ترجمه لغات قران کریم در تفسیر شریف مجمع البیان ج19

جلد ‌19 صفحه ‌5 سطر ‌22
اعراب :  
ان يتركوا ان يقولوا : ( زجاج ) گويد : ( ان ) اولي محلا منصوب و اسم براي ( حسب ) واقع شده و ( ان ) دومي از دو جهت منصوب بوده كه بهترين آنها منصوب بودنش به
( يتركوا ) است و بنابراين معني چنين باشد كه ( آيا پنداشتند مردم اينكه   رها شوند كه بگويند ايمان آورديم … ) كه در اينجا ( لان يقولوا او بان يقولوا ) بوده   و چون حرف جر حذف گرديده ( يتركوا ) به ( ان ) متصل و منصوب شده است . و ممكن   است عامل در
( ان ) دوم ( حسب ) باشد . ابو علي گويد : نصب ( ان ) بوسيله ( يتركوا ) صحيح نخواهد بود زيرا فعل معلوم   كه متعدي به يك مفعول است ، چگونه وقتي كه مجهول شد بمفعول ديگري متعدي شود . و نيز گويد : آنچه را كه گفته اند كه ( ان ) بوسيله ( حسب ) منصوب شده نادرست است زيرا – از چهار حالت خارج نيست – يا بايد مفعول اول ، و يا مفعول ثاني ، و يا   صفت و يا بدل واقع شود . اما مفعول اول نميباشد زيرا مفعول اول
( حسب ) عبارت از   ( ان يتركوا ) بوده است .   و اما مفعول ثاني نميباشد ، علتش دو چيز است :   الف : باب ظننت در ادبيات عرب هنگاميكه باين نوع مفاعيل متعدي شود ،   مفعول دومش ظاهر نخواهد بود . ب : مفعول دوم از نظر معني همان مفعول اول است و در اينجا اين چنين نيست .  و اما بدل نميباشد : زيرا از نظر معني ، مشتمل هيچكدام از تمام يا بعضي معني   مفعول اول نيست . و اما صفت نمي باشد : زيرا ( ان ) دوم براي
( حسب ) مفيد معني صفتي نبوده و از آنچه را كه گفتيم بيرون نخواهد بود . و بنابراين آنچه در اين باره گفته اند غفلت و اشتباه است .   ميگويم ( مولف ) بدل در اينجا صحيح است اگر ( احسبوا ان يقولوا ) بمعناي   ( احسبوا ان يهملوا ) باشد زيرا بدون تريد اهمال بمعناي ترك ( و واگذاردن ) است .  
و حاصل ترجمه چنين ميشود : آيا گمان دارند باينكه ادعاي ايمان نموده ولي با تكاليف ديني و وظا‏ف اسلامي امتحان نشوند . و در صورتيكه جمله اول يعني ( احسبوا ان يتركوا) نيز بمعني ( ان يهملوا )   باشد زيرا اهمال بمعني واگذاشتن است .   بدين ترتيب جمله دوم يعني ( ان يقولوا ) در معني جمله اول ( ان يتركوا ) بوده و بدل او ميباشد . و اما صورت اول يعني مفعول اول قرار گيرد ، آن نيز صحيح خواهد بود زيرا وقتي – لام – و يا آنكه – باء – جاره در اولش درآيد و تقديرش ( لان يقولوا ) و يا   ( بان يقولوا ) شود ، جمله جار و مجرور متعلق به ( يتركوا ) شده و منصوب المحل خواهد بود . و بنا بر اين گفتار زجاج در اين باره صحيح ، نهايت بر سبيل تساهل از مجرور  به منصوب تعبير نموده است .  
ساء ما يحكمون : در ( ما ) دو احتمال است .   الف : اسم مفرد منكر در محل نصب و تميز واقع شده و تقديرش ( ساء حكما   يحكمون ) است . ب : اسم موصول و جمله يحكمون صله او باشد و در تقدير ( ساء الحكم حكمهم )   خواهد بود . 

جلد ‌19 صفحه ‌12 سطر ‌11
اعراب :  
حسنا : مفعول فعل محذوف است و در تقدير چنين بوده ” و وصينا الانسان بان يفعل بوالديه حسنا ” .  
ما ليس لك به علم : اين جمله موصول و صله و در محل نصب است تا مفعول ” تشرك ” باشد . 

تفسير عمومي آيات ‌11 تا ‌15 سوره عنكبوت
جلد ‌19 صفحه ‌20 سطر ‌6
شرح لغات :  
الثقل : در لغت عرب در مورد اثاث البيت استعمال ميشود و جمع آن اثقال  است چنانكه در بين اعراب گفته ميشود ارتحل القوم بثقلهم و ثقلتهم يعني كوچ كردند باديه نشينان با اثاث البيت و متاع هاي خود و بهمين معني حديث مشهور ( ثقلين ) استعمال شده زيرا پيامبر ( ص ) فرموده بود ( اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي و انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض ) در ميان شما امت اسلامي دو چيزسنگين و گرانبهاميگذارم كتاب خدا و عترت من ، و اين دو هرگز از هم جدا نشوند تا در حوض كوثر بسوي من بازگردند . ( ثعلب ) گويد : از اينكه كتاب و عترت به ( ثقلين ) نام گذاري شده براي آنست كه عمل نمودن باحكام و فرامين آن دو كه در حقيقت فرامين خداوند است سنگين   و پر ارزش است . و بعضي ديگر گفته اند كه اعراب در اصطلاح خود بهر چيز پر ارزش و نفيس ، ( ثقل ) ميگويند و از اينكه قرآن و عترت را ( ثقلين ) گفته اند ، براي بزرگداشت منزلت آنها بين مسلمين است و هر چيز كه داراي فضيلت مورد توجه جامعه است باو ( ثقل ) گفته ميشود و به همين جهت است كه از بين تمام مخلوقات بانسانها و جنيان ، ثقلين گفته شده زيرا آنان فضيلت بر ساير مخلوقات دارند .  
الطوفان : عبارت از آب بسيار زيادي را گويند كه از آسمان جاري شود و سر اينكه او را طوفان ناميده اند چون در اثر زيادي به اطراف زمين طواف نموده بتمام نقاط آن ميرسد . و در اين باره ( راجز ) در ابيات خود گفته : ” افناهم الطوفان موت جارف ” نابود كرد آنها را باران هاي بسياريكه كانون مرگ بود . ( جارف ) از ماده ( جرف ) است و آن هر چيز بسيار را گويند و در مثال گفته ميشود ” جرفت الشيء اجرفه   جرفا ” يعني تمام آن شيء را فرستادم ، در اينجا گوينده اين شعر مرگ بسيار را كه بسراغ آنها آمده بود تشبيه به طوفان نموده است . 
جلد ‌19 صفحه ‌22 سطر ‌11
اعراب :  
بحاملين من خطايا هم من شيء : در تقدير ( و ما هم بحاملين من شيء من   خطاياهم ) كه جمله ( من خطاياهم ) در حقيقت صفت براي ( شيء ) ميباشد كه بالنتيجه   در قرا‏ت
ظاهر آيه صفت مقدم بر موصوف شده و در محل نصب و حال قرار گرفته .  
الف سنة : منصوب است بنابر ظرفيت .  
خمسين : منصوب شده تا استثناء واقع شود و ( عاما ) تمييز او است . 

تفسير عمومي آيات ‌16 تا ‌20 سوره عنكبوت
جلد ‌19 صفحه ‌29 سطر ‌1
اعراب :  
كيف يبديء الله الخلق : ” كيف ” در محل نصب است حال براي ” الله ” و تقدير كلام ” امبدعا يبديء الله الخلق ام لا ” آيا از روي ابتكار و بدون سابقه خداوند خلق را آفريده است يا خير ؟ و ممكن است ” كيف ” حال براي ” الخلق ” باشد و در تقدير چنين است ” امبدعا يبديء الله الخلق ام لا ؟ ثم يعيده ام لا ” آيا در حالت ابتكار خداوند خلق را مي آفريند يا خير ؟ و سپس بسوي او بازميگردند يا خير ؟ و ممكن است ” كيف ” بجاي مصدر بوده و تقدير كلام ” اي ابداء يبديء ” ميباشد يعني چگونه پديد مي آورد خداوند ، و نظير آن در قرآن مجيد كه بمعناي مصدري آمده باشد ” كيف بدا الخلق ”   است يعني چگونه خداوند آغاز خلقت نمود .   النش‌کة : مفعول فعل محذوف ” ينشا ” بوده و منصوب است . 
تفسير عمومي آيات ‌26 تا ‌30 سوره عنكبوت
جلد ‌19 صفحه ‌42 سطر ‌19
لغت :  
مهاجر : هاجر القوم من دار الي دار يعني هجرت كردند مردم از خانه اي بخانه ديگر . مقصود آنست كه اولي را ترك گفته و دومي را اختيار نموده اند . ازهري گفته : كه مهاجرت در معني اصلي خود عبارت از كوچ نمودن صحرانشين بسوي شهر
( و در شهر سكونت نمودن ) و ” تهجر ” يعني خود را شبيه به مهاجرين كردن و مانند آنان قرار دادن و بهمين معني گفتار عمر است كه ” هاجروا و لا تهجروا ” حقيقة هجرت كنيد نه آنكه خود را شبيه به هجرت كنندگان قرار دهيد يعني هجرت خود   را خالص ( و تنها ) براي خدا قرار دهيد .
ناديكم : النادي و الندي بمعني مجلس ي است كه مردم در او جمع ميشوند و تنادي القوم يعني مردم در مجلس جمع شده اند و ” دار الندوه ” عبارت از همان خانه ي   ” قصي بن كلاب ” بود كه مردم در او اجتماع مينمودند تا در امور مشاوره نمايند چون آن خانه را مبارك ميدانستند ، و ريشه اين لغت از ” نداء ” گرفته شده چون مردم   يكديگر را صدا ميزدند . 

تفسير عمومي آيات ‌36 تا ‌40 سوره عنكبوت
جلد ‌19 صفحه ‌55 سطر ‌12
اعراب :  
اخاهم : منصوب بفعل مقدر است و در تقدير ” و ارسلنا الي مدين اخاهم ” ميباشد .   عادا : نيز منصوب بفعل مقدر بوده و تقدير كلام ” و اهلكنا عادا و ثمود ” خواهد بود .   قد تبين : فاعل او مقدر در كلام بوده و در اصل ” و قد تبين اهلاكهم لك ” ميباشد يعني روشن شد نابودي ايشان براي تو .  
كانوا مستبصرين : اين جمله در محل نصب و حال مي باشد .  
ليظلمهم : لام آن براي تاکيد نفي آمده و – بين او و فعل لفظ آن مقدر است ولي – جايز نيست ” ان ” در كلام ظاهر شده و لان يظلمهم قرا‏ت شود . 
جلد ‌19 صفحه ‌54 سطر ‌12
لغت :  
الرجفة : عبارت از حركت زمين و زلزله سخت ميباشد چنانكه در اصطلاح   عرب گفته ميشود ” رجف السطح من تحت اهله يرجف رجفا و رجفة شديدة ” يعني   لرزيد زمين زير پاي ساكنينش و مي لرزد لرزيدني سخت ، و گاهي بدريا ” بحر رجاف ” ميگويند زمانيكه طوفاني باشد و ” ارجف الناس بالشييء ” يعني مردم به موضوعي كه موجب اضطراب شده خبر دادند .
الحاصب : آن باد تندي است كه با خود شن و سنگ ريزه ها‏ي همانند تگرگ آورده باشد . ” فرزدق ” گويد :   مستقبلين رياح الشام تضربنا بحاصب كنديف القطن منشور   استقبال كننده ايم بادهاي شام را كه از هر طرف ميبارد بما سنگ ريزه ها‏ي همانند پنبه زده شده كه پراكنده است .  
” اخطل ” شاعر ميگويد :  و لقد علمت اذا العشار تروحت     هدج الر‏ا‌ل بكنهن شمالا                                                                                                               ترمي العضاه بحاصب من ثلجها    حتي تبيت علي العضاه جفالا يعني ( اي امير ) تو خود ميداني كه جوجه شترمرغ ها در لرز و سرما به لانه و   آشيانه خويش ميروند زمانيكه شتر آبستن باد سرد شمالي را استشمام ميكند ، آن باديكه بدرختان كهن برف ميزند تا كه برف بروي آن درختان همانند پشم سفيد بخوابد .  
( مقصود شاعر آنست كه امير بر او ترحم نموده و وسا‏ل او را با آمدن فصل سرما فراهم سازد ) و خلاصه ” حاصب ” بمعني باد تند است .  
الخسف : فرو بردن زمين آنچه را كه به روي او بوده و در مثال عرب گفته ميشود ” خسف الله به الارض ” خداوند بواسطه او زمين را فرو برد و ” خسف القمر ”   بمعني بردن نور او و تاريك نمودنش ميباشد و البته خسوف براي ماه است و براي خورشيد كسوف گفته ميشود . 
جلد ‌19 صفحه ‌60 سطر ‌21
شرح لغات :  
العنكبوت : جمع آن ( عناكب ) و تصغيرش ( عنيكب ) بوده و بوزن ( فعللوت )   ميباشد و ميتواند در مورد مذكر ومونث يكسان استعمال شود چنانكه
شاعر گويد :   علي هطالهم منهم بيوت      کان العنكبوت هو ابتناها   
يعني بر كوه هاي مجاور ، آنان خانه ها‏ي از خود ساخته اند كه درستي گويا   عنكبوت آنها را بنا نموده است . و در اينجا مقصود از عنكبوت اعم از مذكر و م‌ْنث بوده و درمورد مذكر هم لغت ( عنكباء ) نيز استعمال شده است . 
تفسير عمومي آيات ‌46 تا ‌50 سوره عنكبوت
جلد ‌19 صفحه ‌70 سطر ‌3
شرح لغات :  
و لا تجادلوا : ” جدل ” در اصل لغت بمعني در هم پيچيدن شديد است و در اصطلاح عرب گفته ميشود ” جدلته اجدله جدلا ” – جدال كردم با او جدالي – يعني در هم پيچيدم اش   شديدا و ” جدال ” همان درهم پيچيدن خصم در استدلالش ميباشد . و نيز گفته شده كه
” جدل ” از ” جداله ” گرفته شده و او بمعني زمين است زيرا هر يك از طرفين مقصودش زمين زدن – و محكوم نمودن – دومي است .  
و لا تخطه : ” خط ” بمعني نوشتن است .  
لارتاب : ” ارتياب ” بمعني شك نمودن و تهمت زدن است . 
جلد ‌19 صفحه ‌70 سطر ‌11
اعراب :  
الذين ظلموا منهم : اين جمله در محل نصب است و استثناء از ” اهل الكتاب ” باشد .   كذلك انزلنا اليك الكتاب : تقديرش ” و كما انزلنا الي اهل الكتاب الكتاب انزلنا اليك الكتاب ” يعني همانگونه كه بسوي اهل كتاب ، كتاب فرستاديم بسوي   تو نيز قرآن فرستاديم .  
اذا لارتاب المبطلون : لام براي قسم بوده و در جمله تقديري است و در اصل  
” و لو خططته بيمينك او تلوت قبله كتابا اذا و الله لارتابوا به ” ميباشد يعني اگر پيش   از اين نوشتن يا خواندن كتابي را ميدانستي آنوقت بود كه قسم بخدا باين قرآن شك ببرند و تهمت زنند .  
من ربه : در محل رفع و صفت ” آيه ” ( آيات ) ميباشد . 
تفسير عمومي آيات ‌51 تا ‌55 سوره عنكبوت
جلد ‌19 صفحه ‌76 سطر ‌21
اعراب :  
يتلي : در محل نصب است و حال براي ” الكتاب ” باشد و در تقدير ” متلوا   عليهم ” ميباشد .  
يعلم ما في السموات : ممكن است صفت براي ” شهيدا ” و يا حال باشد و ممكن است كه جمله مستانفه بوده و داراي اعراب نباشد .  
و لياتينهم : در اينجا ” لام ” جواب قسم واقع شده .  
بغتة : منصوب و حال است .  
يوم يغشيهم : ظرف براي ” محيطة “مي باشد . 
تفسير عمومي آيات ‌56 تا ‌60 سوره عنكبوت
جلد ‌19 صفحه ‌82 سطر ‌11
اعراب :  
خالدين : منصوب و حال براي ” هم ” در ( لنبو‏نهم ) ميباشد .  
الذين صبروا : در محل جر واقع شده و صفت است براي ” العاملين ” و مخصوص   بمدح او محذوف و در تقدير ” نعم اجر العاملين الصابرين المتوكلين اجرهم ” ميباشد .   و ممكن است مضاف محذوف بوده و تقدير ” نعم اجر العاملين اجر الذين صبروا ” باشد   و بنابراين مخصوص به مدح محذوف بوده و مضاف اليه جانشين او ميگردد .  
و کاين من دابة لا تحمل رزقها الله : ” کاين ” در محل رفع است و جمله ” من   دابة ” بيان است و ” لا تحمل رزقها ” صفت براي مجرور بوده و ” الله ” مبتداء و ” يرزقها ”   خبر او و تمام اين جمله خبر ” کاين ” واقع ميشود . 
جلد ‌19 صفحه ‌89 سطر ‌1
اعراب :  
و اني يوفکون : در اينجا ” اني ” در محل نصب و حال براي ” يوفکون ” ميباشد و تقديرش ” منكرين يوفکون ” است و ممكن است مصدر باشد و تقدير كلام چنين شود 
” اي افك يوفكون ” .  
يتخطف الناس من حولهم : جمله حاليه ميباشد . 
جلد ‌19 صفحه ‌88 سطر ‌18
شرح لغات :  
الحيوان : ” ابو عبيده ” گويد : ” حيوان و حياة ” بيك معني است و هر دو مصدر از 
” حي حياة و حيوانا ” ميباشد و حياة عارضي است كه اجزاء متعدده بدن را بمنزلة يك   چيز قرار داده تا بتواند قادر و عالم گردد و خاصيت حيات ادراك است .  
يتخطف : تخطف بسرعت خوردن چيزي را گويند و بهمين معني ” اختطاف   الطير لصيده ” است يعني پرنده اي چون باز صيد خود را بسرعت بخورد .  

تفسير عمومي آيات ‌1 تا ‌7 سوره روم
جلد ‌19 صفحه ‌95 سطر ‌3
شرح لغات :  
غلبت : ” زجاج ” گويد كه ” الغلب و الغلبه ” مصدر ” غلبت ” ميباشد و هم وزن آنها
” الجلب و الجلبه ” است و معني غلبه همان پيروزي بر دشمن است .  
بضع : يعني قسمتي از عدد كه بين ‌3 تا ‌10 ميباشد و ” بضعته تبضيعا ” بمعني قطعه   بوده – و قطعه همان قسمتي و مقداري از شيء است – .   و ” بضاعة ” هم بهمين معني قطعه و مقداري از مال را گويند كه در تجارت در   گردش است . مبرد گويد : كه ( بضع ) عبارت است از اعداديكه ما بين ( ‌10 تا ‌20 ) و ما بين   ( ‌20 تا ‌30 ) و …  
يفرح المومنون : فرح و سرور از نظر معني مساوي بوده و در مقابل غم و اندوه   بكار برده ميشود . 
جلد ‌19 صفحه ‌95 سطر ‌13
اعراب :  
من بعد غلبهم : در تقدير ” من بعد ان غلبوا ” بوده و مصدر اضافه به مفعول گرديده
است .  
وعد الله : مصدر و تاکيد است زيرا جمله ” سيغلبون ” وعده خداوند بمومنين بود يعني خداوند وعده داده بمومنين وعده اي . 
جلد ‌19 صفحه ‌107 سطر ‌11
شرح لغات :  
يبلس المجرمون : ابلاس در اصطلاح عرب در نااميدي از خير استعمال ميشود و گاهي بمعني تحير و بدست و پا افتادن در مقابل استدلال هم آمده است ، چنانكه   ” عجاج ” بهمين معني در شعر خود استعمال كرده .  
يا صاح هل تعرف رسما مكرسا      قال نعم اعرفه و ابلسا  
اي صاحب آيا ديدي و فهميدي رسم كسيكه در نجاست فرو رود ؟ پاسخ داد بلي هم او را دانستم و هم تحيرش را كه سكوت با حالت غم زده گي بود .   – در اينجا ” ابلس ” كه از همان ماده بلس و ابلاس آمده بمعني تحير استفاده   شده –  
يحبرون : ” حبر ” بمعني مسرت آمده و در اصطلاح عرب در مورد مسرت   دانشمند از دانش و زيبا‏ي شخص استعمال شده و در حديث هم آمده كه ” يخرج رجل   من النار ذهب حبره و سبره ” – يعني شخص از آتش – جهنم – خارج ميشود در حاليكه  زيبا‏ي و قيافه او دگرگون گشته است – و ” تحبير ” كه يكي از مشتقات همين ماده است   بمعني تحسين و بزرگداشتي است كه موجب خوشنودي شخص ميگردد . بايد دانست كه در آيه از اينكه اين لغت ” روضة ” استعمال شده براي آنست كه   ” روضه ” بمعني باغستان و گلستان و در نزد عرب از هر چيز پسنديده تر است . ” اعشي ”   در شعر خود گويد :                                                  ما روضة من رياض الحزن معشبة    خضراء جاد عليها مسبل هطل
يضاحك الشمس منها كوكب شرق     موزر بعميم النبت مكتهل  
يوما باطيب منها نشر را‏حة     و لا باحسن منها اذ دنا الاصل  
يعني باغي از باغهاي ” حزن ” كه تقسيم بندي شده بستانهايش و آنقدر باران   فراوان بر آنها باريده كه فوق العاده سرسبز و گويا گلهاي سيراب شده اش بخورشيد مي خندند
و از بسياري رياحين قباي سبز رنگ بلندي در بر گرفته است .  
چنين گلستاني بپاي بستانهاي ( هريره ) حتي يك روز هم نخواهد رسيد از نظرعطر گلها و زيبا‏يش بهنگام غروب . 
جلد ‌19 صفحه ‌108 سطر ‌12
اعراب :  
و يوم تقوم الساعة يوم‌‏ذ يتفرقون : ” يوم ” ظرف براي يتفرقون بوده و   ” يومئذ ” بدل از ظرف ميباشد .  
و كذلك تخرجون : كاف در ” كذلك ” بواسطه ” يخرجون ” منصوب است . 

تفسير عمومي آيات ‌21تا ‌25 سوره روم
جلد ‌19 صفحه ‌115 سطر ‌19
اعراب :  
و من آياته يريكم البرق : در آن چند قول است :   الف : تقدير ( ان ) و در اصل
” ان يريكم البرق ” بوده و چون ( ان ) حذف شد فعل   مرفوع گرديد . 
” طرفه ” گويد :   الا اي هذا الزاجري احضر الوغي    و ان اشهد اللذات هل انت مخلدي    آگاه باش ايكه منع مينما‏ي مرا از حضور در ميدان جنگ و امر ميكني برسيدن   لذتهاي زندگي ، آيا تو ميتواني ضمانت كني كه مرا در دنيا تا ابد نگهداري يا خير .   و مقصود اينستكه در اصل ( ان احضر) بوده و ( ان ) حذف گرديده و فعل برفع   خوانده شده است . در مثل گويند ” اسم معيدي را بشنوي بهتر از آنست كه تا او را ببيني ”  
ب : تقدير ( آية ) است و در اصل ” من آياته آية يريكم البرق ” بوده اما چون   در كلام دلالت بود او حذف گرديد .   ابن مقبل گويد :  
و ما الدهر الا تارتان فمنهما    اموت و اخري ابتغي العيش اكدح 
در جهان جز دو مرحله بيش نيست يا مي ميرم و يا خوش گذراني نموده و كوشش   كنم در آن .   ج : يك جمله با تقدير ( واو ) فرض كنيم و جمله بعد را مستقل بدانيم و در اصل   ” و يريكم البرق خوفا و طمعا ، و من آياته … ” كه عطف جمله بر جمله خواهد بود و  
” خوفا و طمعا ” مفعول له با تقدير لام ميباشند .  
ثم اذا دعاكم دعوة من الارض : جار و مجرور متعلق بمحذوف ايكه حال   براي ” كم ” بوده ، ميباشد و تقدير ” اذا دعاكم خارجين من الارض ” است و ممكن است   محذوف صفة ” دعوة ” بوده ، و تقدير ” دعوة ثابتة من الارض ” باشد .   پس جار به ” يخرجون ” متعلق نبوده چون ما بعد ” اذا ” در ماقبلش عمل نكند . 
جلد ‌19 صفحه ‌121 سطر ‌15
اعراب :  
هل لكم مما ملكت ايمانكم من شركاء : ” لكم ” جار و مجرور در محل رفع   و خبر براي مبتدا ” من شركاء ” ميباشد و ” من ” زايده بوده و ” مما ملكت ايمانكم ” متعلق بچيزي است كه ( لكم ) باو تعلق گرفته و ممكن است متعلق به محذوف بوده و بنابر حالية منصوب باشد و عامل در حال همان متعلق لام است .  
فانتم فيه سواء : جمله در محل نصب و جواب از جمله ” هل لكم مما ملكت ”   بوده و در تقدير ” فتستووا ” خواهد بود .  
تخافونهم : يعني ميترسيد كه آنان – كنيزان و غلامان با شما برابر شوند مانند آنكه ميترسيد بعضي از شما با بعض ديگر – در مال – برابر شويد .   حنيفا : منصوب و حال است .    فطرة الله : منصوب است بمعناي آنكه متابعت فطرة پروردگار كن زيرا معني   اين آيه – كه شرحش بعدا خواهد آمد – چنين است ” استوار گردان عزم خود را   براي ديني كه پايدار بوده و تابع آن باش ، بنابراين ( فطرة ) در معني بدل از ( وجهك )   خواهد بود . 

تفسير عمومي آيات ‌31 تا ‌35 سوره روم
جلد ‌19 صفحه ‌128 سطر ‌9
شرح لغات :  
منيبين : از ” ناب ينيب ” گرفته شده و بمعني اميد از همه جا بريدن و بخدا متوصل شدن است و ممكن است از ماده ” ناب ينوب ” باشد كه بمعني پي در پي برگشتن است چنانكه صد بار هم توبه بشكند باز هم باز ميگردد .  
شيعا : شيعه بمعني فرقه و شيع جمع و در معني فرقه ها خواهد بود و از اين   نظر بانان شيع گفته شده كه بعضي از آن فرقه ها تابع بعض ديگر شده و عقيده او را   ميگرفتند و بهمين معني ” شيعه علي ( ع ) ” استعمال شده كه تابع علي ( ع ) و بدنبال او   كنار حق گرد ميايند . 
جلد ‌19 صفحه ‌138 سطر ‌6
شرح لغات :  
يصدعون : صدع بمعني شكاف و تصدع بمعني تفرق و از هم جدا شدن است و بهمين معني شاعر استعمال كرده ميگويد : و كنا كندماني جذيمة حقبة   من الدهر حتي قيل لن يتصدعا   بوديم ما دو برادر مانند دو نديم جذيمه پادشاه حيره مدت زماني كه گفته ميشد هرگز جدائ‏ي نشود بين ما اما مرگ بين ما جدائ‏ي انداخت . 

جلد ‌19 صفحه ‌144 سطر ‌12
اعراب :  
و ليذيقكم : عطف بر معني مبشرات و در تقدير ليبشركم بها و ليذيقكم   ميباشد .  
كيف يشاء : در تقدير اي مشي‌‏ة يشاء و بنابراين ” كيف ” مفعول مطلق براي   ” يشاء ” خواهد بود .   كيف يحيي الارض : ممكن است كيف محلا منصوب بوده و حال براي يحيي   و ضمير مستتر در آن صاحب حال باشد و يا حال براي الارض شود و تقدير كلام   ” امبدعا يحيي الارض ام لا ” و يا ” امبدعة يحيي الارض ام لا ” خواهد بود و ممكن است   منصوب بنابر مصدريه بوده و جمله حال باشد در معنا نه لفظ و تقدير ” اي احياء يحيي –   الارض ” خواهد بود و بنا بقول ” ابن جني ” از اينكه حال براي معني گرفتيم نه لفظ   چون كه بحسب لفظ كيف استفهام بوده در صورتيكه حال در حقيقت خبر است و اين دو   متقابل يكديگرند و بنابر حال تقدير كلام ” فانظر الي آثار رحمة الله محيية للارض ”   خواهد بود نظير گفتار شاعر :    ما زلت اسعي بينهم و اختبط 
حتي اذا جاء الظلام المختلط جاْووا بضيح هل رايت الذ‏بقط
مرتب بين آنان ميرفتم و غذا ميخواستم آنقدر معطل كردند تا اينكه تاريكي شب فرا رسيده و با سفيدي روز بهم پيوسته شد آنوقت ظرف شيري آوردند هرگز   تو گرگ را ديده اي كه رنگش خاكستري است آنان هم در ظرف شير بس آب ريخته   بودند همان رنگ گرگ را داشت .   كه در شعر ” هل رايت الذ‏ب ” جمله مستقل و در معني صفت براي ” ضيح ”   بوده و در تقدير ” بضيح يشبه لونه لون الذ‏ب ” ميباشد . 

جلد ‌19 صفحه ‌149 سطر ‌12
اعراب :  
لئن ارسلنا : جواب شرط در اينجا محذوف شده زيرا با جواب قسم بي نياز   از او ميشويم و ” ظلوا ” بمعني ” ليظلن ” بوده چنانكه ” ارسلنا ” بمعني ” نرسل ” است   و بنابراين ( لظلوا ) هم جواب قسم و هم جواب از شرط واقع شده بلكه در قسم سزاوارتر  بوده چون او مقدم بر شرط است و اگر بخواهيم شرط مقدم باشد تقدير كلام ” ان ارسلنا ريحا فظلوا و الله يكفرون ” خواهد بود .   ” اهل بصره ” لام در ” لئن” را لام توطئه قسم ناميده و ” اهل كوفه ” آنرا لام انذار   قسم مي نامند . و معني ” لظلوا ” آنست كه در اول روز كه هنگام ظل و سايه خورشيد   است كفران نعمت كنند .  
تفسير عمومي آيات ‌1 تا ‌10 سوره لقمان
جلد ‌19 صفحه ‌160 سطر ‌12
اعراب :  
ليضل : مفعول آن محذوف و تقديرش ” ليضل الناس ” است .  
بغير علم : در محل نصب و حال ميباشد و تقدير كلام ” ليضل الناس جاهلا ” بوده   و يا بجاي كلمه جاهلا ” غير عالم ” خواهد بود .  
کان لم يسمعها : كاف در آن و همچنين در ” کان في اذنيه ” حال بوده و آنانرا   تشبيه بر كران نموده است .  
لهم جنات النعيم : در اينجا ” جنات ” بنابر هر دو مذهب مرفوع و خبر   براي مبتداء است .  
وعد الله حقا : ” وعد ” مصدر فعل محذوف بوده و ” حقا ” صفت او ميباشد و در   تقدير ” وعد الله وعدا حقا ” خواهد بود .  
بغير عمد : در اينجا ” غير ” ممكن است صفت براي محذوف ايكه به باء مجرور   شده ، باشد و در تقدير ” بعمد غير عمد ترونها ” شود و ” ترونها ” در محل خبر و صفة   ” غير عمد ” و تقديرش ” غير عمد مر‏ية ” خواهد بود .    و ممكن است ” غير ” در اينجا بمعني ” لا ” يعني نفي باشد . و بنابر هر دو   صورت ” باء ” متعلق به ” خلق ” مي باشد و ممكن است كه ” باء ” بمعني حال براي   ” السموات ” و يا آنكه متعلق به ” ترون ” بوده و جمله حال براي ” خلق ” گردد و در   تقدير ” خلق السموات مر‏ية بغير عمد ” خواهد بود .   ان تميد : در محل نصب و مفعول له ميباشد و تقدير چنين است ” حذران تميد ”   و يا ” كراهة ان تميد ” . 
تفسير عمومي آيات ‌11 تا ‌15 سوره لقمان
جلد ‌19 صفحه ‌168 سطر ‌21
اعراب : 
فاروني ماذا خلق الذين من دونه : در تقدير ” اي شيء خلق ” بوده و ” ماذا ” بمنزله يك اسم و در محل نصب است و مفعول خلق ميباشد و تمامي جمله متعلق به   ” اروني ” ميباشد .   
ان اشكر لله : ” زجاج ” گويد معني اين جمله ” لان يشكر لله ” يعني تا شكر كند   خداوند را ، مي باشد و ممكن است ” ان ” در اينجا مفسره بوده و تاويلش ” قلنا له اشكر لله علي ما اتاك ” باو گفتم كه خداوند را بر آنچه بتو داده سپاس گذار باش ، باشد .  
حملته امه : جمله در محل نصب و با تقدير ” قد ” حال مي باشد و عاملش معني فعلي است كه جمله ” وصينا الانسان بوالديه ” بان دلالت كرده زيرا او در معني چنين است كه ” امر نموديم بانسان كه نسبت بپدر و مادر احسان كند در حاليكه او روزي محمول مادرش بود” و نظير اين آيه ، آيه شريفه ديگري است كه فرمود   ” كيف تكفرون   بالله و كنتم امواتا ”   كه در تقدير و حالكم انكم كنتم امواتا بوده است .  
وهنا : مصدر فعل محذوفي كه در محل حال است ميباشد و تقديرش ” تهن وهنا ”   بوده و جمله ” علي وهن ” صفت براي وهنا خواهد بود و ممكن است كه متعلق به عامل دروهنا باشد .  
معروفا : صفت براي مصدر محذوف و تقديرش ” مصاحبا معروفا ” يعني بانان كمكي نيكو و پسنديده كن ، ميباشد . 

تفسير عمومي آيات ‌31 تا ‌34 سوره لقمان
جلد ‌19 صفحه ‌197 سطر ‌19
شرح لغات :  
الظلل : جمع ظله و بچيزي گويند كه سايه افكند مانند ابرها كه از نور خورشيد سايه مي افكنند .  
ختار : ختر زشتترين و ناپسندترين مكر و حيله است و ختار بانكس گويند   كه انجام دهنده ختر و زشتترين مكر و حيله باشد چنانكه ” عمر بن معدي كرب ” گويد :    فانك لو رايت ابا عمير    ملات يديك من غدر و ختر   
پس تو اگر با ابا عمير ملاقات كني و حيله ها‏ي جنگي كه او دارد بياموزي آنوقت است كه دست هاي خود را پر از حيله و بلكه زشتترين مكرها مي بيني ( و اين كنايه از زيادي مكر و حيله است ) .  
لا يجزي : بمعني بينياز نمودن و كفايت كردن است و بهمين معني ” اجزيء ”   بهمزه كه لغت ديگري است استعمال شده .  
اعراب :  
فلما نجاهم : عامل ” لما ” در معنا مقتصد است و در تقدير ” اقتصدوا و اخشوا يوما ”   بوده و يوما مفعول به خواهد بود .  
لا يجزي : در محل نصب است و صفت يوما باشد و تقديرش ” لا يجزي فيه والد عن   ولده و لا يكون مولود هو جاز عن والده شيئا‌ ” يعني بي نياز نكند در آن روز هيچ پدري   از فرزندش و هيچ فرزندي از پدرش چيزي را ، كه ” شي‌‏ا‌ ” منصوب و مفعول ” جاز ”   خواهد بود و اما مفعول يجزي محذوف است و ممكن است كه ” شيئا ” قا‏م مقام مفعول   هر دو فعل باشد . 

تفسير عمومي آيات ‌1 تا ‌5 سوره سجده
جلد ‌19 صفحه ‌205 سطر ‌6
اعراب :  
تنزيل الكتاب : خبر براي مبتداء محذوف و تقديرش ” هذا تنزيل ” است و   ممكن است خود او مبتداء و جمله ” لا ريب ” خبرش باشد .   و بنا بقول اول جمله ” لا ريب فيه ” در محل نصب و حال بوده و يا آنكه در محل   رفع است تا خبر بعد از خبر قرار گيرد .
من رب العالمين : دو احتمال گذشته در اين جمله نيز وجود دارد .  
ام يقولون افتراه : ” ام ” استفهام جديد بوده و تقديرش ” بل ايقولون ” است .  
من ربك : ممكن است متعلق به ” الحق ” بوده و در تقدير ” هو الذي حق من ربك ”   باشد و ممكن است در محل نصب و حال باشد و در تقدير ” كا‏نا من ربك ” بوده و عامل   در حال هم لفظ ” الحق ” و صاحب حال ضميري است كه مقدر و پنهان در او مي باشد .   لتنذر : لام متعلق است بانچه كه جمله ” ما لكم من دونه من ولي ”   باو متعلق   خواهد شد – يعني ثبت – كه در تقدير ” ما ولي ثبت لكم ” ميباشد و ” من ” دومي زايده و ” من دونه ” محلا منصوب و حال براي متعلق لام ( لكم ) خواهد بود . 

تفسير عمومي آيات ‌11 تا ‌15 سوره سجده
جلد ‌19 صفحه ‌215 سطر ‌14
شرح لغات :  
يتوفيكم : توفي عبارت است از چيزي تماما ، ” راجز ” ميگويد :  
ان بني دارم ليسوا من احد    و لا توفتهم قريش في العدد  
قبيله ” بني دارم ” همگي از يك گروه بوده و از قبايل ديگر در ميانشان نمي باشد   و از نظر بسياري افراد و شجاعت هرگز قريش بپاي آن نرسيده و نابودش نتواند نمود . مقصود آنكه در شعر ، ” توفي ” بمعني نابود نمودن و تمامي را از پاي در آوردن   است . در اصطلاح عرب گويند ” استوفي الدين ” هنگامي كه تمام طلب كاري خود را   گرفته باشد.   و كل بكم : توكيل ، كاري را در اختيار كسي گذاشتن و او را مامور انجام آن   قرار دادن است .   
ناكسوا : نكس ، بضم نون چيزي را وارونه گذاشتن يعني قسمت بالا را ، پائين گذاردن و بعكس و در فارسي نگونسار كردن را گويند  و ” نكس ” با نون مكسوره به   تيري كه اسفل آنرا اعلاي آن قرار داده باشند مي گويند . 
جلد ‌19 صفحه ‌216 سطر ‌4
اعراب :  
و لو تري اذا المجرمون : ممكن است مفعول ” تري ” محذوف و تقديرش   ” و لو تري المجرمين اذ هم ناكسوا رْوسهم ” باشد ، و ممكن است ” تري ” در معني چنين   باشد كه ، اگر بديدگان خود ببيني ، نظير آيه شريفه   ” و اذا رايت ثم رايت نعيما ”   باشد و بنابراين ” تري ” عامل در ” اذا ” بوده و جواب ” لو ” محذوف و تقديرش ” لو رايت المجرمين علي تلك الحاله رايت ما تعتبر به غاية الاعتبار ” يعني اگر گناه كاران را بر آن حالت كه  
سرافكنده اند ببيني عبرت كامل خواهي گرفت .  
فذوقوا : يعني بانان گفته ميشود بچشيد عذاب را چون خدا و دستوراتش را   بفراموشي سپرده بوديد ، و اين جمله محلا مجرور و صفت براي ” يومكم ” خواهد بود . 

جلد ‌19 صفحه ‌223 سطر ‌3
شرح لغات :  
تتجافي : تجافي بمعني دور شدن از چيزي و مكان بلندي را اختيار نمودن است و لغات
” جفا عنه ، يجفو جفاء ، تجافي عنه تجافيا ” همه بمعني برخاستن و دوري   گزيدن آمده است و شاعر گفته :   و صاحبي ذات هباب دمشق     و ابن ملاط متجاف ارفق ناقة
( شتر ) سواريم هميشه با نشاط و بنرمي و آرامي سرعت كرده و دستهاي خود را آنگاه كه بالا مي برد با آهستگي فرود آورده و سوارش را برنج راه زحمت نميدهد .  
المضاجع : ” مضجع ” بمعني خوابگاه و جا‏يكه انسان بپهلو خوابيده باشد   چنانكه عبد الله بن رواحه درباره پيامبر ( ص ) در شعرش چنين ميگويد :  
يبيت يجافي جنبه عن فراشه     اذا استثقلت بالمشركين المضاجع  
آنجا كه شب كند پهلو را از فراش تهي نموده و بپاس عظمت پروردگار در دل شب برخيزد و با خداوند هستي مناجات نمايد در آن گاه كه بر مشركين خوابگاه   سنگيني كرده و در خواب ناز قرارشان دهد . المضاجع جمع مضجع و بمعني خوابگاه آمده است . 
اعراب :
خوفا و طمعا : مفعول له يعنی به علت خوف و اميدواری چنانکه گويند : چنين کاری را به علت ترس انجام دادم .” زجاج ” گويد : در حقيقت اين دو لفظ بجای مصدر نشسته اند زيرا جمله ” يدعون ربهم ” دلالت دارد که آنان از عذاب پروردگار خائف بوده و برحمت او اميدوار و بنابر اين تقديرش ” يخافون خوفا و يطمعون طمعا ” ميباشد .
جزاء : منصوب و مفعول له است .
لا يستوون : جواب استفهام بوده ، يعنی ” چنين نيست ” و واو دومش از جهتی فاعل و از جهتی مفعول می تواند واقع شود زيرا ترجمه اش چنين است که ” اين دسته شبيه آن گروه نبوده و آن گروه شبيه اين دسته نمی باشند ” و اگر لا يستويان هم گفته می شد صحيح بود و معنی لا يستوی المومنون و الکافرون می گرديد . و ممکن است مقصود دو نفر باشد که اولی مومن و دومی کافر و در مقابل هم واقع شده و خداوند فرموده آنان برابر نباشند و گاهی به دو نفر نيز لفظ جمع استعمال شده .
نزلا : منصوب و حال واقع شده و عامل در آن متعلق ( لهم ) می باشد .
کلما : ظرف زمان برای اعيدوا قرار گرفته است .
تفسير عمومي آيات ‌26 تا ‌30 سوره سجده
جلد ‌19 صفحه ‌236 سطر ‌11
اعراب :  
ا و لم يهد : فاعلش مقدر و جمله ( كم اهلكنا ) بر آن دلالت دارد و تقديرش
( او لم   يهد لهم اهلاكنا من اهلكناه … ) ميباشد و اما جمله ( كم اهلكنا ) نميتواند فاعل واقع شود زيرا ما قبل ( كم ) استفهاميه در آن عمل نكند بجز حروف اضافه و در غير اينصورت ( كم ) استفهاميه صدارت طلب و در اول جمله خواهد بود ، و در اينجا نيزچنين
بوده و در محل نصب است چون مفعول ( اهلكنا ) قرار گرفته .  
جلد ‌19 صفحه ‌235 سطر ‌19
شرح لغات :  
ا و لم يهدلهم : گفته ميشود كه لغات متشابه آن مانند ” هداه في الدين … ” و   ” الي طريق هداية … ” بمعني رهبري نمودن و بانچه را كه وسيله تاديه دين و رسيدن بمقصود است هدايت نمودن است ، و بنا بر اين آنچه را كه انسان را بخدا نزديك نموده و وسيله آشنا‏ي انسان با خدا است ، باو رهبر ناميده ميشود .  
نسوق الماء : سوق ، بمعني راندن و براه انداختن است .   
الجرز : زمين خشك ايكه بر اثر نبودن باران گياه و سبزه اي در آن وجود   ندارد .   ماده اشتقاقي اين لفظ – از ( جرز ) بمعني قطع و نابودي آمده چنانكه – در   اصطلاح عرب گويند : سيف جراز ، شمشيري كه قطاع و بهر چيز رسيد قطعش ميكند ،   و ناقة جراز ، چهار پا‏ي كه هر چه را ديد ميخورد و باقي نميگذارد ، و رجل جروز ، مردي كه بسيار ميخورد .   ” راجز ” گويد : خب جروز و اذا جاع بكي ، آن مردي كه حيله گر و اكول بوده و   بهنگام گرسنگي ميگريد . و مقصود لغت جروز است كه بمعني بسيار خوردن
آمده   است . ( جرز ) چهار نوع استعمال شده : ‌1 – جيم وراء مضمومه ‌2 – مفتوحه
‌3 – جيم   مفتوحه وراء ساكنه ‌4 – جيم مضمومه وراء ساكنه .


جستجو