فراپلوراليزم در تفكر آغاجري
ايشان با طرح تقسيم اسلام به سنتگرا و بنيادگرا هر دوي آنها را به نحوي مردود ميداند، يكي را به جهت مقابله با اُمانيزم و ديگري را به عنوان دين عاميانه و خرافي، ولي نكته قابل تأمّل اينجاست كه در صدر سخنانش ميگويد: »به اين احتياجي نيست كه براي فهم كتاب مقدس برويم سراغ طبقهاي به نام روحاني و اسقف، هركس خودش كشيش خودش است. « * كه اين همان مفهوم پلوراليسم يا كثرتگرائي است كه اين كثرتگرائي يا در فهم دين است و يا در اصل دين. پلوراليسم ديني به معناي كثرتگرائي در فهم دين، به اين معناست كه ما ادركات مختلفي يا به تعبيري آن قرائتهاي مختلفي از دين، كه در عرضِ هم بوده و رسمي هم باشند، داشته باشيم و پلوراليسم ديني (كثرتگرائي در اصل دين) يعني اينكه اديان مختلف داراي كثرتي هستند كه اين كثرت در واقع پذيرفتني و به تعبيري حق است و اين همان موضوعي است كه آقاي عبدالكريم سروش از آن به عنوان صراطهاي مستقيم ياد كرده است، او ميگويد: »انسانها در اديان مختلفي رشد ميكنند و اديان مختلف را ميپذيرند، بنابراين نميتوان ادعا كرد كه پيروان همه اديان به جز اسلام، آن هم شيعه اثنيعشري، مستحق عذاب باشند و تنها در ميان اين همه آحاد انساني روي زمين فقط شيعه اثنيعشري داراي سعادت باشد و بقيه از سعادت محروم باشند. «17
بنابراين براساس تفكر آغاجري »فهم هركس در مورد دين مقدس است« حال اگر انسانها هر كدام از دين فهم جدائي داشتند و قرائت مختلفي از دين نمودند همه حقاند، چون هركس كشيش خودش است و لازمه اين سخن اين است كه اگر بيش از يك ميليارد و سيصد ميليون نفر مسلمان در جهان وجود دارد هركس براساس اين نظريه قرائتي از اسلام داشته باشد يعني از اسلام، اسلامي كه بر پيامبر خاتم، حضرت محمّد ( ص ) نازل شده و قرآن در مورد آن فرموده »انَّ الدّينَ عِنْدَ اللهِ اَلْإِسْلامِ«18 دين فقط نزد خدا يك دين است و آن اسلام است، ما بيش از يك ميليارد قرائت مختلف از اسلام داشته باشيم و اين حرفي لغو و پوچ بودن چنين سخني بديهي و بر هر انساني كه اندكي تعقل نمايد و فهم صحيح ديني داشته باشد آشكار ميگردد و ما را از ارائه دليل بر بطلان اين نظريه بينياز ميسازد، لذا اين تفكر از آنچه پلوراليزم ديني ميگويد فراتر است در پلوراليزم ديني اديان و مذاهب مختلف حق شناخته ميشوند ولي آنچه آغاجري ارائه ميدهد »هركس خودش كشيش خودش است.« *
ديگر بحث اديان و مذاهب نيست بلكه هر فردي براي خودش آئيني دارد كه آن حق و مقدس شمرده ميشود و اين فراپلوراليزم است نه پلوراليزم ديني.
نفيِ تفكرِ تكثرگرائي در اصل و در فهم دين
در بخشي از نهج البلاغه از زبان امام علي u ميخوانيم »… حَقٌّ وَ باطِلٌ وَ لِكُلٍّ أَهْلٌ فَلَئِنْ أَمِرَ الْباطِلُ لَقَدِيْماً فَعَلَ وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلَرُبَّما وَ لَعَلَّ وَ لَقَلَّما أَدْبَرَ شَيءٌ فَأَقْبَلَ«19
– حق و باطل هميشه در پيكارند و براي هر كدام طرفداراني است، اگر باطل پيروز شود، جاي شگفتي نيست از ديرباز چنين بوده، و اگر طرفداران حقاند كند، چه بسا روزي فراوان گردند و پيروز شوند، اما كمتر اتفاق ميافتد كه چيز رفته باز گردد –
سپس امام (ع) ميفرمايد: آن كسي كه بهشت و دوزخ را در پيش روي خود دارد در تلاش است، برخي از مردم به سرعت به سوي حق پيش ميروند، كه اهل نجاتند و بعضي به كندي ميروند و اميدوارند و ديگري كوتاهي ميكند و در آتش جهنم گرفتار است »اَلْيَمِينُ و الشِّمالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّريقُ الْوُسْطي هِيَ الْجادَّةَ، عَلَيْها باقِي الْكِتابِ و آثارِ النُّبُوَّةِ وَ مِنْها مَنْفَذُ السُّنَّةِ وَ اِلَيْها مَصِيرُ الْعاقِبَةِ« – چپ و راست گمراهي و راه ميانه جادّه مستقيم الهي است كه قرآن و آثار نبوت آن را سفارش ميكند و گذرگاه سنّت پيامبر است و سرانجام بازگشت همه بدان سو ميباشد. –
همچنين امام (ع) در نفي تفكر كساني كه معتقدند همه اديان بر حق ميباشند ميفرمايد: »أَذَلَّ الْاَدْيانَ بِعِزَّتِهِ وَ وَضَعَ الْمِلَلَ بِرَفْعِهِ وَ أَهانَ أَعْداءَهُ بِكِرامَتِهِ« – خداوند اديان و مذاهب گذشته را با عزت اسلام خوار كرد و با سربلند كردن آن ديگر ملتها را بيمقدار كرد و با محترم داشتن آن دشمنان را خوار گردانيد. –20
با اين همه دگرانديشان چون سروش دم از پلوراليزم (تكثرگرائي در اصل دين) و فردي مثل آغاجري دم از پلوراليزم (تكثرگرائي در فهم دين) ميزنند!!
مفهوم پوپوليسم و اسلام پوپوليستي در تفكر نوانديشان ديني
آغاجري در بخشي از سخنان خود ميگويد: »دين سنتگرا، اسلام عاميانه است، دين پوپوليستي است … دين اسلام، دين عاميانه پوپوليستي و سنتگرا است، … اين اسلام كه ما با آن روبرو هستيم پوپوليستي نيست، يك دين امانيستي است يعني ديني كه افراد را تبديل بكند به افسار قدرت و حاكميت. اسلامي كه ما امروز با آن مواجه هستيم اسلام بنيادگرا است نه سنتگرا« *
در اسلام هم مردم و هم رأي آنان مهم است و همين مردم در پرتو ملاكهاي اسلامي، فردي را انتخاب ميكنند، پس اصالت با معيارهاي اسلامي است، نه فقط اكثريت. بلكه آن اكثريتي ارزش است كه پيرامون حق اجتماع كرده باشند.
امام علي (ع) در نامهاي به معاويه با او به مناظره برخاسته و براساس باورهاي معاويه به ديدگاه پوپوليستي او، يعني اعتبار رأي اكثريت و لو باطل باشد، به استدلال در برابر او پرداخته است، زيرا معاويه به ولايت و امامت امام علي u و نصب الهي او و ابلاغ رسول خدا ( ص ) اعتقادي نداشته است و تنها در شعارهاي خود، بيعت مردم و شوراي مسلمين را مطرح ميكرده است، ولي در عمل به رأي مردم و اجتماع مسلمين نيز وقعي نميگذارده است، زيرا اگر در عمل به شعار مردمسالاري معتقد بود، ميبايست به بيعت مردم با امام علي u گردن نهد، به حكم خدا و رسول هم توجهي نكرد كه جنگ صفين مبيّن اين مطلب است، لذا امام در نامه خود به معاويه كه در نهج البلاغه نامه ششم ضبط شده در استدلال با معاويه معيارهاي مورد قبول او را مطرح ميكند كه اگر بيعت را قبول داري مردم با من بيعت كردند و اگر شورا را قبول داري، شوراي مهاجر و انصار مرا برگزيدند، ديگر چه بهانهاي ميتواني داشته باشي، لذا حضرت، با توجه به اين مطلب است كه خطاب به او مينويسد: »همانا كساني با من بيعت كردهاند كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كرده بودند. پس آنكه در بيعت حضور داشت نميتواند خليفهاي ديگر انتخاب و آنكس كه غايب بود نميتواند بيعت مردم را نپذيرد، همانا شوراي مسلمين از آنِ مهاجرين و انصار است، پس اگر بر امامت كسي گرد آمدند و او را امام خود خواندند، خشنودي خدا هم در آن است.«
همانطور كه ذكر شد اين بيان امام علي (ع) در محاجّه با معاويه و براي استدلال بر اوست و خوب ميدانيم كه هرگز امام (ع) بيعت مردم با خلفاي غاصب را نپذيرفته بود و خود بر اين مطلب و جايگاه رفيع و بلند امامت و ولايت كه منصبي است الهي، مكرر تأكيد ميكنند، كه به ذكر بعضي از آنها ميپردازيم و بر اين اساس روشن ميشود كه آنچه آغاجري به اسلام نسبت ميدهد و آن را عاميانه و پوپوليستي ميخواند چيزي جز تفكر اموي و اسلام بني اميه نيست.
امام علي (ع) در مورد جايگاه والاي امامت و رهبري عترت پيامبر و نفي خلافت خلفاي غاصب ميفرمايد: »كسي را با خاندان رسالت نميشود مقايسه كرد و آنان كه پرورده نعمت هدايت اهل بيت پيامبرند با آنان برابر نخواهد بود، عترت پيامبر اساس دين و ستونهاي استوار يقين ميباشند، شتاب كننده بايد به آنان بازگردد و عقب مانده بايد به آنان بپيوندد زيرا »وَ لَهُم خَصائِصُ حَقِّ الْوِلايَةِ وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِراثَةُ« – ويژگيهاي حق ولايت به آنها اختصاص دارد و وصيت پيامبر ( ص ) نسبت به خلافت مسلمين و ميراث رسالت به آنها تعلق دارد – هم اكنون كه خلافت را به من سپردند، حق به اهل آن بازگشت و به جايگاهي كه از آن دور مانده بود بازگردانده شد.« 21
در اين عبارت امام علي (ع) با توجه به اينكه مردم خلافت را به سمت ديگران پس از رحلت پيامبر سوق داده بودند، آن را حق خود دانسته و بر اين نكته تأكيد ميكنند، حال كه، بعد از 25 سال، خلافت به آن حضرت سپرده شده، بازگشت حق به جايگاه خود است و اين يادآوري است بر اين مطلب كه آن حضرت، خلفاي قبل از خود را غاصبان خلافت نبوي ميداند و بر اين اساس ما ميگوئيم: نميتوان گفت، اسلام يك دين پوپوليستي عاميانه است، زيرا اگر چنين بود بايد حضرت با توجه به بيعت مردم حكومت خلفا را بر حق ميدانست، چون مردم خواسته بودند كه چنين شود. همچنين حضرت به خدا قسم ياد ميكند كه ابابكر در بر تن كردن جامه خلافت كه با بيعت مردم صورت گرفت غاصبانه عمل كرده است و رها كردن خلافت و پيشه نمودن صبر را در آن دوران، به سبب محيط خفقان زا و تاريك ايجاد شده، ميداند و حال سؤال اين است، مگر ابابكر با شوراي سقيفه و بيعت عمومي روي كار نيامده بود؟ حضرت در اين خصوص فرمايشات بس گرانقدري دارد كه هر انسان فهيمي ميتواند با مراجعه به خطبه آن حضرت، كه به شقشقيه معروف شده و در نهجالبلاغه خطبه سوم آمده است، نفي تفكر پوپوليستي را به خوبي درك نمايد.
همچنين امام (ع)، در روز 25 ذي الحجه سال 35 هجري، هنگاميكه مردم پس از قتل عثمان براي بيعت هجوم آوردند، ابتدا از پذيرش بيعت خودداري ميكند و هنگاميكه علت خودداري آن حضرت را بررسي ميكنيم، درمييابيم كه مردمي كه براي بيعت آمدهاند از حضرت چيزي را طلب ميكنند كه ايشان با آن موافق نيست، لذا ميفرمايد: »مرا واگذاريد ديگري را بدست آريد – شما تحمل حكومت عدل را نداريد، زيرا كه او طلحه و زبير را ميديد كه پيشاپيش مردم فرياد بيعت سر ميدهند و آنان اولين كساني خواهند بود كه بر او ميشورند و جنگ جمل را بر او تحميل ميكنند سپس حضرت دليل اين سخن خود را اينگونه بيان ميكند: زيرا ما به استقبال حوادث و اموري ميرويم كه رنگارنگ و فتنه آميز است و چهرههاي گوناگون دارد و دلها بر اين بيعت ثابت و عقلها بر اين پيمان استوار نميماند، چهره اُفق حقيقت را (در دوران خلافت سه خليفه) ابرهاي تيره فساد گرفته است و راه مستقيم حق ناشناخته مانده است.« و در ادامه حضرت نميگويد: من به خواست شما كه اكثريت بيعت كنندگان هستيد پاسخ مثبت ميدهم كه بگوئيم يك اسلام عاميانه و پوپوليستي را ارائه كرده، بلكه ميفرمايد: »وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ وَ رَكِبْتُ بِكُمْ ما أَعْلَمُ، وَ لَمْ أُصْغِ إِلَي قَوْلِ الْقائِلِ وَ عَتْبِ الْعاتِبِ«22
– آگاه باشيد اگر دعوت شما را بپذيرم براساس آنچه كه ميدانم با شما رفتار ميكنم و به گفتار اين و آن و سرزنش، سرزنش كنندگان گوش فرا نميدهم. –
در كلامي ديگر امام علي (ع) ضرورت اطاعت مردم از اهل بيت عليهِمالسَّلام را اينگونه بيان ميكند: »مردم به اهل بيت پيامبرتان بنگريد، از آن سو كه گام برميدارند، برويد، قدم جاي قدمشان بگذاريد، آنها شما را هرگز از راه هدايت بيرون نميبرند و به پستي و هلاكت باز نميگردانند، اگر سكوت كردند، سكوت كنيد و اگر قيام كردند، قيام كنيد، از آنها پيشي نگيريد كه گمراه ميشويد و از آنان عقب نمانيد كه نابود ميگرديد.«23
همچنين در مخالفت با خواستههاي ناحق مردمي كه با او بيعت كردهاند در شهر كوفه، هشدارگونه آنها را مورد عتاب قرار داده و ميفرمايد: »أيْنَ تَذْهَبُ بِكُمُ الْمَذاهِبُ وَ تَتِيهُ بِكُمُ الْغَياهِبُ وَ تَخْدَعُكُم الْكَواذِبُ؟ وَ مِنْ أَيْنَ تُؤتَوْنَ و أَنّي تُؤفَكُونَ؟ فَلِكُلِّ اَجَلٍ كِتابٍ وَ لِكُلِّ غَيْبَةٍ اِيابٌ«
– روشهاي گمراه كننده شما را به كجا ميكشاند؟ تاريكيها و ظلمتها تا كي شما را متحير ميسازد؟ دروغ پردازيها تا چه زماني شما را ميفريبد؟ از كجا دشمن در شما نفوذ كرده به اينجا آورده و به كجا باز ميگرداند؟ آگاه باشيد كه هر سرآمدي را پروندهاي و هر غيبتي را بازگشت دوبارهاي است – سپس ميفرمايد: »فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبّانِيَّكُمْ، وَ أَحْضَرُوهُ قُلُوبَكُمْ وَ اسْتَيقِظُوا اِنْ هَتَفَ بِكُمْ«24
– مردم! به سخن عالم خداشناس گوش فرا دهيد، دلهاي خود را در پيشگاه او حاضر كنيد و با فريادهاي او بيدار شويد. –
با دقت و تأمل در سخنان امام (ع) درمييابيم كه آنچه را آغاجري در توصيف دين ميگويد، يعني آن را سنتگرا و عاميانه و پوپوليستي قلمداد ميكند در فرهنگ شيعي و علوي پذيرفته نيست، هر چند ايشان در ادامه سخنان خود اسلام سنتگرا را نيز، چون اسلام بنيادگرا مورد اهانت قرار داده و لگدمال كننده حقوق انسان ميداند كه به آن خواهيم پرداخت.