«دين، احسان، رضوان»

 

 

هدايت براي همه
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي حَبَانَا بِدِينِهِ، وَ اخْتَصَّنَا بِمِلَّتِهِ، وَ سَبَّلَنَا فِي سُبُلِ إِحْسَانِهِ لِنَسْلُكَهَا بِمَنِّهِ إِلَي رِضْوَانِهِ، حَمْدا يتَقَبَّلُهُ مِنَّا، وَ يرْضَي بِهِ عَنَّا
امام سجاد صلوات الله عليه در دعايي كه در آغاز ماه رمضان تلاوت مي‏فرمودند حمد الهي را ادامه مي‌دهند. سيره ائمه اطهار و ادب ايشان در راز و نياز با خدا اين بوده كه در آغاز هر دعا به حمد الهي مي‌پرداختند. به ديگران نيز سفارش نموده‌اند تا براي استجابت، دعا را با حمد خدا آغاز كنيد. در فرازهاي نخست دعا امام سجاد (ع) اشاره مي‌فرمايند كه خود حمد، يك نعمت الهي به شمار مي‌رود كه احتياج به حمد و شكر دارد. در اين دعا مي‌فرمايند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِحَمْدِهِ، وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ» در اين فراز دو تعبير به كار رفته. اول: هَدَانَا لِحَمْدِهِ، دوم: وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ اين دو مي‏توانند مربوط به دو نوع فعل و دو نوع هدايت الهي باشند. يك نوع از هدايت اين است كه خداي متعال بندگان را دعوت و راهنمايي مي‏كند. به اين مي‌گويند ارايه طريق و راه. «إِنّا هَدَيناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً»1 اين هدايت براي همه بندگان است حتي براي كساني كه دعوت را نمي‏پذيرند و آن را انكار مي‏كنند و عناد مي‏ورزند. هدايت شامل حال آنان نيز مي‌شود «وَ أَمّا ثَمُودُ فَهَدَيناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمي عَلَي الْهُدي»2 ما قوم ثمود را هدايت كرديم ولي آنها كوري را بر هدايت ترجيح دادند. همان‌گونه كه آيه اشاره مي‌كند هدايت الهي شامل همه مي‏شود چه كساني كه از آن بهره برند و چه آناني كه آن‌ را انكار كنند و عناد بورزند. يك نوع ديگر از هدايت ايصال الي المطلوب است. در اين نوع هدايت فعل تكويني انجام مي‌گيرد به اين شكل كه خداي متعال كمك مي‏كند تا بندگانش مراحل رسيدن به هدايت را سپري كنند و هدايت را در زندگي تحقق بخشيده و به نتيجه برسند. اين نوع از هدايت ويژه كساني است كه هدايت عام الهي را بپذيرند و از آن قدرداني كنند. اما اگر كساني با ارايه طريق و هدايت عام مخالفت كردند، از اين هدايت ويژه نيز محروم مي‏شوند. «إِنَّ اللّهَ لا يهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ»3 در اين آيه اشاره مي‌شود كه خدا قوم فاسق را هدايت نمي‏كند. نه آن‌كه راه را به آنان نشان نمي‏دهد بلكه راه را نشان داده است اما آنها را به سرمنزل مقصود نمي‏رساند. در آغاز اين دعا نيز هنگامي كه مي‏فرمايد هدانا لحمده ممكن است منظور از هدايت، هدايت عام باشد كه خدا به همه بندگان ارائه فرموده تا حمد الهي به جا بياورند. اما در اين فراز كه مي‌فرمايند: «و جَعَلنا مِن اَهلِه» اين فعل تكويني است. خدا به ما توفيق داده تا از هدايت بهره ببريم و حمد الهي را تحقق ببخشيم. هدايت الهي، يا هدايت تشريعي است يا هدايت تكويني در آيه «إِنَّما يرِيدُ اللّهُ لِيذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ»4 پاكي اهل بيت هدايت تكويني است اما اين‌كه خداوند در آيه «لَـكِن يُرِيدُ لِيُطَهَّرَكُمْ»5 اراده تطهير را نسبت به همه انسانها دارد هدايت تشريعي است. اين دعا به ما توجه مي‌دهد حمد و سپاسي كه به جا مي‌آوريم، به توفيق الهي بستگي دارد. اراده تكويني الهي به آن تعلق گرفته تا ما حمد و سپاس را انجام ‏دهيم.

 

پيامبران، چراغ هدايت بشر
يكي از بزرگ‌ترين نعمتهايي كه خداي متعال به ما عنايت فرموده هدايت ما به دين است. اگر خدا انبياء را مبعوث نمي‌فرمود و راه سعادت را به وسيله انبياء به ما نشان نمي‏داد، انسان چگونه مي‌توانست راه سعادت را بيابد؟ اگر بشر در همه علوم مادي پيشرفت مي‌نمود، وضع زندگي خود را بهبود مي‌بخشيد، انواع امكانات را اختراع و پديده‌ها را كشف مي‌كرد، اما راه سعادت را نمي‌دانست، چه فايده‌اي براي او داشت؟ در نهايت انسان هشتاد سال با سختي يا خوشي زندگي مي‌نمود اما بعد از آن هيچ ضمانتي براي سعادت او، وجود نداشت. سعادت ابدي انسان را چه كسي جز خدا مي‏تواند تأمين كند؟ اگر همه نعمتهاي مادي را در برابر هدايتي كه خدا به وسيله دين عنايت فرموده و راه سعادت ابدي را به انسان نشان داده، حساب كنيد خواهيد ديد كه نعمت‌هاي دنيا چندان ارزشي ندارد مگر اينكه از نعمتهاي مادي نيز براي تكامل معنوي و اطاعت خدا استفاده شود. بر همين اساس است كه در دعا مي‌فرمايند: خدايا تو را حمد مي‏كنيم كه دين را به ما ارزاني داشتي و آن ‌را به آساني در اختيار ما قرار دادي. عزيزترين بندگانت را فرستادي تا اينكه به آنچه موجب سعادت ابدي ما مي‏شود، ما را هدايت نمايند.

دين و ملت
تعبيراتي كه در ادامه دعا آمده يكي «حَبَانَا بِدِينِهِ و ديگري إخْتَصَّنَا بِمِلَّتِهِ،» است. بزرگان ادبيات مي‌گويند مصداق «دين» و «ملت» يكي است اما حيثيت نگرش به آن، تفاوت دارد. «دين» مجموعه  اوامر و دستوراتي است كه از جانب خداي متعال صادر مي‏شود تا بشر با اطاعت از آن  به پاداش رسد. از يك سو دستور، از يك سو اطاعت انسان و از يك سو پاداش الهي مفهوم دين را شكل مي‌بخشند. از جهت ديگر به عده‌اي كه دين و ارزشهاي رفتاري را پذيرفته و به آن عمل مي‏كنند و آن را مبناي رفتار و شكل زندگي خود قرار مي‏دهند «ملت» گفته مي‏شود. از همين رو «دين» در درجه اول به خدا نسبت داده مي‏شود «أَ فَغَيرَ دِينِ اللّهِ يبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»6 اما «ملت» به كساني كه به دين عمل مي‏كنند، نسبت داده مي‏شود «مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»7 اين دو واژه در مصداق يكي هستند؛ اما اعتبار آن‌ها تفاوت دارد. از يك لحاظ اطلاق «دين» مي‏شود، از يك لحاظ اطلاق «ملت» مي‏شود. در اين فراز از دعا مي‏فرمايد: خدايا تو را حمد مي‏كنم كه دين را به ما بخشيدي. «حَبْوَة» به معناي بخشش رايگان است كه در برابرش بهايي نمي‏گيرند. «حَبانا بِدينه» يعني دين را به رايگان به ما عطا كرد و در اختيار ما گذاشتي. «وَ اخْتَصَّنَا بِمِلَّتِهِ» و ملت اسلام را به ما اختصاص داد. تعبير عربي اين فراز اين است كه ما را اختصاص داد به اين ملت، اما سؤال اين است كه خداي متعال چرا ما را به ملت اسلام اختصاص داده است؟ مگر خداي متعال دين اسلام را فقط براي مسلمانها نازل كرده است؟ دين براي همه بشريت نازل شده است. پس چرا ملت را به ما اختصاص داده؟ همانگونه كه گفته شد از جهت هدايت عام و تشريع، ملت اسلام اختصاص به مسلمانان ندارد بلكه همه بشريت، براي عمل به اسلام، مكلف است. اين ملت را خدا براي بشريت قرار داده است. اينكه گفته مي‌شود قرار داده، منظور قراردادن تشريعي است. قراردادن تكويني آن اين است كه كساني كه قدر اين نعمت را دانستند؛ از آن بهره گرفتند و به اسلام گرويدند. كساني كه عملاً داراي اين نعمت و از آن بهره‏مند شدند، مسلمانها هستند يا آناني كه تا روز قيامت مسلمان شده و ايمان به خدا بياورند و از ملت ابراهيم پيروي كنند. اين نعمت اختصاص به آنها دارد. پاسخ سؤال پيشين را در اينجا مي‌توان يافت كه «إخْتَصَّنَا» اختصاص تكويني است اما هدايت عام به دين الهي و ملت اسلام، يك هدايت عام براي همه مردم است.

راه نيكوكاري
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي حَبَانَا بِدِينِهِ، وَ اخْتَصَّنَا بِمِلَّتِهِ، وَ سَبَّلَنَا فِي سُبُلِ إِحْسَانِهِ» در اين فراز اشاره مي‏فرمايند به اينكه خدا راههاي نيكي و نيكوكاري را قرار داده تا كساني كه بخواهند اهل نيكي و احسان باشند، اين راهها را بپيمايند. چرا كه بدون پيمودن اين راه‏ها به نيكي و نيكوكاري نمي‏رسند. به اين راه «سبل احسان» گفته مي‌شود. «سُبُل» جمع «سبيل» است و «سبيل» به معني راه، «سَبَّلَنَا فِي سُبُلِ إِحْسَانِهِ» ما را در اين راههاي احسان به راه انداختي، همچون امير كارواني كه فرياد مي‏زند و كاروانيان را حركت مي‏دهد، و راه را نشان مي‏دهد. بار خدايا تو را حمد مي‏كنيم كه ما را در اين راهها به راه انداختي «لِنَسْلُكَهَا بِمَنِّهِ إِلَي رِضْوَانِهِ» اين راهها را به كمك نعمت تو و عنايت تو بپيماييم، به سوي رضوان تو. در اين فراز هدف و راه و ويژگي آن را با هم مشخص نموده است. اين‌كه جهت راه چيست، مقصد كجاست، و چگونه در اين راه به حركت در‏آييم، در اين جمله گنجانيده شده است. خداوند در قرآن فرموده «إِنّا هَدَيناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً» ما راه را به انسان نشان داديم، «اما شاكراً» يا انسان شكرگزار و قدردان مي‏شود «وَ إِمّا كَفُوراً»، يا ناسپاسي و تخطي مي‏كند. اين هدايت عام و راهي است كه خداي متعال به انسان‏ها نشان داده و عنايت فرموده است. در ادامه دعا مي‏فرمايد «سَبَّلَنَا فِي سُبُلِ إِحْسَانِهِ» در اينجا اشاره به توفيقات اوليه‏اي است كه خداي متعال به كساني عنايت مي‏فرمايد كه مراتب اول ايمان را دارا شده‏اند. اولين مراتب ايمان به عقايد اوليه و اصول اوليه مربوط مي‌شود. وقتي انسان ايمان آورد، فقط قبول ظاهري آن كافي نيست بلكه بايد دل انسان با تمام وجود ايمان بياورد و باور نمايد. اولين مراتب ايمان باعث مي‏شود كه انسان توفيق حركت در راه و مسير را بيابد. در راهي قدم گذاشت و به راه افتاد، ضمانتي وجود ندارد كه تا پايان راه پيش رفته و به مقصد برسد. همين اندازه كه راه را اشتباه نرفته و فهميده است كه از كدام راه بايد برود، خود نعمت بسيار بزرگي است. نخست، معرفت حقيقت و چگونگي پيمودن راه خدا، سپس آمادگي براي رفتن و پس از آن يافتن توفيق حركت در مسير، نعمت بزرگي است.

شكر والدين شرط عبادت خدا
خداوند از آغاز كودكي در سايه تربيت‏هاي صحيح خانواده، مدرسه، معلم و مربيان ديگر، و راهنمايي علما و ارشاد بزرگان، ما را در مسير درستي هدايت فرمود تا مخالفت او را نكنيم. اگر اين شرايط را مقايسه كنيد با كسي كه در محيطي قرار گرفته كه هيچ يك از شرايط شما را نداشته است، متوجه نعمت عظيمي كه خدا به شما داده مي‌شويد. متأسفانه در عصر ما شرايطي فراهم آمده كه ديگر چندان تربيت پدر و مادر در فرزند تأثيري ندارد. افرادي كه سن بالايي دارند به خوبي به ياد مي‌آورند كه در گذشته موقعيت پدر و مادر در خانواده يك موقعيت خاصي بود. در تربيت فرزند،  تربيت‏هاي ديني نقش اصلي را داشت. در يك خانواده متوسط اسلامي پدر و مادر جايگاه قابل توجهي داشتند. فرزندان اگر شيطنتي هم داشتند، سعي مي‏كردند به دور از چشم پدر و مادر و بي‏اطلاع آنها و خيلي پنهاني انجام دهند. ارزش‌هاي اسلامي به صورت جدي در خانه حاكم بود. وقتي فرزند مي‏خواست در اتاق پدر و مادر بيايد و در برابر پدر و مادر بنشيند، منتظر اجازه مي‏ماند. در روايات داريم كه به فرزندان مي‏فرمايد بي‏اجازه پدرتان ننشينيد. ادب اسلامي اينگونه است. اين را مقايسه كنيد با محيطي كه كودكان با پدر و مادر، بيگانه هستند. با آنان به تندي سخن مي‌گويند، بي‌اعتنايي مي‌كنند و احترام آنان را حفظ نمي‌كنند. در چنين محيطي اگر كسي تربيت شود چه خواهد شد؟ محيطي كه ارزشهاي ليبرال حاكم است. هر كسي به فكر لذت خود است. اگر از كودك احوال پدر و مادر را بپرسيد، فرزند خبر ندارد كه والدين زنده هستند يا نه! وضع زندگي آنان چگونه است؟ در چنين محيطي انسان اينگونه تربيت مي‌شود كه با بي‌حرمتي تمام منتظر مرگ والدين است و فقط به لذت‌ها و هوس‌هاي خود فكر مي‌كند. اين فرهنگ غربي را با آن فرهنگ اسلامي مقايسه كنيد. تصور مي‌كنيد فردي كه در محيطي ليبرال تربيت مي‏شود، در محيط خانه هر فيلمي را مي‏بينند، هر قصه و رماني‏ را مي‏خواند، چگونه تربيت خواهد شد؟ همين اندازه كه كودك چنين خانه‌اي به پدر و مادر ناسزا نگويد و آنان را مورد ضرب و شتم قرار ندهد، كافي است. به طور فطري و طبيعي هر كسي مادر خودش را خيلي دوست دارد. در سن كودكي و نوجواني به ياد مي‌آورم بعضي از افراد كه مي‏خواستند سوگند بزرگي ياد كنند مي‏گفتند: به ارواح خاك پدرم! اگر مي‏خواستند، سوگند مهم‌تري ياد كنند، مي‏گفتند به جان مادرم! آنقدر مسئله احترام پدر و مادر مهم بود كه سوگند، به روح پدر يا به جان مادر، بالاترين سوگند به شمار مي‌آمد. كسي كه نتواند شكر مادر را انجام بدهد، شكر خدا را نيز به جا نخواهد آورد. خدا مي‏فرمايد «أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيكَ»8 اين دو شكر همچون يكديگرند. كسي كه شكرگزار پدر و مادر نباشد، شكرگزار خدا نيز نخواهد بود. كسي كه والدين خود را خرافي و فرتوت و قديمي مي‌داند و براي آنان هيچ احترامي قائل نيست، چگونه مي‌تواند خدا را اطاعت و عبادت كند؟ خوشبختانه در جامعه ما اين امور رواج ندارد اما نسبت به موج فرهنگ غربي كه به طرف كشورهاي اسلامي شروع شده، نگراني‌هايي وجود دارد. والدين، مربيان، برنامه‏ريزان امور تربيتي بايد به اين مسئله توجه جدّي داشته باشند. ارزشهاي اسلامي، ارزشهاي انساني، ارزشهاي ملي ما، آرام آرام در حال نابودي هستند و هيچ چيز ارزشمند ديگري جاي آن را نمي‏گيرد، تا جايي كه از اسلام جز اسم باقي نمي‌ماند. «لا يبقي من الاسلام الا اسمه» به هر صورت در اين شرايط خدا ما را در مسيري قرار داد كه از اول ارزشها را باور داشتيم. از زماني كه چشم گشوديم پدر و مادر ما نماز مي‏خواندند. در ماه رمضان روزه مي‌گرفتند. همه اين‌ها براي هدايت و پيدا كردن راه به انسان كمك و ياري مي‌رساند.

احسان شرط ماندن در مسير

«وَ سَبَّلَنَا فِي سُبُلِ إِحْسَانِهِ» خدا ما را در اين راهها قرار داد. اما او ضمانت نكرده است كه انسان حتما به مقصد برسد. خداوند تا اينجا به شما كمك مي‌كند. از اين پس ديگر نوبت شماست كه اين مسير را ادامه ‏دهيد يا نه. اين راه به كجا منتهي مي‏شود و ويژگي اين راه چيست؟ ويژگي اصلي باقي ماندن در مسير، احسان است «وَ بِالْوالِدَينِ إِحْساناً»9، «إِنَّ اللّهَ لا يضِيعُ أَجْرَ الُْمحْسِنِينَ»10 راهها يك مقصد دارد. ممكن است يك كار، كار خوبي باشد. حُسن فعلي داشته باشد، خدمت كردن به همسايه، خدمت كردن به فقير و يتيم و مسكين، رسيدگي به والدين كار خوبي است اما آيا هر كسي اين كارها را انجام دهد نتيجه خوبي به دست مي‌آورد؟ آيا نتيجه‏ها مساوي است؟ انسان براي اينكه از كارهاي خير بهره ببرد بايد بداند يك شرط ديگر هم براي پذيرش عمل وجود دارد. عمل انسان غير از حسن فعلي، بايد حسن فاعلي نيز داشته باشد. به اين معني كه نيت عمل ما براي كار نيت مطلوب و صحيحي باشد. در شريعت اسلام توجه به نيّت كاملاً برجسته است. همانطور كه به حسن فعلي توجه مي‏شود كه كار، كار خوبي باشد، به نيت نيز توجه مي‏شود. در كار خوب اگر خودنمايي وجود داشته باشد، آن كار نتيجه‌اي ندارد. اصل در پذيرش عمل، جلب رضايت خداست.

در پي جلب رضايت دوست
طالب رضاي خدا بودن به چه معناست؟ «إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللّهِ»11، «إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلي»12، «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ»13 آيا رضايت خدا به دست‌يابي انسان به «وَ فَواكِهَ مِمّا يشْتَهُونَ»14 ختم مي‌شود؟ با اين نگاه رضايت خدا وسيله‏ايست، براي رسيدن به خواسته‏هاي انسان، «وَ حُورٌ عِينٌ»15، « جَنّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»16، عموماً رضايت خدا در همين حد فهميده مي‌شود كه انسان به نعمت‌هاي بهشت برسد، اما كساني كه در جهت رشد عواطف ديني تلاش كرده باشند و در عواطف ديني به ويژه محبت به اهل بيت صلوات الله عليهم اجمعين و محبت خداي متعال را به دست آورده باشند و لوازم محبت را بشناسند، دلي مالامال از محبت خدا دارند و جز رضايت محبوب چيز ديگري نمي‌طلبند، همه چيز را فراموش مي‏كنند، جز رضايت معبود. خداوند چنين بندگاني هم دارد. نمونه آن در قرآن، روايات و مناجات‌ها اشاره شده است.

تمرين براي جلب رضايت خدا
يكي از راههايي كه انسان مي‌تواند در مسير محبت الهي فقط به فكر جلب رضايت خدا باشد، اين است كه در شبانه روز كاري را انجام دهد و تلاش كند تا اين كار را فقط براي خدا انجام دهد. با خدا بگويد: خدايا من اين كار را انجام مي‏دهم و هيچ مزدي از تو نمي‏خواهم، فقط مي‏خواهم تو راضي و خشنود باشي. مثلاً دو ركعت نماز در شبانه روز بخواند و سعي كند خود را راضي كند كه اگر خدا او را در جهنم افكند و به او گفته شد فقط راه نجات تو همين دو ركعت نماز است، بگويد نه! اين دو ركعت نماز را براي خدا، خوانده‌ام و من چيزي از او مطالبه نمي‏كنم. هدف اصلي از اين كه ما را در راه صحيح و احسان و نيكوكاري قرار داده اين است كه به ما كمك كند تا اين راه را كه به مقصد رضوان الهي ختم مي‏شود، تا پايان، بپيماييم «لِنَسْلُكَهَا بِمَنِّهِ إِلَي رِضْوَانِهِ» رسيدن به مقصد و پيمودن اين راه با توان و قدرت انسان ممكن نيست، بلكه احتياج به فضل خدا دارد. بايد خدا كمك و ياري كند تا اينكه ما بتوانيم راه‏هاي احسان را، به سوي رضوان الهي بپيماييم. سپس مي‏فرمايد خدايا مي‌دانيم كه برخي از حمد و ستايش‌هاي ما قابل پذيرش نيست. عنايت فرما تا حمد ما به گونه‌اي باشد كه حمد ما را بپذيري، «حَمْدا يتَقَبَّلُهُ مِنَّا»، و به واسطه اين حمد از ما راضي و خشنود باشي.


1. انسان / 3.

2. فصلت / 17.

3. منافقون / 6.

4. احزاب / 33.

5. مائده / 6.

6. آل‏عمران /83.

7. بقره / 135.

8. لقمان / 14.

9. بقره / 83.

10. توبه / 120.

11. بقره / 272.

12. ليل / 20.

13. بقره / 207.

14. مرسلات / 42.

15. واقعه / 22.

16. آل‏عمران / 136.

 


جستجو