«مباحثي از روانشناسي اجتماعي در اسلام»


«مباحثي از روانشناسي اجتماعي در اسلام»

 

فهرست مطالت

فصل اول :

تعريف روان در اسلام

تعريف فرد ، اجتماع و جامعه

عوامل موثر در شكل گيري شخصيت

اثر محيط در ساختار شخصيت و رفتار انسان

تاثير اجتماع بر انسان

اجتماع دگرگون كننده فطرت

وراثت

رشد جسماني و فعاليت هاي رواني

وراثت بيشترين اثر را در شخصي دارد نه شخصيت

آيا روانشناسي اسلام ايستاست يا پويا؟

اجتماع يا فرد

روح جمعي

فرد در برابر جامعه ناتوان نيست

نتيجه گيري

فصل دوم:

برخورداري از خود

من واقعي چيست؟

خود را در ديگران ديدن يا از خود بيگانگي

براي كمال بايد خود را در ارتباط با اجتماع قرار داده                

بطور كلي فرد نياز به جامعه دارد

عامل امتياز انسان چيست؟

خاتمه
مقدمه :

الحمدلله الذي علم بالقلم علم الانسان مالم يعلم.

نوشتاري كه تحت عنوان مباحثي از روانشناسي اجتماعي در اسلام، پيش روي داريد با توجه به اهميت و احساس نياز شديد در جامعه تجربه زده كنوني به رشته تحرير در آمده است، هر چند كاوشي ناچيز در اين زمينه مي باشد ولكن در دنياي ظلماني كه بشر در پيش روي دارد چراغ هدايتي باشد تا آدمي بتواند وظايف خود را در برابر «خود» و جامعه انجام دهد.

متفكرين و دانشمندان روانشناسي اجتماعي چون اين شاخه از علوم را محدود و محصور در تجربه حسي و آزمايشگاه كرده اند نتوانسته اند تعريف و تحليلي دقيق از آن ارائه دهند.

البته اين مطلب طبيعي به نظر مي رسد، زيرا آنان در آزمايشگاه چيزي را مورد مطالعه قرار داده اند كه صد در صد در حيطه تجربه و آزمايش نمي گنجد و غير از بعد مادي آن – كه قابل آزمايش و تكرار است – ابعاد ديگر آن را ، خصوصاً بعد ماوراء طبيعي روح وروان آدمي را مورد توجه قرار نداده و يا انكار كرده اند.

اين بديهي است كه حواس محدود نمي توان به امور ماوراء حس زاه يافت، و به همين دليل دچار افراط و تفريط و تناقض گوئي هايي شده اند كه با يك تحقيق علمي عميق و مقايسه آن با روانشناسي اجتماعي اسلام نكات ضعف و انحرافات آن بخوبي آشكار مي گردد.

اين مهم وظيفه دانشمندان و علماء بزرگوار اسلام است. كه چون ديگر علوم اسلامي- در اين رشته نيز به تحقيق و تفحصي عميق دست بزنند و فوراً نيت و برجستگي خاص و دقت نظر اسلام را براي طالبين روشن سازند.

و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته

قم – محمدعلي محسن زاده

14/3/73

مصادف با سالگرد رحلت حضرت امام خميني (ره)    


فصل اول :

تعريف روان در اسلام:

اسلام قلمرو شناخت روان را به معلومات محدودي كه مقتضيات و شرايط يك جامعه در دوراني معين ايجاب مي كند، محدود نمي سازد و روان را در عين تعيّن خاص در هر فردي از انسان ها مانند يك حقيقت عام تلقي مي نمايد كه مجموعه اي از استعداد ها و نهادهاي بيشمار است.

نكته بسيار مهمي كه در كريمه شريفه : «سَنُريهِم اياتِنا في الافاق و في انفسِهِم»[1] وجود دارد همين است كه ارائه آيات رواني از طرف خداوند استمرار داشته و در يك عده از نمودها و فعاليت هاي دروني محدود نمي گردد.

همچنين بيت معرفي به اميرالمومنين نسبت داده شده است كه مي فرمايد: «أَتَزعَمُ اَنَّكَ جرمٌ صغيرٌ و فيكَ انطويُ العالم الاكبَرُ». آيا گمان مي بري كه تو يك جرم كوچك هستي در حالي كه دنياي بزرگتري در تو پيچيده است- مويد معناي فوق مي باشد.

از روان در اسلام تعبيرات گوناگوني از قبيل: جان، روح- قوه كمال صورت و نفس شده است و شايد بتوان كاملترين تعريف از اين بعد، از وجود انسان – يعني روان يا نفس – را تعريفي كه صدرالمتالهين از نفس كرده است بيان نمود، ايشان مي فرمايد:

« براي نفس حيثهاي متعددي است، جهات يا ابعاد متعددي است، كه به جهت اين اختلاف به نام هاي مختلفي ناميده شده است و آنها عبارتند از قوه، كمال و صورت.

نفس بدان جهت كه براي تحريك و انفعال از صور محسوسات و معقولات (كه ادراك ناميده مي شود) نيرو مي بخشد قوه ناميده شده است، و با نظر به ماده اي كه در آن طول مي كند تا از آن ماده جوهر نباتي يا حيواني جمع شوند و متشكل گردند صورت، و با نظريه اينكه طبيعت جنس پيش از انضمام فصل به آن ناقص است و پس از انضمام به جنس، نوع بوسيله آن انضمام كامل مي گردد، كمال ناميده شده است، و گفته اند تعريف حدي نفس به كمال شايسته تر است از تعريف آن با صورت.[2]»

در اين خصوص صدرالمتالهين نكته بسيار جالبي را گفته كه مي تواند در تفسير خط روانشناسي اسلام مفيد باشد او مي گويد:

« نظر در نفس از آن جهت كه نفس است در حقيقت نظريه در بدن است و به همين جهت است كه علم النفس از علوم طبيعي ناظر در احوال ماده و حركات آن شمرده مي شود، پس هر كس بخواهد حقيقت نفس را با نظريه ذات آن، با قطع نظر از اين اضافه نفسي (بر بدن) بشناسد، واجب است از مبدأ و اصل ديگري در ذات نفس بنگرد. و علمي غير از اين علم طبيعي را شروع كند و اگر ما با جنبه اضافه نفس بر بدن نفس را مي شناختيم اين همه مشكلات در اينكه نفس از كدامين مقوله است (يعني اين همه اختلاف نظرها) بوجود نمي آمد.[3]»

اين استدلال از ملاصدرا بخوبي اثبات مي كند كه ادعاي شناخت روان با شناخت اجزاء مادي بدن و تشكيلات و روابط آنها يك سخن بيهوده و خلاف بر امت است.

تعريف فرد و اجتماع و جامعه :

براي فرد دو نوع تعريف ارائه مي شود.

تعريف اول :

گاهي فرد در مقابل كلي قرار داده مي شود، در اين حال معناي فرد عبارت است از يك موجود مشخص كه داري موجوديت و تعين مخصوص به خود مي باشد و اين تعين شخص مانع از آن است كه دو فرد از همه جهات و خصوصيات عين يكديگر بوده باشند، اگرچه تشابه كامل ميان آن دو وجود داشته باشد.

تعريف دوم:

گاهي فرد در مقابل اجتماع منظور مي گردد، در اين صورت مقصود از نزديك انسان است داراي تمايلات و نيروها و استعدادها و فعاليت هاي مخصوص به خود.

تعريف اجتماع: معناي اجتماع تركّب و تشكّل دو انسان و بيشتر است كه براي همزيستي دست از نامحدود بودن تمايلات و نيروها و فعاليت ها و استعدادهاي شخصي خود بر مي دارند.

تعريف جامعه:

مجموعه اي از افراد انساني كه با نظامات و سنن و آداب و قوانين خاص به يكديگر پيوند خورده و زندگي دسته جمعي دارند جامعه را تشكيل مي دهند و نوعي نديشه ها، ايده ها، خلق و خوي ها بر عموم حكومت مي كند و به آنها وحدت و يگانگي مي بخشد.

به عبارت ديگر جامعه عبارت است از مجموعه اي از انسان ها كه بواسطه يك سلسله نيازها و تحت نفوذ يك سلسله عقيده ها و ايده ها و آرمان ها در يكديگر ادغام شده و داراي يك زندگي مشترك مي باشند.

نيازهاي مشترك اجتماعي و روابط ويژه زندگي انساني انسان ها را آنچنان به يكديگر پيوند مي زند و زندگي را آنچنان وحدت مي بخشد كه افراد را در حكم مسافراني قرار مي دهد كه در يك وسيله نقليه سوارند و به سوي مقصدي در حركتند و همه با هم به منزل مي رسند و يا همه با هم از رفتن مي مانند و همه با هم دچار خطر مي گردند و سرنوشت يگانه اي پيدا مي كنند، در مثالي زيبا رسول اكرم صلي الله عليه واله وسلم اين مطلب را چنين بيان مي كند كه گروهي از مردم در يك كشتي سوار شدند و كشتي آبهاي دريا را مي شكافت و پيش مي رفت و هر يك از مسافران در جايگاه مخصوص خود نشسته بود يكي از مسافران به عذر اينكه اينجا كه نشسته ام جايگاه خودم است تنها به خودم تعلق دارد با وسيله اي كه در اختيار داشت به سوراخ كردن كشتي در همان نقطه پرداخت. اگر ساير مسافران همانجا دست او را گرفته و مانع مي شدند، غرق نمي شدند و مانع غرق شدن آن فرد نيز مي شدند. اين مطلب بخوبي نقش جامعه و فرد را در سرنوشت يكديگر بيان مي كند عموم رفتاري كه فرد از خود نشان مي دهد به عواملي بستگي دارد كه اين عوامل در شكل گيري شخصيت و رفتار او موثرند.

عوامل موثر در شكل گيري شخصيت:

شخصيت هر فرد تحت تاثير عوامل زيستي و اجتماعي قرار مي گيرد.

عوامل زيستي معمولاً ارثي هستند و از همان ابتدا در فرد وجود دارند و عومل اجتماعي محصول محيط زندگي اجتماعي هستند، محيطي كه فرد اولين سالهاي زندگي خود را در آن گذرانده است، يعني خانواده، مدرسه همسالان و اشخاصي كه با او ارتباط داشته اند ولي در اين ميان مهمترين عامل در شخصيت انسان «خود» مي باشد و عوامل ديگر نمي توانند نقش «خود» را تحت الشعاع قرار دهند.

خلاصه اينكه دو عامل كلي در ساختار شخصيت فرد موثر مي باشند:

1- عوامل زيستي شخصيت كه عبارتند از وراثت ، غدد، نقش سن و نقش جنس.

2- عوامل اجتماعي كه عبارتند از : خانواده، مدرسه، همسالان، جامعه فرهنگ و تصوير هر فرد از خودش.

مهمترين عامل، عامل خود است ولي عوامل ديگر نيز هر كدام به نحوي و با شدت و ضعفي در ساختار شخصيت و رفتار فرد موثر واقع مي شوند كه به بررسي تك تك آنها صفحات آينده خواهيم پرداخت.

اثر محيط در ساختار و شخصيت و رفتار انسان:

در ساختار شخصيتي فرد محيط اثر به سزائي دارد و منظور ما از محيط مجموعه محيط طبيعي و اجتماعي ائم از خانواده، دوستان، مدرسه و جامعه مي باشد. خصوصيات اخلاقي و كيفيت اعمال افراد بر روي كساني كه با او معاشرت دارند اثر مي گذارد از پيامبر (ص) نقل شده كه فرمودند:

« المرءُ علي دينِ خَليلِهِ و قَرينِهِ [4]» هر فردي بر روش دوست و مصاحب خويش است- تاثير پذيري فرد از محيط اطراف و دوستان و همنشينان نه اينكه سعادت و يا شقاوت در دنيا را براي فرد به همراه دارد بلكه از ديدگاه اسلام اثر آن فراتر از دنيا يعني با عالم آخرت و در قيامت ادامه مي يابد و سرنوشت او را رقم مي زند، وقتي بواسطه ضلالت و گمراهي او فرمان عذاب صادر مي شود انسان گناه خويش را به گردن دوست و رفيق خود مي اندازد و آن دوست و همنشين نيز آن را انكار مي كند قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد:

«قال قَرينُهُ رَبَّنا ما اَطغَيتُهُ وَلكن في ضلالٍ بعيد[5]»

همنشين او مي گويد: اي پروردگار ما من او را به سركشي وادار نكردم بلكه او سخت در گمراهي بود اين آيه علاوه بر اثر محيط به ارائه و خود فرد نيز اشاره دارد كه ما در صفحات آتي به بررسي و نقش خود، در رفتار فرد در رابطه فرد با اجتماع مي پردازيم.

الكسيس كارل در كتاب راه و رسم زندگي مي نويسد:

« براي آنكه اصول زندگي بسر بريم احتياج به محيطي داريم كه بخوبي با ساختمان ما سازگار باشد وظيفه اجتماع اين است كه چنين محيطي براي همه افراد آماده و تشكيلاتي براي ارضاي احتياجات اصلي ما ايجاد كند، محيط بايستي با انسان و انسان با محيط سازگار باشد وقتي آدمي در محيطي بسر برد كه موافق با ساختمان او نيست همچون جانوري وحشي كه در قفس باشد پژمرده و منحط مي شود.[6]»

همانطور كه اشاره شد از ديدگاه اسالم رفتار افراد صد در صد وابسته به محيط نبوده و انسان در برابر آن مجبور نمي باشد و از قدرت دخالت در محيط و مخالفت با آن برخوردار مي باشد.

در قران كريم به آياتي برمي خوريم كه تاثير مطلق جامعه و محيط را نفي مي كند ولي نه اينكه آن را صددرصد نفي مي كند، بلكه جبر محيط و اجتماع بر انسان را نمي پذيرد و مي فرمايد:

« اِن الذين تَوَفّهم الملائِكه ظالمي انفسِهِم قالوا فيمَ كُنتُم قالوا كُنّا مستضعفين في الارض اَلم تكن اَرض اللهِ واسعه نَتُها جروا فيها.[7]»

وقتي ملائكه ظالميني را كه بخود ظلم كرده اند را قبض روح مي كنند به آنها گويند اين چه وضعي است كه شما داريد؟ گويند: ما مستضعفين روي زمين بوديم، ملائكه در جواب آنها گويند: آيا زمين خدا وسيع نبود كه در آن هجرت نمائيد.

خلاصه اينكه محيط اثر خودش را مي گذارد ولي بايد دانست كه انساني قدرت گريز از اثر سوء محيط و ايجاد عامل مفيد براي اثر گذاري مثبت را دارد و مي تواند بر عوامل محيطي غلبه كند و با انتخاب همنشين مناسب و مبادرت ورزيدن به امر به معروف و نهي از منكر و در نهايت هجرت، مي توان بر اثرات سوء محيط غلبه نمود كه اين امر به اراده و اختيار انسان كه از آن به «خود» تعبير كرديم دارد.

مؤيد مطلب فوق كلام رسول خدا (ص) است كه فرمودند:

« قالت الحواريون لِعيسي: يا روح الله مَن نجالِسُ. قال: مَن يُذَكَّرُ اله رؤُيتَهُ و يزيدُ في عَمَلِكم مَنطقُهُ و يُرَعَّبُكم في الاخره عَمَلُهُ.[8]»

حواريون به حضرت عيسي (ع) گفتند: يا روح الله با چه كساني بنشينيم؟

فرمود: با كسي كه ديدارش شما را به ياد خدا اندازد و سخنش دانشتان را زياد كند كردارش شما را به آخرت تشويق نمايد.

حال اگر فرد در اين راه كسي را انتخاب نمود كه او را از ياد خدا باز مي دارد و مدام او را به لهو و لعب مشغول مي سازد نمي توان گفت كه اين فرد در گمراه شدن مجبور بوده است و تحت تاثير روح جمعي قرار گرفته و خلاف ميلش مرتكب عمل ناپسند گرديده است، زيرا او خود با اراده و اختيار خويش اين مسير را برگزيده و در آن قدم گذارده است.

همچنين از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمودند:

« لا ينبغي للمؤمن اَن يَجْلِسَ مجلِسّا يَعصي الله فيه و لايَقدِرريال علي تغييرِهِ. [9]»

براي مومن سزاوار نيست كه در مجلسي بنشيند كه خداوند در آن مجلس نافرماني شود و آن مومن قدرت بهم زدن آن مجلس را نداشته باشد.

و از آن حضرت نقل شده كه فرمود:

« لا تصحبوا اهل البِدَع و لا تُجالِسوُهم فَتمبِروا عند الناسِ كواحدٍ منهم قال رسول الله (ص) المرءُ علي دين خليله و قرينه.[10]» با اهل بدعت رفاقت و هم نشيني نكنيد تا نزد مردم چون يكي از آنها محسوب شويد، رسول خدا (ص) فرمود انسان بر كيش دوست و رفيق خود است.

تاثير اجتماع بر انسان:

دخالت و تاثير محيط و اداره كنندگان اجتماع و مربيان در حيات انسان ها بوسيله آماده كردن ارزشها براي اختيار انسان ها صورت مي گردد اختيار و اراده آدمي مانند آب زلال و حيات بخشي است كه از منبع حيات انسان هاي مي جوشد و بطور طبيعي جوياي خير و رشد و كمال است اين جويندگي در محيط و اجتماع و مربيان و معلمان بوجود مي آيد نه در خلاء محض.

اگر محيط يك فرد يا يك اجتماع ناسالم و بيمارگونه باشد مسلماً امكان شكوفائي اختيار رو به نابودي مي رود، انسان ها بر حسب اراده و اختيار خود آزادند و اگر اين آزادي را به حركت منظم دو سنگ آسياب تشبيه كنيم كه هميشه در حال حركت است، جريانات محيط و محصول انديشه و تصميم و كارهاي اداره كنندگان و مربيان اجتماع موادي است كه در آن آسياب ريخته مي شود و آسياب همان مواد را كه در آن ريخته مي شود آرد مي كند و آماده خوراك انسان مي گردد ولي اگر از طرف محيط و جامعه هدايت نشود تا مدتي وسوسه ها و پندارهاي بي اساس را از درون مي گيرد و در خود خورد مي كند و اگر اين هم نشد دو سنگ آسياب شروع به سائيدن خود مي نمايند و خود را تباه و بي ارزش مي كنند.

نتيجه اينكه بدون قرار گرفتن در محيط و اجتماع و صرف تكيه بر «خود» انسان نمي تواند راه رشد و كمال خود بپيمايد، البته اين يك بعد از اين مطلب اساسي را نشان مي دهد و از طرف ديگر اجتماع ممكن است فطرت يا «خود» فرد را دگرگون سازد.

اجتماع دگرگون كننده فطرت:

مشاهدات و تجارب دقيق در زندگي اقوام و ملل در همه دوران ها اين نتيجه را اثبات مي كند كه فطرت اوليه انساني پاك و مستعد كمال نامحدود است اگر يك روانشناس بي غرض و دور از جاذبه اصول پيش ساخته وارد قلمرو شناخت همه جانبه انسان شود قطعاً به اين نتيجه خواهد رسيد كه انسان پاك و مستعد كمال است.

اين موجود كمال جو در اثر ارتباط با اجتماعي كه او را در بر گرفته است در مجراي دگرگوني ها قرار مي گيرد تا آنجا كه اجتماع مي تواند او را تا حد يك حيوان پوچ گرا و ضد واقع درآورد.

عموماً اطلاعات و معلوماتي كه مكاتب روانشناسي از انسان دارند مربوط به قيافه ها، رفتارها و پديده هائي از انسان است كه محيط و اجتماع براي او ساخته است. در رواقع اين اجتماع است كه انساني را كه كبوتر آفريده شده كركس مي كند و يا او را سمبل عطوفت و آزادي قرار مي دهد.

اگر در اين حقيقت بخوبي دقت شود كه ارزشها و آرمان هاي معقول انسان ها و هدف اعلاي حيات، مستند به واقعيات است اين قضيه بايد پذيرفته شود كه اگر افراد انساني از انحرافات و تلقينات و اصول پيش ساخته محيط اجتماعي ناهنجار در امان بوده باشند مي توانند به فطرت پاك و مستعد كمال خود ادامه دهند و راهي هدف اعلاي حياتشان باشند.

قرآن كريم اصل فطرت انساني را در آياتي به شرح ذيل بيان مي فرمايد:

« فاقم و جمك للدين حنيفاً فطره الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لِخلق الله ذلك الدين القيّم ولكن اكثر الناس لايعلمون.[11]»

روي خود را براي دين راستين پايدار ساز، اين دين راستين همان غلفت و فطرت الهي است كه مردم را بر مبناي آن آفريده است، براي سنت خلقت خداوندي تبديلي نيست، اين است دين محكم و با ارزش ولي اكثر مردم نمي دانند.

همچنين در سوره بقره مي فرمايد:

«صبغه الله وَ من اَحسنُ من الله صبغه[12]» ايمان به خدا و قرار گرفتن در راه كمال و رشد رنگرزي خداوندي درباره جان هاي آدميان است و كيست بهتر از خداوند كه مي تواند جان هاي آدميان را رنگرزي نمايد.

از رسول اكرم اسلام (ص) نيز نقل شده كه آن حضرت فرمود:

«كُلُّ مولودٍ يولِدُ علي الفطره ثم يكونُ ابواهُ يُهَوِّدابهِ وَ نُيتِّمرانه.[13]»

 هر مولودي بر فطره الهي خويش متولد مي گردد سپس پدران هستند كه آن مولود را يهودي و نصرائي مي نمايند.

از اين آيات و روايت بخوبي روشن است كه اسلام در ارتباط فرد و جامعه دو وجه قائل است،وجهي كه اجتماع و محيط سالم «خود» فرد را پرورش مي دهد و او را به سوق مي دهد و فرد نيز به ساخت پويا و بالنده جامعه مي پردازد، اين بعد از رابطه متقابل جامعه و فرد پذيرفته شده است، و اما اگر فرد متهور قوه سيل آساي جامعه قرار گرفته و راه انحطاط و سركوبي فطرت خويش را در پيش گيرد از نظر مكتب اسلام پذيرفته نمي شود.

در قران كريم به آياتي برمي خوريم كه تحولات اجتماعي را نشئت گرفته از اداره كلي اجتماع دانسته و چون آن جامعه رفتاري را از خود بروز داده اند تاثيرات ناشي از آن را نيز به كل جامعه نسبت داده است.

قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد:

« و ضرب اللهَ مثلاً قريَهً كانت امِنهً مطمئِنَّهَ يأتيها رزقُها رَغداً من كُلِ مكان فَكَرَت بِاَنعُم اللهِ فَاَذاقَهَا الله لباس الجوع و الخوف بها كانوا يصنعون.[14]»

خدا قريه اي را مثل مي زند كه امن و آرام بود، روزي مردمش به فراواني از هر جاي مي رسيد اما كفران نعمت خدا كردند و خدا به كيفر اعمالشان به گرسنگي و وحشت مبتلايشان ساخت.

در كريمه شريفه از سوره رعد مي فرمايد:

« لَهُ معصباتٌ من بين يَدَيه و من خليفهِ يحفوظَونَهُ من امر الله اِن الله لا يغيِّرُ ما بقومٍ حتي يُغيِّروُا ما بِاَنفُسِهِم.[15]»

آدمي را فرشتگاني است كه پياپي به امر خدا از روبرو و پشت سرش مي آيند و نگهبانيش مي كنند خدا چيزي را كه از آنِ مردمي است دگرگون نكند تا آن مردم خود دگرگون شوند.

همچنين مي فرمايد:

« ذلك باَنّ الله لم يَكُ مُغيِّراً نعمهً اَنعمها علي قومٍ حتي يُغيِّروا ما بِأَنفُسِهِم.[16]»

خدا نعمتي را كه به قومي ارزاني داشته است دگرگون نسازد تا آن قوم خود دگرگون شوند.

قرآن كريم رفتاري را كه فرد نسبت به جامعه انجام مي دهد، نتجه آن را متوجه خود او دانسته و مي فرمايد:

« اِن اَحسنتُم اَحسَنتُم لِانفسكم و اِن اَسَاتم فَلَها.[17]»

اگر نيكي كنيد به خود مي كنيد و اگر بدي كنيد به خود مي كنيد . و يا فرموده است :

« من اهتي فَاِنَّها يمتدي لِنفسِهِ وَ من ضَلَّ فَاِنَّها يَضِلُّ عليها و لا تَزِرُ وازِرَهً وِزرَ اُخري[18]»

هر كه هدايت شود به سود خود هدايت شده و هر كس گمراه گردد به زيان خود گمراه شده است و هيچ كس بار ديگري را بر نمي دارد.

قبلاً گفتيم كه اجتماع از افراد تشكيل شده و تك تك اين افراد هم كه جامعه را مي سازند و متقابلاً جامعه آنها را تحت تاثير قرارمي دهد و عواملي نيز وجود دارد كه رفتار فرد را تحت تاثير قرار مي دهد، يكي از اين عوامل وراثت است كه به بررسي نقش آن به رفتار فرد مي پردازيم.

وراثت:

مسائل ژنتيكي پدر و مادر از طريق وراثت در فرزندان اثر مي گذارد در رحم خصوصيات و حالات مختلف مادر بر جنين اثر مي گذارد و همچنين تغذيه و وضع جسماني مادر بر كودك اثر بسزايي دارد.

آلكسيس كارل مي نويسد:

«بازماندگان افراد الكلي و افيوني و كوكائيني در تمام عمر بايد كفاره عيوب پدر را بپردازند. هر كس بر روي محيط و خانه و خانواده و دوستانش آثاري باقي مي گذارد و به اين ترتيب نسل آينده از ابداعات او ارث مي برد.[19]»

« همه كس بايد بدانند كه زناشويي با خانواده هايي كه به ديوانگي و يا ضعف عقل و يا سل و يا الكليسم آلوده است، معادل با لگدكوبي قانون بقاي نسل است و اين لگدكوبي يك رشته معايب و غم هاي بي پايان به بار خواهد آورد.[20]»

آري پدر و مادر و اعمال آنها در تعيين آيندهفرزندان نقش موثري دارند كودك قبل از آنكه پا به عرصه دنيا بگذارد ازدواج پدر و مادر و خصايص آنها و كيفيت عملكرد مادر در دوران بارداري تماماً در زمينه سازي شخصيتي و رفتاري وي موثر بوده و به عنوان يك عامل شكل بخشنده قابل توجه مي باشد. اسلام اثر وراثت در شخصيت و رفتار افراد را پذيرفته و آن را زمينه مناسبي براي ساخت شخصيتي فرد معرفي مي كند.

در وسائل الشيعه از رسول خدا (ص) نقل شده كه فرمودند:

« ايها الناس ايّاكم و خَضراءُ الدَّمَن، قيل: يا رسول الله، و ما خضراءُ الدَّمن، قال به المَراَهُ الحَسناء في مَنبَتِ السوء.[21]»

اي مردم از خضراء امن بپرهيزيد، سوال شد: يا رسول الله (ص)، خضراء دهن كيست؟

فرمودند :زنان زيبا روئي كه در خانواده اي ناپسند رشد يافته باشند.

اين حديث گوياي آن است كه زن هاي وراثتي از طريق والدين به فرزند انتقال مي يابد و زمينه ساز شخصيت او مي شود، و نه اينكه فقط پدر و مادر در اين امر موثرند، حتي ممكن است خصوصيات اعضاي ديگر خانواده نيز از راه وراثت به فرزندان انتقال يابد مويد اين مطلب حديث نبوي است كه فرمودند:

« اختاروا لِنُطفَطَكم فَاِنَّ الخال اَحَدُ الضَّجعين.[22]»

براي نطفه خود دقت بخرج دهيد كه داني يكي از عوامل موثر در انتقال وراثت است.

در دين مبين اسلام آيات زيادي در قران و احاديث مختلفي از ائمه معصومينىر مورى ازدواج وجود دارد بر اساس كريمه شريفه :

«خرَّمت عليكم اُمَّهاتُكم و بناتُكم و اَخواتُكم و عَمّاتُكم و خالاتُكم و بناتُ الاخ و بناتُ الاُختِ و اُمهاتُكم الّتي اَرفَعنكم و اَخواتُكم من الصانحه بِمِنَّ فاِن لم تكدنوا دَخَلتُمً بهِنَّ فلا جُناح عليكم و حَلائِلُ انبائكُم الذين من اصلابكم و ان تجمعوا بين الاُختَيْنِ الا ما قَدْ سَلَفَ اِن الله كانَ عفوراً رحيما.[23]»

مادرانتان و دخترانتان و عمه ها و خاله هايتان و دختران برادران و دختران خواهرانتان و زناني كه شما را تغيير داده اند و خواهران شيرتان و مادران زنانتان بر شما حرام شده اند و دختران زنانتان كه در كنار شما هستند هر گاه با آن زنان همبستر شديد بر شما حرام شده اند، ولي اگر همبستر نشده ايد، گناهي مرتكب نشده ايد،و نيز زنان پسراني كه از پشت شما هستند بر شما حرام شده اند و نبايد دو خواهر را در يك زمان به زني بگيريد، مگر آنكه پيش از اين چنين كرده باشيد. هر آينه خدا آمرزنده و مهربان است- ازدواج ميان محارم ممنوع است و از نظر علمي نيز درستي آن به اثبات رسيده و دليل شناخته شده اين حرمت جلوگيري از پيدايش افراد ناقص «hemozygous» و ايجاد بيماري هاي ارثي است.

امروزه نتايج تلاش دانشمندان براي كش معماي وراثت علمي را به نام ژنتيك بوجود آورده است.

مالك بن ذيحه مي گويد:

« كُنا عند اميرالمومنين علي (ع) و قد ذكر عنده اختلاف الناس، فقال: انّما فَرَّق بينهم مبادتي طينَتِهم و ذلك اَنّهم كانوا فلقه من يسبخ ارض و عذبها و حزن تربه و سهلها فهم علي حسب قرب ارضهم يتقاربون و علي قدر اختلافها يتفاوتون فتام الرواء ناقص العقل، و مادّ القامه تصمير الهمه، و زاكي العمل قبيح المنظره و قريب القعر بعيدالسّبر، و معروف الضريبه منكر الجليبه و قائهُ القلب متفَرّق اللّب و طلبق الّلسان حديد الجنان.[24]»

ما نزد امير المومنين علي (ع) بوديم كه صحبت از تفاوتهاي انسان ها به ميان آمد، سپس آن حضرت فرمود: مردم بخاطر طينتشان از هم جدا شده و تميز داده مي شوند درست مانند زميني كه يك قسمت آن شور است و قسمت ديگر خاك مناسب دارد و قسمتي از آن خاكش سخت است و جاي ديگر آن سست و اين مردم بر حسب زمين هايشان (آنچيز كه از پدر و مادر به آنها رسيده است) به هم نزديك هستند و بواسطه اختلاف در عوارضشان با هم متفاوت هستند، زيبارويان ناقص العقلند و بلند قامتان كوتاه همت و كساني كه از حيث عمل تزكيه شده اند زشت چهره اند و كسي كه پيش پايش را مي بيند و دور انديش نمي باشد از كنجكاوي بدور است و كسي كه سرشت و خوي و طبيعتش معروف باشد پرهيز مي كند از بيهوده گويي و بد اخلاقي و كسي كه پريشان فكر است عقل و خردش متفرق است و زبانش آزاد است.

رشد جسماني و فعاليت هاي رواني:

بطور طبيعي و معمولي آغاز رشد رواني در دوران كودكي تا آغاز رشد جسماني رابطه مستقيم دارد ولي اين به آن معني نيست كه هر اندازه كه رشد جسماني قويتر و عالي تر بوده باشد رشد فعاليت هاي رواني نيز قوي تر باشد .

دو نوع رشد رواني و جسماني به موازات هم حركت مي كنند ولي با توقف رشد جسماني رشد رواني به فعاليت خود ادامه مي دهد و خطي با شروع دوران نزول جسماني كه از چهل سالگي به بعد شروع مي شود رشد روحاني ادامه مي يابد ولي عموماً با شروع نزول رشد جسماني جهل و خمودي به عنوان يك پديده طبيعي به سراغ انسان مي آيد و قران كريم نيز اين سير نزولي را در بالا رفتن عمر گوشزد مي نمايد و اين همان عاملي است كه در زمره عوامل طبيعي ساختار شخصيت و رفتار فرد ما از آن به عنوان نقش سن ياد كرديم . قران كريم در اين زمينه مي  فرمايد:

« يا ايها الناس ان كنتم في ريب من البعث فاناخلقناكم من ثواب ثم نخرجكم طفلاً ثم لتبلغوا اشدكم و منكم من يتوفي و منكم من يُرَدُّ الي ارذل العُمُرِ لكيلا يعلم بعد عِلمٍ شياً.[25]»

اي مردم اگر شما درباره برانگيخته شدن در روز قيامت در ترديد هستيد به جريان خلقت خود بنگريد كه ما شما را از خاك آفريديم سپس از نطفه و علقه و مضغه در اين جريان بعضي از جنين ها داراي خلقت كامل هستند و بعضي در حال نقض ما با اين سير طبيعي موضوع خلقت براي روز قيامت را به شما روشن مي سازيم و هر كس را كه مي خواهيم تا مدت معيني در ارحام مادران مستقر مي نمائيم پس در حاليكه كودكيد شما را از ارحام بيرون مي آوريم سپس به قدرت و رشد خود مي رسند زندگي بعضي در جواني و ميانسالي به پايان مي رسد و بعضي ديگر تا مراحل ضعف و درماندگي عمر مي رسند و در نتيجه پس از فراگيري علم چيزي را نمي دانند.

البته اين سير نزولي رشد جسم و روان در نتيجه فرسودگي اعصاب و سلولها و اعضاء و عضلات بوجود مي آيد.

وراثت بيشترين اثر را در شخص دارد نه در شخصيت:

انسان در نحوه وجود و واقعيتش با موجودات ديگر اعم از جماد و نبات و حيوان متفاوت است از اين نظر كه هر موجودي كه پا به جهان مي گذارد و آفريده مي شود همان است كه آفريده شده است، يعني ماهيت و واقعيت و چگونگي هايشان همان است كه بدست عوامل خلقت ساخته مي شود.

اما انسان پس از آفرينش تازه مرحله اينكه چه باشد و چگونه باشد آغاز مي شود، انسان آن چيزي نيست كه آفريده شده است، بلكه آن چيزي است كه خودش بخواهد باشد، آن چيزي است كه مجموع عوامل تربيتي و از آن جمله اراده و انتخاب خودش او را بسازد.

به عبارت ديگر هرچيزي از نظر ماهيت كه چيست و از نظر كيفيت كه چگونه باشد بالفعل آفريده شده، اما انسان از اين نظر بالقوه آفريده شده است، يعني بذر انسانيت در او به صورت امور بالقوه موجود است كه اگر به آفتي برخورد نكند آن بذرها تدريجاً از زمينه وجود انسان سر برمي آورد و همين ها فطريات انسانند و بعدها «وجدان» فطري و انساني او را مي سازند.

انسان برخلاف جماد، نبات و حيوان شخصي دارد و شخصيتي، شخص انسان يعني مجموعه جهازات بدني او بالفعل به دنيا مي آيد كه وراثت هم در آن اثر خود را مي گذارد.

انسان در آغاز تولد از نظر جهازات بدني مانند حيوانات ديگر بالفعل است ولي از نظر جهازات روحي، از نظر آنچه بعداً شخصيت انساني او را مي سازد موجودي بالقوه است، ارزشهاي انساني او در زمينه وجودش بالقوه موجود است و آماده روييدن و رشد يافتن مي باشد.

انسان از نظر روحي و معني يك مرحله از مرحله بدني عقب تر است، جهازات بدني اش در رحم بوسيله عوامل دست اندر كار آفرينش ساخته و پرداخته مي شود، ولي جهازات روحي و معني و اركان شخصيتي اش در مرحله بعد از رحم با بدر شد داده شود و پايه گذاري گردد.

از اين رو مي گوييم هر كس خود بنا و معمار و مهندس شخصيت خود است، قلم تصوير كننده و نقاش خلقت شخصيت انسان (برخلاف شخص او به دست خودش داده شده است).

انسان تنها موجودي است كه ميان خودش و ماهيتش جدائي و فاصله است يعني ميان انسان و انسانيت و چه بسا انسان هائي كه به انسانيت نرسيده مانند انسانهاي بدوي (اوليه) و يا از انسان بودن مسخ شده اند مانند اكثر متمدن نماهاي امروز[26].


[1] – سوره فصلت آيه 52

[2] – حكمه المتعاليه في الاسفار الاربعه العقليه ج 1 ص 4

[3] – حكمع المتعاليه في الاسفار الاربعه العقليه ج 1 ص 10.

[4] – اصول كافي ج 4 ص 83 .

[5] – سوره ق . آيه 27 .

[6] – راه و رسم زندگي. ص 179 .

[7] – سوره نساء . آيه 97 .

[8] – اصول كافي باب مجالسه العلماء . ج 1 ص 48 .

[9] – اصول كافي ج 4 ص 82 باب المجالسه اهل المعاصي

[10] – اصول كافي ج 4 ص 83 باب المجالسه اهل المعاصي

[11] – سوره روم . آيه 30 .

[12] – سوره بقره . آيه 138 .

[13] – سفينه البحار محدث قمي ج 2 ماده فطرت

[14] – سوره نحل . آيه 112 .

[15] – سوره رعد . آيه 11 .

[16] – سوره انفال . آيه 53 .

[17] – سوره اسراء . آيه 7 .

[18] – سوره اسراء . آيه 15 .

[19] – انسان موجود ناشناخته . ص 275 .

[20] – راه و رسم زندگي . ص 91 .

[21] – وسائل الشيعه . ج 14 . ص 19 .

[22] – وسائل الشيعه . ج 14 . ص 29 .

[23] – سوره نساء . آيه 23 .

[24] – نهج البلاغه خطبه . 234 .

[25] – سوره حج. آيه 5

[26] – انسان در قران . ص 68 – 65 .


جستجو