چراباید اسرائیل از صفحه روزگار محو شود9

انحطاط بنی اسرائیل :بر کلامی که بر شما امر می‌فرمایم، چیزی میفزایید و چیزی از آن کم منمایید. الف. نفس پرستی و آزمندی :پس از استقرار بنی اسرائیل در منطقة قدس، دانش‌هایی که آنان در صحرای سینا از موسی(ع) آموخته بودند، با تجربة عملی همراه شد و مجموعة توانمندی در آنان به وجود آورد. اگر این توانایی‌ها در راستای اهداف انبیا باقی می‌ماند، می‌توانستند این وعدة خداوند را تحقق بخشند که فرمود:وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ؛  ما بر‌آن هستیم که بر مستضعفان روی زمین نعمت دهیم و آنان را پیشوایان سازیم و وارثان گردانیم. چرا که آنان، هم توان علمی داشتند و هم توان تجربی، تنها نیاز آنان، قرین نمودن معنویت با قدرت بود. قدرت گاهی به سمت تبدیل شدن به خواهش‌های نفسانی می رود و این، با هدف الهی قابل جمع نیست. یهود گرفتار حسد و آزمندی فراوان  به زندگی دنیا شده بودند: أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ؛ آیا حسد می‌کنند بر مردمان برآنچه ایشان را الله تعالی داده است از فضل خود.
اگر انسان در پی نیازهای دنیای رود و از خدا فاصله بگیرد، صفت حرص (سیری ناپذیر) حسد، ترس و … او را فرا می‌گیرد. بنی اسرائیل تا هنگامی که در مسیر حق و خدا بودند، به آسانی به حاکمیت دست می‌یافتند، چرا که توان اجرا و گسترش آن را داشتند.  اما انحراف در بین آنها ایجاد شد و هرم خواسته‌ها و مفاهیم، معکوس شد. پ. نژاد پرستی
یهودیان، همواره خود را «قوم برگزیده» می خوانند و این اعتقاد که آنان قوم برگزیده اند، مقوله ای اساسی در آیین یهود است. در تلمود آمده است که اسرائیل، به دانه زیتون شبیه است؛ چرا که زیتون امکان آمیختن با مواد دیگر را ندارد.  از آن سوی، قرآن نیز به برتری دادن آن اشاره کرده است:
يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ؛
ای بنی اسرائیل، نعمتی را که بر شما ارزانی داشتم و شما را بر جهانیان برتری دادم، به یاد بیاورید.
خداوند آنان را بر جهانیان برتری داده بود و عنایت خویش را همواره بر آنان نازل می کرد، اما آنان دچار خطای بزرگی شده بودند و گمان می کردند خداوند نژاد آنان را ارج می¬نهد؛ در حالی که خداوند بنی¬اسرائیلی را ارج می¬نهد که به آموزه¬های موسی(ع) ایمان آورد یعنی برتری آنها در صورت حفظ ایمانشان است  و پیامبران پس از او، و پیامبران موعود را تصدیق کند. ملاک برتی نزد خداوند تنها ایمان است.
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ؛
هر آینه گرامی ترین شما نزد خدا، پرهیزگارترین شماست، خدا دانا و کاردان است.
و از همین روست که خداوند آنان را پرهیز می¬دهد.
وَاتَّقُواْ يَوْماً لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ؛
و بترسید از روی که هیچ کس دیگری را به کار نیاید و هیچ شفاعتی از کسی پذیرفته نگردد و از کسی عوض نستانند وکسی را یاری نکنند.
اما هدف خداوند از اینکه فلسطین را مقدر آنان کرده بود:
يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الأَرْضَ المُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ ؛
ای قوم من، به زمین مقدسی که خدا برایتان مقرر کرده است، داخل شوید.
این بود که دین بر زمین حاکمیت یابد و لذا در ادامه، فرمود:
وَلاَ تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنقَلِبُوا خَاسِرِينَ؛
و باز پس نگردید که زیان دیده باز می گردید.
اما بنی¬اسرائیل گمان کردند که خدا این سرزمین را برای نژاد آنان نوشته است. نتیجة این نژادپرستی این است که همواره پشتوانه و نیرو از دست می دهند؛ چون بنی اسرائیل با این تفکر، دیگر اجازه نمی دهند غیر از خودشان، کسی در سیستم حکومتی رشد کند؛ هرچند که دیگری کار را بهتر بداند. بلکه گمان می کنند در تقسیم مواهب قدرت، بنی اسرائیل مقدم¬اند.
ج. دوری از خط انبیای الاهی
با بروز تفکر نژادپرستی، نگهداری حکومت نیاز به قضایای انحرافی دارد. از آنجا که مردم دین-دار در این حکومت¬ها، دیگر همکاری اصولی با حاکمان نخواهند کرد، در نتیجه، خود قدرت دور از خدا، مُروّج انحرافات می¬شود. عده¬ای را باید با بت و مشغولیت¬های کاذب، عده¬ای دیگر را با شراب و شهوت¬پرستی و پول¬پرستی ساکت کرد. از این رو مدتی که از حکومت یوشع(ع) گذشت و حاکمیت به مذاق بنی¬اسرائیل مزه داد، انحرافات آغاز شد و همواره فاصله از انبیا بیشتر شد و سپس حاکمیت به هم ریخت. اما تفکر حاکمیت بنی اسرائیل بر جهان، در بین آنان لانه کرد و تفکر یهودی و یا به تعبیر دیگر صهیونیستی ایجاد شد. انبیا تلاششان این بود که اینان را از این تفکر انحرافی خارج و به نیروهای مؤمن و مخلص تبدیل کنند.
د. کشتن پیامبران
خداوند برای اصلاح این گروه پی در پی پیامبر می¬فرستاد؛ آنان نیز پیامبران خدا را می¬کشتند.
لَقَدْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ رُسُلاً كُلَّمَا جَاءهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقًا كَذَّبُواْ وَفَرِيقًا يَقْتُلُونَ؛
ما از بنی¬اسرائیل پیمان گرفتیم و پیامبرانی بر ایشان فرستادیم. هرگاه که پیامبری چیزی می¬گفت که با خواهش دلشان موافق نبود، گروهی را تکذیب و گروهی را می¬کشتند.
خداوند قتل انبیا را به این مجموعه نسبت می دهد، در حالی که همة بنی¬اسراییل پیامبرکش نبودند. دلیل، آن است که اینان گرد محور و سازمانی منحرف جمع شده بوند و کار آن سازمان را تأیید می کردند، ما از آن سازمان به سازمان یهود تعبیر می¬کنیم. سازمانی که هم دوره دیده، هم تجربه اندوخته، و منحرف شده است. اینان همه، همانند دزدانی هستند که با چراغ روشن آمده¬اند و انبیا درصددند این چراغ به دستان را از دزدی بازدارند.

برای خواندن تمام پست های این مقاله کلیک کنید

جستجو