ابیحمزه ثمالی از امام باقر7 روایت کرده که حضرت فرمودند: چون محمد6 دوران نبوت خود را گذرانید و ایام عمر خود را به آخر رسانید خداوند تعالی به او وحی کرد که ای محمد به راستی نبوت خود را گذراندی و زندگی خود را به سر رساندی اکنون آن دانش و ایمان و اسم اکبر و میراث علم و آثار نبوت خاندان خود را به علیبن ابیطالب7 بسپار زیرا دانش ایمان و اسم اکبر و میراث علم و آثار علم نبوت را از نسل پیامبران گذشته بریدم.148
علی7 ولی الله است
در روایتی از ابوذر علیه الرحمه نقل شده است که گفت: روزی با رسول خدا در مسجد نماز میخوانیدم، سائلی وارد شد و از مردم تقاضای کمک کرد، اما کسی به او توجه نکرد، او دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا، تو شاهد باش، که من در مسجد رسول تو، تقاضای کمک کردم، ولی کسی مرا مساعدت نکرد، در این هنگام، علی7 در حال رکوع بود، به انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد، سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد، پیامبر اکرم، که ناظر این واقعه بود، بعد از فارغ شدن از نماز، سر به سوی آسمان بلند کرد و با خدا مناجات نموده و گفت:
«اللهم و انا محمدٌ نبیکَو صفیکَ اللهم فاشرح لی صدری و یسرلی امری و اجعل لی وزیراً من اهلی علیاً و اشدُ دبه ظهری»
خداوندا! من محمد پیامبر و برگزیده تو هستم سینه مرا گشاده کن و کارها را بر من آسان فرما و از خاندانم علی7 را وزیر من گردان تا بوسیله او پشتیبانی قوی و محکم یابم.
ابوذر گفت:هنوز دعای پیامبر6 پایان نیافته بود که جبرئیل این آیه را نازل کرد 149 «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»150 سرپرست و رهبر شما تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردند و نماز به پای میدارند و در حال رکوع زکات میدهند.
ولایت علی 7 در قرآن کریم
آیا دیگری نیز در قرآن کریم دلالت بر ولایت امیرالمؤمنین علی7 دارد که خوانندگان گرامی را به مطالعه تفاسیر شیعه در مورد آیات ذیل ارجاع میدهیم.
آیه 274 سوره بقره ««الذین ینفقون …» که خداوند متعال عمل امیرالمؤمنین را به عنوان الگو معرفی میکند.
آیه 67 سوره مائده «یا ایها الرسول…» که ولایت علی7 را پایان بخش و تکمیل کننده رسالت نبیاکرم6دانسته است.
آیه 4 سوره مائده «الیوم اکملتُ لکم…» که اتمام نعمت هدایت الهی به امامت علی7 بستگی دارد.
آیه 7 سوره رعد «انما انت منذرُ …» که علی7 را هادی و راهنمای خلق معرفی میکند.
آیه 18 سوره سجده «افمن کان مؤمنا..» که به بیان ایمان آن حضرت میپردازد.
آیه 10 سوره واقعه «السابقون السابقون…» که علی7 را سبقت گیرنده در ایمان وعمل معرفی میکند.
آیه 33 سوره احزاب «انما یرید الله …» که مبین عنایت تام حق تعالی به پیامبر6 و علی7 و فاطمه3 و حسن و حسین8میباشد.
آیه 23 سوره شوری «قل لااسئلکم …» که قدردانی از زحمات پیامبر6 را در دوستی با اهل بیت با اهل بیت او میداند.
آیه 61 سوره آل عمران «فقدان تعالو ندعُ …» که علی7 را نفس و جان رسول خدا معرفی میکند.
آیه 7 سوره بینه «ان الذین امنوا…» که علی7 و شیعیان او را بهترین مخلوقات خداوند مینامد.
آیه 17 سوره هود «افمن کان علی بینة…» که علی7 را گواه صادق بر پیامبر اکرم6 معرفی میکند.
آیه 62 و64 سوره انفال «هو الذی ایدک …. یا ایها النبی حَسبُک الله …»که تصریح میکند خداوند بوسیله علی7 پیامبرش را یاری نموده است.
آیه 4 سوره تحریم «و ان تظاهرا علیه ..» که علی7 را صالح مؤمنین معرفی نموده است.
آیه 24 سوره صافات «وقفوهم ….»که در روز قیامت از ولایت علی7 سولا میشود.
آیه 207 سوره بقره «و من الناسِ …» بیانگر این مطلب است که علی7 جان خود را برای حفظ جان پیامبر با خدا معامله کرده است.
ولایت امیرالمؤمنین علی7 امانت الهی است.
امام صادق7 در تفسیر آیه شریفه «انا عرضنا الامانةَ علی السموات و الارض و الجبال …» فرمودند: «هی ولایةُ امیرالمؤمنین7».151 آن ولایت امیرالمؤمنین علی7 میباشد.
نقش نگین انگشتر پیامبر6
از ابن شهر آشوب نقل شده که ابن عباس گفت رسول خدا6 انگشتر خود را به علی7 داد و فرمود: یا علی این انگشتر را به نقاش بده تا بر آن جمله «محمد ابن عبدالله» را نقش کند، پس آن حضرت انگشتر را گرفتند و به نقاش داده و دستور فرمود بر آن جمله «محمدابن عبدالله» را نقش کند اما نقاش، نقش نمود «محمد رسول الله» حضرت به نقاش فرمود من تو را به این کلمات امر نکرده بودم، نقاش عرض کرد،دست است ولی دست من خطا کرد حضرت آن انگشتر را گرفت و نزد پیامبر6 آورد و عرض کرد یا رسولالله نقش نکرده آن چیزی را که امر کرده بودید و عذرخواهی نمود که دست او خطا کرده است.
حضرت رسول 6 انگشتر را گرفته و نظر نموده و فرمودند یا علیمن محمدبن عبدالله هستم و منم محمد رسولالله و آن انگشتر را در دست مبارک نمودند چون صبح شد به آن انگشتر نظر نموده ملاحظه فرمود، در زیر آن نقش شده «علی ولیالله» پس حضرت تعجب نمود، ناگاه جبرئیل نازل شد و عرض کرد یا محمد نوشتی شما آنچه خواستی و نوشتیم ما آنچه خواستیم.152
غدیر تجلیگاه ولایت امیرالمؤمنین7
امام رضا7 فرمود: هنگامیکه روز قیامت برپا شود چها روز را زینت میدهند همانطور که عروس را آرایش میکنند،گفته شد: این چهار روز کدام روزها هستند؟
فرمود: روز عید قربان، روز عیدفطر، روز جمعه و روز غدیر، اما روز غدیر در بین عید قربان و فطر و روز جمعه مانند ماه در بین ستارگان است و آن روزی است که ابراهیم7 از آتش نجات یافت و برای شکرگذاری آن روز را روزه گرفت.
عیدغدیر روزی است که خداوند دین را کامل گردانید و حضرت رسول6علی7 را به عنوان خلافت و حکومت برای مردم برگزید و فضیلت و وصایت او را آشکار کرد و آن روز را روزه میگرفت.
آن را روز کمال میگویند و روزیکه شیاطین رانده میشوند،روزی که در آن اعمال شیعیان و دوستان آل محمد پذیرفته میگردد و آن روزی است که در آن خداوند اعمال مخالفین را رد میکند و آنها را ناچیز میشمارد.
عیدغدیر روزی است که جبرئیل7 کرسی مخصوص را که خداوند کرامت کرده و در مقابل بین المعهور قرار میدهد و بالای آن میرود و فرشتگان پیرامون وی را فرا میگیرند و بر محمد درود و تهنیت و برای شیعیان علی اولاد او7 و دوستان آنها استغفار میکنند.
روزی است که خداوند کاتبان اعمال مردم را فرمان میدهد که از نوشتن اعمال بد دوستان اهل بیت و شیعیان آنها خودداری کنند و به احترام محمد6 و علی7 از آنان در گذرند.
غدیر روزی است که خداوند آن را برای محمد و آل او مخصوص میگرداند و کسانی که در آن روز عبادت کنند و یا بر اهل و عیال خود انفاق نمایند و به دوستان خود نیکی کنند و یا بر اهل و عیال خود انفاق نمایند و به دوستان خود نیکی کنند مورد لطف و احسان پروردگار قرار میگیرند، خداوند در آن روز سعی و کوشش شیعیان را تقدیر میکند و گناهان آنها را میآمرزد و اعمال آنها را قبول میکند.
آن روزیست که اندوهها در آن برطرف میشود و گناهان فرو میریزد و در آن عطاها و بخششها داده میشود. در آن علم و فضیلت نشر میگردد و روز مژده و بشارت و عیداکبر است و دعا در آن مستجاب است.
روزی که در آن باید لباس نیکو پوشیده و لباسهای سیاه را از بدن دور کرد، غمها در آن زدوده میشود و گناهان شیعیان امیرالمؤمنین آمرزیده میشود، در آن روز باید در کارهای خیر سبقت گرفت و بر محمد و آل محمد بسیار صلوات فرستاد.
خداوند در آن روز دین اسلام را کامل کرد و آن را پسندید و روز عید آل محمد7 میباشد روز قبول اعمال و استراحت مؤمنین و روزی که باید از خداوند درخواستهای زیادی نمود و با او داد و ستد کرد که روز دوستی و رسیدن به رحمت خداوند است.
عیدغدیر روز پاکی و ترک گناهان بوده و در آن باید خدا را عبادت کرد، روزهداران را افطار داد، که هر کس در روز غدیر روزهدار مؤمنی را افطار دهد مانند این است که گروهی را افطار داده باشد. عیدغدیر روز تبریک و تهنیت است و هرگاه مؤمنی برادر مؤمنش را ملاقات کند میگوید: «الحمدالله جعلنا من المتمسکین بولایةِ امیرالمؤمنین و الائمةِ7» در این روز باید در چهرههای مردم تبسم کرد و با مؤمنین با روی گشاده گفتگو نمود هر کس روز غدیر را با برادران ایمانی خود با چهره خندان روبرو شود خداوند نیز روز قیامت با نظر رحمت به وی نگاه خواهد کرد و هزار حاجت او را روا خواهد نمود و برای او در بهشت قصری از لؤلؤ سفید خواهد ساخت و چهرهاش را نورانی میکند.
غدیر روز زینت است هر کس در این روز خودر ا زینت کند خداوند گناهان او را میآمرزد و فرشتگان را مبعوث میکند تا برای او حسنات بنویسند و درجات او را بالا برند و اگر در آن سال بمیرد شهید مرده است و اگر زنده بماند خوشبخت میشود.
اگر روز غدیر مؤمنی را اطعام کنند مانند این است که همه پیامبران و صدیقان را اطعام کرده باشند و اگر به زیارت برادر ایمانی خود رود خداوند هفتاد نور در قبر او روشن میکند و گورش را وسعت میدهد، روزی هفتاد هزار فرشته او را زیارت کرده به بهشت مژدهاش میدهند.
در روز غدیر خداوند ولایت را بر اهل آسمانها عرضه کرد و اهل آسمان هفتم در این امر پیشدستی کردند و خداوند بوسیله عرش آن را زینت داد، سپس آسمان چهارم پذیرفت خداوند بوسیله بیت المعمور آن را زینت داد پس از آن آسمان دنیا این امر را پذیرفت خداوند آن را بوسیله ستارگان زینت داد، بعد از آن ولایت را بر زمین، عرضه داشت مکه نخست منطقهای بود که پذیرفت و خداوند بوسیله کعبه آن را بر دیگر مناطق برتری داد، سپس مدینه پذیرفت و آنرا به محمد مصطفی6 برتری داد و بعد از آن کوفه قبول کرد و آن را به علی7 زینت نمود، سپس کوه فیروزه و کوه یاقوت از این جهت آنها بهترین کوهها شناخته شدند سپس کوههای دیگر قبول کردند که در آنها معادن طلا و نقره پدید آمد و هر کوهی که اقرار نکرد از معادن و منابع خالی ماند و چیزی در آن نروئید.
سپس بر آبها عرضه شد، هر آبی که پذیرفت شیرین و گوارا شد هر آبی که قبول نکرد تلخ و بدمزه گردید.
پس از آن بر گیاهان عرضه شد هر گیاهی قبول کرد شیرین و خوشمزه و آن که نپذیرفت تلخ گردید. سپس بر پرندگان عرضه شد هر کدام که قبول کردند فصیح شدند و هر کدام قبول نکردند گنگ گردیدند.
کسانی که ولایت علی7 را پذیرفتند مانند آنهائی هستند که آدم را سجده کردند و کسانی که ولایت علی7 را پذیرفتند مانند آنهائی هستند که آدم را سجده کردند و کسانی که ولایت7 را قبول نکردند مانند شیطان هستند در این روز نازل شد «الیوم اکلمتُ لکم دینکم …» خداوند همه پیامبران را در روزی مانند غدیر مبعوث فرمود و از احترام غدیر نزد خداوند همین بس که برای پیامبر خود جانشین انتخاب کرد.153
وصیت امیرالمؤمنین7 به امام حسن7
سلیم بن قیس گوید: من خود گواه بودم که امیرالمؤمنین7 به پسرش حسن7 وصیت کرد و حسین و محمد و همه اولادش و رؤسای شیعه و خاندانش را گواه گرفت، سپس کتاب مخصوص و سلاح را به او تحویل داد و به او فرمود: پسرم! رسول خدا6به فرمود: که به تو وصیت کنم و کتب و سلاح مخصوص را به تو واگذارم چنانچه رسول خدا6به من وصیت کرد و کتب و سلاحش را به من تحویل داد و به من فرمود به تو امر کم که چون مرگت فرا رسید آنها را به بردارت حسین7 بدهی و رو به حسین7 کرد و فرمود رسول خدا6 به تو فرمود که آنها را به این پسرت علیابن الحسین بدهی، سپس دست علی بنالحسین را گرفت و فرمود: رسول خدا6 به تو فرموده که آنها را به پسرت محمدبن علی بدهی و از رسول خدا و من به او سلام برسان154.
ولایت امام حسن7
مسعودی در حاشیه تاریخ ابن اثیر در مورد امامت امام حسن مجتبی7 مینویسد:
پدرش امیرالمؤمنین هنگامی که بیمار شد به او دستور داد که در نماز بر مردم امامت کند155 و در آخرین لحظات زندگی خود او را وصی خود قرار داد و فرمود:
پسرم پس از من، تو صاحب مقام و صحب خون منی و حسین و محمد و دیگر فرزندانش و رؤسای شیعه را بر این وصیت گواه ساخت.156
دعای مستجاب
در کتاب اصول کافی از کُناسی نقل شده که امام صادق7 فرمود: حسن بنعلی7 در یک سالی برای عمره با مردی از فرزندان زبیر، که عقیده به امامتش نداشت به مسافرت رفتند و در آبگاهی، کنار درخت نخل خشکیدهای، فرود آمدند، آن نخل از بیآبی خشک شده بود، برای امام حسین7 زیر آن درخت خشکیده فرشی انداختند و برای آن زبیری هم زیر درخت دیگری در مقابل آن حضرت فرشی گستراندند، امام صادق7 فرمود:
آن زبیری سر برداشت و گفت: اگر این درخت خرما رطبی داشت از آن میخوریم امام حسن7 از او سؤال کرد، میل رطب داری؟
زبیری گفت: آن حضرت دست به آسمان برداشت و سخنی گفت که معنی آن را نفهمیدم، آن درخت خشیکده سبز شد و برگ کرد و رطب آورد.
شترداری که حضرت شتر او را کرایه کرده بود گفت:به خدا جادو است، امام حسن7 به او فرمود:
وای بر تو، جادو نیست ولی دعای مستجاب پسر پیغمبر است، گوید از درخت بالا رفتند و آنچه رطب داشت چیدند و برای آنها کافی بود.157
فضلیت امام مجتبی نزد دشمن
روزی معاویه در حضور سران قریش و اشراف قوم گفت برترین مردم از جهت پدر و مادر و عمه و دائی و خاله و جد و جده را به من معرفی کنید. مالک بن عجلان به خاست و به امام حسن7 اشاره کرد و گفت این است آنکه میگوئی پدرش علیبن ابیطالب و مادرش فاطمه دختر رسول خدا6 و عمویش جعفر طیار و عمهاش اُمهانی دختر ابیطالب و دائیش قاسم پسر رسول خدا7 و خالهاش زینب دختر آن حضرت و جدش پیامبر خدا و جدهاش زینب دختر ابیطالب و دائیش قاسم پسر رسول خدا6 و خالهاش زینب دختر آن حضرت و جدش پیامبر خدا و جدهاش خدیجه دختر خویلد. همه سکوت کردند و امام حسن7 از جای برخاست.
عمرو بن عاص روی به مالک بن عجلان کرد و گفت: دوستی بینهاشم تو را واداشت که به دروغ سخن بگوئی.
مالک پاسخ داد: من جز به راست سخن نگفتم و هر آن کس که خشنودی مخلوق را از راه ناخشنودی خالق بجوید در دنیا به آرزوی خود نمیرسد، در آخرت جز به بدبختی نصیبی نخواهد داشت، بنیهاشم از همه پاک گوهرتر و بخشندهترند، آیا چنین نیست ای معاویه؟ و معاویه پاسخ داد همینطور است.158
وصیت به امام حسین7
شیخ طوسی در کتاب امالی خود وصیت امام حسین7 را به برادرش، به نقل از ابن عباس چنین ذکر کرده است:
«این وصیتی است که حسن بن علی به برادرش حسین7 نموده است وصیت او این است.
به یگانگی خدای یکتا گواهی میدهد و بر آستان ربوبیش آنگونه که سزاوار است سربندگی میساید. خدای یگانه را در فرمانروائیش شریکی و همتائی نیست و هرگز از اهل خیانت یاری نگرفته هر چیزی را به اندازه آفریده است، او برای بندگی سزاوارترین و برای سپاسگوئی شایستهترین میباشد.
هر کس فرمانبر خدا باشد راه درست را یافته هر کس او را نافرمانی کند به گمراهی افتاده و هر کس به سوی او باز گردد از گمراهی رسته است.
ای حسین من تو را درباره بازماندگان و فرزندان و خاندانم سفارش میکنم، که اشتباهاتشان را با بزرگ منشی ببخشی و نیکوکارانشان را بپذیری و هم جانشینی من و هم پدری مهربان برای آنان باشی.
مرا در کنار آرامگاه جدم رسول خدا6دفن نما، چرا که من سزاوارترین فرد برای دفن در کنار پیامبر خدا هستم.
البته اگر از این کار تو را بازداشتند، تو را به خدا و مقامی که داری سوگند میدهم که مبادا به خاطر من حتی به اندازه گنجایش شیشه حجامت خون ریخته شود تا آنکه پیامبر خدا را ملاقات کنیم و او را نسبت به رفتاری که مردم با ما نمودند باخبر سازیم.159
فرزندان پیامبر
براساس نقل تواریخ امام حسن7 با پدر خود در جنگهای جمل، صفین و نهروان شرکت داشتند ولی مستقیماً اجازه نبرد نیافتند.
در نهجالبلاغه از امیرالمؤمنین7 نقل شده که در هنگامه نبرد صفین حضرت فرزند خود حسن بن علی 7 را دیدند که شتابان به سوی میدان نبرد میرود به اطرافیان خود رو کرده و فرمودند:
این پسر را برای من نگهدارید تا مرا در هم نریزد، که من نسبت به مرگ این دو نفر یعنی حسن و حسین7 بخل میورزم مبادا نسل رسول الله با کشته شدن آن دو قطع گردد.160
این سخن گواه بر آن است که حضرات امام حسن و امام حسین8 ادامه دهنده نسل پیامبر و دو پسر پیامبر و دوفرزند او به شمار میروند همانگوه که آیه مباهله نیز بر این معنا دلالت کرده و میفرماید:
«فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ …».161 هر گاه بعد از علم و دانشی که در رابطه با مسیح به تو رسیده باز کسانی با توبه محاجه و ستیز برخیزند به آنها بگو، بیائید ما فرزندان خود را دعوت میکنیم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت مینمائیم، شما هم زنان خود را، ما نفوس خود را دعوت میکنیم شما هم نفوس خود را و آنگاه مباهله میکنیم.
هنگامی که پای مباهله با مسیحیان نجران به میان آمد، آنان از پیامبر مهلت خواستند تا در این باره بیندیشند و با بزرگان خود مشورت کنند، نتیجه مشاوره آنها این بود که اگر دیدید محمد با سرو صدای جمعیت پیروان خود به مباهله آمد با او مباهله کنید و نترسید زیرا حقیقتی در کار او نیست که متوسل به جار و جنجال شده است ولی اگر با نفرات محدودی از خالصان نزدیک به میعادگاه آمد بدانید که او پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید.
آنها طبق قرار قبلی به میعادگاه رفتند و دیدند که پیامبر در حالی که فرزندش حسین را در آغوش دارد و دست حسن را در دست گرفته و علی و فاطمه: همراه او هستند و به آنها سفارش میکند هرگاه من دعا کردم شما آمین بگوئید، مسیحیان هنگامی که این صحنه را مشاهده کردند سخت به وحشت افتادند و از اقدام به مباهله خودداری کرده و حاضر به مصالحه شدند و به شرائط ذمه تن دادند.
مفسران در این مسئله اتفاق نظر دارند که «ابناءَنا» در آیه فوق اشاره به حسن7 و حسین7 و «نساءَنا» اشاره به حضرت فاطمه 3 و مراد از «انفسنا» علی بن ابیطالب7 است.
ولایت امام حسین7
یکی از علمای اهل سنت به نام ابن تیمیه در کتاب المنهاج باشند از رسول خدا6 روایت کرده که حضرت در حالیکه به حسین7 اشاره میکرد فرمود: این امام است پسر امام است، برادر امام است و پدر نه امام میباشد.162
خبر شهادت و مژده ولایت
از امام صادق7 روایت شده که فرمود:جبرئیل بر محمد نازل شده و به او گفت ای محمد به راستی خدا تو را به نوزادی مژده دهد که فاطمه آن را به دنیا آورد و امتت پس از تو او را بکشند.
فرمود: ای جبرئیل بر پروردگارم درود، مرا به نوزادی که فاطمه به دنیا آوردو امتم پس از من او را بکشند نیازی نیست، پس جبرئیل به عرش الهی رفت و فرود آمدم و پیام را تکرار کرد و پیامبر هم جواب قبلی را تکرار فرمود، سپس جبرئیل بالا رفت و بازگشت و گفت ای محمد پروردگارت سلامت رساند مژدهات دهد که او امامت و ولایت و وصایت را در نژاد این شهید قرار داده است.
پیامبر فرمود:راضی شدم، سپس فرستاد نزد فاطمه که خدا مرا به نوزادی از تو مژده داد که امتم پس از من او را میکشند. فاطمه3پاسخ فرستاد که مرا نیازی به نوزادی که امتت پس از تو او را میشکند نیست، پیامبر به او پیغام فرستاد، که به راستی خدا در نژاد او امامت و ولایت و وصایت را قرار داده است، فاطمه پاسخ فرستاد که راضی شدم، سپس این آیه را تلاوت فرمود: « حملتهُ امّه کرهاً و وضعتهُ کرهاً و حملُهُ و فصالُهُ ثلاثونَ شهراً حتی اذا بلغَ اشدهُ و بلغَ اربعینَسنة قال رب اوزعنی ان اشکر نعمتک التی أنعمت علیّ علی والدیّ و ان أعمل صالحاً ترضاه و أصلح لی فی ذریتیّ»163 و اگر نمیگفت برای من نژادم را اصلاح کن، هر آینه همه نژادش امام بودند، حسین از فاطمه3و هیچ زن دیگری شیر نخورد، او را نزد پیامبر6 میآوردند و حضرت انگشت ابهام خود را در دهانش مینهاد و از آن به اندازه کفایت دو تا سه روزش میمکد پس گوشت حسین7 از گوشت رسول خدا روئید و از خون او، و کودک شش ماهه به دنیا نیامد جز عیسی بن مریم و حسین بن علی: که زنده ماند.164
مادری ایرانی
امام باقر7 فرمود: چون دختر یزگرد را [در زمان اسارت] برای عمر آوردند دوشیزههای مدینه به تماشای او آمدند و چون او را به مسجد مدینه بردند مسجد از پرتو او درخشان شد، چون عمربن خطاب به او نگاه کرد روی خود را پوشید و گفت «اف بیروجبادا هرمز» یعنی سیاه باد روزگار هرمز.
عمر گفت: این دخترک مرا دشنام میدهد؟ و نسبت به او سوء قصد کرد، امیرالمؤمنین7 فرمود تو اختیاردار او نیستی او را اجازه بده تا یک مسلمانی را برای خود انتخاب کند و او را در سهم غنیمت او حساب کن، او را مخیّر کرد و او هم آمد و دست خود را بر سر حسین7 گذاشت.
امیرالمؤمنین7 به او فرمود: نامت چیست؟
گفت جهانشاه، حضرت فرمود: بلکه باید شهربانویه باشد سپس رو به حسین7 کرد و فرمود ای اباعبدالله برای تو بهترین اهل زمین از این بانو متولد میشود و این بانو علیبن الحسین را به دنیا آورد.
ولایت امام علی بن الحسین7
امام باقر7 فرمود: چون هنگام شهادت حسین7 فرا رسید، فاطمه دختر بزرگ خود را طلبید و کتاب سربسته و وصیت ظاهری را به او داد، علیبن الحسین7 در این حال سخت بیمار و به خود مشغول بود.
فاطمه آن کتاب را بعد به علی بن الحسین داد و به خدا آن کتاب به ما رسیده است ای زیاد. ایشان میگوید: من گفتم:خدا مرا قربانت کند در آن کتاب چیست؟ فرمود:
هر چه اولاد آدم از روز آفرینش آدم تا فناء دنیا نیاز دارند در آن کتاب میباشد، به خدا تمام حدود و مجازاتها در آن ثبت است تا برسد به مجازات یک خراش در تن165.
ابوطالب کابلی از علیبن الحسین از پدرش سیدالشهداء روایت میکند که وارد شدیم بر رسول خدا6 و ایشان در تفکر و اندیشه بود، پرسیدیم چه فکر شما را مشغول داشته است، فرمود:
جبرئیل بر ما نازل شد و گفت خدای تعالی تو را سلام میرساند و میفرماید نوبت تو رو به اتمام، و روزهای عمرت رو به پایان است، ودایع نبوت که اسم اعظم و سایر آثار است را به علیبن ابیطالب بسپار که ما زمین را خالی از حُجت نمیگذاریم و باید عالمی باشد که دارای ولایت مطلقه باشد و مردم را به اطاعت و عبادت ما رهبری کند.
ما علم نوبت را از ذریه تو قطع نکردیم، چنانچه ذریه سایر انبیاء را وارث علم آنها قرار دادیم، از زمان آدم تا ظهور تو اینگونه بوده است، آنگاه اسامی ائمه را نقل کرد و فرمود فرزندم حسین اولادی میآورد به نام علی زینالعابدین که علم و تقوی را به مردم میآموزد و یک به یک اسامی ائمه را تا قائم آل محمد بیان فرمود و تصریح کرد که نه تن از این ائمه از صلب حسین میباشند اول آنها علی و آخر آنها حجة ابن الحسین است.166
تسبیح عالم موجودات همراه با علی بن الحسین7
در کتاب روضة الواعظین از سعید بن مصیّب حکایت نموده که گفت:کاروانی که به حجم میرفت مراقب بود ببیند علیبن الحسین7 چه موقع حرکت میکند که آن کاروان با حضرتش هم سفر باشد، در خدمت آن حضرت به حج رفتیم در یکی از منازل پیاده شدیم آن حضرت دو رکعت نماز گزارد و در سجودش تسبیح خدا گفت.
نماند درختی و ذراتی از خاک مگر آنکه با آن حضرت تسبیح خداوند گفتند، ما از این منظره عجیب به فزع آمدیم و وحشتزده شدیم، چون سر از سجده برداشت فرموده این است تسبیح اعظم167
ولایت امام باقر7
از ابان بن تغلب از امام صادق7 روایت شده که فرمود: جابربن عبدالله انصاری آخرین فرد از اصحاب رسول خدا زنده بود و او مردی بود که دل در گرو اهل سنت7 داشت. در مسجد رسول خدا مینشست و عمامه سیاهی روی سر میانداخت و فریاد میزد، یا باقرالعلم، یا باقر العلم، مردم مدینه میگفتند جابر هذیان میگوید.
میگفت:
نه به خدا هذیان نمیگویم، از رسول خدا شنیدم که میفرمود: تو درک میکنی، مردی از خاندان از مرا که نامش نام من و شمائل او شمائل من است، میشکافد دانش را، شکافتنی، این است، که مرا وادار میکند، به آنچه میگویم.
در این هنگام، یک روز جابر بن عبدالله انصاری در یکی از کوچههای مدینه میگذشت به گذرگاهی رسید که در آن مکتب خانهای بود و در آن محمدبنعلی7 حاضر بود، چون او را دید. گفت:
ای پسر پیش آی و رو به من کن، به او رو کرد سپس گفت به من پشت کن، به او پشت کرد. سپس جابر گفت، سوگند به آنکه جانم در دست اوست این شبیهترین افراد به رسول خدا6 میباشد و ادامه داد، ای پسر چه نام داری؟
حضرت گفت: نامم محمد بن علی ابنالحسین است، جابر به او رو کرد و سرش را میبوسید و میگفت:پدر و مادرم فدای تو باد، رسول خدا به تو سلام رسانده است، محمدبنعلی با شگفتی نزد پدرش باز گشت و به آن حضرت آنچه بین ایشان و جابر گذشته بود را گزارش داد.
علیابن الحسین فرمود:راستی جابر اینکار را کرد؟! گفت:آری، حضرت فرمود: پسر جانم در خانه خود بنشین و پایبند به خانه خود باش.
جابر هر بامداد و شامگاه نزد محمدبنعلی میرفت و اهل مدینه میگفتند و اعجبا،جابر که تنها بازمانده اصحاب رسول خدا 6 است هر صبح و شام نزد این پسر بچه میآید.
طولی نکشید که علیبن الحسین7 به شهادت رسی و محمدبنعلی برای احترام صحبت پیامبر نزد جابر میرفت.
امام صادق7 فرمود: آن حضرت به مسند تعلیم نشست و از طرف خداوند تبارک و تعالی برای مردم حدیث میگفت. مرد مدینه گفتند:ماجریتر از این کودک ندیدیم، چون حضرت دید که چنین میگویند، از رسول خدا6 برای آنها بازگو میکرد، مردم مدینه گفتند ما هرگز درغگوتر از این ندیدیم، زیرا برای کسی سخن میگوید که او را ندیده است، چون حضرت باقر7 متوجه شد، از جابربن عبدالله انصاری برای آنان بازگو میکرد و او را تصدیق میکردند در حالی که خود جابر نزد ایشان میآمد و از حضرتش میآموخت.168
موجودات عالم ولایت را پذیرفتهاند
محمدبن مسلم میگوید: روزی خدمت امام باقر7 بودم که ناگاه یک جفت ورشان که نوعی از کبوتر است بر بالای دیوار منزل امام نشستند و شروع به صدای کردند و زمانی گذشت: امام هم به آنان پاسخ میگفت، پس به هوا برخاسته و بر دیوار نشستند آن کبوتر لحظاتی گرد ماده خود بغبغو و بعد از آن پرواز کردند.
سؤال کردم، فدایت شوم، جریان این پرندگان چه بود؟ حضرت فرمود: ای پسر مسلم هر چه خواهد آفریده از پرنده و جاندار یا هر چه روح دارد از آدمیزاد برای ما شنواتر و فرمان برترند این کبوتر نر به ماده خود بدگمان شده بود و ماده سوگند خورده بود که خلافی نکرده و گفته بود رضایت به حکم محمدبنعلی داری یا خیر؟ و آنها به حکم من رضایت داده بودند و من به کبوتر نر گفتم تو از این تهمتی که به مادهات زدهای ستمکاری و لذا او ماده خود را تصدیق کرد.169
نص بر ولایت امام صادق7
«عن أبی الصّبَاح الکنانی قال: نظر ابوجعفر7 الی أبی عبدالله یمشی فقال: تری هذا؟ هذا من الذین قال الله عزوجلّ : «و نرید ان نمنّ علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثین»170
ترجمه: از ابی الصّبّاح کنانی نقل شد، که گفت: امام باقر7 نگاهی به امام صادق7 کرد که راه میرود و به من فرمود: این را میبینی؟ این از آن کسانی است که خداوند عزوجلّ فرموده: «و میخواهیم تفضلّ کنیم بر آن کسانی که در زمین ناتوان شمرده شدند و آنها را امام قرار داده و وارث زمین گردانیم.171
شیعه تئوری ولایت باشیم
ابن شهر آشوب از داوود رقیّ روایت نموده که گفت در خدمت مولای خود حضرت امام صادق7 بودم،که سهل بن حسن خراسانی بر آن حضرت وارد شد و سلام کرد و گفت: ای پسر رسول خدا شما اهل بیت امامت هستید،چه باعث شده که در خانه نشسته و از حق خود صرفنظر نمودهای و حال آنکه از شیعیان شما، یکصدهزار نفر مهیاء هستند که برای شما شمشیر بزنید، پس آن حضرت فرمود:
ای خراسانی بنشین، سپس حضرت صادق7 خدمتگذار خود را دستور داد که تنور را آتش کند، چون تنور کاملاً داغ شده و قسمت بالای آن سفید شد، فرمود ای خراسانی، برو در تنور بنشین.
آن مرد از خراسانی گفت:
ای پسر رسول خدا، مرا با آتش عذاب مفرما و مرا عفو نما، خداوند شما را مورد عنایت خود قرار دهد، حضرت فرمود: از تو گذشتم.
راوی گفت:در این مذاکره بودند که مردی از شیعیان آن حضرت به نام هارون مکیّ پیش آمده و گفت:
السلام علیک یابن رسولالله، و این در حالی بود که کفش خود را در دست داشت، حضرت جواب سلام را داد فرمود: کفشت را بینداز و در تنور بنشین، آن مرد بدون هیچ نگرانی و معطلی، کفش خود را انداخته و رفت در داخل تنور نشست، امام صادق7 مشغول شدند و با مرد خراسانی به صحبت پرداختند و چون مجلس مذاکره تمام شد، حضرت فرمود: ای خراسانی بیا در تنور نظرکن، چون د رتنور نگاه کرد، مشاهده نمود که هارون مکّی با خیال راحت در داخل تنور نشسته و هیچ آسیبی از آتش بر او نرسیده است، به اجازه امام صادق7 از تنور خارج شده و بر ما سلام کرد، آنگاه حضرت توجهی به مرد خراسانی نموده و فرمود: در خراسان چند نفر مثل این فرد سراغ داری؟
جواب داد: به خدا قسم یک نفر هم نیست.
در این هنگام حضرت فرمود:
تا زمانیکه پنج نفر مثل این مرد نداریم، خروج نمیکنیم و ما به وقت مناسب برای خرج برای خروج، داناتر هستیم.172