ايات ولايت در مکتب تشیع وتسنن

از نظر شیعه ، امامت ، مقام و مسؤولیت الهی است که جعل و نصب امام تنها در اختیار خداوند است و مردم و حتی رسول خدا صلی الله علیه وآله در این زمینه اختیاری ندارند. ادله عقلی و نقلی بسیاری در این زمینه مطرح شده است که یکی از آن‌ها آیه 55 سوره مائده است که خداوند می‌فرماید :إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون‏ .سرپرست و ولىّ شما ، تنها خدا است و پیامبر او و آن‌ها که ایمان آورده‏اند ، همان‌ها که نماز را برپا مى‏دارند ، و در حال رکوع، زکات مى‏دهند .گذشته‌ از اجماع‌ دانشمندان شیعه در دلالت این آیه بر امامت امیر مؤمنان علیه السلام‌ ، برخی از عالمان سنی بر نزول این آیه در حق امیر مؤمنان علیه السلام ادعای اجماع کرده‌اند که در ادامه سخن آن‌ها خواهد آمد .استدلال‌ شیعه‌ به‌ این‌ آیه‌ بر مقدماتی‌ استوار است ‌که یکی‌ از اساسی‌ترین آن‌‌ها نزول‌ این‌ آیه‌ درباره‌ امیر مؤمنان علیه السلام است‌ که با ادعای اجماع دانشمندان سنی ، این مقدمه به راحتی اثبات می‌شود.اهل سنت امامت را مقام عرفی و عادی می‌دانند که با انتخاب و اختیار مردم تحقق پذیر است و با همین مبنا ، متون دینی و آیات قرآنی را تبیین و تفسیر نموده و مشروعیت خلافت خلفا را تحلیل کرده‌اند . بر اساس همین مبنا است که آن‌ها هر نص دینی را که بر نصب و مشروعیت الهی تصریح داشته باشد ، توجیه و تأویل می کنند ؛ از جمله در باره این آیه نیز توجیهات و تأویلاتی دارند که این این نوشتار در پی پاسخ گویی به این تأویلات و شبهاتی است .
مبحث اول : شأ ن  نزول آیه ولایت
انکار نزول آیه درباره امام  علی (علیه السلام)
‌طرح شبهه
برخی از دانشمندان سنی ، نزول این آیه را در حق امیر مؤمنان علیه السلام به شدت انکار کرده‌اند که در ذیل به سخنان و ادله آن‌ها اشاره و در ادامه به نقد آن‌ها خواهیم پرداخت .
1. ابن تیمیه ، نزول آیه ولایت را در باره امام علی علیه السلام انکار نموده و معتقد است که روایات شأن نزول ، از سوی دروغ‌گوها جعل گردیده است . وی در این باره می‌گوید :وقد وضع بعض الکذابین حدیثا مفترى أن هذه الآیة نزلت فی علی لما تصدق بخاتمه فی الصلاة وهذا کذب بإجماع أهل العلم بالنقل وکذبه بین من وجوه کثیر .بعضی از دروغ گوها حدیثی را درست کرده‌اند مبنی بر این که  آیه ولایت در باره علی [علیه السلام] در هنگامی که انگشترش را در حال نماز  صدقه می‌داد نازل شده است ؛ این مطلب به اتفاق اهل علم دروغ است و دورغ بودن آن چندین دلیل آشکار می‌سازد (1)
2. ابن قیم الجوزیه ، شاگرد ویژه ابن تیمیه و ناشر افکار او نیز منکر نزول آیه در حق امیر مؤمنان علیه السلام است و در باره نزول آیه می نویسد :وهذا کذب قطعا على الله أنه أراد علیا وحده بهذا اللفظ العام الشامل لکل من اتصف بهذه الصفة.این افترا به خداوند است که با این لفظ عام و فراگیر تنها علی علیه السلام را اراده کرده باشد (2)
3 . ابن حجر هیثمی ، ادعای اجماع نزول آیه را در باره امام علی علیه سلام انکار کرده و می نویسد :وکذلک زعمهم الإجماع على نزولها فی علی باطل أیضا .ادعا اجماع نزول آیه در باره علی علیه السلام ، واقعیت ندارد (3)
نقد و بررسی:
از افرادی همچون ابن تیمیه حرانی و شاگردش ابن القیم که تمام توان خود را برای انکار فضائل اهل بیت علیهم السلام به کار برده‌اند و در این زمینه ید طولائی دارند ، انتظاری بیش از این نباید داشت .اما از طرف دیگر برخی از محدثان و مفسّران اهل سنت ، نزول آیه ولایت را در باره على (علیه السلام) با سندهای متعدد از صحابه نقل کرده‌اند و حتی در این باره ادعای اجماع کرده‌اند .قاضی عضد الدین ایجی (متوفای 756هـ) در کتاب المواقف که از مهم‌ترین کتاب‌های عقائدی اهل سنت به شمار می‌رود ، در این باره نقل می‌کند :وأجمع أئمّة التفسیر أنّ المراد علی .تمام پیشوایان تفسیر  اجماع دارند بر این که این آیه در باره امام علی علیه السلام نازل شده است(4)
سعد الدین تفتازانی در این باره می نویسد :نزلت باتفاق المفسرین فی علی بن أبی طالب رضی الله عنه حین أعطى السائل خاتمه وهو راکع فی صلاته وکلمة إنما للحصر بشهادة النقل والاستعمال.این آیه ، به اتفاق مفسران در حق علی بن أبی طالب (علیه السلام) بعد از آن که در حال رکوع نماز به سائل انگشتر داد نازل شده است.(5)
این دو تن از شخصیت‌های کم نظیر اهل سنت اجماع علمای تفسیر را نقل می‌کنند ولی هیچ مطلبی در رد آن بیان نمی‌کنند و این نشانگر این است که مضمون اجماع برای آنان ثابت بوده است.و شهاب الدین آلوسی در تفسیر خود می‌گوید :وغالب الأخباریین على أنها نزلت فى على کرم الله تعالى وجهه.(6)
و در جای دیگر می‌گوید :إنما ولیکم الله ورسوله … والآیة عند معظم المحدثین نزلت فى علی کرم الله تعالى وجهه .(7)
هر چند که همین تصریحات برای اثبات مطلب کفایت می‌کند ؛ اما در عین حال به روایاتی که در این زمینه نقل شده را نیز از زبان علمای اهل سنت نقل می‌کنیم .جصاص در تفسیر خود می‌نویسد :روی عن مجاهد والسدی وأبی جعفر وعتبة بن أبی حکیم أنها نزلت فی علی بن أبی طالب حین تصدق بخاتمه وهو راکع(8)
و شجری جرجانی در کتاب امالی خود بیش از ده سند برای این روایت نقل می‌کند :أخبرنا أبو بکر محمد بن علی بن أحمد الجورذانی المقرئ بقراءتی علیه بأصفهان ، قال أخبرنا أبو مسلم عبد الرحمن بن شهدل المدینی ، قال أخبرنا أحمد بن محمد بن سعید الکوفی ، قال أخبرنا أحمد بن الحسن بن سعید أبو عبد الله ، قال حدثنا أبی ، قال حدثنا حصین بن مخارق ، عن الحسن بن زید ابن الحسن عن أبیه عن آبائه ، عن علی علیهم السلام : أنه تصدق بخاتمه وهو راکع ، فنزلت فیه هذه الآیة : «إنما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا» .وبإسناده قال حدثنا حصین بن مخارق عن عبد الصمد عن أبیه عن ابن عباس : «إنما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا» نزلت فی علی بن أبی طالب علیهم السلام .«وبإسناده» قال حدثنا حصین بن مخارق عن عمرو بن خالد عن الإمام الشهید أبی الحسین زید بن علی ، عن آبائه عن علی علیهم السلام مثل ذلک .وبإسناده عن حصین بن مخارق ، عن أبی الجارود ، عن محمد وزید ابنی علی عن آبائهما أنها نزلت فی علی علیه السلام .وبإسناده قال حدثنا حصین عن هارون بن سعید عن محمد بن عبید الله الرافعی عن أبیه عن جده عن أبی رافع أنها نزلت فی علی علیه السلام .وبإسناده قال حدثنا حصین بن مخارق عن سعید بن طریف عن الأصبغ عن علی علیه السلام مثله .وبإسناده قال حدثنا حصین بن مخارق ، عن أبی حمزة عن علی بن الحسین ، وأبی جعفر مثله. .وبإسناده قال حدثنا حصین ، عن عبد الوهاب عن مجاهد ، عن أبیه عن ابن عباس مثله .وبه قال أخبرنا أبو أحمد محمد بن علی بن محمد المکفوف المؤدب بقراءتی علیه بأصفهان ، قال أخبرنا أبو محمد عبد الله بن محمد بن جعفر بن حیان ، قال حدثنا الحسن بن محمد بن أبی هریرة ، قال حدثنا أحمد بن یحیى بن زهیر التستری وعبد الرحمن بن أحمد الزهری ، قالا حدثنا أحمد بن منصور ، قال حدثنا عبد الرزاق عن عبد الوهاب بن مجاهد عن أبیه عن ابن عباس : «إنما ولیکم الله ورسوله» قال نزلت فی علی ابن أبی طالب علیه السلام .(9)
ابن کثیر دمشقی سلفی می‌گوید :عن أبی صالح عن ابن عباس قال خرج رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم إلى المسجد والناس یصلون بین راکع وساجد وقائم وقاعد وإذا مسکین یسأل فدخل رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم فقال: أعطاک أحد شیأً؟ قال: نعم. قال: من؟  قال: ذلک الرجل القائم.قال: وعلى أی حال أعطاکه؟ قال: وهو راکع. قال: وذلک علی بن أبی طالب. قال: فکبر رسول الله صلى الله علیه وسلم عند ذلک وهو یقول ( ومن یتول الله ورسوله والذین آمنوا فإن حزب الله هم الغالبون ) وهذا إسناد لا یقدح به.(10)
و انصاری قرطبی در باره این آیه می‌گوید :وقال فی روایة أخرى : نزلت فی علی بن أبی طالب رضی الله عنه وقاله مجاهد والسدی وحملهم على ذلک قوله تعالى : ( الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة وهم راکعون ) وهی : المسألة الثانیة وذلک أن سائلا سأل فی مسجد رسول الله صلى الله علیه وسلم فلم یعطه أحد شیئا وکان علی فی الصلاة فی الرکوع وفی یمینه خاتم فأشار إلى السائل بیده حتى أخذه قال الکیا الطبری : وهذا یدل على أن العمل القلیل لا یبطل الصلاة فإن التصدق بالخاتم فی الرکوع عمل جاء به فی الصلاة ولم تبطل به الصلاة وقوله : ( ویؤتون الزکاة وهم راکعون ) یدل على أن صدقة التطوع تسمى زکاة فإن علیا تصدق بخاتمه فی الرکوع وهو نظیر قوله تعالى : وما آتیتم من زکاة تریدون وجه الله.(11)
سیوطی‌ ، محدث ، مفسر و ادیب مشهور اهل سنت در باره این آیه می‌نویسد :قوله تعالى «إنما ولیکم الله» الآیة أخرج الطبرانی فی الأوسط بسند فیه مجاهیل عن عمار بن یاسر قال وقف على علی بن أبی طالب سائل وهو راکع فی تطوع فنزع خاتمه فأعطاه السائل فنزلت «إنما ولیکم الله ورسوله» الآیة وله شاهد قال عبد الرازق حدثنا عبد الوهاب بن مجاهد عن أبیه عن ابن عباس «إنما ولیکم الله ورسوله» الآیة قال نزلت فی علی بن أبی طالب وروى ابن مردویه عن وجه آخر عن ابن عباس مثله وأخرج أیضا عن علی مثله وأخرج ابن جریر عن مجاهد وابن أبی حاتم عن سلمة بن کهیل مثله فهذه شواهد یقوی بعضها بعضا .(12)
حال با توجه به روایاتی که از منابع اهل سنت نقل شد ، آیا انگیزه‌ای جز عناد و لجاجت می‌توان برای ابن تیمیه و شاگرد او جستجو کرد ؟ آیا انکار نزول این آیه در باره امیر مؤمنان علیه السلام ، انکار سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله نیست ؟حتی اگر فرض را بر این بگیریم که سند همه این روایات ضعیف نیز باشند‌ ، بازهم بر مبنای ابن تیمیه و همفکران او ، نزول آیه در باره امیر مؤمنان علیه السلام قطعی است . ابن تیمیه در باره روایتی که با چندین سند نقل شده می‌گوید :تعدد الطرق وکثرتها یقوى بعضها بعضا حتى قد یحصل العلم بها ولو کان الناقلون فجارا فساقا فکیف إذا کانوا علماء عدولا ولکن کثر فی حدیثهم الغلط.زیادى و تعدد راه‌هاى نقل حدیث برخى برخى دیگر را تقویت مى‌کند که خود زمینه علم به آن را فراهم مى‌کند؛ اگر چه راویان آن فاسق و فاجر باشند؛ حال چگونه خواهد بود حال حدیثى که تمام راویان آن افراد عادلى باشند که خطا و اشتباه هم در نقلشان فراوان باشد .(13)
در نتیجه نزول این آیه در باره امیر مؤمنان علیه السلام قطعی است و انکار ابن تیمیه و همفکران او تأثیری در این مطلب ندارد .
نزول آ یه درباره عبادة بن صامت:
طرح شبهه:
نظریه دیگری که در سبب نزول آیه ولایت مطرح شده , نزول آن درباره عبادة بن صامت است . این نظریه را طبرى به عنوان یکى از اقوال و بدون هیچ گونه اظهار نظر در تفسیر خود آورده است و در باره شرح ماجرای « عبادة بن صامت » وشأن نزول آیه (انما ولیکم الله…) می نویسد :حدثنا هناد بن السری قال ثنا یونس بن بکیر قال ثنا بن إسحاق قال ثنی والدی إسحاق بن یسار عن عبادة بن الصامت قال لما حاربت بنو قینقاع رسول الله مشى عبادة بن الصامت إلى رسول الله وکان أحد بنی عوف بن الخزرج فخلعهم إلى رسول الله وتبرأ إلى الله وإلى رسوله من حلفهم وقال أتولى الله ورسوله والمؤمنین وأبرأ من حلف الکفار وولایتهم ففیه نزلت (إنما ولیکم الله ورسوله…) چون بنى قینقاع به جنگ رسول خدا صلی علیه وآله‌ برخاستند ، عبادة بن صامت نزد رسول خدا رفت و او از بنى عوف بن خزرج بود که پیمان خود را با ایشان گسست و به سوى خدا و پیامبرش رو آورد و گفت : من خدا و پیامبرش را ولى خود مى دانم و از پیمان کفار و ولایت آنان بیزارم. آن گاه این(انما ولیکم الله …)  آیه درباره او نازل شد .(14)
ابن کثیر نیز در تفسیر خود ، پس از این که چند روایت را درباره نزول آیه در شأن امام على علیه السلام آورده و بعضى از طرق آن را غیر قابل خدشه دانسته ؛ ولى على رغم این اظهار نظر مى‌نویسد: هیچ یک از این روایات صحیح نیست ؛ زیرا اسناد آن ضعیف و رجال آن ناشناخته‌اند. آن گاه مى‌نویسد :وقد تقدم فی الأحادیث التی أوردناها أن هذه الآیات (51-56) کلها نزلت فی عبادة بن الصامت رضی الله عنه حین تبرأ من حلف الیهود ورضی بولایة الله ورسوله والمؤمنین بولایة الله ورسوله والمؤمنین ولهذا قال تعالى بعد هذا کله )   «ومن یتول الله ورسوله والذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون…» در احادیثى که پیش از این آوردیم گذشت که همه این آیات (51-56 ) درباره عبادة بن صامت و در تبرّى او از پیمان یهود و رضایت او به ولایت خدا و رسول و مؤمنان نازل شده است و به همین جهت ، خداى تعالى پس از این همه مى فرماید : « و من یتولّ اللّه و رسوله و الذین آمنوا فانّ حزب اللّه هم الغالبون(15)
سیوطى نیز از طبرى و ابن ابى حاتم از عطیة بن سعد نزول این آیه را درباره عبادة بن صامت نقل کرده و مى‌نویسد :أخرج ابن جریر وابن أبی حاتم عن عطیة بن سعد قال : نزلت فی عبادة بن الصامت.(16)
.نقد وبررسی
اثبات نزول این آیه در باره عبادة بن صامت ، نیازمند چند مقدمه است :
1.اثبات آیه 51 در باره عبادة بن صامت ؛
2 . احراز این که آیه ولایت نیز همراه با آن آیه و در همان واقعه نازل گشته است ؛
3. برطرف شدن بقیه اشکالات ظاهرى و سیاقى آیات .
بعد از اثبات این سه موضوع ، این نظریه به عنوان یک قول در نزول آیه در مقابل قول نزول آیه درباره حضرت علی علیه السلام‌ سنجیده می‌شود .
اختلاف در تأویل و شأن نزول آیه:
محور اول : نزول آیه 51 درباره عبادة بن صامت ، مورد اختلاف است ، طبرى و ابن کثیر از این اختلاف سخن به میان آورده‌اند و اقوال گوناگون در این زمینه را ذکر کرده‌اند. طبرى مى‌نویسد :اختلف أهل التأویل فی المعنى بهذه الآیة وإن کان مأمورا بذلک جمیع المؤمنین فقال بعضهم عنى بذلک عبادة بن الصامت وعبد الله بن أبى بن سلول فی براءة عبادة من حلف الیهود وفی تمسک عبد الله بن أبی بن سلول بحلف الیهود بعد ما ظهرت عداوتهم لله ولرسوله.اهل تأویل در مقصود از این آیه اختلاف کرده‌اند ، هر چند طرف خطاب امر در‎ ‎آن‌ها همه مؤمنانند ‏بعضى گفته اند عبادة بن صامت و عبدالله بن ابی بن‏‎ ‎سلول در داستان تبرّى عباده از پیمان یهود و ‏تمسّک عبداللّه بن ابی به آن پیمان ، اراده شده‌اند.(17)
و دیگران گفته‌اند که مقصود ابولبابة بن عبد ‎المنذر است که به یهود بنى قریظه اعلام کرد که معامله پیامبر با شما ذبح‎ ‎است .‏طبرى پس از نقل نظریات گوناگون و روایات وارده درباره هر یک ، همه اقوال را محتمل و ممکن دانسته، مى نویسد :فإذ کان ذلک کذلک فالصواب أن یحکم لظاهر التنزیل بالعموم على ما عم ویجوز ما قاله أهل التأویل فیه من القول الذی لا علم عندنا بخلافه غیر أنه لا شک أن الآیة نزلت فی منافق کان یوالی یهود أو نصارى خوفا على نفسه من دوائر الدهر لأن الآیة التی بعد هذه تدل على ذلک.
در تایید هیچ یک از اقوال سه گانه دلیلى در دست نیست که یکى را بر دیگرى ترجیح دهد. بنابر این درست خواهد بود که ظاهر تنزیل را عام بدانیم و آنچه را اهل تأویل گفته اند و علم به خلاف آن نداریم ، محتمل بشماریم . بلى شکّى نیست که آیه درباره یک نفر منا فق که از حوادث روزگار بر خود بیم داشته و با یهود و نصارى پیمان دوستى داشته، فرود آمده است.(18)
ابن کثیر نیز در ذیل آیات 51 تا 53 مى نویسد: واختلف المفسرون فی سبب نزول هذه الآیات الکریمات فذکر السدی أنها نزلت فی رجلین قال أحدهما لصاحبه بعد وقعة أحد أما أنا فإنی ذاهب إلى ذلک الیهودی فآوی إلیه وأتهود معه لعله ینفعنی إذا وقع أمر أو حدث حادث وقال الآخر أما أنا فإنی ذاهب إلى فلان النصرانی بالشام فآوی إلیه وأتنصر معه فأنزل الله ( یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود والنصارى أولیاء ) الآیات وقال عکرمة نزلت فی أبی لبابة بن عبد المنذر حین بعثه رسول الله إلى بنی قریظة فسألوه ماذا هو صانع بنا فأشار بیده إلى حلقه أی أنه الذبح رواه ابن جریر وقیل نزلت فی عبد الله بن أبی ابن سلول کما قال ابن جریر حدثنا.مفسّران در سبب نزول این آیات کریمه اختلاف کرده اند . پس سدّى گفته است درباره دو مرد است که : ییکى پس از واقعه احد به دوست خود گفت : من نزد فلان یهودى خواهم رفت و به او پناه خواهم برد و یهودى خواهم شد , باشد که اگر قضیه اى یا حادثه اى پیش آید مرا سود بخشد . و دیگرى گفت :  من نزد فلان نصرانى در شام خواهم رفت و به او پناه برده , به نصرانیت خواهم گرایید.  پس خداوند چنین نازل فرمود : ( یا ایها الذین …51 » و عکرمه گفته است درباره أبى لبابة بن عبد المنذر نازل شده است در آن هنگام که پیامبر او را به سوى بنى قریظه فرستاد , پس پرسیدند پیامبر با ما چه خواهد کرد ؟ او با دست خود به گلویش اشاره کرد ; یعنى رفتار او با شما ذبح است . این قول را ابن جریر روایت کرده است و گفته شده درباره عبدالله بن ابى بن سلول نازل شده همچنانکه ابن جریر از عطیه بن سعید نقل کرده است … »(19)
نزول هم زمان آیه 51 و 55:
محور دوم : حال بر فرض درستى این نظریه , باید ثابت شود که آی  55آیه ولایت نیز همراه با آن آیه و در شأن عبادة بن صامت نازل شده است در حالى که این مسأله قابل اثبات نیست.زیرا در این که آیه 51 مائده همراه با آیات پس از آن نازل شده باشد ، اختلاف عمیقى میان مفسرین وجود دارد که فشرده آن چنین است:
1. آیه 51 درباره عبادة بن صامت و داستان او نازل شده است .فخررازی می گوید روایت شده وقتی عبادة بن صامت از یهود بزاری جست اما عبدالله بن أبی بر یهودی بودنش باقی ماند این آیه نازل شد.وروی أن عبادة بن الصامت جاء إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم فتبرأ عنده من موالاة الیهود ، فقال عبد الله بن أبی : لکنی لا أتبرأ منهم لأنی أخاف الدوائر ، فنزلت هذه الآیة.(20)
2. طبری ،دراین باره چند قول را نقل می کند .
الف : قول اول این است که این آیه در باره عبادة صامت وعبدالله بن أبی نازل شده است. طبری روایتی را از عطیه بن سعید نقل می کند مطابق این روایت آیه 51 و 52 یکجا درباره عباده وعبدالله ابن أبی نازل شده است .« ابن ادریس می گفت : پدرم از عطیه شنیده است که عبادة بن صامة خدمت رسول خدا صلی علیه وآله‌آمد گفت یا رسول خدا صلی علیه وآله‌ برای من از یهود تعداد زیادی موالی است من به خدا ورسولش ازولایت یهود بزاری می جویم  ، عبدالله بن أبی گفت : من از قدرت آنها می تر سم از ولایت یهود بزاری نمی جویم ،… خداوند آیه را « یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود » نازل نمود…»حدثنا أبو کریب قال ثنا بن إدریس قال سمعت أبی عن عطیة بن سعد قال جاء عبادة بن الصامت من بنی الحرث بن الخزرج إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال یا رسول الله إن لی موالی من یهود کثیر عددهم وإنی أبرأ إلى الله ورسوله من ولایة یهود وأتولى الله ورسوله فقال عبد الله بن أبی إنی رجل أخاف الدوائر لا أبرأ من ولایة موالی فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم لعبد الله بن أبی یا أبا الحباب ما بخلت به من ولایة یهود على عبادة بن الصامت فهو إلیک دونه قال قد قبلت فأنزل الله یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود والنصارى أولیاء بعضهم أولیاء بعض ..إلى قوله : « فترى الذین فی قلوبهم مرض.(21)
ب : قول دوم این است که آیه 51 تا 67 ( واللّه یعصمک من النّاس…) درعباده وعبدالله ابن أبی نازل گشته است.فأنزل الله تعالى ذکره : «  یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا …بعضهم أولیاء بعض… إلى قوله :‌ والله یعصمک من الناس..»(22)
نزول آیه 51 در حق عبد الله سلام:
محور سوم : علاوه بر این مطلب ، روایات متعارض وجود دارد که شأن نزول آیه را در باره عبدالله ابن سلام می دانند .واحدی در این باره می نویسد :‌نزلت لما هجر الیهود من أسلم منهم فقال عبد الله بن سلام یا رسول الله إن قومنا قد هجرونا وأقسموا ألا یجالسونا فنزلت هذه الآیة فقال رضینا بالله وبرسوله وبالمؤمنین .این آیه در باره  کسی که از یهود ی اسلام آورده ویهود آن را ترک نموده اند نازل شده است ؛ عبد الله بن سلام گفت : ای رسول خدا صلی الله علیه وآله بدرستی قوم من مرا ترک نموده اند ، تعهد نموده اند که با من ارتباط نداشته باشند ، پس این آیه نازل شد آن گاه گفت : راضی هستم به خدا ورسول ومومنین .(23)
فخر رازی رویاتی را نقل می کند که آیه ولایت در باره عبد الله ابن سلام نازل شده ودر این باره می نویسد:وروی أیضاً أن عبدالله بن سلام قال : یا رسول الله إن قومنا قد هجرونا وأقسموا أن لا یجالسونا ، ولا نستطیع مجالسة أصحابک لبعد المنازل ، فنزلت هذه الآیة .روایت گردیده است که عبدالله ابن سلام گفت : ای رسول خدا صلی علیه وآله‌ قوم من مرا ترک نموده وتعهد نموده اند که با من نشست نداشته باشند و توان رفت آمد با اصحاب تورا به خاطر دوری منزل نداشته باشم پس این آیه نازل شد  .(24)
نزول آیه در باره ابوبکر:
فخر رازی در ذیل آیه می نویسد :
روى عکرمة أن هذه الآیة نزلت فی أبی بکر رضی الله عنه.(25)
آلوسی می‌گوید :عن عکرمة أنها نزلت فى شأن أبى بکر رضى الله تعالى عنه.(26)
نزول آیه ولایت درباره ابى بکر را اساساً به عنوان یک نظریه قابل طرح نیست ؛ زیرا غالب مفسرین اهل سنت در حدّ اشاره هم متعرض آن نشده‌اند ، تعداد اندکی هم که متعرض آن گردیده‌اند ، هیچ مدرکی جز قول عکرمه ذکر نکرده‌اند .
اولا : روایت عکرمه مرسل است و روایت مرسل در برابر اجماع محدثان و مفسران اهل سنت که شأن نزول آیه ولایت را در باره امیر مؤمنان علیه السلام می دانند ، تاب مقاومت را ندارد .
ثانیاً : عکرمه از کسانی است که در انکار فضائل اهل بیت علیهم السلام زبانزد عام و خاص و جزء خوارج بوده است . او تنها کسی است که نزول آیه تطهیر را در حق اهل بیت علیهم السلام منکر شده و آن را مختص زنان پیامبر دانسته است ؛ با این که احدی از عالمان سنی در شمول آیه تطهیر در حق اهل بیت علیهم السلام تردید نکرده‌اند .
محمد بن جریر طبری می‌نویسد :کان عکرمة ینادی فی السوق إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیرا قال نزلت فی نساء النبی خاصة .(27)
شمس الدین ذهبی می‌نویسد :قال عکرمة من شاء باهلته إنها نزلت فی نساء النبی صلى الله علیه وسلم خاصة.هر کس می‌خواهد ، من حاضرم مباهله کنم که آیه تطهیر فقط در باره زنان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است .(28)
همچنین به تصریح عالمان اهل سنت ، عکرمه از کسانی است که افکار خوارج را ترویج می‌کرده است و خود از فرقه اباضیه که یکی از فرقه‌های خوارج است ، به شمار می‌رود.ابن حجر عسقلانی تصریح می کند که عکرمه وقتی به مصر و از آن‌جا به مغرب رفت ، مذهب خوارج را در مغرب ترویج می‌کرد .وقال یعقوب بن سفیان سمعت ابن بکیر یقول قدم عکرمة مصر وهو یرید المغرب وترک هذه الدار وخرج إلى المغرب فالخوارج الذین بالمغرب عنه اخذوا .(29)
و مزی نیز می‌نویسد :کان عکرمة اباضیا.(30)
اباضیه ، یک فرقه‌ای از فرقه‌های خوارج هستند که هم اکنون در کشور یمن فعال هستند و فقه اباضیه در این کشور حکم‌فرما است .از این گذشته ، عکرمه کسی است که در دروغ‌گویی نیز شهره عام و خاص است . مزی در  تهذیب الکمال می‌نویسد :ان عکرمة کذاب یحدث غدوة حدیثاً و یخالفه عشیة .عکرمه ، بسیاردروغ‌گوه بوده است که صبح یک حدیث و شب بر خلاف آن را نقل می‌کرد.(31)
بنابراین طبیعی است که شخصی همانند او آیه‌ای را که در حق امیر مؤمنان علیه السلام نازل شده است‌ ، در باره ابوبکر تفسیر کند .
نتیجه :
نزول آیه ولایت در باره امیر مؤمنان علیه السلام با تصریح عالمان اهل سنت ، اجماعی است و روایات بسیاری نیز این مطلب را تأیید می‌کند .
مبحث دوم : بررسی شبهات دلالی آیه بر امامت
شبهه اول :  معنای کلمه (ولی)
از آن جایی که آیه ولایت ، از مهمترین ادله امامت امیر مؤمنان علیه السلام است‌ ، اهل سنت تلاش بیشتری برای رد آن کرده و شبهات بسیاری مطرح کرده‌اند که ما در حد توانمان به این شبهات پاسخ خواهیم داد .نخستین اشکال مطرح شده در معنای کلمه «ولی» است که اهل سنت اصرار دارند به معنای « دوستی ، نصرت و یاری » است نه به معنای سرپرستی و  ولایت .
ابن تیمیه در این باره می‌گوید :
أن الکلام فی سیاق النهی عن موالاة الکفار والأمر بموالاة المؤمنین کما یدل علیه سیاق الکلام … وإنما هی فی الولایته التی هی ضد العداوة .
و چون آیه درباره نهی ولایت کفار وامر به ولایت مؤمنان ‏است همان گونه که سیاق کلام دلالت بر این دارد ، این ولایت ضد عداوت است .(32)
و فخر الدین رازی می‌گوید :والظاهر أن الولایة المأمور بها ههنا هی المنهی عنها فیما قبل ، ولما کانت الولایة المنهی عنها فیما قبل هی الولایة بمعنى النصرة کانت الولایة المأمور بها هی الولایة بمعنى النصرة .ولایت که در این جا ا مر به آن شده قبل از آن نهی شده ، چون که ولایت که نهی شده به معنای نصرت است ، ولایت که امر به آن شدیم نیز به معنای نصرت است(33)
نقد وبررسی شبهه:
درست است که لغت شناسان برای کلمه «ولی» معانی مختلفی ؛ از جمله نصرت ، دوستی و … نیز نقل کرده‌اند ؛ اما معنای حقیقی آن چیزی جز سرپرستی ، سلطنت و اولویت به تصرف نمی‌تواند باشد .
بهترین شاهد بر این مطلب ، استعمال کلمه ولی در گفتار صحابه و حتی خلفای سه‌گانه است که همواره از این کلمه ، امامت و سرپرستی را فهمیده و اراده کرده‌اند .ما ابتدا کلمات لغت شناسان در این باره نقل و در ادامه معنای کلمه ولی را از زبان کسانی که در عصر نبوت و وحی می‌زیسته ‌اند بیان خواهیم کرد .
معنای «ولی» در لغت :
راغب اصفهانی مى‌گوید :الولاء والتوالی أن یحصل شیئان فصاعداً حصولاً لیس بینهما ما لیس منهما ، ویستعار ذلک للقرب من حیث المکان ومن حیث النسبة ومن حیث الدین ومن حیث الصداقة والنصرة والاعتقاد والولایة : النصرة . والولایة : تولى الأمر . و قیل : الولایة والولایة نحو الدلالة والدلالة . وحقیقته : تولى الامر . دو چیز ، هر گاه چسبیده و کنار هم قرار گیرند که شىء سوم ، میان آن دو فاصله‌اى پدید نیاورد که پیوندشان را از هم بگسلاند ، « ولى » معنا و مفهوم پیداکرده و این معنا در جای دیگر که قرب مکانی و نسبت و راستی و همکاری و عقیده داشته باشد به صورت استعاره به کار می رود . ولایت ( به فتح واو ) به معنای نصرت و ولایت ( به کسر واو ) به معنای سرپرستی به کار می رود … حقیقت معنای ولایت همان سرپرستی است(34)
ابن اثیر می نویسد :ومن أسمائه عز وجل الوالی وهو مالک الأشیاء جمیعها المتصرف فیها وکأن الولایة تشعر بالتدبیر والقدرة والفعل.ولایت اشاره و دلالت بر تدبیر و اعمال قدرت و انجام کاری دارد .(35)
ابن منظور افریقی می‌نویسد :وولی المرأة الذی یلی عقد النکاح علیها ولا یدعها تستبد بعقد النکاح دونه .سرپرست زن کسی است که عقد نکاح به دست است و زن در این امر  رها گذاشته نمی شود ، که دیگران با عقد نکاح در حق او استبداد نمایند .(36)
صاحب مجمع البحرین می نویسد :والولی : الوالی ، وکل من ولی أمر أحد فهو ولیه . والولی هو الذی له النصرة و المعونة . والولی الذی یدیر الأمر ، یقال : فلان ولی المرأة إذا کان یرید نکاحها . وولی الدم : من کان إلیه المطالبة بالقود . والسلطان ولی أمر الرعیة، ومنه قول الکمیت فی حق علی بن أبی طالب . ونعم ولی الأمر بعد ولیه ومنتجع التقوى ونعم المقرب .ولی به معنای حاکم است و هرکسی که امر فردی دیگری را به عهده دارد او ولی آن کس است . ولی کسی است که دیگری را یاری و همکاری می کند . ولی به معنای کسی است که تدبیر و اداره امور می کند ؛ مثل این که گفته می شود : فلانی ولی زن است زمانی که قصد داشته باشد او را به عقد کسی دربیاورد ، «ولی خون» به کسی می گویند که حق مطالبه قصاص را دا شته باشد . حاکم ولی امر رعیت است . از این معنا است کلام کمیت در حق علی (ع) که گفت :  بهترین ولی هستی بعد از ولی و بهترین داروی تقوی و نزدیک کننده هستی .(37)
نتیجه:
بنا بر آن چه در تفسیر لغت شناسان راجع به ولی بیان شد این مطلب به دست می آید که این کلمه به معنای سلطنت و ولایت می باشد .باتوجه به معنای لغوی (ولی) درجواب اشکال می گویم : آیات ما قبل و ما بعد ، دلالت بر گفتار فخر رازی ندارد ؛ زیرا اساس اشکال را این تشکیل میدهد که لفظ ولی در لغت عرب معانی مختلفی دارد مانند دوست و کمک … همچنانکه بسیاری تصوّر کرده اند.اما چنین نیست ، بلکه برای ولی همانند مولی یک معنی بیش نیست و سایر معانی موارد و متعلق های این لفظ بشمار میروند نه معانی آن ؛ زیرا معنی ولی همان اولی است و اگر به دوست، ولی می گویند، برای این است که دوست اولی به این است که  حقوق دوست را رعایت کند ، اگر به ناصر، ولی میگویند ، به خاطر این است که او اولی به این است که پیمان دفاعی خود را رعایت نماید ، اگر به آزاد کننده ( معتق ) ولی میگویند به خاطر این است که او اولی به این است که به بنده خود احسان و نیکی کند.همچنین اگر مولی به معنای محب ، دوست ، ناصر و… بود ، باید بتوان کلمه «محب» را به جای کلمه «ولی» نهاد . مثلاً بخوانیم :إِنَّمَا [محبکم] اللّهُ وَرَسُولُهُ …یعنی ، ناصر و یاور شما تنها خدا ، رسول و الذین آمنوا است .در این صورت نباید با آیات دیگر قرآن کریم تعارض پیدا کند ؛ در حالی که با دیگر آیات قرآن متعارض می‌شود . مثل آیه :وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آَمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ . مائده / 82 .مسلّماً یهودیان و کسانى را که شرک ورزیده‏اند، دشمن‏ترین مردم نسبت به مؤمنان خواهى یافت و قطعاً کسانى را که گفتند: «ما نصرانى هستیم»، نزدیکترین مردم در دوستى با مؤمنان خواهى یافت، زیرا برخى از آنان دانشمندان و رهبانانى‏اند که تکبر نمى‏ورزنداین آیه در باره نجاشی نازل شده است که در این آیه ، خداوند نصارا را دوست و محبّ مؤمنین معرفی می‌کند . اگر ولی به معنای دوست باشد ، تعارض پیش می‌آید . آیه 55 مائده می‌گوید ، دوست شما فقط خدا ، رسول و «الذین آمنوا…» هستند . آیه 82 مائده می‌گوید : نصاری دوست شما است .این تعارضی است آشکار و کلام خداوند منزه از این که با هم دیگر تعارض داشته باشند .رفع تعارض به این است که آیه 55 مائده را به معنای «سرپرست و صاحب اختیار» بگیریم و آیه 82 سوره مائده را به معنای محب و دوست .و نیز با مراجعه به تاریخچه این لغت و به کارگیری آن در عصر صحابه می‌بینیم که صحابه ، همواره از کلمه «ولی» سرپرستی و حکومت اراده کرده‌اند و در خطبه‌ های خود را «ولی امر مسلمین»  «ولی رسول خدا» و … معرفی کرده‌اند .و وقتی جانشین برای خود انتخاب و یا شخصی را به حکومت یک منطقه‌ای نصب می‌کردند‌ ، به او عنوان «والی» داده و در حکم او از کلمه «ولی» استفاده می‌کردند .
پی نوشتها:
1-.إبن تیمیة الحرانی ،أحمد بن عبد الحلیم أبو العباس( الوفاة: 728 )، منهاج السنة النبویة ، ج 2   ص 30، دار النشر : مؤسسة قرطبة – 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم
2-.الزرعی الدمشقی ، أبو عبد الله شمس الدین محمد بن أبی بکر بن أیوب بن سعد( الوفاة: 751 هـ)، الصواعق المرسلة على الجهمیة والمعطلة ، ج 2   ص 697، تحقیق : د. علی بن محمد الدخیل الله ، دار النشر : دار العاصمة – الریاض ، الطبعة : الثالثة ، 1418 – 1998م
3-.ابن حجر الهیثمی ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ( الوفاة: 973هـ )، الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، ج 1   ص 105، دار النشر : مؤسسة الرسالة – لبنان – 1417هـ – 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد الرحمن بن عبد الله الترکی – کامل محمد الخراط
4-.الإیجی ، ‌عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد الوفاة: 756هـ ، کتاب المواقف ، ج 3   ، ص 601 ، دار النشر : دار الجیل – لبنان – بیروت – 1417هـ – 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبدالرحمن عمیرة.
5- التفتازانی ، سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله ( الوفاة: 791هـ)، ج 2   ص 288، شرح المقاصد فی علم الکلام ، دار النشر : دار المعارف النعمانیة – باکستان – 1401هـ – 1981م ، الطبعة : الأولى
6- الآلوسى البغدادی، العلامة أبى الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای1270هـ)، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج 6   ص 167 ، ناشر: دار إحیاء التراث العربى – بیروت.
7- الآلوسى البغدادی، العلامة أبى الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای1270هـ)، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی،  ج 6   ص 93 ، ناشر: دار إحیاء التراث العربى – بیروت.
8- .الجصاص ، أحمد بن علی الرازی أبو بکر (متوفای370هـ) ، أحکام القرآن ، ج 4   ص 102 ، تحقیق : محمد الصادق قمحاوی ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت – 1405هـ.
9- الشجرى الجرجانی، المرشد بالله یحیى بن الحسین بن إسماعیل الحسنی (متوفای 499هـ) ، کتاب الأمالى وهى المعروفة بالأمالى الخمیسیة، ج 1   ص 181 ، تحقیق: محمد حسن اسماعیل، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1422 هـ – 2001م .
10- القرشى الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر ابوالفداء (متوفای774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج 2   ص 72 ، ناشر: دار الفکر – بیروت – 1401هـ.
11- الأنصارى القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفای671هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج 6   ص 221 ، ناشر: دار الشعب – القاهرة.
12- السیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر جلال الدین (متوفای911هـ)، لباب النقول ، ج 1   ص 93 ، دار النشر : دار إحیاء العلوم – بیروت.
13- ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم أبو العباس (متوفای 728 هـ)، کتب ورسائل وفتاوى شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج 18، ص 26، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.
14- الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر ( متوفای 310هـ ) ، جامع البیان عن تأویل آی القرآن ، ج6 ص288، ناشر : دار الفکر ، بیروت .
15- القرشى الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر ابوالفداء (متوفای774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج 2   ص 72 ، ناشر: دار الفکر – بیروت – 1401هـ.
16- السیوطی ، عبد الرحمن بن أبی بکر جلال الدین (متوفای911هـ) ، الدر المنثور ، ج3 ص104،  ناشر : دار الفکر – بیروت
17- الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای 310هـ) ، جامع البیان عن تأویل آی القرآن ، ج6ص 275 ، ناشر : دار الفکر ، بیروت – 1405هـ
18- الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای 310هـ) ، جامع البیان عن تأویل آی القرآن ، ج 6 ، ص 267 ، ناشر : دار الفکر ، بیروت – 1405هـ
19- القرشی الدمشقی ، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای774هـ) ، تفسیر القرآن العظیم ، ج 2 ، ص69  ،  ناشر : دار الفکر – بیروت – 1401هـ .همان گونه که ملاحظه مى شود ، در سبب نزول آیه اختلاف بسیار است.
20- الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ) ، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب ، ج 12 ، ص 15 ،  ناشر : دار الکتب العلمیة – بیروت ، الطبعة : الأولى ، 1421هـ – 2000م .
21- تفسیر الطبری  ج 6   ص 275.
22- الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای 310هـ) ، جامع البیان عن تأویل آی القرآن ، ج 6 ، ص5 27 ، ناشر : دار الفکر ، بیروت – 1405هـ
23- الواحدی، علی بن أحمد ابوالحسن (متوفای468هـ)، الوجیز فى تفسیر الکتاب العزیز ، ج1 ص325 ، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، ناشر: دار القلم، الدار الشامیة – دمشق، بیروت، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
24- الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ) ، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب ، ج 12 ، ص 22 ،  ناشر : دار الکتب العلمیة – بیروت ، الطبعة : الأولى ، 1421هـ – 2000م ؛الأنصاری القرطبی ، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفای671هـ)  ، الجامع لأحکام القرآن ، ج6 ص221، دار النشر : دار الشعب – القاهرة ؛البغوی ، الحسین بن مسعود (متوفای516هـ) ، تفسیر البغوی ، ج2 ص47، تحقیق : خالد عبد الرحمن العک ، ناشر : دار المعرفة – بیروت
25- الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ) ، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب ، ج 12 ، ص23،  ناشر : دار الکتب العلمیة – بیروت ، الطبعة : الأولى ، 1421هـ – 2000م .
26- الآلوسی البغدادی ، العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای1270هـ) ، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی ، ج 6 ، ص 168 ،  ناشر : دار إحیاء التراث العربی ،بیروت.
27- الطبری، أبى جعفر محمد بن جریر (متوفاى 310هـ)، جامع البیان عن تأویل آى القرآن، ج 22   ص 8 ، ناشر: دار الفکر، بیروت – 1405هـ
28- الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 2   ص 208 ، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة – بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
29- العسقلانی الشافعی ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) ، تهذیب التهذیب ، ج 7 ، ص 237 ، ناشر : دار الفکر – بیروت ، الطبعة : الأولى ، 1404 – 1984 م .
30- المزی، یوسف بن الزکى عبدالرحمن ابوالحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج 20 ، ص 278  ، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة – بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.
31- المزی ، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ) ، تهذیب الکمال ، ج 20 ، ص 286  ، تحقیق : د. بشار عواد معروف ، ناشر : مؤسسة الرسالة – بیروت ، الطبعة : الأولى ، 1400هـ – 1980م
32- ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم ابوالعباس (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبویة، ج 2   ص 32 ، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم ابوالعباس (متوفاى 728 هـ)، دقائق التفسیر الجامع لتفسیر ابن تیمیة ، ج 2   ص 207 ، تحقیق : د. محمد السید الجلیند ، ناشر : مؤسسة علوم القرآن – دمشق ، الطبعة : الثانیة ، 1404هـ .
33- .الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ) ، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب ، ج 12 ، ص26،  ناشر : دار الکتب العلمیة – بیروت ، الطبعة : الأولى ، 1421هـ – 2000م .
34-.الراغب الإصفهانی ، أبو القاسم الحسین بن محمد  (متوفای502هـ) ، المفردات فی غریب القرآن ، ج 1   ص 533 ، تحقیق : محمد سید کیلانی ، ناشر : دار المعرفة – لبنان .
35- الجزری، ابوالسعادات المبارک بن محمد (متوفای606هـ)، النهایة فى غریب الحدیث والأثر، ج 5   ص 226 ، تحقیق طاهر أحمد الزاوى – محمود محمد الطناحی، ناشر: المکتبة العلمیة – بیروت – 1399هـ – 1979م.
36- الأفریقى المصری، محمد بن مکرم بن منظور ( متوفای711هـ ) ، لسان العرب، ج15 ، ص407 ، ناشر: دار صادر – بیروت، الطبعة: الأولى .
37- مجمع البحرین ، ج‏1 ، ص 455


جستجو