادگرائي كشورهاي عربي بويژه اخوان المسلمين تأثير گرفته كه براي مقاصدشان متوسل به اسلحه مي‌شوند … اين وضعيت بر بخشي از تفكر مذهبي اثر مي‌گذارد. نواب صفوي و فدائيان اسلام تحت تأثير همين جريان هستند.«91

اما اينكه ايشان معتقد است اكثريت ايرانيان قبل از صفويه به تشيع نگرويده بودند از او كه ادعاي شناخت تاريخ را دارد بعيد به نظر مي‌رسد، مگر اينكه تصميم به تحريف تاريخ شيعه گرفته باشد، گسترش تشيع از زمان پيامبر بين ايرانيان رواج داشته و هر ايراني كه در مدينه مسلمان شده با ارشادات پيامبر حقانيت اسلام را در پيروي از علي و آل علي (ع)  يافته، مذهب تشيع از هفتصد سال قبل از ظهور سلطنت صفويه در ايران گسترش داشته است. در سراسر شهرهاي طوس، نيشابور، مرو، طالقان، قم، ري، يزد و اهواز شيعيان حضور جدي داشته‌اند و وجود مضجع مطهر امامزادگان و علمائي كه عمري را به تربيت ديني مردم پرداخته‌اند دلالت بر اين امر دارد، از زمان آل بويه و پس از آنها به دليل شيعه بودن پادشاه ايران، بغازان خان مغول (محمود) شيعه گسترش بيشتري يافت و پس از او در سال 707 هجري قمري به بالجاتيو (محمدشاه خدابنده) رسيد و در مناظره با عالم بزرگ شيعي حسن‌بن‌يوسف‌بن‌علي‌بن مطهر حلّي مذهب تشيع را پذيرفت و از همان مجلس به تمام حكام و فرمانداران ولايت اعلام نمود كه در تمام مساجد و مجامع خطبه به نام اميرالمؤمنين و ائمه طاهرين سلام الله عليهم اجمعين بخوانند و امر داد روي دينارهاي مسكوك كلمه طيبه  »لا اِلهَ اِلاّ اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهُ عَليٌّ وَلِيُ اللهِ«  را نقش كردند و از همان زمان مذهب تشيع به عنوان مذهب اصلي ايران هويدا گرديد و بعدها در زمان پادشاهان صفوي، زمينه تبليغات جهاني شيعه فراهم گرديد و اين در حالي است كه بيش از هفتصد سال از تشرف مردم شريف ايران به اسلام و مذهب تشيع مي‌گذشت. آغاجري مبارزان شيعه را شيعه غالي مي‌نامد در صورتي كه اين عبارت در مورد گروهائي از مردم كه مقام علي را بالاتر از پيامبر و يا خدا را حلول كرده در ذات علي مي‌دانستند و يا غلوكنندگان در حق ديگر ائمه بكار مي‌رود و هرگز شيعيان راستين اين گروهها را شيعه ندانسته‌اند و از آنها برائت و بيزاري جسته‌اند، براي اينكه آغاجري با كمي تأمل در اندوخته‌هاي تاريخي خود به اشتباه خود پي ببرد و از ساحت مبارزان بزرگ اسلام و خصوصاً شهيد نواب صفوي عذر تقصير بخواهد، به ذكر نام اين گروهها كه عمدتاً هم در نسلهاي بعد تغيير عقيده داده‌اند و اكنون در جهان اسلام اندكي از آنان باقي مانده‌اندمي‌پردازيم از قبيل گروههاي »سبائيّه«،»خطابيّه«،»غرابيّه«،»علياويه«،»مخمسّه«،»بزيغيه« و»نصريّه«، كه در بخشهايي از خراسان، كرمان، كرمانشاه و كردستان در ايران و موصل در عراق و سور در لبنان حضور دارند و آن هم آنقدر تعداد جمعيتشان اندك است كه قابل ذكر نمي‌باشند.

حضرت امام خميني رضوان الله تعالي عليه در كتاب كشف الاسرار خود پس از ذكر نام چهل كتاب در امامت مي‌نويسند:  »اينجا نام چهل كتاب در امامت كه همه در زمان ائمه يا نزديك به زمان آنها تأليف شده ذكر كرديم كتاب شافي سيدمرتضي علم الهدي متوفي درسال 436 كه بهترين كتب و مشهورترين مصنفات در اين باب است دردسترس همه است، خوب است هركس مي‌گويد امامت را صفويه رنگ و رو دادند آن كتاب را ببيند تا مطلب را خوب بفهمد كه هر چه متأخرين درباره امامت نوشتند كمتر از آن است كه در شافي سيدمرتضي تحقيق كرده است، از آن گذشته كتابهاي مفيد، شيخ الطائفه و خواجه نصير و صدوق و علامه و ديگر از محققين و مصنفين معتبر كه همه قبل از آنكه اسم صفويه در جهان باشد، تأليف شده …«92

فهم بشري از قرآن منهاي علوم اهل بيت
امام علي (ع) در مذهب كساني كه فهم خود را از قرآن برتر از فهمي مي‌دانند كه از علوم اهل بيت گرفته شده مي‌فرمايد:  »أَيْنَ الّذِينَ زَعَمُوا أَنَّهُمْ راسِخُونَ فِي الْعِلْمِ دُونَنا كَذِباً وَ بَغْياً عَلَيْنا، …« كجا هستند كساني كه پنداشتند دانايان علم قرآن مي‌باشند نه ما؟ كه اين ادعا را براساس دروغ و ستمكاري برضد ما روا داشتند.93

اهانت به قرآن
اما از آنجا كه تفكر آقاجري بر مبناي قرائتهاي مختلف از اسلام شكل گرفته است در بخشي از سخنان خود به تحريف معنوي و تفسير به رأي قرآن كريم روي آورده و مي‌گويد:  »اينكه اين كتاب مقدس كه به قول قرآن كريم ( لا يمسُه الا المطهرون ) هيچكس به اين كتاب نبايد دست بزند و يا آن را لمس كند جز پاكان، گويا اين پاكان فقط روحانيون هستند و بس اما به دو گروه تقسيم مي‌شدند، روحاني و جسماني، روحاني مطهر است و پاك، جسماني نجس است و ناپاك، اين ناپاكيها و نجسها اگر مي‌خواهند پاك باشند، بايد دست روحاني را ببوسند و لمس كنند. «
بنابر آنچه در تفاسير آمده مي‌توان نتيجه گرفت كه منظور از مطهرون در آيه شريفه  »لا يَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ« 94 كساني  هستند كه خداي تعالي دلهايشان را از هر رجس و پليدي و تعلّق به غيرخدا پاك كرده است, مانند ملائكه الهي و برگزيدگان بشري كه خداوند در مورد آنها فرموده:     »إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهَلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا « 95  خدا رجس و هر آلايش را از شما خانواده نبوت، اهل بيت عصمت و طهارت ببرد و شما را از هر عيب پاك و منزه گرداند، با توجه به اين مطلب روشن مي‌گردد كه مراد از مطهرون ائمه اطهار عليهِم‌السَّلام مي‌باشند و تنزيل من رب العالمين، وصف ديگري است ، براي قرآن ، كه كتابي است ، نازل شده از ناحيه خدا به سوي ما ، تا در خور فهم شده و آن را بفهميم و در آن تعقل كنيم ، بعد از آنكه كتابي بوده، پوشيده، كه جز پاكان اهل بيت كسي با آن تماس نداشته است.
با اين تفسير از آيه شريفه روشن مي‌شود كه حرف ايشان مبني بر اينكه روحانيون مصداق مطهرون مي‌باشند و ديگران حق دست زدن به قرآن را ندارند حرفي لغو و تفسيري به رأي مي‌باشد، لذا در اينجا توجه ايشان و تمامي كساني كه تلاش مي‌كنند، از قرآن و مكتب اسلام قرائت مختلف ارائه دهند را به اين حديث شريف جلب مي‌كنيم  »مَنْ قالَ فِي الْقُرْانِ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَلْيَتَبَوَّأَ مَقْعَدَهُ مِنَ النّار ِ« هركس درباره قرآن سخن بدون علم بگويد، جايگاهش آتش خواهد بود.
حضرت امام‌خميني قدس‌سره‌الشريف در مورد تفسير به رأي و مراجعه بشريت به قرآن كريم كلامي جامع دارد كه در اينجا آن را ذكر مي‌كنيم، ايشان مي‌فرمايد:  »بطور كلي معناي تفسير آن است كه، شرح مقاصد آن كتاب را بنمايد و نظر مهم به آن، بيان منظور صاحب كتاب باشد، اين كتاب شريف كه به شهادت خداي تعالي كتاب هدايت و تعليم است و نور طريق سلوك انسانيت است، بايد مفسّر، در هر قصه از قصص آن بلكه هر آيه از آيات آن، جهت اهتداء به عالم غيب و حيث راهنمائي به طريق سعادت و سلوك طريق معرفت انسانيت را به متعلم بفهماند، تفسير به راي نيز كلامي است كه شايد آن غير مربوط به آيات معارف و علوم عقليه كه موافق موازين برهانيه است و آيات اخلاقيه كه عقل را در آن مدخليت است، زيرا كه اين تفاسير مطابق با برهان متين عقلي يا اعتبارات واضحه عقليه است كه اگر ظاهري برخلاف آنها باشد لازم است، آن را ظاهر معروف نمود، مثلاً در كريمه شريفه »وَجاءَ رَبُّكَ وَ الرَّحْمنَ عَلَي العَرْشِ اسْتَوي« كه فهم عرفي مخالف با برهان است، رد اين ظاهر و تفسير مطابق با برهان تفسير به راي نيست و به هيچ وجه ممنوع نخواهد بود، پس متحمل است بلكه مضنون است كه تفسير به راي راجع به آيات احكام باشد كه دست آراء و عقول از آن كوتاه است و به حرف تعبد و انقياد از خازنان وحي و مهابط ملائكه الله بايد اخذ كرد چنانكه اكثر روايات شريفه در اين باب در مقابل فقهاء عامه كه دين را با عقول خود مقاسيات مي‌خواستند بفهمند وارد شده است.«96
از طرفي مقايسه قرآن كريم كه عدم تحريف و مستند بودن آن به وحي الهي با دلائل معتبر قرآني و روائي و تاريخي و عقلي ثابت است، با اناجيلي كه تحريف شده و سالهاي پس از عروج حضرت عيسي (ع) توسط حواريون و علماء مسيحيت جمع‌آوري و تدوين شده، اهانتي آشكار به قرآن كريم بشمار مي‌رود، كه قضاوت در مورد آن به عهده خردمندان و آشنايان با علوم قرآني و تاريخي خواهد بود.
آغاجري در بخشي از سخنان خود مي‌گويد: » كتاب مقدس يعني انجيل و تورات مستقيماً توسط هيچ مومن مسيحي قابل فهم شمرده نمي‌شد. يعني حتماً مسيحيان براي فهم كتاب مقدس خودشان نيازمند روحاني بودند روحانيون هم واسطه بين خلق با خدا بودند و هم واسطه بين مسيحيان با مسيح بودند، نه با خدا بدون روحاني مي‌شد ارتباط برقرار كرد، نه با مسيح بدون روحاني مي‌شد ارتباط برقرار كرد نه با كتاب مقدس، هيچكدام. « در جاي ديگري از سخنراني خود مي‌گويد: » خودتان برويد قرآن بخوانيد، اگر متد داشته باشيد از بسياري از روحانيون بهتر و حرفه‌اي‌تر مي‌توانيد قرآن را بفهمي … يك دانشجو اگر با مِتُد علمي با روش برود سراغ مطالعه قرآن، چيزهائي درك مي‌كند و مي‌فهمد كه آن آقائي كه يك خروار علوم قديمي هم مي‌داند، اما متُد و روش نمي‌داند، هيچگاه آنها را درك نخواهد كرد.«  اميدوارم كه اين جملات به مصادق كلمة حق يراد به الباطل نباشد، زيرا هر صاحب خرد و انديشه‌اي مي‌داند كه صرف متُد داشتن و آن هم با انكار علوم عقلي و نقلي هيچ دانشجو و طلبه‌اي به جائي نخواهد رسيد. آيا ايشان و همفكرانشان فراموش كرده‌اند كه در سالهاي نه چندان دور افراد و گروههائي با بهره‌گيري از همين طرز فكر و البته با بهره‌گيري از سخنان دكتر شريعتي و بقول ايشان با متُد علمي به فهم قرآن روي آوردند، ولي نتيجه آن اين نبود كه ايشان ادعا نموده‌اند، تاريخ گواه بر اين است كه اعضاي سازمان مجاهدين خلق با بكارگيري همين راهكار، به استناد آيه شريفه  »فَضَّلَ اللهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَي الْقائِدِينَ«  به ترور شخصيتهاي علمي سياسي، مذهبي در دانشگاه و حوزه دست زدند و به جنگ با مردم پرداختند و در نهايت به دامن دشمنان اسلام و ايران در عراق و كشورهاي اروپائي و آمريكائي پناه بردند، كه حمله آنها به ايران در قالب نيروهاي تحت حمايت عراق و مقابله سپاه اسلام با آنان در عمليات مرصاد بخشي از اين رويكرد قرآني با متدي كه آغاجري بر آن تاكيد مي‌كند مي‌باشد آيا اين سازمان بخشي از منابع مطالعاتي خود را قرآن و نهج البلاغه ذكر نمي‌كند، البته با متد و تفسيري كه مهدي بازرگان ارائه مي‌كرد، اگر انكار مي‌كنيد به كتاب نهضت امام خميني (ج3 , ص577 و  558 ) در اسناد ارائه شده از پرونده حنيف نژاد مراجعه فرمائيد، آيا اين تفكر حنيف‌نژاد نبود كه مي‌گفت يك ماركيست خوب نمي‌تواند مسلمان خوبي نباشد و يا اين گفته محمد محمدي از اعضاي فعال سازمان منافقين نبود كه گفته بود  »به نظر ما مائويك موحّد است و في سبيل الله گام برمي‌دارد آيا گفتاري كه شما بر روي آن تاكيد مي‌كنيد همان بيان اعضاي سازمان مجاهدين خلق نيست كه درباره آموزش و متون ديني، مانند قرآن و نهج البلاغه مي‌نويسد در اين راستا متون مذهبي        ( قرآن و نهج البلاغه ) از ديدگاهي روشنفكرانه بازشكافي مي‌شد ، بطوري كه برداشت نويني از مفاهيم اسلام ارائه مي‌داد و اين برداشت غالباً با تفاسيري كه در مساجد و توسط روحانيت سنتي تبليغ مي‌شد ، همسان نبود. «97
آغاجري از دانشجويان خواسته است كه با متد به سراغ قرآن بروند ، آيا منظورشان كتاب متُدولوژي يا شناخت كه نخستين جزوه سازمان مجاهدين خلق، در جهت ارائه ديدگاههاي ماركيستي به نام اسلام بود، نمي‌باشد؟ آيا متُدي كه جوانان عزيز اين مرز و بوم را به آن مي‌خوانند براساس آنچه در سراسر سخنراني بر آن تاكيد ورزيده همان ديدگاهي نيست كه در كتاب تكامل نوشته علي ميهن دوست به آن دست يافته است و برهمين اساس در مطلع سخنراني خود به عنوان خلاصه و چكيده تحليل سعي كرده بين ديدگاههاي » كارل ماركس«  و          » ماكس وبر« جمع كند و آن را به عنوان متد جديد ، با طرح پروتستانتيسم اسلامي، امانيسم اسلامي، اسلام ذاتي و اسلام سنت گرا ارائه دهد.
ايشان تلاش نموده است با جدا نمودن اسلام ذاتي و اسلام تاريخي و نفي علوم قديمي در فهم قرآن متدي را ارائه دهد و برهمين اساس مقام لاهوتي و قدسي اهل بيت را نيز نفي نموده است » اين طبقه (روحانيون) ابتداء امامان معصوم را لاهوتي مي‌كرد تا خودش بتواند به عنوان نايبان آن امام معصوم لاهوتي بشود.« اينگونه سخنان، انسان را به ياد نوشته هاي حسين روحاني، ايدئولوگ سازمان مجاهدين خلق مي‌اندازد كه مي‌نويسد  »سازمان معتقد بود كه بايد اسلام اصيل و بي‌پيرايه را، از سرچشمه زلال آن يعني قرآن و تا حدودي نهج البلاغه و آن هم نه براساس استنباطات مفسرين، بلكه بر پايه استنباط خود سازمان، كه به اصطلاح مجهز به علم مبارزه و تشخيص صحيح از تعليم و شرايط پيچيده امروز است بدست آورد.«98

اسناد باقيمانده از گروهك الحادي فرقان
اگر به اسناد باقيمانده از گروهك الحادي فرقان سري بزنيم، مشاهده خواهيم نمود كه، آنان به همان متدي كه آغاجري ارائه مي‌دهد، _ متد مراجعه به قرآن منهاي روحانيت و كساني كه در علوم قرآني و تفسير و علوم مبنائي ديگر آن، راه را طي كرده‌اند _ روي آورده بودند.
گروهك فرقان با همين متدولوژي ارائه شده از آيات » وَ نُرِيدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْاَرِضَ وَ نَجْعَلَهُم أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ« 99 و  »اَنَّ الّذِينَ فُتِنَوا الْمُؤمِنِينَ وَ الْمُؤمِناتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الحَرِيقِ« 100 و  »اِذ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ اَنْ تَدْعُوا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا اِذاً شَطَطاً «101 با استناد به  »القِصاصُ حَقناً لِلْدّماءِ« ، به قول ايشان بهتر و حرفه اي تر قرآن را فهميده بودند!!! كه با استناد به اين آيات فرمان اعدام انقلابي آقايان مهدي و حسام عراقي، قرني, آيت الله قاضي طباطبائي، آيت الله رباني شيرازي و آيت‌الله مرتضي مطهري را صادر نموده و آنان را به شهادت رساندند و با استناد به حديث مذكور، حكم اعدام انقلابي آيت الله العظمي سيدعلي خامنه‌اي را در زمان رياست جمهوريشان صادر كردند ، كه خداوند آن را ناموفق گذارد و وديعه خويش را براي امروز جهان اسلام و انقلاب اسلامي ايران حفظ نمود. و به استناد » و قاتلوا أئمة الكفر « فرمان ترور حضرت  هاشمي رفسنجاني را صادر نمودند!! ولي خداي متعال ايشان را براي ياري رساندن به امام و انقلاب و رهبري نگهداري كرد.

·


جستجو