مباحثی از روانشناسی اجتماعی در اسلام

آيا روانشناسي اسلام ايستاست يا پويا؟

لازم به ذكر است منظور از ايستا بودن در اينجا متكي بودن بر وراثت و عوامل اجتماعي و محيطي است، و منظور از پويائي تكيه انسان بر «خود» و متحول ساختن عوامل ديگر به نفع خود است.

آنچه روانشناسي اسلام با نظر به آيات قراني مطرح مي كند اين است كه طبيعت حقيقي روان آدمي داراي مختص پويندگي است و در اينجا ما بذكر چند مورد از اين آيات مي پردازيم، قران كريم هدايت انسان را نتيجه تلاش فردي او دانسته و مي فرمايد:

« والذين جاهدوا فينا لَنَهدينَّهم سبُلَنا[1]» و يا مي فرمايد: « و من جاهَدَ فاِنها يُجاهِدُ لِنفسِهِ» هر كس جهاد كند جهاد كند به سود خود جهاد گروه و كسي كه در راه ما جهاد كند راه هاي هدايت را به او نشان مي دهيم – البته اين تلاش و كوشش توام با سختي و مشقت خواهد بود «لقد خلقنا الانسانَ في كبد[2]» ما انسان را در حركت مشتقت بار آفريديم، و يا مي فرمايد: «يا ايها الانسانُ اِنَّكَ لَادحٌ الي ربّكَ كدحا فَمُلاقيه[3]» (اي انسان تو در نهايت كوشش كه به سوي پروردگارت انجام خواهي داده و به ديدار او در حركت هستي) و در آياتي نيز اين پويندگي در دستور به سبقت در خيرات هويدا گرديد و مي فرمايد:

« سابقوا الي مغفرهٍ من ربكم[4] » سبقت بجوييد به بخشايش از پروردگارتان و يا قرب الهي را نتيجه تلاش آنان دانسته و مي فرمايد:

« و السابقون السابقون اولئك المقربون[5] ».

قران كريم از نظر رواني مردم را به سه دسته تقسيم مي كند و از كساني كه خود را تسليم مقتضيات زمينه هاي ارثي و عوامل محيطي و اجتماعي كرده اند به عنوان كسي كه به خود ظلم مي كند معرفي مي نمايد و در اين زمينه مي فرمايد: « ثم اورثنا الكتابَ الذين اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالِمٌ لِنفسِهِ و منهم مقتصدٌ و منهم سابقٌ بالخيرات باذن الله[6]» سپس ما كتاب را به كساني از بندگانمان به ارث گذاشتيم كه آنان را برگزيديم، بعضي از مردم به خود ستم مي ورزند، بعضي ديگر ميانه روي مي كنند و گروه ديگر باذن خداوند به خيرات سبقت مي جويند.

قران كريم انتخاب هر يك از اين راه هاي سه گانه را بر حسب اراده و اختيار فرد دانسته و مي فرمايد : « و لكُلِ وِجهَهٌ هُوَ مُوَليّها فاستبقوا الخيرات[7] » و براي هر كس طريقه اي است كه پيش گرفته است، براي وصول به خيرات مسابقه نماييد.

اميرالمومنين علي (ع) مي فرمايد: « عبادالله انَّ مِن اَحَبِّ عبادِ الله اليه عبداً اَعانَهُ اللهُ علي نفسِهِ[8]» اي بندگان خدا از محبوبترين بندگان در نزد خداوند بنده ايست كه خدا او را براي معرفت و تمعيد نفس كمك فرموده است، البته اين كمك در موقعي است كه انسان اراده جدي نمايد و چون اراده در مسير سبقت به خير و پويندگي قرار گرفت اراده خداوندي آن را تقويت نموده و به ثمر خواهد رسانيد.

در كلامي ديگر علي (ع) مي فرمايد: « فَاَخَذَ امرُوٌ نفسِه لِنَفسِهِ[9]» انسان رشد يافته كسي است كه براي خود بهره برداري نمايد.

اجتماع يا فرد

دانشمندان تحت عنوان «اصالت فرد يا اجتماع بحثي دارند كه آيا فرد اصل است يا جامعه ؟ منظور اين است كه آيا فرد امر حقيقي است و جامعه امر اعتباري و انتزاعي ؟ يا برعكس جامعه امر حقيقي است و فرد امر اعتباري و انتزاعي؟ البته در اينجا سوم هم قابل فرض است و آن اينكه هر دو اصل و حقيقي باشند، و به نظر ما اين شق تنها شق صحيح است .

غرض از طرح اين موضوع توجه دادن به اين نكته است كه حساب جزء غير حساب كل است، ممكن است چيزي كه براي جزء زيانمند و زشت است براي كل سودمند و زيبا باشد.

در مورد جامعه هاي بشري گاهي بين جزء دو كل تراحم پديد مي آيد، يعني گاهي لازم مي شود به خاطر رعايت صلاح اجتماع فردي از حقوق خودش بگذرد و يا محروم گردد.

روح جمعي

جامعه مركب حقيقي است از نوع مركبات طبيعي ولي تركيب روح ها و انديشه ها و عاطفه ها وخواسته ها و اراده ها و بالاخره تركيب فرهنگي نه تركيب تن ها و اندامها .

چنانچه عناصر مادي در اثر تاثير و تاثُّر با يكديگر زمينه پيدايش يك پديده جديد را فراهم مي نمايند، افراد انسان كه هر كدام با سرمايه اي فطري و سرمايه اي اكتسابي از طبيعت وارد زندگي اجتماعي مي شوند روحاً در يكديگر ادغام مي گردند و هويت رومي جديدي كه از آن به «روح جمعي» تعبير مي شود مي يابند. اين تركيب از آن جهت كه اجزاء در يكديگر تاثير و تاثّر عيني دارند و موجب تغيير عيني يكديگر مي گردند و اجزا هويت جديدي مي يابند تركيب طبيعي و عيني است، اما از آن جهت كه «كل» و مركب به عنوان يك واحد واقعي وجود ندارد با ساير مركبات طبيعي فرق دارد، يعني در ساير مركبات طبيعي تركيب، تركيب حقيقي است، زيرا اجزاء در يكديگر تاثير و تاثير واقعي دارند و هويت افراد هويتي ديگر مي گردد و مركب هم يك واحد واقعي است يعني صرفاً هويتي يگانه وجود دارد و كثرت اجزاء تبديل به وحدت كل شده است. اما در تركيب جامعه و فرد تركيب تركيب واقعي است زيرا تاثر و فعل و انفعال واقعي رخ مي دهد و اجزاي مركب كه همان افراد اجتماع اند هويت و صورت جديد مي يابند ولي به هيچ وجه كثرت تبديل به وحدت نمي شود[10].

در اين نظريه هم فرد را اصيل مي داند و هم جامعه را ، از آن نظر كه وجود اجزاي جامعه را در وجود جامعه حل شده نمي داند و براي جامعه وجودي يگانه مانند مركبات شيميايي قائل نيست اصاله الفردي است.

اما از آن جهت كه نوع تركيب افراد از نظر مسائل روحي و فكري و عاطفي را از نوع تركيبات شيميايي مي داند، كه افراد در جامعه هويت جديد مي يابند كه همان هويت جامعه است، هر چند جامعه هويت يگانه ندارد اصاله الاجتماعي است.

بنابراين نظريه در اثر تاثير و تاثر اجزاء واقعيت جديد و زنده اي پديد آمده است روح جديد، شعور، وجدان، و اراده و خواست جديد پديد آمده است، علاوه بر شعور ، وجدان، اراده و انديشه فردي افراد ولي بر آنها غلبه دارد.

آيات كريمه قران اين نظر را تاييد مي كند. قران براي امت ها و جامعه سرنوشت مشترك، نامه عمل مشترك، فهم و شعور، عمل، طاعت و عصيان قائل مي باشد.

قران جوامع را از آن جهت كه در شمار موجودات زنده و مكلف و قابل تخاطب هستند و اراده و اختيار دارند، داراي نامه عمل مشترك مي داند و مي فرمايد: « كُل اُمهٍ تُدعي الي كتابها[11] » هر امت و جامعه اي به سوي كتاب و نوشته خودش براي رسيدگي خوانده مي شود.

همچنين كريمه شريفه «زَيَّنا لِكُل اُمَّهٍ عَمَلَهُم[12]» دلالت بر اين معنا دارد كه يك امت شعور واحد، معيارهاي خاص ، طرز تفكر خاص پيدا مي كند و فهم و شعور و ادراك هر امتي مخصوص خود آن است[13].

روح جمعي در اهداف عالي فطري و مشترك پذيرفته شده است نه اينكه فرد در جامعه خود را فدائي هوسهاي نفساني ديگران نمايد، اسلام حركت فرد در هواهاي نفساني جامعه را ناشي از حقارت و ذلت نفس فرد مي داند.

شخصي كه بخواهد رضايت و خشنودي مردم را در وصول به خواسته نفسانيشان بدست آورد و در اين راه خود را منشاء فساد آنان قرار دهد خود را نيز فاسد مي سازد علي (ع) اين مطلب را چنين بيان مي فرمايد: « و اَنّي لعالِمٌ بما يُصلِحُكُم و يقيمُ اَوَدَكم ولكنّي لا اَري اصلاحَكم بِاِفساد نفسي.[14]» و من قطعاً از آنچه كه شما را به راه بيندازد و از انحرافات شما، از جاده اي كه من در پيش گرفته ام جلوگيري كند، دانا هستم ولي من براي چنين اصلاحي كه شما مي پنداريد خود را فاسد نخواهم كرد.

خداوند متعال مي خواهد بندگانش داراي كرامت نفس باشند و در اعمال فردي و اجتماعي خويش عملي را انجام دهند كه خدا پسندانه و مورد رضايت او باشد قران كريم مي فرمايد:

« اِن تكفروا فان اللهَ غنيٌ عنكم ولا يرضي لِعباده الكفر وَ اِن تشكروا پرضَهُ لكم ولاتَزِرُ وازرَهُ وِزرَ اُخري[15]» اگر ناسپاسي كنيد خدا را از شما بي نياز است و ناسپاسي را براي بندگانش نمي پسندد، مي پسندد كه سپاسگزار باشيد وهيچ كس بار گناه ديگري را بر دوش نمي كنند.

در جاي ديگر مي فرمايد : « قل لاتُسئلونَ عَمّا اَجرَ منا و لا نُسئلُ عَمّا تعملون[16]» بگو اگر ما مرتكب جرمي شويم شما را بازخواست نمي كنند و اگر شما مرتكب كاري زشت گرديد ما را بازخواست نخواهند كرد.

خلاصه اينكه اسلام فرد را در برابر اعمالش، چه اعمالي كه تحت فشار جمعي اراده اي را كرده و چه اعمالي كه بر وفق مراد و خويشتن خويش انجام داده مسئول است.

قران كريم مي فرمايد: « ولا تَقُفُ ما ليس لك به علم اِنَّ السمعَ و البَصَرَ والفُوادَ كُلُّ اولئك كانَ عَنهُ مسئولا[17] » از پي آنچه كه نداني چيست مرو ، زيرا گوش و چشم و دل همه را بدان بازخواست كنند.

در سوره انعام مي فرمايد: « ولا تكسِبُ كلُّ نفسٍ اِلاّ عليها و لا تزِروُا زِرَهٌ وزر اُخري[18]» هر كس تنها كيفر كار خويش را مي بيند و كسي بار گناه ديگري را بر دوش نمي كشد، نظير اين مطلب در سوره اسراء آيه 15 نيز آمده كه قبلاً ذكر شد.

خداوند از ما مي خواهد با چشم بصيرت به قضايا نگر بستهن و آن را اراده كنيم در اين زمينه مي فرمايد: « قد جاء كم بصائرُ من ربكم فمن اَبصَرَ فلنفسِهِ و من اعمي فعليها[19]» از سوي پروردگارتان براي شما نشانه هاي روشن آمد هر كه از روي بصيرت مي نگرد به سود اوست و هر كه چشم بصيرت بر هم نهد به زيان اوست.

در مواردي كه جامعه راه انحرافي را در پيش گرفته و گمراهي را انتخاب مي كند از ما مي خواهد كه خود را نجات داده و در سيلاب ضلالت آن غرق نشويم در اين زمينه مي فرمايد: « يا ايها الذين امنوا عليكم انفسكم لايَضُرُّكم مَن ضَلّ اِاهتديتُم[20]» اي كساني كه ايمان آورده ايد به خود بپردازيد اگر شما هدايت يافته ايد آنان كه گمراه مانده اند به شما زياني نرسانند.

فرد در برابر جامعه ناتوان نيست.

قرآن كريم در عين اينكه براي جامعه طبيعت و شخصيت و عينيت و نيرو و حيات و مرگ و اجل، وجدان و طاعت و عصيان قائل است، صريحاً فرد را از نظر امكان سرپيچي از فرمان جامعه توانا مي داند. تكيه قران برچيزي است كه آن را «فطره الله» مي نامد.

قرآن درباره گروهي كه خود را مستضعفين و ناتوانان جامعه مي نامند  استضعاف خود را عذري براي شرك مسئوليت هاي فطري خود مي شمرند و در واقع خود را در برابرجامعه خود مجبور قلمداد مي كردند مي فرمايد به هيچ وجه عذر آنها پذيرفته شده نيست، زيرا حداقل امكان مهاجرت از آن جو اجتماعي و رساندن خود به خود اجتماعي ديگر را داشتند[21] و آيه اي كه در صفحه قبل ذكر شد نيز مويد همين معنا مي باشد .

از مجموع اين آيات استفاده مي شود كه روح فردي در مقابل جامعه يعني روح جمعي مجبور و مسلوب الاختيار نيست .

انسان تا حقارت نفس نداشته باشد خود را تسليم خواسته هاي نفساني افراد نمي كند و « خود » را به گناه نمي آلايد ، علي (ع) مي فرمايد : ما من رجل تكبر او تجبر الا لذله وجدها في نفسه » يعني احدي در دنيا تكبر و ظلم و ستم نمي كند مگر اينكه در خودش احساس حقارت مي كند.

نتيجه گيري:

در تعريف فرد گفتيم: كه فرد يك انسان است داراي تمايلات و نيروها و فعاليت ها و استعدادهاي مخصوص به خود، و لذا هيچ فردي به تنهائي قدرت باز كردن ابعاد و به فعليت رسانيدن نيروها و استعدادهاي خود را ندارد.

اگر هم بارقه اي از استعدادها و امواجي از حركت نيروهايش سر بكشند بدان جهت كه در مسير خط باريك رو به نقطه كاملاً محدود و گسيختهه از ديگر شناسائي ها و دگرگوني هاي ثمر بخش به جريان مي افتد، لذا آن بارقه ها و امواج بدون نتيجه بسيار ناچيز خاموش گشته و از بين خواهند رفت.

از اين جهت بدون كمترين ترديد اصالت با اجتماع بوده و فرد بدون اجتماع مانند يك عدد هسته است كه در بيابان خشك ، دور از آب و باغبان و تغذيه صحيح در خاك مي ماند و از بين مي رود.

اجتماع مي تواند آنچه را كه فرد دارد توجيه نمايد و شكل دهد و رنگ آميزي كند، و فرد مي تواند با تكامل واحدهاي موجوديتش مانند نبوغ هاي متنوعي كه در افراد وجود دارد اجتماع را دگرگون سازد و لذا از اين جهت اصالت افراد است.

در اينجا نوعي رابطه متقابل بين فرد و اجتماع به چشم مي خورد برخلاف مكاتبي كه اصالت را به اجتماع يا فرد داده اند، اسلام رابطه متقابل اين دو را مي پذيرد.


[1] – سوره عنكبوت – آيه 69 .

[2] – سوره بلد – آيه 4 .

[3] – سوره انشقاق- آيه 6 .

[4] – سوره حديد – آيه 21 .

[5] – سوره واقعه – آيه 10 .

[6] – سوره فاطر – آيه 32 .

[7] – سوره بقره – آيه 148 .

[8] – نهج البلاغه – خ 87 .

[9] – نهج البلاغه – خ 237 .

[10] – جامعه و تاريخ – ص 26،27 .

[11] – سوره جاثيه – آيه 28 .

[12] – سوره انعام – آيه 108 * ترجمه : عمل هر امتي را براي خود آنها زيبا قرار داديم.

[13] – جامعه و تاريخ – ص 29،31 .

[14] – نهج البلاغه – خ 69 .

[15] – سوره زمر – آيه 7 .

[16] – سوره سبا – آيه 25 .

[17] – سوره اسراء – آيه 36 .

[18] – سوره انعام – آيه 164 .

[19] – سوره انعام – آيه 104 .

[20] – سوره مائده – آيه 105 .

[21] – سوره نساء – ايه 97 .


جستجو