تعلیم وتربیت اسلامی6 نفس

نفس : در حديث معراج است كه : مثل نفس مثل «شترمرغ» است زياد مي خورد و وقت باركشي خود را مرغ می داند.[1] و مثل «خر زهره» است، رنگش زيبا و طعمش تلخ است.

دنيا: در چند روايت از پيامبر اكرم(ص) نقل شده كه دنيا مثل«مدفوع انسان»است كه از تعفن آن بيني اش را مي گيرد.[2]

حريص دنيا : از امام باقر عليه السلام روايت شده كه فرمودند:

مثل الحريث عل الدنيا مثل دوده القز : كلما از دادت من القز علي نفسها لفّاً كان ابعد لها من الخروج حتي تموت غماً.[3]

مثل حريص بر دنيا مثل «كرم ابريشم» است ، هر چه بيشتر به دور خود بتند راه خروج او دورتر مي شود تا با غم و غصه بميرد.

ياد خدا : از مواعظ يحياي پيامبر است كه ياد خدا مثل «دژ محكم» است كه آدمي را از شر دشمن حفظ مي كند .[4]

حوريان بهشتي را به لؤلؤ پوشيده تشبيه مي كند:[5]      و حورٌ عينٌ كامثال اللو لو المكنون

چكيدة سخن : اگر ما با دقت به مسائل بنگريم مثال هاي فراواني مي توانيم بيابيم كه راهگشاي تعليم و تربيت باشد مثلاً :

لامپ :چون هوا ندارد، نور مي دهد. انسان هم اگر از هوا خالي شد روشنگر مي شود.

زمين: وقتي پشت به خورشيد كند تاريك مي شود ولي تاريكي اش از خودش است «تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز»

اما وقتي رو به خورشيد دارد روشني اش از خورشيد است. « ما اصابك من حسنهٍ فمن الله و ما اصابك من سينهٍ فمن نفسك»[6]

آسمان : را بدون ستون مرئي بالا برده است. خدا انساني را كه بخواهد بالا ببرد ستون ديدني برايش قرار نمي دهد:

الله الذي رفع السماوات بغير عمدٍ ترونها[7]    خدا كسي است كه …..

آخرت : «هنگام درو» است و دنيا «هنگام كشت» كه : « الدنيا مزرعه الآخره»

مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو           يادم از كشتة خويش آمد و هنگام درو

دل : مثل «آينه» است با هر چه مواجه شود. همان را مي نمايد. خدا را ببيند «خدانما» مي شود، آفت اين اينه زمگار گناه است. بهترين هديه براي خداوند دل آينه نام است كه ابراهيم خليل چنين كرد : «از حادثه قلب سليم»[8]

وحدت : وحدت را به «يد واحده» تشبيه مي كنند نه يدين. يك دست نه دو دست زيرا دو دست ممكن است هر كدام جهت ديگري غير از آن يكي داشته باشد ولي يك دست يك جهت بيشتر ندارد.

قران مي فرمايد همه با هم به يك رشته و ريسمان چنگ زنيد: «و اعتصموا بحبل الله جميعاً و لاتفرّقوا»[9]

تقوي : مثل «بتون آرمه» است و بي تقوايي «خاكريز كنار رودخانه» و خانه را بايد با زير بناي محكم ساخت:

افمن اسس بنيانه علي تقوي من الله و رضوانٍ خير ام من اسس بنيانه علي شفا جرفٍ هارٍ[10]…

آيا كسي كه بنيان كارش را بر تقوي تاسيس كند و رضاي خدا بهتر است يا كسي كه بر كنار پرتگاه سراشيب؟

اخلاص : خالص كردن طلاي وجود جز در كورة آتش و ذوب كردن طلا ممكن نيست. بايد «خود » در «خدا» ذوب شود تا خالص گردد. در اينجا خلاصة مثال ها را در جدولي مطرح مي كنيم تا سهل الوصول تر باشد:

كار مشرك

خانه عنكبوت

امت

باغ

تعلم در كودكي

نقش بر سنگ

وحدت

يد واحده

حيله منافق

آتش در باد

اهل بيت

كشتي نوح

تعلم در پيري

نقش بر آب

تقوا

بتون آرم

كار كافر

خاكستر در باد

مومن

زنبور عسل

گداي معتبر

افعي

خلوص

ذوب شدن

كار مومن

درخت پر ثمر

مومن

گل هميشه بهار

نفس

شترمرغ

حوري

لولو[11]

انفاق

7 سنبله

كافر

قبر زيبا

نفس

خر زهره

 

 

عالم بي عمل

خر

كافر

سراب

دنيا

مدفوع

 

 

مكذّب

سگ

منافق

گوسفند حيران

دنيا

مزرعه

 

 

نمونة مومن

زن فرعون

پاسدار

مادر موسي

حريص دنيا

كرم ابريشم

 

 

نمونه كافر

زن نوح

نماز

نهر آب

ياد خدا

دژ محكم

 

 

صراط مستقيم

خطر است

روحاني

ستاره

مسجد

سنگر

 

 

قرآن

باران

علم بي عمل

درخت بي ثمر

آخرت

وقت درو

 

 

مردم

زمين

عالم بي عمل

فتيله

دل

آينه

 

 

 

4- روش غير مستقيم :

پيام رساني مي تواند مستقيم يا غير مستقيم باشد. معمولاً به روش غير مستقيم پيام، بهتر و نافذتر است. چرا؟ چون غير منتظره است. شيطان و نفس خود را براي آن آماده نكرده اند تا از قبل موانع بتراشند و پيام ضد آن را القا كنند تا پيام الهي اثر بخشد.

چون به شكل غير ارادي راه دل و جان آدمي را سريعاً طي مي كند. اگر منتظر تصميم انسان مي نشست. ممكن بود انسان به پيام اجازة ورود ندهد، يا سست اراده باشد.

مثال: در كلاس درس زيست شناسي، موضوع زيست است و همه منتظر آن. اگر در لابلاي مطالب زيستي دبير گرامي گفت: خدا اين عضو را بگونه اي آفريده است كه وظيفه خود را به نحو احسن انجام دهد. اينجا پيام توحيد به شكل بسيار ظريف رسانده شده است. يا يك مرتبه بگويد: چه نظم حيرت انگيزي، راستي چه كسي جز خدا قادر به ايجاد چنين نظم دقيق است؟ و درس زيست را ادامه دهد.

روش غير مستقيم را مي توان به سخنان «داخل پرانتز» يا «جمله معترضه» تشبيه كرد.

گاهي معلم يا مربي در حين تعليم و تربيت احساس مي كند موقعيت براي ارائه يك «مطلب بسيار مهم» آماده شده است. بايد بلافاصله جهت درس را طوري هدايت كند كه بتواند آن مطلب را عرضه كند. در حالي كه مستقيماً هرگز نمي توانست مطرح كند.

ضرب المثل: اينكه مي گويند فلاني « به در مي گويد كه ديوار بشنود» اين همان پيام رساني غير مستقيم است.

قرآن بر اساس پيام رساني غير مستقيم نازل شده است؛ ظاهراً پيامبر را خطاب مي كند ولي واقعاً ديگران را اراده كرده است.

امام صادق عليه السلام : «نزل القران باياك اعني و اسمعي يا جاره»[12]

بعضي از جاها، قران به پيامبر عتاب مي كند كه در حقيقت به پيامبر مي گويد تا ديگران بشنوند:

امام صادق (ع) : « ما عاتب الله نبيّه فهو يعني به من قد مضي في القران مثل قول: «لولا ان ثبتناك لقد كدت تركن اليهم شيئاً قليلاً» عني بذلك غيره .

خداوند به پيغمبرش عتاب نمي كند بنابراين (جايي كه عتاب است) با آن قصد كرده كسي ديگر را مثل سخن : «اگر ما تو را تثبيت نكرده بوديم هر آينه نزديك بود كمي به دشمنان تكيه كني» قصد كرد به اين قول ديگري را .

از امام رضا عليه السلام روايت شده كه فرمودند:

«في قوله تعالي : عمي الله عنك لم اذنت لهم» هذا مما نزل باياك اعني واسمعي يا جاره … و كذلك قوله عزوجل: «لئن اشركت ليحبطن عملك» و قوله تعالي: «و لولا ان ثبتناك لقد كدت تركن اليهم … »

دربارة اين سخن خداي متعال كه (به پيامبر فرمود) خدا عفوت كند چرا اجازه به آنان دادي؟ اين از آن مواردي است كه قران به «اياك ….» نازل شده است و همين طور است اين جمله : اگر شرك بورزي عملت تباه مي گردد و اين سخن كه : چنانچه ما تو را ثابت قدم نكرده بويدم به دشمن ميل مي كردي.

پس نتيجه مي گيريم كه :

آنچه مطرح كردن مستقيمش ممكن است آفت داشته باشد بايد غير مستقيم مطرح شود. يك كسي از برخورد تند در مودر نقطه ضعفش ناراحت مي شود. همان نقطه ضعف را به ديگري مربوط كردن كه مثلاً:

«اگر متكبر باشي بدبخت مي شوي »  « اگر درس نخواني در جهالت غوطه مي خوري» در صورتيكه مخاطب ما ناراحت نشود، راهي است براي پيام دهي به ديگري كه مي شنود .

امام فرمودند : « اگر من هم توصيه فرستادم به ديوار بزنيد»

اين پيام غير مستقيم است تا همه حساب كار خودشان را بكنند.

نمونه : بچه اي كه زياد از حد اذيت مي كند و به هيچ وجه آرام نمي شود اگر ناشي از لجبازي باشد نبايد به خودش خطاب كنند. بايد بچة ديگري را صا بزنند كه چرا گريه مي كني. به حسابت مي رسم. يعني من نمي دانم كيست. خيلي زود آرام مي شود.

روش غير مستقيم در واقع براي احترام به شخصيت افراد است كه غرورشان نشكند. گاهي هم جنبة منفي ندارد و براي اثر عميق تر است، مثلاً موضوع يك فيلم هرچه باشد مي تواند پيام دهي غير مستقيمش حساسيت بازيكنان و اهميت قائل شدن آنان به نماز، حجاب و ارزشهاي اسلامي باشد، يا در يك فيلم جنگي در موقع عمليات نظامي فرمانده سر به سوي آسمان بلند كند و بگويد «خدايا به اميد تو».

5- قصه :

خداي متعال انسان را حريص آفريده ، چه ، فرمود : « ان الانسان خلق هلوعاً »[13] بديهي است حريص دانستن هر چيزي هم هست و از آن جمله، كاوشگري در احوال انسانها.

انسان كاوشگر، سرگذشت امتها را بويژه اگر در قالب قصه مطرح شود دوست دارد و به همين دليل است كه خداوند كتاب هدايتش را با قصه هاي دلنشين همنشين كرده است.

يكي از روش هاي تعليم و تربيت، روش داستان سرايي و قصه گويي است كه بزرگاني مثل سعدي كه مردمي عميق و جهانديده و پخته است از اين روش بهره جسته و محور اصلي گلستان و بوستان را «حكايت» قرار داده اند آن هم حكايت هاي كوتاه و دلنشين مثلاً يك حكايت چنين است:

«پادشاهي، پارسايي را ديد، گفت: هيچت از ما ياد آيد؟ گفت: بلي، وقتي كه خدا را فراموش مي كنم

هر سو دود آن ، كش زبر خويش براند               و آن را كه بخواند به در كس ندواند »[14]

با كمتر از دو سطر، توحيد خالص را در قالب يك بيت شعر و نثري كوتاه بيان مي كند. يا در حكايت ديگري چنين مي گويد:

«عابدي را حكايت كنند كه شبي ده من طعام بخوردي و تا سحر، ختمي در نماز بكروي، صاحبدلي شنيد و گفت: اگر نيم ناني بخوردي و بخفتي بسيار از اين فاضلتر بودي .

اندرون از طعام خالي دار              تا در هر نور معرفت بيني

تهي از حكمتي بعلت آن             كه پري از طعام تا بيني»[15]

قران كريم ، كه بهترين كتاب تربيتي است، يكي از رموز «قرآنيت» و «خواندني» بودنش، قصه هايش است.

اسلام شناس حكيم و حاصل عمر امام است، شهيد مطهري با درك صحيح از روح قصه دوستي مردم كتاب ارزندة «داستان راستان» مي نويسد كه براي عارف و عالي سودمند است.

قرآن، هدف از قصه را به كار افتادن انديشه و تفكر مي داند: «فاقصص القَصَص لعلهم يتفكرون»[16]، گرچه عبرت گيرندگان ، خود مندانند : «لقد كان في قصصهم عبرهً لاولي الالباب»[17]

حضرت امير سلام الله عليه توصيه مي فرمايد كه در احوال گذشتگان بينديشد و منحني صعود و سقوطشان را بررسي كنيد كه چگونه با صبر و پايداري بر بلاهاي سخت در ساية عشق خدا لباس ذلتشان را بدر آورد و دوران محنتشان بسر آورد و آنان را حاكمان و راهنمايان و رهبران مردم كرد. اين، زماني بود كه جمعيت ها با هم، انديشه ها يگانه، دلها يكسان ، دستها به دست هم، شميشيرها ياد هم، بينشها عميق و تصميم ها واحد بود. آيا در افطار زمين پادشاهي نكردند؟

پس دقت كنيد در عواقب كارشان آنگاه كه، متفرق شدند، الفتها بهم خورد، سخن و دلها دچار اختلاف شد، دسته دسته شدند و بجان هم افتادند، پراكنده گشته با هم جنگيدند، خدا هم لباس كرامت و عزتشان را بيرون آورد و وفور نعمتشان را گرفت و سرگذشتشان را براي عبرت گرفتن شما در تاريخ باقي گذاشت.[18]

6- شعر و هنر

خداوند حكيم، دل آدمي را لطيف و ذهن او منظم آفريده است بنابراين از سخن منظم و قافيه دار و لطايف شعري لذت مي برد؛ از همين رهگذر است كه قرآنش، آهنگ دلنشين دارد و اگر چه در قالب شعر نيست اما نثري قافيه دار و شيرين است. پيروان قران هم بايد بياموزند روش قران را .

توام بودن سخن و تعليم و تربيت با شعر و هنر، معارف را ماندني و كتبش را خواندني مي كند و گفتار را شنيدني. لذا سعدي در حكايتهايش نثر و نظم را به هم آميخته و علاقه ها را برانگيخته است دور بوستان، حكايت ها را در قالب شعر ريخته است:

جواني هنرمند فرزانه بود                       كه در وعظ چالاك و مردانه بود

نكونام و صاحبدل و حق پرست           خط عارضش خوشتر از خط دست

قوي در بلاغات و در نحو چست         ولي حرف ابجد نگفتي درست

يكي را بگفتم زصاحبدلان                   كه دندان پيشين ندارد فلان

برآمد زسوطي[19] من سرخ روي                  كزين حبس بيهوده ديگر مگوي

تو دروي همان عيب ديدي كه هست         زچندان هنر چشم عقلت ببست

سود خار و گل با هم اي هوشمند               چه دربند خاري؟ تو گل دسته بند

صفايي به دست آور اي خيره روي             كه ننمايد آينة تيره روي

طريقي طلب كز عقوبت رهي                      نه حرفي كه انگشت بر وي نهي

منه عيب خلق اي فرومايه پيش                    كه چشمت فرو دوزد از بمب خويش

چو بد ناپسند آيدت خود مكن                     پس آنگه به همسايه گو بد مكن

نكو كاري از مردم نيك راي                         يكي را به ده مي نويسد خداي

تو نيز اي عجب هر كداميك هنر                ببيني ، زده عيبش اندر گذر

نه هر چشم و ابرو كه بيني نكوست             بخور پسته مغز و بينداز پوست[20]

هنر نمايي قرآن در سورة تكوير چنين جلوه كرده است كه اگر كسي معنا را هم نفهمد شيفته آهنگ آن مي شود.

 

بسم الله الرحمن الرحيم

اذا الشمس كُوِّرَتْ

و اذا النجوم انكدرت

و اذا الجبالُ سُيِّرت

و اذا العشارُ عُطّلَتْ

 

و اذا الوحوشُ حُشِرَتْ

و اذا البحار سُجِّرَتْ

و اذا النفوسُ زُوّجَتْ

و اذا الموؤدهٌ سُئِلَتْ

 

بايّ ذئبٍ قُتِلَتْ

و اذا الصحفُ نُشِرَتْ

و اذا السماءُ كشطت

و اذا الجحيم سُعِّرَتْ

 

و اذا الجنه اُزْلِفَتْ

عَلِمَتْ نفسٌ ما اَحْصَرَتْ[21]

 

 

هنر نمايي در تعليم و تربيت ، در كلاس و درس آموزشي و اخلاقي منحصر به شعر و قافيه نيست بلكه هر كسي مي تواند هنري نهفته در وجودش را آشكار كند. انسان گنجينه اي است از انواع هنرها كه خدا آن را به وديعت نهاده بايد اين معان استخراج شود.

يكي خوب مي خنداند، ديگري خوب مي گرياند، سومي خوب به فكر وا مي دارد، چهارمي بازي با كلماتش خوب است، پنجمي زيبا حرف مي زند، آن يكي در دلها نفوذ مي كند، ديگري خوب دسته بندي مي كند، هشتمي ورود و خروجش به بحث جالب است، نهمي نكات آموزنده مي گويد، دهمي در مثال زدن يد طولاني دارد و بالاخره اين رشته به جايي منتهي نمي شود، صداي خوش، سيماي نوراني ، حركات متناسب اعضا، زير و بم صدا و … همه جلوه هاي هنرند.

دقت در بعضي كلمات و الفاظ مي تواند گاهي كلاس را از خستگي درآورد و افكار را متوجه معاني كند مثلاً معلم مي گويد :

«حضرت علي فرمود ايمان چهار ستون دارد ، به نظر شما آن ستون ها چيست؟ پس از كمي فكر مي گويد به حروف كلمه ايمان هم مي تواند مربوط باشد. آنگاه نتيجه مي گيرد كه : الايمان علي اربع دعائم علي الصبر و اليقين و العدل و الجهاد.[22]

ستون هاي ايمان عبارتند از : اِ ! استقامت       ي ! يقين       م ! مجاهدت   اِ ! اعتدال

يا مثلاً :

«نگاه» اگر كمي جابجا شود «گناه» مي گردد.

پيام هاي غير كلامي درصد قابل توجهي در يادگيري دارد.

شنيدن، 15 درصد ، ديدن ، 25 درصد ، نوشتن 35% و پيامهاي غير كلامي 25 درصد يادگيري دارد. البته اين درصدها كاملاً دقيق نيستند. اساساً نتيجه گيريهاي علمي، تقريبي است ولي حدود را مشخص مي كند لذا بيان خوب و استماع خوب كفايت نمي كند، اينست كه يادگيري از طريق نوار كاست ضعيف ترين نوع آن است نوشتن مطالب روي تخته سياه و ديدن فراگير هم لازم است.

نوشتن مطالب شنيده شده و در معرض ديد، بيشترين درصد يادگيري را دارا است.

پيامهاي غير كلامي عبارتند از : خوش اخلاقي، حركات سر مبني بر توجه به سوال و مطلب شاگردان ، تحمل نظرات مخالف و سعه صدر، حركات دست متناسب با مطلب در حال بيان، تغيير حالت همگام با تغيير مطلب، راه رفتن و عوض كردن موقعيت خود در كلاس، توزيع عادلانه نگاه معلم به شاگردان ، عادي بودن وضع ظاهر معلم، آراستگي ظاهر و غيره.

احتمالاً درصد پيام هاي غير كلامي بايد بسيار زيادتر از 25% باشد چرا كه امام صادق فرمودند :

«كونوا دعاه الناس بغير السنتكم »  با غير زبانتان دعوت كنيد. بايد آن درصد زيادتر باشد.

7- تداعي :

همراه كردن يك مطلب قابل يادگيري با يك موقعيت خاص يا يك پاداش عملي را تداعي معاني گويند بگونه اي كه با برخورد يكي ديگري در ذهن تداعي مي شود.

براي مثال، وقتي مي خواهيم به بچه دختري بگوييم روسري داشته باش. اگر بر لب، خنده و در دست شكلات داشته باشيم، پس از مدتي، او با شنيدن كلمة «روسري» خنده و شكلات را به خاطر مي آورد.

به همين ترتيت اگر بجاي خنده، اخم و بجاي شكلات، چوب در دست باشد. او هميشه از كلمة «روسري» خاطره تلخي خواهد داشت.

امام امت، به محض ورود به كشور به بهشت زهرا تشريف بردند و فرمودند: «من توي دهن اين دولت مي زنم» الان ، اين جمله، براي كساني كه آن روز تاريخي در بهشت زهرا بودند، آن صحنه ها را تداعي مي كند.

مارش عمليات چون همزمان با عمليات نظامي رزمندگان نواخته مي شد، هر وقت آن مارش نواخته شود عمليات، تداعي مي گردد.

مسائل تعليم و تربيت را مي توان با كمك تداعي معاني، خيلي سريعتر به ديگران آموخت.

مثلاً نماز و مسجد را با جايزه و برخورد محترمانه ما بچه ها توام كنيم تا علاقه او به نماز و مسجد زيادتر شود.

بيداري صبح را با پارك و بازي، اردو را با سجاده و نماز و جشن تكليف را با چادر همراه كنيم.

براي بزرگترها، توصية اخلاقي را با تواضع و برخورد عاطفي و قاطعيت را با عطوفت و مهرباني و … توام نماييم.

قرآن و عترت

پيامبر اكرم (ص) با يادگار گرانبهاي خود و طرح يگانگي و جدايي ناپذير « قرآن و عترت » شايد مي خواسته اند، هر جا سخن از قرآن شد نام عترت هم برده شود و برعكس تا اين دو تداعي گر همديگر باشند.

هر گاه دربارة يكي از امامان سخن گفته مي شود از قران هم گفته شود و در وقت سخن از قران به عترت اشاره گردد.

8- تدريج :

تعليم و تربيت از سنخ آباد كردن و ساختن است آن هم ساختن انسان كه مشكلترين كار جهان است. لذا مثل هر ساختن ديگري بايد از قانون «تدريج و تدرج» بهره گرفت. بايد پذيرفت كه «كار فرهنگي كاري است كند و بعيد الوصول و ابعد النتيجه . معمولاً نتايج يك نسل بعد ظاهر مي شود.

اما خراب كردن، تدريج نمي خواهد، با يك بلدوزر دو ساعته مي توان ساختماني را با خاك يكسان كرد. لذا فردي را كه سالها با زحمت به راه راست آورده ايد اگر غفلت كنيد در فاصله چند روز كاملاً دگرگون مي شود.

قراني كه يك شبه، قلب دريايي پيامبر آن راگرفت، مردم طي 23 سال گرفتند و تازه هنوز هم پس از 1400 سال حقيقت آن را نگرفته اند.

تعليم و تربيت بايد آرام و بادوام صورت گيرد تا قدم به قدم سنگر جديد كاملاً تثبيت شده به پيش برويم، و قال الذين كفروا     لولا نزل عايه القران جملهً واحده    كذلك لنثبت به فوادك[23]

و كافران گفتند: چرا قران يكمرتبه بر او نازل نشد. اينگونه بود تا به وسيلة آن (نزول تدريجي) دل تو را تثبيت كنيم.

پذيرش قانون تدريج در عمل و بدان ملتزم بودن و درجه درجه راه كمال را طي كردن و از طولاني شدن آن خسته نشدن و در بين راه آن را رها نكردن همان صبر است كه در قران با عزم و اراده همراه است:

«فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرسل ولاتستعجل لهم»[24]

پايدار باش، چنانكه پيامبران اولو العزم (داراي ارادة پولادين) پايداري كردند و عجله و شتاب نكن.

«واصبر علي ما اصابك، ان ذلك من عزم الامور»[25]  بر آنچه به تو مي رسد مقاوم باش چرا كه اين از عزم و ارادة كارها است .

صبر يكي از پايه هاي ايمان است . پس لازمة ايمان، تعليم وتربيت تدريجي است.

تغيير فرهنگ فرد و جامعه كاري يك روزه نيست، بايد هميشه با آغاز مقايسه شود نه با ايده آل.

ايد آل را بايد مد نظر داشت كه هدف گم نشود ولي از تدريج و تدرج نبايد غفلت كرد و همواره با مقايسة وضع موجود با قبل، نور اميد را در دل خود و ديگران روشن نگه داريم.

استقامت، براي پيامبر آسان است اما وقتي است او هم مامور به استقامت مي شوند مي فرمايد:

«سوره هود پيرم كرد . زيرا فرمود : «زاستقم كما امِرتَ و من تاب معك»[26]

مردم نمي توانند شاهد ظهور تدريجي كلمه جديد خود و ديگران باشند و در مقابل مشكلات بايستند.

البته اگر استقامت كردند:  1- ملائكه بر آنان فرود مي آيد.[27]

                                       2- آب رحمت و گواراي خدايي به آنان نوشانيده مي شود.[28]

9- تشويق :

تشويق يعني شوق ايجاد كردن، كار مثبت را تقويت كردن، از قران استفاده مي شود كه تشويق بايد ده برابر تنبيه باشد چرا كه فرمود: « من جاء بالحسنه فله عشرا مثالها و من جاء بالسئيه فلا يجري الا مثلها»[29]

نكو كاري از مردم نيك راي                يكي را به ده مي نويسد خداي

تو نيز اي عجب هر كه را يك هنر       ببيني، زده عيبش اندر گذر

شايد بتوان گفت در تربيت صحيح چندان نوبت به تنبيه نمي رسد، چه رسد كه تنبيه بدني باشد.

تشويق يك امر عمومي براي كوچك و بزرگ است، همه نياز به تشويق دارند و شايد يكي از عوامل شكفته نشدن بسياري از استعدادهاي خداداد ، نبودن تشويق صحيح در فرهنگ ما است.

در جامعة ما كارهاي مثبت به فراموشي سپرده مي شود و كارهاي منفي مدنظر است و تنبيه ده برابر و صد برابر.

توجه :

فرق است بين تشويق و تنبيه با اميد و ترس چرا ؟ چون تشويق و تنبيه بعد از انجام عمل مطرح است ولي اميد و ترس قبل از عمل و لذا اميد و ترس بايد كاملاً‌مساوي باشد. همان اندازه كه اميد به آينده روشن و موفقيت دارد. ترس از عملكرد بد و عدم موفقيت و آيندة خطرناك داشته باشد.

بهره اي كه بايد گرفت از اين تفاوت آن است كه قبلاً نبايد به افراد تحت تربيت گفت انجام كار خوب براي من ده برابر ارزش دارد ولي كار بد چندان مهم نيست. بلكه خوف و رجاء بايد مساوي باشد. اما بعد از عمل نمي توان شدت بخرج داد.

10- تلقين و تكرار :

تربيت امري نيست كه با يك بار و ده بار گفتن تحقق يابد بلكه بايد چند برابر وسوسه هاي شيطان و نفس باشد شيطان دائماً و مكرراً به انسان تلقين مي كند كه گناه كن، نگاه كن، برو ، نترس و …

خداوند نمازش را فرموده : 5 بار در شبانه روز تكرار كنيد. اگر نتوانستيد 17 بار و 17 حداقل است.

انسان، معمولاً خود را باور نكرده است، بايد به او تلقين شود كه مي تواني جانشين خدا باشي و بقول قران:

« انتم الاعلون ان كنتم مومنين»[30]   شما بالاتر و والاتر از همه هستند اما اگر مومن باشند و باور كنيد.

و از طرفي چون عظمت خود را نمي تواند درك كند به راحتي تسليم و ساوس و پستيهاي مادي مي شود. لذا بايد مكرراً خدا، نعمت هاي او، اما نتهاي او، آيندة خود انسان، وظيفة فعلي را به او يادآوري و تلفين كرد.

تلقين نه فقط براي زنده ها كه براي مرده هم موثر است و لذا به او تلقين مي كنند اعتقادات او را .

11- هم زباني:

مربي و مقربي بايد زبان همديگر را بفهمند. نه اينكه هر دو فارسي زبان باشند يا عرب زبان نه، زبان قوم و مردم را دانستن يعني آنها را شناختن و گرايش ها و بينشهايشان را دانستن، معلم بايد تك تك شاگردان را بشناسد و آنان را درك كند تا زبان او را بفهمد.

چه بسا بدگماني معلم نسبت به شاگردان كه همه دروغگو هستند باعث شود كه يك شاگرد راستگو را شديداً برنجاند و او را به جاي تربيت، بي تربيت كند.

زبان دانشجو اگر درك نشود، تفاهم دشوار مي گردد و استاد بايد از خود بيرون آيد و حال و هواي بچه ها را ببيند.

قران مي فرمايد : « و ما ارسلنا من رسولٍ الا بلسان قومه ليبيّن لهم»[31]

و هيچ پيامبري نفرستاديم مگر به زبان مردمش تا بتواند تبيين كند براي آنان.

12- الگو دهي

در تعليم و تربيت هر مربي بايد خودش الگوي عملي گفتارش باشد و لذا فرموده اند كه به غير زبانتان دعوت كنيد. يعني بايد با عملتان و سيره زندگي كنيد اسلام مجسم باشيد.

لَقَدْ كان لكم في رسول الله اسوه حسنه لمن كان يرجو  الله  و  من الاخر

                                                                و ذكر الله كثيراً[32]

پيامبر اسوة حسنة شما است. البته براي كساني كه اميد به خدا و قيامت داشته دائماً به ياد خدا باشند.

               جوبد ناپسند آيدت برمكن            پس آنگه به همسايه گو بد مكن

امامت در مكتب شيع مصداق عيني وجود الگو براي جامعه است. جامعه براي اصلاح خود يك نمونة عيني دارد. به او عشق مي ورزد و مثل برق اخلاقيات او را مي پذيرد.

13- سهل گيري :

در تعليم و تربيت كه كاري تدريجي و مشكل است نبايد مشكل گرفت. آسان گيري در مقر بي اميدي ايجاد مي كند مربي بايد مردم را به اسلام و امامان و قرآن خوشبين كند و عاشق ها لذا بايد از هر اقدام مثبت او به نيكي ياد كرده از لغزش صرف نظر نمود.

قران مجيد مي فرمايد : «يريد الله بكم اليسر ولا يريدبكم العسر»[33]

« خداوند آساني براي شما مي خواهد و نمي خواهد به سختي بيفتيد»

مربي بايد حتي المقدرور كارها را آسان كند، مبادا از دين گريزان شوند. معيار كلي رعايت ظرفيت افراد است، بچه اگر حال وضو گرفتن ندارد به او تحميل نكنند. بگذارند بي وضو نماز بخواند.

تحريم شراب، چون مشكل بود، براي سهولت ابتدا در نماز تحريم شد سپس با زمينه آماده كردن يكمرتبه حكم پليدي آن صادر گرديد.

وضع فرهنگي و امور فرهنگي، اگر توام با مشقت و تحميل شد نتيجة معكوس مي دهد، لذا در تعليم و تربيت ، مبنا، محبت است نه مشقت.

پيامبر اكرم (ص) در هنگام اعزام يكي از مبلغان اسلام به او فرمودند:

« يسر ولا تُعَسّر » آسان بگير و سخت نگير

در فقه اسلامي مسأله «عسر و حرج» يك اصل است كه اگر انجام تكليفي مستلزم «سختي و مشقت» است تكليف برداشته مي شود.

14- عفو و گذشت

مربي، حتماً بايد سعه صدر داشته باشد. از لغزشهاي مقربيان صرف نظر كند. ناداني آنان را با بزرگواري اصلاح كند.

مربي بايد خود را جاي پيامبر (ص) احساس كند. آن عزيز خاكستر زير را با عيادت ادا و تربيت مي كرد.

امام باقر (ع) در پاسخ به كسي كه او را بقر خطاب مي كند با بزرگواري و حلم او را به راه حق هدايت مي فرمايد.

امام حسين (ع) با برخورد بزرگوارانه نسبت به ناسزاگو، عشق به اهل بيت را در دل او شعله ور مي كند.

امام علي (ع) تا آخر عمر غذا در دهاي يك يهودي مي كند و همزمان لعن و نفرين به خود را مي شنود و خود را معرفي نمي كند تا پس از شهادت، آن مرد كور به اسلام مي گرود.

مالك اشتر، به جاي برخورد عاميانه با جواني كه هسته خرمايش را به سر او مي زند به مسجد مي رود و براي جوان استغفار مي نمايد.

راه تربيت، راه تحمل جهالت ها است. همانطور كه خدا هم جهالتهاي ما را تحمل مي كند و عفو مي فرمايد: قبلاً هم عرض شد كه يكي از ويژگي هاي

يكي از ويژگي هاي افراد با تقوا « و الكاظمين الغيط و الغافين عن الناس»[34] است يعني خشم خود را فردي خورند و از مردم مي گذرند و عفوشان مي كنند.

پيامبر ماموريت مي يابند كه مردم را عفو كنند: «فاعفُ عنهم و استغفر لهم»[35] از مردم درگذر و طلب آمرزش كن براي آنان.

«وليعفوا وليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم»[36]  بايد عفو كنند و ناديده بگيرند، آيا دوست ندارند كه خدا گناهانشان را ببخشد؟

15- مسابقه

در امور مهم، بويژه تعليم و تربيت، مسابقه روش بسيار مناسبي است.

فطرت خداگرايي انسان ها كه ميل دارند از همه برتر باشند آنان را به سوي شركت در مسابقات و سبقت گرفتن از ديگران سوق مي دهد.

آنچه گرايش عمومي براي شركت در مسابقه ايجاد مي كند صرفاً جايزه نيست بلكه، نفس رتبة اول شدن موضوعيت دارد.

بايد از اين گرايش در جهت صحيح بهره جست. معارف مورد نياز جامعه را بايد به مسابقه گذاشت. گاهي يك سوال را در كلاس به مسابقه گذاشتن براي پاسخ صحيح نقش مهمي در تثبيت پاسخ در اذهان دارد.

قران هم مي فرمايد :    «فاستبقوا الخيرات»[37]    در خيرات از هم سبقت بگيريد.

قران براي كساني كه در كارهاي خير «پيشتاز» باشند اهميت فراواني قائل است مي فرمايد :

« والسابقون السابقون    اولئك المقربون»[38]        پيشتازان اوليه اند كه مقربان درگاه خدايند.

در آيات ديگري پيشي گيرندگان در كارهاي خير را چنين معرفي مي فرمايد:

اِنِّ

 

الذين هم من خشيه ربهم مشفقون

و الذين هم بآيات ربهم يومنون

و الذين هم بربهم لايشركون

و الذين يوتون ما آتوا و قلوبهم و جلهً انهم الي ربهم راجعون

 

اولئك يسارعون في الخيرات و هم لها سابقون

 

 

براستي تنها كساني كه

 

از عظمت پرودگارشان هراسانند

و به آيات او ايمان دارند

و شريكي براي او قرار نمي دهند

و با دلي سرشار از عشق به خدا و معاد انفاق مي كنند

 

در كارهاي خير شتاب مي كنند و تنها اينانند كه پيشي مي گيرند

 

16- يادآوري

خداوند به پيامبرش مي فرمايد: وظيفة تو يادآوري كردن است، يادآوري كن «فذكر انما انت مذكر»[39]

انسان موجودي فراموشكار است. بعضي گفته اند ريشه لغت انسان، نسيان است؛ به هر حال واقعيت موجود، موجود فراموشي در انسان است. بايد زود به زود به يادش آورد.

نماز، ذكر و ياد خداست كه پنج بار واجب شدنش در شبانه روز و ده بار الحمدالله گفتنش نشان از شدت فراموشي آدمي دارد.

تعليم و تربيت اسلامي را بايد مرتب به ياد مسلمانان آورد تا با آن خو بگيرند، صرف يك بار گفتن كافي نيست، بويژه نعمت هاي الهي كه سپاس از آنها كمك شاياني به تعليم و تربيت مي كند.

سفارش شده كه در شبانه روز حداقل 50 آيه از قران بخوانيد. زيرا قران ذكر و ياد خدا است. نماز هم براي ياد خدا است.

آنچه از اهداف، عوامل و روش هاي تربيت اسلامي كه مي خواهيم براي فرد يا افرادي مطرح كنيم، بايد زود به زود يادآوري كنيم و از يادآوري آن خسته نشويم.

ياد نعمت هاي خدا در مقابل فساد و ضد تربيت قرار گرفته است:

«فاذكروا آلاءَ الله   ولا تعثوا في الارض مفسدين»[40]      نعمت هاي خدا ياد آريد و در زمين تباهكار نباشيد.

ياد خدا مستقيماً سبب موفقيت در تربيت اسلامي مي گردد:

« و اذكروا الله كثيراً لعلكم تفلحون »[41]   زياد بياد خدا باشيد تا پيروز و رستگار شويد.

راه يافته، بايد همواره به ياد راهنمايش باشد:

« و اذكروه كما هداكم »[42]     به ياد او باشيد همانطور كه او شما را هدايت كرد.

شاگرد بايد همواره به ياد معلم باشد:

« فاذكروا الله كما علمكم »[43]      به ياد خدا باشيد همانطور كه تعليم به شما داد.

17- اجمال به تفصيل

يكي از روش هاي تشريع احكام اسلامي چنين بوده است كه ابتدا حكم كلي و سهم فرود مي آمده تا پيرامون آن ، ذهن ها به كار بيفتد، سوالات مطرح شود، آنگاه به تدريج يكي پس از ديگري پرده ها از مقابل آن حكم كلي كنار مي رفته تا در نهايت دقيقترين اجزاي آن هم روشن مي گشته است.

اين روش را كه امروزه روش كل به جزء هم مي گويند روش عملي مدارس ابتدائي ما است.

قبلاً در نظام آموزشي ابتدا الفباء را ياد مي دادند سپس آنها را كنار هم مي گذاشتند و كلمه مي ساختند و حفظ حروفي كه هيچ كاربردي ندارد مشكل بود، در حال حاضر حروف الفبا يكي يكي در لابلاي درسهاي زيادي مطرح و پس از مدتي دقيقاً آموخته مي شوند.

روش صحيح تعليم و تربيت، مطرح كردن يك پيام علمي يا تربيتي به صورت كلي و اجمالي است تا سوال برانگيزد، بعداً‌ يكي يكي آن سئوالات پاسخ داده مي شود.

در واقع در اين روش به جاي اينكه ما متكلم وحده باشيم، شاگردان را وارد صحنة كلاس مي كنيم و آنها هستند كه تفصيل و گسترش مطالب اجمالي را مي طلبند نه اينكه ما عليرغم آنان بر آنها تحميل كنيم.

مثال : القاره . يعني چه؟

ما القارعه؟ قارعه چيست، گويي پس از طرح القارعه اين سوال «ماالقارعه» را خدا از زبان مخاطبان مي گويد. سپس خدا مي فرمايد: تو چه ميداني چيست؟ (پيام غير مستقيم) يعني شما مردم را چه چيز مي تواند از قارعه مطلع كند؟ 

و ما ادراك ما القارعه؟ ، آنگاه بعد از اينكه خوب سوالات را برانگيخت مي فرمايد : يوم يكون الناس كالفراش الثبوت .

و تكون الجبال كالعهن المنفوش.[44]  يا الحاقّه ، ما الحاقّه ؟  و ما ادراك ماالحاقه[45]

مثال2:«كتب عليكم الصيام» روزه بر شما واجب است يا «كتب عليكم القتال» جنگ بر شما واجب است.

خوب، حالا خواستيم روزه بگيريم. چگونه ؟ چه وقت ؟ از كي تا كي؟ روزه چيست؟ همينطور هر سوال كه پاسخ داده مي شود سوالات ديگري مطرح مي گردد تا در نهايت بخش عمده اي از رسالة عمليه، جزئيات اين حكم كلي است.

با اسيران چه كنيم؟ اسير شديم چه كنيم؟ فرمانده كيست ؟ و … و در نهايت بحث مفصل جهاد پديد مي آيد كه حكم كلي آن همين است.

18- تشنه كردن و ايجاد انتظار:

مولوي مي گويد:  آب كم جو تشنگي آور بدست   تا بجوشد آبت از بالا و پست

آب، براي غير تشنه ارزشي ندارد. خيلي راحت هم آن را از دست مي دهد. علم، آب حيات است و تربيت، شير خالص و گوارا و آسان، طفل شيرخوار. تا كودك عطش نكند آبي به او نمي دهند تا گريه نكند شير.

در تعليم و تربيت : بايد قبل از سپردن امانت والاي علم، مخاطب را طالب و تشنة آن كنيم و پيش از طرح يك يا چند نكته تربيتي، متربي را به احساس نياز برسانيم.

بايد معلم، شاگرد را تشنة مطلب كند و براي طرح مطلب كمي متربّي را منتظر نگه دارد. در اين صورت، مطلب به محض صدور از گوينده در صدر شنونده مي نشيند.


[1] – ميزان الحكمه ، ج 9 ، ص 60 .

[2] – ميزان الحكمه ، ج 9 ، ص 61 .

[3] – ميزان الحكمه ، ج 9 ، ص 62 .

[4] – ميزان الحكمه ، ج 9 ، ص 62 .

[5] – واقعه ، 22 و 23 .

[6] – نساء ، 79 .

[7] – رعد ، 2 .

[8] – صافات ، 84 .

[9] – آل عمران ، 103 .

[10] – توبه ، 109 .

[11] – واقعه ، 22 و 23 .

[12] – ميزان الحكمه ، ج 8 ، ص 101 .

[13] – معارج ، 19 .

[14] – گلستان سعدي، در اخلاق درويشان، حكايت 14 ، ص 111 .

[15] – گلستان سعدي، در اخلاق درويشان، حكايت 21 ، ص 118 .

 

[16] – اعراف، 176

[17] – يوسف، 111 .

[18] – نهج فيض ، خطبه قاصعه، بند 42 ، ص 802 .

[19] – سودا : خشم

[20] – بوستان سعدي، در عالم تربيت ، حكايت 20 ، ص 376 .

[21] – سوره تكوير، آيات 1 تا 14 .

[22] – حكمت 30 نهج فيض.

[23] – فرقان ، 32 .

[24] – احقاف، 35 .

[25] – لقمان ، 17 .

[26] – هود، 112 .

[27] – فصلت، 30 .

[28] – جن ، 16 .

[29] – انعام، 160 .

[30] – آل عمران ، 139 .

[31] – ابراهيم، 4 .

[32] – احزاب، 21 .

[33] – بقره ، 185 .

[34] – آل عمران، 134 .

[35] – مائده ، 13 .

[36] – نور، 22 .

[37] – بقره، 148 و مائده ، 48 .

[38] – واقعه ، 10 .

[39] – غاشيه ، 21 .

[40] – اعراف، 74 .

[41] – جمعه ، 10 .

[42] – بقره ، 198 .

[43] – بقره، 239 .

[44] – قارعه ، 1 تا 5 .

[45] – حاقه ، 1 تا 3 .


جستجو