هاشم اغاجری

»او در ايام جواني براي امرار معاش همه كار مي‌كرده است از لبو فروشي تا شاگردي مكانيكي سر پرشوري داشته براي همين به هر دري زده است، اولين جايي كه بوده يك انجمن محافظه‌كار و سنتي بوده به نام انجمن حجتيه.«  *

اين انجمن در سال 1332 با تلاش حاج شيخ محمود حلبي فعاليت خود را آغاز كرد. ايشان به طور اصولي شرط عدم مداخله در سياست را براي فعالين انجمن منظور كرده بود، به همين دليل در مشهد كساني مانند : شهيد بزرگوار هاشمي نژاد و حضرت آيت ا… العظمي خامنه اي كه به مبارزه سياسي با رژيم پهلوي اعتقاد داشتند ، با اين جريان مخالف بودند ، امام خميني رضوان ا… تعالي عليه نيز به حركت انجمن حجتيه بدبين شده و حمايت خود را در سالهاي قبل از انقلاب از اين انجمن قطع نمودند، پس از اشاره رهبر كبير انقلاب كه بدون تصريح به اسم صورت گرفته از آنان خواسته شده بود كه اعوجاجات خود را كنار بگذارند ، لذا انجمن در سال 1362 رسماً تعطيلي خود را اعلام كرد. 1

» مدتي مي‌گذرد، اما جو محافظه كار انجمن حجتيه با روحيه تند او سازگاري ندارد ، بخصوص حالا كه بعد از نوشته‌هاي مهدي بازرگان، مرتضي مطهري ، با نوشته هاي يك روشنفكر راديكال هم آشنا شده است. نقطه عطف زندگي‌اش، از انجمن حجتيه بيرون مي‌آيد حالا تنها گروهي كه با روحيه‌اش سازگار باشد ، سازمان مجاهدين خلق است … از بركات آشنايي با دكتر شريعتي است (كه) او را به سازمان مجاهدين خلق ( منافقين ) نزديكتر مي‌كند.« *

– خوب شد، معناي بركت را هم فهميديم، بركت يعني: نزديكتر شدن به سازمان ضد خلقي منافقين! –

»تا اينكه سازمان در سال 1354 تغيير ايدئولوژي مي‌دهد او و رابطش با سازمان (غلامحسين صفاتي ) سرخورده مي‌شوند.« *

– لابد به جهت اينكه سازمان مجاهدين خلق تمام عيار، تفكرات ماركسيستي را مي‌پذيرد و به اين باور مي‌رسد كه به گفته ماركس، دين افيون توده‌هاست، ولي آغاجري سخن ماركس را بخشي از حقيقت مي‌دانسته ، آنچنان كه امروز مي‌داند و مي‌گويد: » اينكه ماركس مي‌گويد دين افيون توده‌هاست، تنها بخشي از حقيقت است، من مي‌گويم در حكومتهاي ديني نه تنها دين افيون توده‌هاست كه افيون حكومتها نيز هست.«2

»( پس از اين سرخوردگي ) يك گروه اسلامي چريكي بنام منصورون تأسيس مي‌كند!!! در اين ميان تا پيروزي انقلاب يكي دو بار دستگير مي‌شود كه كار به دادگاه نكشيده به خاطر جو انقلابي آزاد مي‌شود *

شايد آنها متوجه مي‌شوند كه از نيروهاي چپ‌گراي سازمان مجاهدين خلق است كه نقاب چپ مذهبي به چهره خود زده است ، چون امروز بنابر اظهارات خودش، باور عميق و صحيحي نسبت به دين و اهل بيت (ع) ندارد، اگر مي‌گوييد نه، به اين عبارت از سخنراني وي در همدان توجه فرمائيد كه در مورد دين مي‌گويد : »اين جامعه ما ، جامعه در حال انحطاط … اين انحطاط در مركزش دين قرار داشت، دين منحط … اسلام عاميانه است ، دين پوپوليستي است … دين خرافي است دين ضد عقل است، ضد علم است، دين دنيا گريز است ، دين انزوا است.«

و در مورد امام حسين (ع)  در مجتمع فرهنگسراي كوثر در تاريخ 10/2/81 مي‌گويد : »… سياوش در تاريخ ملي ما ايرانيان مظهر معصوميت و پاكي است و بعد از آمدن اسلام، حسين جاي سياوش مي‌نشيند … نويسندگان نامه به امام حسين مي‌گويند : اين حكومت ( حكومت يزيد ) بدون رضايت مردم است و لذا نامشروع است اگر حسين هم در رأس باشد ولي رضايت مردم نباشد، نامشروع است.«

لابد به نظر آغاجري چون ياران امام حسين (ع)  جناح اقليت را تشكيل مي‌دهند و ياران يزيد‌بن‌معاويه جناح اكثريت را ، آن اقليت كه بخشي از خاندان اهل بيت عصمت و طهارت هستند و بخشي، ياران آنها هستند نامشروعند، ولي يزيديان و لشكر عمرسعد كه در كربلا اكثريت را دارا مي‌باشند بر حقند. و در مورد امام علي (ع)  در تاريخ 25/1/80 در ساختمان مركزي دفتر تحكيم مي‌گويد: »امام علي با رفراندم طبيعي قدرت را به دست گرفت با اين همه از نظر شيعيان امام معصوم بود … منطقي كه مي‌گويد، رضايت خدا خارج از رضايت مردم است مبناي استبداد است و فلسفه سياسي اموي يزيدي بر همين استوار بود

سخن وي در باب رسيدن به قدرت با رفراندم طبيعي سخني است كه تاريخ نيز بر آن گواهي مي‌دهد و خود آن حضرت نيز در خطبه شقشقيه مي‌فرمايد: »روز بيعت فراواني مردم چون يالهاي پر پشت كفتار بود، از هر طرف مرا احاطه كردند … اما آنگاه كه به پا خاستم و حكومت را به دست گرفتم جمعي پيمان شكستند و گروهي از طاعت من سر باز زدند و از دين خارج شدند و برخي از اطاعت حق سر برتافتند.«

اما اين رويكرد مردم با امام علي (ع)  با صبري بيست و پنج ساله همراه بود، آنگونه كه خود فرمود: »صبر و بردباري را خرمندانه‌تر ديدم، پس صبر كردم در حاليكه گويا خار در چشم و استخوان در گلوي من مانده بود

سؤال اين است، آيا رضايت خدا در آن هنگاميكه بعد از رحلت پيامبر، اكثريت، ولايت علي را ناديده گرفتند و خلافتش را غصب كردند نيز مورد نظر ايشان است. زيرا در بيعت با ابوبكر هم مردم اجتماع كرده‌اند و ازدحادمي براي بيعت نمودند كه مسجد و كوچه‌هاي اطراف آن را مملو از جمعيت نموده است، اينها در حالي بيعت كردند كه هنوز بدن پيامبر خدا دفن نشده بود و چنان به اهل بيت پشت نمودند كه جمعي از امت اجتماع كردند و خانه دخت گرامي پيامبر را به آتش كشيدند و حضرتش را ميان در و ديوار مجروح ساختند و فرزندش محسن (ع)  را شهيد نمودند . آيا همه اين اجتماعات مورد رضايت خداست؟ و آيا اين اجتماعات استبدادي نبوده و فلسفه سياسي اموي _ يزيدي بر آن استوار نگشته است. خلاصه اينكه آغاجري »به اين نتيجه مي‌رسد كه كار فكري و تئوريك انجام بدهد، براي همين هم يك كانون فرهنگي، نظامي تأسيس مي‌كند چون حالا هم مسئول دفتر سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در آبادان است و هم با اعضاي كانون فرهنگي، نظامي فتح كه از مجاهدين خلق دفاع مي‌كنند اختلاف پيدا كرده است *

اين هم نتيجه كار فرهنگي است كه براساس تفكر چپ به اصطلاح مذهبي و التقاط بين اسلام و ماركسيسم صورت مي‌گيرد. »اما باز هم روزگار بر وفق مراد نيست سال 61 ائتلاف و همين طور سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي از هم مي‌پاشد و جناح ميانه و چپ از سازمان كناره مي‌گيرند.« *

البته به دليل مخالفت با حضرت امام و نپذيرفتن نماينده ايشان در سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، كه اين هم نشانه‌اي از پيروي اين، به اصطلاح مجاهدين انقلاب اسلامي از حضرت امام خميني است.

» حالا كاري ندارد، راهي جبهه مي‌شود، مدتي در بخش فرهنگي است.« *

لابد مانند آنگونه كه در كانون فرهنگي نظامي فتح فعاليت مي‌نموده‌اند.

»تا اينكه اختلافات سازمان به جبهه هم كشيده مي‌شود و به همين خاطر منتقل مي‌شود به اطلاعات عمليات … خود در اين رابطه مي‌گويد: … تقدير من هم اين بود كه در ميدان مين مجروح شوم بعد از يك هفته مداوا!!! براي بار دوم به جبهه برگشتم و اين بار مجروحيت من منجر به قطع پايم شد.« *

اين قسمت از زندگينامه هاشم آغاجري ، انسان را به ياد طلحه و زبير در زمان پيامبر و بعد از آن در جنگ جمل و رو در رو قرار گرفتن آنها با اميرالمؤمنين علي (ع) مي‌اندازد.

» جنگ كه تمام مي‌شود تازه به ياد ادامه تحصيل مي‌افتد ، پس از مدتي ليسانس و فوق ليسانس و دكترايش را در رشته تاريخ از دانشگاه شهيد بهشتي و تربيت مدرس مي‌گيرد و رسماً عضو هيئت علمي گروه تاريخ دانشگاه تربيت مدرس مي‌شود، اوايل دهه هفتاد است، سازمان دوباره انتظام مي‌گيرد و كارش را در دانشگاه و هفته نامه عصر ما شروع مي‌كند.« * بخشهايي از فعاليت فرهنگي ايشان در نشريات مختلف كه از جمله افاضاتش به حساب مي‌آيد، بدين شرح مي‌باشد، او در برداشتي غلط از اختلاف آراء فقهي مراجع مي‌گويد : »اجتهاد كدام مرجع درست است؟ امام خميني يا مراجع ديگر؟ كداميك؟ اينجاست كه در هر سطحي از سطوح، چه در يك سطح تخصصي مدارانه، فقيه سالارانه و چه در سطح پايين‌تر ما ناگزيريم كه مكانيزمي براي حل منازعات فكري تعبيه كنيم، تا نهايتاً بتوانيم برون‌داد سيستم را به عنوان اسلامي تلقي كنيم، اينجاست كه اسلام خصلت گفتمان پيدا مي‌كند، يعني آن اسلامي، صفت جمهوري اسلامي مي‌شود كه برون داد مناسبات بين‌الاذهاني و گفتمان جامعه ديني است.«3

»در حكومتهاي ديني معمولاً بنام خدا انسانها را به قربانگاه مي‌برند و به نام دين خرد و عقل را ذبح مي‌كنند و به نام روحانيت آزادي مردم را پايمال مي‌كنند.«4 و يا در جاي ديگري مي‌گويد: »تفكر مذهبي نياز به نوسازي دارد.«5

»براي سخنراني دائم از اينجا به آنجا مي‌رود شايد علاقه‌اش به سخنراني براي دانشجويان از ارادتش به خطيب معروف حسينيه ارشاد باشد.« *

شايد هم دانشجويان را ساده پنداشته و در تخيلات خود بذرپاشي در سرزمين دانشگاه را سودده‌ترين محصول تصور كرده و شايد هم …، به هر حال براي كشف علاقه آقاي دكتر، به سخنراني در جمع دانشجويان بايد به سخنان او رجوع نمود، تا بتوان رمز و راز اينجا و آنجا رفتن و سخنراني كردن را دريافت, وي در سخنراني خود در تاريخ 13/3/80 در حسينيه ارشاد فلسفه انتظار را منكر شده و مي‌گويد: » مهدوي گرائي و انتظار فرج متعلق است به آخرالزمان و مشكلات ما با اين انتظارات حل نمي‌شود، راه نجات، يگانه راه جمهوريت است كه احتياج به اسلام نوگرا نيز مي‌باشد همچنين در مسجد دانشگاه صنعتي امير كبير در تاريخ 28/1/79 طي يك سخنراني مي‌گويد: »مردم در طول تاريخ هميشه منتظر بوده‌اند، امام زمان بيايد و ظلم و بي‌عدالتي را پايان دهد و حاكمان نيز همواره اين تفكر را تشويق مي‌كرده‌اند، زيرا در اين تفكر هيچ حركتي براي نقادي حكومتها صورت نمي‌گرفت.« آيا اين سخنان با فلسفه انتظار و روايات متعددي كه در باب انتظار وجود دارد تعارضي آشكار ندارد!؟ با توجه به احاديث ذيل خود قضاوت نمائيد.

»انتظارُ الفرجِ مِن أعظمِ العمل: انتظار فرج از برترين اعمال است.«6

»افضلُ العبادةِ انتظارُ الفرجِ: برترين عبادتها انتظار فرج است7

از امام علي (ع) روايت شده كه فرمود: »إنتظروُا الفرجَ و لا تيأسَوا من روحِ ا… فانَّ احبَ الاعمالِ الي ا… عزّ و جل انتظارُ الفرجِ … و المنتظرُ للفرجِ كالمتشحِّطِ بدمهِ في سبيل ا…: منتظر فرج باشيد و از روح خدا مأيوس نشويد كه محبوبترين اعمال در نزد خداي تبارك و تعالي انتظار فرج است … و كسي كه منتظر فرج باشد مانند كسي است كه در راه خدا به خون آغشته گردد.«8

در اين مدت يك چند سخنراني هم مي‌كند كه اعتراض محافظه‌كاران را برمي‌انگيزد و آخرينشان در دانشگاه همدان (همان سخنراني در خانه معلمان همدان) است كه برايش حكم احضاريه دادگاهي در همدان و سپس حكم اعدام را به ارمغان مي‌آورد. از 17 مرداد 81 راهي زندان مي‌شود.

پي نوشتهاي مقـدمـه دوم:

1- برگرفته از كتاب جريانها و جنبشهاي مذهبي سياسي ايران، نوشته رسول جعفريان، صفحه 182-181

2- بخشي از سخن آغاجري به مناسبت تجليل از مجرمي به نام كديور در سال 79 در دانشگاه شهيد بهشتي

3- مقاله جمهوريت در انديشه سياسي امام خميني نشريه عصر ما، 12/8/78

4- يالثارات، شماره 19

5- حيات نو، 26/3/79

6- منتخب الاثر، ص 244

7- بحارالانوار، ج 52، ص 25

8- بحارالانوار، ج 52، ص 123

*– روزنامه همشهري، ضميمه شماره 1، مورخ جمعه 6/10/81

والسلام

محمد علی محسن زاده


جستجو